RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام نادیا جان
قبل از هر چیز باید به شما یادآوری کنم که شما برای تمام رشته های تحصیلی استعداد دارید .و میدانید که با تلاش و پشتکار هم میتوانید به بهترین درجه برسید .
اصولا ما انسانها باید از تمام علوم سر دربیاوریم ولی با محدودیتی که از بابت طول عمرمان داریم و تنوع و کثرت علوم و اطلاعات زمان حاضر مجبور هستیم تنها در یکی دو رشته تحصیل کنیم و تخصص بگیریم .
پس حالا که در یکی از رشته ها هزینه صرف کرده اید و وقت گذاشتید همین رشته را ادامه بدهید و از هزینه های اضافی هم پرهیز کنید . هستند کسانی که با اعتماد به نفس بسیار زیادی از آن رشته تحصیلی که پذیرفته شده اند انصراف میدهند و برای قبولی در رشته مورد علاقه شان تلاش میکنند ولی آیا شما مطمئن هستید که میتوانید مانند آنان ریسک کنید ؟
آیا یکی دو ترم از تحصیلتان میگذرد یا آنکه ترم های پایانی هستید در هر صورت بهتر است کاری که شروع کرده اید تمام کنید حتماً موفق میشوید من مطمئنم:shy::16: :72:
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام نادیا:72:
درکت می کنم...درسها سنگین ..انگیزه هم که هیچی!!وای چی میشه.!!:302:
به نظر من قبل از هر اقدام دیگه ای(مثل همین انصراف که گفتی) اول همه تلاشت رو بکن که به رشتت علاقه مند بشی .به خودت بگو کن که من باید این رشته رو با موفقیت ادامه بدم و تموم کنم ..نمیدونم ،خلاصه هر کاری که به نظرت می رسه،برای اینکه احساس خوبی نسبت به رشتت و درسهات پیدا کنی انجام بده.
سعی کن درسهات رو بخونی،سر کلاسها فعال باشی ،با حس و حال خوب سر کلاسها حاضر بشی...
خلاصه کاری کن که بعده ها نگی تنبلی کردم!کاش بیشتر تلاش می کردم.
چون خیلی وقتها با یه کم تلاش و سختی دادن به خود،خیلی از مسائل حل میشه.
می دونی،خیلی ها هستند که فقط به خاطر مدرک گرفتن به دانشگاه می رن،اصلا هم براشون مهم نیست که با سواد بیان بیرون یا نه!دیگه همه هم این رو میدونن که میشه بدون درس خوندن و با یه ورق زدن سطحی کتاب قبل از امتحان و امدادهای غیبی ،درسها رو پاس کرد و مدرک رو گرفت.
اما این چه فایده ای داره؟؟به جز اینکه عمر آدم حروم میشه و آخر سر هم میگن:ای بابا، چرا اینقدر تحصیلکرده بی کار داریم !!یکی نیست بگه که چند درصد از این تحصیلکرده ها ،واقعا درس خوندند و مهارت کافی رو برای فعالیت در رشته خودشون دارند.
و من می دونم که اگه علاقه و انگیزه نباشه،درس خوندنی هم در کار نیست و دست آخر چیزی جز یه مدرک و چند سال از عمرمون که هدر شده،چیزی برا آدم نمی مونه!
خلاصه که همه ی تلاشت رو بکن که علاقه مند بشی.
راستی ،اینکه ترم چندم هستید و چه قدر از درستون مونده هم مهمه.
اول همه تلاشت رو بکن ...این یه پروسه زمانبر هست،انشالله که نتیجه می گیری و با انگیزه ادامه می دی .
در ضمن،اگه قبلا این کارها رو کردی ،بگو تا راه های دیگر رو بررسی کنیم.
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرمانخواه
احساسم اینه که ما با خودمون نباید رودربایستی داشته باشیم ، بدترین تعارف اونیه که آدم با خودش داشته باشه ، پنهان کردن علاقه مندیها و منکوب کردنشون از یه جای دیگه و به نوع دیگری سرباز می کنه به گونه ای که دیگه ممکنه تحت کنترل ما نباشن گو اینکه بروز اونها هم راه داره و بایستی از بستر مناسب خودش ظهور پیدا کنه ، در این بستر و مسیره که خلاقیت ها بروز می کنن و استعدادها شکوفا میشن .
این مسئله فقط در انتخاب رشته تحصیلی نیست و حتی در انتخاب همسر و نقاط عطف اینچنینی زندگی هم خلاصه نمیشه ، بسیاری خواسته ها رو در خلوتهای شخصیمون و بدور از رودربایستی می تونیم لیست کنیم ، بعد مطرح کردنشون ساده تره !
ریسک کردن به شرط اونکه در چارچوبه ی تعریف شهامت و شجاعت بگنجه ، از خط قرمز تعقل نگذره و در محدوده ی دیوانه وار خودش وارد نشه درخور تحسینه ، خصیصه ای که اروپاییها – به تعبیر رهبر معظم انقلاب – اونو دارا هستن و ماها باید از اونها یاد بگیریم . صحنه های قابل توجهی از زندگیمون منتظر تصمیمات جسورانه ی ما با حفظ شرایط مذکورند . البته عنصر کوشش و برنامه ریزی هم باید چاشنی اصلی این اقدامات باشه ، اونوقته که به قول مولانا :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از مردگی
سلام دوستان .:72:
شاید به قول آرمانخواه بحث های ما در جهتی که برای هدف این تاپیک ترسیم شده حرکت نکرده حتی تا حالا که پست سی و دوم رو پشت سر گذاشتیم ... پس بیاین از روش ذهن خوانی البته با طرح شفاف افکار و احساسات استفاده کنیم و از سر به این نوشته نگاه تازه ای داشته باشیم .
امیدوارم آرمانخواه هم ما رو در روشن کردن مفاهیم و ذهنیاتش کمک بیشتری بکنه و ...
هرچند احساس می کنم یکی از شگردهای ویژه افراد آرمانخواه اصولگرای اصلاح طلب (چی می شن این سه تا با هم:P )، چیدن مهره های خودشون با توجه به ... خیلی چیزاست ... :104:
با توجه به این امر هدفهای مختلفی رو می شه برای این نوشته تعریف کرد :
مثلا به سوال گذاشتن این موضوع و کسب نظرات و راهنمائی های دیگران در اینخصوص ، کنجکاوی جهت ارزیابی سطح نگاه و ادراک اعضاء از این دست نوشته ، بسط این مساله به عنوان یک اصل ثابت شده و کمک به رشد و آگاهی اهالی این سایت و ... شاید هم همه ی اینها به انضمام اونهایی که من حدس نزدم با هم ....
من در حال حاضر ترجیح می دم با پذیرش عقیده ی فوق به عنوان یک مفهوم قابل اثبات ، مفید و راه گشا در مورد اون صحبت کنم ... هرچند با انتخاب عنوان "کوشش بیهوده به ... " برای این موضوع هم موافق نیستم . چون معتقدم تلاشی که مبتنی بر علایق باشه ، در چارچوبه ی تعریف شهامت و شجاعت بگنجه ، از خط قرمز تعقل نگذره و در محدوده ی دیوانه وار خودش وارد نشه به اضافه ی چاشنی کوشش و برنامه ریزی ، قائدتا نباید تلاش بیهوده ای باشه بلکه تلاشیه که انسان رو به سمت جلو پیش خواهد برد ...
اما با این نظر که تلاشهای جسورانه و معناداری (نه هر آشفتگی) که از سوی انسان در جهت دستیابی به خود واقعی و کشفیات عمیق تری از زندگی سر بزنه ، ترجیح داره بر سکون و مردگی، به شدت موافقم ...
....
اصولا برای پیشروی در چنین مسیری ما به مجموعه ای متعادل از خود شناسی ، شناخت وضعیت موجود ، هدفمندی ، خلاقیت ، تعقل و واقع گرایی ، جسارت انتخاب ، شجاعت ، تعهد و مسئولیت پذیری ، برنامه ریزی و استمرار نیاز داریم .
و موفقیت در این راه ،بستگی مستقیم به میزان مهارت ما در چینش این عناصر در کنار یکدیگر و بهره برداری مطلوب از اونها داره ...
اگرچه میزان برخورداری افراد مختلف از این ویژگیهای شخصیتی یکسان نیست اما به تناسب تمایل و توانایی افراد ، امکان دستیابی به مراحل بالایی از رشد شخصیت برای همه وجود دارد ...
پس ما با یک روند طراحی و عملیاتی توامان روبروییم که نیازمند کسب سطوح مختلفی از آگاهیها و مهارتهاست . حالا بسته به میزان پرورش و بهره مندی ما از این قوای چند گانه و شدت و ضعف تحریمهای درونی و بیرونی در بروز و تقویت این ویژگیها ، باید اقدامات ویژه ای رو در بالانس چرخهای این نوع از توسعه در پیش بگیریم ...
بنابراین اولین گام ، بررسی نقاط قوت و ضعف ، توانمندیها ، محدودیتها ،نیازمندی ها و گرایشات خواهد بود ... و بعد تعیین مقصد و مسیر ... و سپس آغاز پنچر گیری ، تعویض روغن ، ... و تجهیز خودرو برحسب مقصد و مسیر تعیین شده .... و در نهایت پا گذاشتن در راه ...
خوب ؛ به نظر شما این آماده سازی چطور امکان پذیر خواهد بود ؟
من فکر می کنم باید جستجوگر باشیم و بریم دنبال پاسخ سوالاتی از این دست که می تونه ما رو در رسیدن به میزان قابل قبولی از مهارت و دستیابی به نقطه ی تعادل در عملکردمون یاری کنه ...
" آیا خودمون رو می شناسیم ؟ چطور می تونیم از خودمون آگاهی بیشتری داشته باشیم ؟ وضعیت موجود رو با به کارگیری چه فاکتورهایی می تونیم واقعی تر و روشن تر تشخیص بدیم ؟ اهدافمون رو بر حسب چه اولویتهایی تعیین می کنیم ؟ چگونه ایده ها و افکار نو و جدید رو در ذهنمون بپرورونیم ؟ چجوری قدرت تشخیصمون رو بالا ببریم ؟ در تصمیم گیریها کنترل و هدایت متوازن عقل و احساساتمون چطور امکان پذیر خواهد بود ؟ انتخاب گری یعنی چه ؟ چطور بر ترسهامون غلبه کنیم و اعتماد به نفسمون رو چگونه افزایش بدیم ؟ برای به عهده گرفتن مسئولیت نتایج و تبعات ناشی از انتخابمون به چه شکلی عمل کنیم ؟ چطور برنامه ریزی کنیم ؟ پایبندی به برنامه هامون تحت چه شرایطی امکان پذیر خواهد بود ؟
و ...."
نظر شما در این خصوص چیه ؟
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
با سلام
1- بقول یکی از شخصیتهای انیمیشن شهرداری تهران(اون عابر پیادهه) دستت درد نکنه ( از همگی ممنونم و از بعضیا بیشتر !؟ )
2- در پاسخ به سوال خانم نادیا :
نقل شده رسول الله (ص) در راه رفتن برنمی گشتند و پشت سرشون رو نگاه کنند .
انصراف از تحصیل و کارها و اقداماتی از این قبیل در زندگی - چون مستلزم ناتمام رها کردن اونهاست اثر روانی خوبی به جا نمیزاره و ای بسا که اعتماد به نفس آدم رو در به پایان بردن امور سلب کنه !
لذا فکر تغییر رشته رو می تونید در مقطع تحصیلی بعدیتون عملی کنید ، اگر همتش رو هم دارید که از حالا چراغ خاموش تو اون مسیر و البته نه به قیمت افت تحصیلی - که این هم خود تبعاتی داره - حرکت کنین .
ناگفته نمونه اینها صرف نظر از نوع پذیرش و محل و نوع دانشگاهتون ، مقطع تحصیلی و ترم چندم بودن ، میزان ارتباط این رشته با رشته مورد علاقتون ، تبعات و آینده شغلی این رشته با رشته مورد علاقه و . و ... داره که هر کدومشون در جای خود می تونن نتیجه نسخه بالا رو عوض کنن !
با آرزوی موفقیت .
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
آرمانخواه حرفات به نظرمن کمی تاقسمتی درسته خوبه که تو بازم راهت برات معلومه حالا فکرشو بکن اگه هیچ وقت به اینجا نمی رسیدی چی میشد من معتقدم میشه لذت برد توی هر شرایطی از زندگی واز داشته ها ونداشته ها به شرط اینکه با خودمون رو راست باشیم باید یاد بگیریم که به خودمون دروغ نگیم:123:
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
از دوستان عزیزم آرزو ، زینب و جناب آرمانخواه تشکر فراوان دارم.
ممنون که روشنم کردید شاید شما درست می گید من باید به جای اینکه به فکر انصراف و ناتمام گذاشتن درسم باشم باید سعی کنم تمام توان و نیروی خودم رو به کار بگیرم که حداقل فعلا بتونم به یک نتیجه خوب برسم .
شاید اگه انصراف بدم و یا اینکه به درسام بی توچهی کنم چیزی جز یأس و ناامیدی نصیبم نشه.
به جای اینکه فکر کنم موقعیت های زیادی رو از دست دادم سعی کنم موقعیت های جدیدی را برای خودم ایجاد کنم و از تمام وقت و اوقات فراغتم استفاده لازم رو ببرم و مدرک و میزان تحصیلات رو برای خودم ارزش ندونم و حداقل به توصیه آرزو جان با مطالعۀ آزاد تو زمینه های دیگه بتونم دانشم رو افزایش بدم و یک احساس رضایتی رو در خودم ایجاد کنم .
RE: کوشش بیهوده به از مردگی
سلام دوستان :
می خواستم بگم من مثل طاهره بلد نیستم تخصصی و منطقی نظر و ایده و ذهنیات خودم روبیان کنم .ولی کلا با درنظر گرفتن محتوای بیانات طاهره و اقای ارمانخواه یه چیزهایی رو تو ی ذهنم دارم که بیان می کنم.
تعیین هدف و تشخیص بیهوده بودن یا مفید بودن ان در همان ابتدای کارنقش بسزایی در رضایت و موفقیت هر فردی داره.چون نوع خواسته و دیدگاه و ارمان هرکسی با کس دیگه متفاوته. انجام یک کاری به نظر یک نفر کاملا مفید و درسته و در دید یه نفر دیگه ممکنه بسی کاری عبث باشه .به نظر من بررسی اون و دیدن اینکه ایا با رسیدن به این هدف اون ارامش و اون رضایتی را که می خواهم به دست خواهم اورم یانه؟این مهم است!
وفرددرمرحله های بعدی با اراده و تمرکز به هدف می تونه نیروها یی را که دراختیار داره اعم از نیرو های خودش و همین طور تشویق و درخواست
کمک دیگران و بهره گیری از نیروی انهادرراستای هدف خودش گام برداره.
مثال:
نقل قول:
زمانی که دانشجو بودیم ترمهای اخر دانشگاه، روزی یکی از دوستانم نگران و مظطرب پیشم امد وگفت :من دلباخته ی دختری شدم که فکر می کنم وصال اون برام خیلی مشکله.
گفتم :اول خوب فکر کن بعد جوابم را بده!ایا تو واقعا این دختر را دوست داری؟وفکرمی کنی این همان کسی هست که با اون خوشبخت می شی و به ارامش می رسی ؟.گفت مدت یکسال است که روی این تصمیمم فکر می کنم و امروز تصمیم گرفتم از تو یاری بگیرم .و تورا با خودم همراه کنم و این ریسک را بکنم و به خواستگاری کسی که خیلی بهش علاقه دارم برم.چون اقوامم ازاینجا بسیار دورند و پدرم زمین گیر است و کسی را برای رفتن به خواستگاری بهتر از تو ندیدم .
وقتی دیدم این قدر مصمم است گفتم قبول!
باهم به راه افتادیم و مرا با خود به محله ای در بالای شهر تهران برد و در خانه را زدیم مردی دررا باز کرد و گفت بفرمایید فرمایش !
گفتم اگر اجازه بفرمایید ما برای خواستگاری دختر شما امده ایم .مرد با رویی گشاده گفت بفرمایید .داخل منزل شدیم .دوستم مضطرب بود .مرد گفت: خب! چرا پسرم با والدینت نیامدی .دوستم گفت انها ازاین شهر دورندو پدرم نیز زمین گیراست و مادرم پرستارش.
مرداز شغل و برنامه و هدف دوستم سوال کرد.دوستم گفت که دانشجو هستم و فعلا از لحاظ مالی صفر ولی من به دختر شما علاقه مندم .پدر دختر گفت :تو این صحبت خودت رو که عاشق دختر من هستی چگونه ثابت می کنی .دوستم، گفت: هر کاری شما بگید می کنم.پدر گفت :تو باید یه سند شش دانگ یک خانه مناسب دخترمن و یک ماشین و 10 میلیون ( پول 15سال پیش)حساب بانکی داشته باشی تا من دخترم را به تو بدهم.گفتم اخه من درس می خونم و هیچ ندارم .گفت اراده که داری اگر دختر مرا می خواهی ،قبول. من از امروز و این تاریخ دخترم را برای تو و به نیت همسری تو نگه می دارم تا سال دیگه همین موقع و همین تاریخ. اگر تو با این شرایط اومدی دخترم را به عقدت درمی اورم اما، اگر نه دیگر عهدو پیمانی بین ما نیست .با ناامیدی و ...قبول کردیم و از خانه خارج شدیم . اما همان شب دوستم تصمیمی گرفت .گفت این دختر همان کسی است که من دوست دارم برای رسیدن به او تمام سعیم رامیکنم . ان شب خوب فکر کرد و برنامه ی یکساله اش را تدوین کردواز روز بعد با تمام نیرویی که داشت کار کرد.روزها دانشگاه وبعداز مرخص شدن روی یک ماشین شخص دیگه ای کار کرد و بعد شب تا صبح ترجمه زبان.
طوری که در شبانه روز 2ساعت می خوابید ولی ازعشق و فکر «ناهید» نیرو می گرفت طوری که یک شب نیمه شب دیدم خوابش برده رفتم صدایش کردم که مریض میشی اقلا این دوساعت را در رختخواب بگذران تا سرحال شوی یه دفعه از جا پرید گفت :چی می گی ناهید.
خلاصه 2ماه تمام بی وقفه کار کرد وباوام توانست ماشینی بخرد .این اولین شرط بود. دیگه لازم نبود بابت ماشین درامد را نصف کند و درامد ش کلا کنار می رفت 6ماه متوالی به همین روال کار کرد و توانست اپاتمانی را در قسمت ازادی بااقساط تهیه کند .این دومین شرط.
حالا 4ماه وقت داشت تا 10 میلیون تهیه کند واین یکی دیگه خیلی مشکل بود. چون کلی قسط داشت .ولی امیدوار و هدفمند ادامه داد تا روز و تاریخ اون روزرسید .توی حسابش 5میلیون بود .با هزار مکافات 3میلیون را ازاطرافیان ودوستانش قرض گرفت و با امید گفت بلکه ان 2 میلیون را هم از پدر دختر تخفیف بگیرم .
الوعده وفا! همان تاریخ رفتیم و درب خانه را زدیم پدر در را باز کرد .دوستم با افتخار سند ماشین و سند اپاتمان را نشان داد و گفت پدر جان امیدوارم درک کنید که من همه ی سعیم را کردم وتوانستم شروط شما را عملی کنم بجزسومی که ناقص است و دوست دارم شما به من تخفیف دهید .پدر اغوشش را باز کرد گفت :پسرم تو از این ازمون پیروز بیرون امدی .من می خواستم ببینم تا چه حد دخترم را دوست داری و اثبات می کنی و حالا دیدم عشق تو واقعی است وگرنه چه طور میشه جوانی که سال گذسته صفر بوده حالا ....
پدر دامادش را دراغوش کشید وگفت : من فقط می خواستم جوهره ی وجودی تورا ببینم این شروط را گذاشتم و حالا اپارتمانی به عنوان هدیه (مجلل)به نامت می زنم و همان موقع سوئیچ ماشین مدل بالایی را بهش داد و گفت دخترم را به عقد تو درمی اورم تو برازنده اونی.
الان بعد از 15 سال از اون سال، سالی که اسمشو سال تلاش و رسیدن به هدف گذاشته بود به خوبی یاد می کنه و کلی از خودش راضیه .اون سال دوستم 40 کیلو وزن کم کرد ولی به اندازه یک عمر برای خودش رضایت کسب کرد .او می گفت هر وقت یاد اون سال می افتم ناخداگاه لبخند روی لبهام میشینه .من اون اپارتمان را یادگاری نگه داشتم و به پسرم که 12 ساله هست نشون می دم می گم این بهای بدست اوردن مادرته بهای اثبات یه عشقه و........
حالا یه دنیا رضایت توی سینه ام دارم و احساس می کنم الان که خودم رو غرق در خوشبختی در کنار مادرت می بینم تو اون سالها چقدر خوب عمل کردم و ارزش اون همه سختی رو داشت.
و یه نقل قول دیگه البته متفاوت
چند سالی بودارزوی یک خانه 90 متری و مستقل را داشتم و براش نقشه می کشیدم .و راههارو بررسی می کردم شوهرم بیخیال بود و من می خواستم هر طور شده به این هدفم برسم .تمام سعیم را کردم و باهر بدبختی بود راههارو رفتم و یک وقتی متوجه شدم فوق تصورم در یک خانه 170 متری در قسمت بالای شهر و دوطبقه دارم زندگی می کنم و خوشحالی من دوامی نداشت چون متوجه شدم توی این مسیری که طی کردم و روی هدفم متمرکز بودم خیلی چیرهای اساسی رو از دست دادم که دیگه جبرانش کمی غیر ممکن شده بود .و خودم رو توی دریای از غم و قصه های دیگه دیدم .کم کم متوجه شدم که غفلت و پیمودن راه اشتباه و تعیین هدفی که خیلی چیزهارو نادیده گرفته بودم باعث شد همه چیزم رو از دست بدم و ...........
متوجه شدم هدفم مرا به راهی اشتباه سوق داد و تو اون سالها تلاشی بیهوده کردم.وای کاش همان ابتدای کار متوجه اون می شدم.
من اگر تونسته باشم خوب منظورم را برسونم می خواستم با مقایسه ی این دو مثال بگم رمز موفقیت فرد اول در دقت و پیدا کردن پاسخ همون صحبیتهای قشنگ طاهره هستش .
نقل قول:
پس ما با یک روند طراحی و عملیاتی توامان روبروییم که نیازمند کسب سطوح مختلفی از آگاهیها و مهارتهاست . حالا بسته به میزان پرورش و بهره مندی ما از این قوای چند گانه و شدت و ضعف تحریمهای درونی و بیرونی در بروز و تقویت این ویژگیها ، باید اقدامات ویژه ای رو در بالانس چرخهای این نوع از توسعه در پیش بگیریم ...
بنابراین اولین گام ، بررسی نقاط قوت و ضعف ، توانمندیها ، محدودیتها ،نیازمندی ها و گرایشات خواهد بود ... و بعد تعیین مقصد و مسیر ... و سپس آغاز پنچر گیری ، تعویض روغن ، ... و تجهیز خودرو برحسب مقصد و مسیر تعیین شده .... و در نهایت پا گذاشتن در راه ...
خوب ؛ به نظر شما این آماده سازی چطور امکان پذیر خواهد بود ؟
من فکر می کنم باید جستجوگر باشیم و بریم دنبال پاسخ سوالاتی از این دست که می تونه ما رو در رسیدن به میزان قابل قبولی از مهارت و دستیابی به نقطه ی تعادل در عملکردمون یاری کنه ...
" آیا خودمون رو می شناسیم ؟ چطور می تونیم از خودمون آگاهی بیشتری داشته باشیم ؟ وضعیت موجود رو با به کارگیری چه فاکتورهایی می تونیم واقعی تر و روشن تر تشخیص بدیم ؟ اهدافمون رو بر حسب چه اولویتهایی تعیین می کنیم ؟ چگونه ایده ها و افکار نو و جدید رو در ذهنمون بپرورونیم ؟ چجوری قدرت تشخیصمون رو بالا ببریم ؟ در تصمیم گیریها کنترل و هدایت متوازن عقل و احساساتمون چطور امکان پذیر خواهد بود ؟ انتخاب گری یعنی چه ؟ چطور بر ترسهامون غلبه کنیم و اعتماد به نفسمون رو چگونه افزایش بدیم ؟ برای به عهده گرفتن مسئولیت نتایج و تبعات ناشی از انتخابمون به چه شکلی عمل کنیم ؟ چطور برنامه ریزی کنیم ؟ پایبندی به برنامه هامون تحت چه شرایطی امکان پذیر خواهد بود ؟
و ...."
امیدوارم در هر مسیر و ارمان و هدفی که برای خودمون تعیین می کنیم .رضایت خدا رو درنظر بگیریم و عاقبت کار ختم به خیر باشه و در اخر رضایت خدا و خودمون همراهش باشه.«امین»