مشکل تفاوت سنی 5 ساله با همسر آیندم (درخواست عاجزانه کمک از همه )

سلام گلناز خانوم خواهر عزیزم
دلایل انتخاب همسر ایندم:
1. شعور بالا در درک مشکلات
2.تحصییلات دانشگاهیی
3.صداقت و رو راست بودن حتی جایی که به خانوادش مربوطه و به ضررش تموم میشه
4.قانع بودن نسبت مسائل مالی
5.گوش کردن به راهنمایی منطقی من که کاها باعث بهبود مسائل شدن
6.رازداری، که این مسئه برای من خیلی مهمه چون اکثر خانوم ها اینطور نیستن
7. نجابت که واقعا برای من یک ارزشه
8. نماز خوندن و پایبندی به مسائل دینی
9.نزدیکی به خدا و تشویق کردن من به خوندن نماز
10 ارام بودن حتی وقتی من خیلی عصبیم که این ارامشش منو اروم میکنه
11. زنده بودن کوک درون(روح معصوم کودکانه) که من خیلی این خاصیتو دوست دارم
حالا ایرادات ایشون
1.کم توجهی به صحبت هام پای تلفن البته من گاها زیاد حرف میزنم
2.گفتن دروغ های کوچک و کم اهمیت که این برام خیلی مهمه البته این مسئله اصل صداقت ایشونو رد نمیکنه
البته اوایل رابطمون دروغ های خیلی بزرگی هم به من گفتن که با صحبت های من این مشکل به صورت نسبی حل شد البته در مورد اون دروغ ها درکش میکنم و تا حدودی بهش حق میدم
3.سهل انگاری و گرفتن گاها تصمیمات غلط بچه گانه البته بازم تو مسائل بی اهمیت
4.تنبلی و خواب زیاد که واقعا ناراحتم میکنه چون من سحرخیزم
5.شلخته بودن ،که اینم سعی در حلش داره البته من در اینده کمکش خواهم کرد
و......
البته ما تمام این مسائلو پیش مشاور هم مطرح کردیم که ایشون فرمودن خوبیها بر بدیها غالبه البته بگم ایشون مشکلات دیگری هم داشتن ولی با صحبت حل شده فقط همین چندتا به ذهنم رسید که کامل حل نشده البته من به ایشون گفتم و در صدد بر طرف کردنش هستن
اینم بگم منم ایراداتی دارم که خیلی از این مهم تره مثل عصبی بودن و توهین کردن که در حال بر طرف کردنش هستم ،البته امیدوارم چون به ایشون قول دادم امیدوارم شرمنده نشم
همون طور که من فرشته نیستم ایشونم نقاط قوت و ضعفی دارن که شاید من خیلی هاشو ندیدم ولی خوبیه رابطه ما اینه که مثل اینه عیب های همو بدون رو دربایستی به طرف مقابل نشون میدیم البته امیدوارم همیشه اینطورباشه نمیخوام بگم هرگز دعوا نکردیم که دروغه ما شاید زیادم با هم دعوا کنیم ولی ماحصلی که از این تنش به وجود میاد رفع مشکله البته نه صد در صد ولی نسبی. تقریبا رابطه ما تا حدودی رو منطق سواره البته امیدوارم
اما در مورد اینکه بدون ایشون نتونم زندگی کنم چرامن بدون ایشونم میتونم زندگی کنم البته نمیگم جدایی سخت نیست که خیلی هم سخته ولی من ادم درون گرایی ام خیلی تنهایی برام جذابه و میتونم راحت زندگی کنم ولی با ایشون فکر میکنم کامل میشم و تنهایی دو نفری را به یک نفریش ترجیح میدم
این دختر خوب مطلق نیست منم نمی خوام باشه اگه ازم خواسته بودی عیب های خودمو بنویسم خوب خیلی بشتر بود ولی در حال بهتر شدنم یعنی امیدوارم
ایشونم تمام عیب های منو دیده و لمس کرده ولی بازم قبولم داره که ممنونشم
بازم ممنون موفق و پیروز باشید

خواهر عزیزم یاسای گرامی
من به عنوان یک انسان ساده ،عشق را حمایت و درک طرف مقابل میدونم شما فرمودید که این خاطره بنده نمی تونه به شما و سایر دوستان کمک کنه تا بفهمید که چه رفتاری باعث دلگرمی همسرتون میشه ببین خواهر گلم من یک موضوع دیگه را برات نقل میکنم تا شاید دیدگاهت عوض بشه
یاسای عزیز مادر من مدت ها گاها بدون متوجه شدن پدرم ذره ذره از خرجی خونه برای خودش جمع میکرد و به همراه پدرم از پسر عمه مادرم برای ایشون از منبع همون پول و کمی کمک پدرم طلا میخریدن تا کی؟
تا وقت خرید خونه که من نوجوان بودم میدونی مادرم اون وقت چه کارکرد تقریبا یک سوم پول خرید خونه را از فروش همون طلاها داد این کار به نظر من ،به پدرم نشون داد که مادرم واقعا عاشقشه این طور نیست؟
و این کار مادرم به من درس زندگی داد
امیدوارم رو شما و سایر دوستانم اثر بگذاره
و از شما خواهر گلم یک سئوال دارم با اجازت میپرسم زنی که از حداقل پولی که من تو دوران دانشجویی داشتم که شاید به زحمت منهای شهریم و خرجم به ماهی 100 تومن میرسید 30 تومن برای من پس انداز میکنه
و هر وقت پدرش بهش پول تو جیبی میده یک راست میریزه تو حساب تا یک روز به درد جفتمون بخوره این اسمش چیه؟ عشق نیست؟
میدونی خواهرم من اگه تو این چند سال مبلغی جمع کردم صدقه سر همین دختر بوده و بهش مدیونم
خواهرم نمیخواستم بیشتر بازش کنم ولی وقتی یک دختر به جای اینکه پولشو بی مورد خرج خودش کنه با ماهیانه هاش تو صندوق شرکت میکنه تا یک وام ناچیز 500 تومنی بگیره تا به من کمک کرده باشه این اسمش چیه؟
خواهرم من اسم اینو عشق نمیگذارم بلکه اسمشو فداکاری میگذارم
حالا خواهر عزیز اگه پستمو خوندیش حتماجوابتو برام بنویس ممنونت میشم:72::72::72:
بهترین ارزوهارو برات دارم همیشه شادو سر بلند باشی:72::72::72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

با سلام خدمت سارا بانوی عزیز
اینو اینجا نوشتم تا از شما تشکری کرده باشم
و یک نکته طنز امیز درباره پست بالا راستی پدرمم خونه دومو که الان توش هستیم و از پول فروش خونه قبلی خریده شده به اسم مادرم کرد میگم شاید مادرم، بابای بدبدختو با این کارش خام کرده نه؟:311:
این شوخی بود ولی عشقه که عشقو میاره اینو همون باید یادمون باشه:72:
همگی خوش باشید:72:

ممنون از این نکته ی طنز آمیز

همه ی نظرات رو خوندم... این موضوعیه که من هم درگیرش هستم البته اختلاف سنی من با پسری که اصرار به ازدواج داره 2 سال هست...

البته شرایط فعلی این آقا اصلا مناسب ازدواج نیست و خودشون هم کاملا به این مسئله واقف هستن.

براتون آرزوی موفقیت و خوشبختی دارم...

محتاج دعا

:rolleyes:

درود بهار گرامی
بابت ورود به همدردی بهت خوشامد میگم
لطفا برای خودت یک تاپیک درست کن تا دوستان بتونن کمکت کنن
خواهرم همون طور که مدیر عزیز فرمودن مهم بودن یا نبودن این مسئله (تفاوت سنی) به خود افراد بستگی داره ببین خواهرم درمورد پیر شدن خانم و خیانت اقا که فرمودین این مشکل هیچ ربطی به سن و جنسیت افراد نداره بلکه به شخصیت و نحوه تربیت فرد موردنظر شما برمیگرده
نمیخوام کسی را با کوروش کبیر مقایسه کنم ولی همسر این انسان شریفم از خودش بزرگتر بود و 18 سال زودتر از کوروش بزرگ فوت کرد ولی این مرد حتی در این دوران هم به همسرش وفادار بود و ازدواج نکرد
ولی شما در مقابل این ادم شریف مردانی را می بینید که زنان زیبا و کم سن وسال دارن ولی........ نمونه این ادم ها اصلا کم نیست لازمه کمی سر بچرخوانیم
شریف بودنه ادما به شخصیتشون برمیگرده میدونی چرا دکتر افروز ازدواج با 2سال تفاوت سنی را توصیه کرده چون زن در این ازدواج خیلی مراقب رفتار قیافه و هیکل خود است تا زندگی را گرم نگه دارد
توصیه منم به شما خواهر عزیز اینه که خیلی به خودتون برسید چون ارزوی هر مردی اینه که زنش از همه زنا سر باشه
در پایان خواهرم حتما شناخت بین خودتونو کامل کنید و بدون شناخت هرگز به فکر ازدواج نیوفتید
و قبل از ازدواج از مشاور ازدواج اسفاده کنید:72::72::72:
موفق و پیروز باشید:72::72::72:

سلام

ممنون از خوشامد گوییتون

در مورد تاپیک چون دیدم در مورد این موضوع دوستان دیگه تاپیک گذاشتن و نظرات و راهنماییهای خوبی هم گذاشته شده ، نخواستم موضوع تکراری مطرح بشه و از همون راهنماییها استفاده کردم.

خیلی خیلی از راهنماییتون متشکرم و امیدوارم این راهنماییها رو ازم دریغ نکنید.:rolleyes:

التماس دعا :72:

سلام به همه دوستان و یاوران بی ریای همیشگی
الان که دارم این پست را مینویسم تقریبا 9 ساعت از زمان عقد من و همسر عزیزم میگذره و فردا قرار به امید خدا یک سر بریم شمال
میدونید هنوزم باورم نمیشه و هر لحظه که به همسرم نگاه میکنم بیشتر به تصمیمی که گرفتیم مطمئن میشم
راستی مثل اینکه کم کم داریم جای خودمونو تو دل خانواده طرف مقابل باز میکنیم
من که خیلی سعیمو میکنم
فقط نمیدونم چرا یک ترس خفیف ته دلم دارم
من دارم تمام سعیمو میکنم تا همسرمو خوشبخت وخوشحال کنم برامون دعا کنید :323::323::323:
نمیدونم چرا خوابم نمیبره میترسم از خوشحالی زیاد ذوق مرگ بشم:311::311:

سلام،
من تاپیک شما را نخواندم،

ولی به خاطر ازدواج به شما تبریک می گویم و برای شما و همسرتان آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم.

موفق باشید!

وای مبارکه:227:
پس بالاخره به خواسته دلت رسیدی بهت تبریک می گم. امیدوارم که در پناه حق تعالی خوشبخت باشید.:72:
یه توصیه:
حالا که رسما زن و شوهر شدید دیگه چشمات و ببند و ترس خفیف و شدید و .... از خودت دور کن.
حالا که فکر کردی تصمیمت عاقلانه بوده و عقد کردید حالا دیگه موقع فکر کردن و ترس نیست.
چشماتون و ببندید اگه کسی در مورد سنتون نظری داد باید محکم بایستید و دفاع کنید تا کم کم بین خانوادها و دوستانتون جا بیفته . تا جایی که دیگه کسی این موضوع رو مشکل نبینه . وگرنه شاید اوایل رابطتون دیگران نظری در مورد کوچکتر بودن شما بدن
دلتون و بزرگ کنید تا حرفا کوچک باشن و بتونید ازشون بگذرید.
رو حرفا حساس نشین
موفق و خوشبخت باشید:72:

سلام سال نو مبارک
با بهترین ارزوها برای همه دوستانی که بهترین یاران و یاوران من بودند:310:
با تشکر از سیسیلی حامد و بهشت عزیز که به فکر من بودند
سیسیلی عزیز من این مشکلو قبل از ازدواج حل کردم و خوشبختانه دوستان و فامیل خوبی داریم تا حالا که کسی حرفی نزده اگر هم کسی چیزی بگه برامون مهم نیست چون همدیگدیرو داریم
زن من تمام وجود منه ما برای کسی زندگی نمیکنیم ولی از راهنمایتون ممنون و سپاسگذارم وبراتون ارزوی خوشبختی هر چه تمام تر را از خداوند منان دارم
ضمنا زحمت تایپ این پست را همسر عزیزم کشیدن جز این خط اخر
همه سال خوب وشادی داشته باشید:72::72::227::72::72:

سلام دوست عزیز
راستش من حالا تایپک شماروخوندم واسه اون خواستم هم سال نو روبهتون تبریک بگم وهم ازدواجتون رو:227::73:
ازخدامیخوام که کمکتون کنه همیشه اینجورخوب وخوش وشاد در کنارهم زندگی کنید.
باورکنیدخیلی خوشحال شدم که به هم رسیدید:227: