RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام .سعی کن تا ده روز از هم به طور کامل جدا باشید وهیچ رابطه ی با هم نداشته باشید این ده روز زمان بسیار خوبی برای فکر کردن است تا خود را از این مخمسه نجات دهید.شما خوب میدونید که خانوادهی این اقا چقددر عذابند..اون ها قطعا دنبال یه راه حل میگردند اگه شما بخواید به این رابطه ادامه بدید واون ها بفهمند این عذاب چند برابر میشه.میدونم خیلی سخته اما ممکنه فراموشش کنید.سعی کنید تو این ده روز احساسات را کنار بذاری وعاقلانه تصمیم بگیری هرچند تو این مواقع احساس بر عقل چیره میشه.ولی در هر صورت عقلتو از دست ندادی وهنوز و همیشه میتونی ازش کمک بگیری فقط باید از زیر بار احساس بیرون بکشیش.ضمنا به خدا توکل کن و امیدتو از دست نده.البته یه چیز برام جالبه چطور اون ها سه سال باهم قهرند ویه بچه ی سه ماهه دارند؟
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط imafshin69
البته یه چیز برام جالبه چطور اون ها سه سال باهم قهرند ویه بچه ی سه ماهه دارند؟
ممنون از همه راهنماییهاتون.
فکر می کردم موضوع سن بچه حل شده ولی مثل اینکه نامفهوم توضیح دادم.زمان آشناییمون بچه 3ماهه بود.الان 5/4 سالشه.
در ضمن این آقا قبل از آشنایی با من با خانومش مشکل نداشت.یا حداقل تا حالا به من چیزی نگفته.چون خیلی توداره.هیچ وقت از زنش بد نمیگه.فقط میگه 100 جا رفتم خواستگاری،دیگه خسته شده بودم.گفتم همین بشه.حتی میگه تا موقع عقد هم مطمئن نبودم تصمیمم درسته یا نه؟البته نمیگه به این دلیل حق دارم بهش خیانت کنم.میگه چیکار کنم وقتی نگاش می کنم یاد تو می افتم.میگه اون خوبه ولی تو نیست.میگه خیلی سعی کردم به زندگیم بچسبم و تو رو فراموش کنم ولی نمی تونم از ته دل بهش محبت کنم.خلاصه اینکه دروغه اگه بگم زمان آشنایی با من با زنش مشکل داشته.شاید در درون رابطشون و لایه های زیرینش مشکلی بوده(که مطمئن نیستم و خودشم چیزی نگفته) ولی به طور واضح چیزی نبوده.فقط اینو می دونم که از اول با خانواده هم خیلی مشکل داشتن.هر دو خانواده خیلی دخالت می کردن.اینا رو نگفتم چیزی رو توجیه کنم فقط شرایط زندگیشونو گفتم.چون نمی دونم اینا میتونه نشون دهنده اتمام ازدواج باشه یا نه؟ولی می دونم از بعد از آشناییمون رابطشون سرد شد و تا الان به اوجش رسیده.چندبار هم خانومش قهر کرده و به همه گفته حتی رابطه زناشویی هم نداریم.
در مورد قطع رابطه یکباره هم امتحان کردم،ولی یکدفعه خیلی احساس ضعف کردم.به نظرتون کم کم بهتر نیست.مثلا دیدارهامون کمتر شه و کمتر در دسترس هم باشیم تا به صفر برسونیم؟فکر می کنم اینجوری تحملش راحت تره.
بازم از همدلیتون ممنونم.راستش یه کم خودمو قویتر احساس می کنم.مرسی از کمکهاتون.
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
:72:خانم همزبان
مطمئن باشن اینطوری که میگین نمیشه رابطه رو قطع کرد
باهاش قاطعانه صحبت کنین
هیچ چیز بی زحمت بدست نمیاد
شما انتظار دارین بدون تحمل هیچ سختی به نتیجه برسین؟
این درست نیست عزیزم
باید سختی بکشی.کاملا طبیعیه
زن و شوهری که از هم سیر شده باشن و طلاق بگیرن هم یه مدت اذیت میشن
چه برسه به شما که الان علاقه تون طوریه که ایراد همو نمیبینین و اگرم ببینین توجه نمیکنین
چون بهم نرسیدین هنوز
آقای دهنوی خوب میگه:وصال مدفن عشق است
لیلی مجنون اگه بهم میرسیدن که دیگه لیلی مجنونی نبود
باور کنین ادامه رابطه در هرصورت(ازدواج یا عدم ازدواج) آسیبزا خواهد بود براتون
هم برای این دنیا هم آخرت
خودتونم میگین تا فبل از شما مشکلی حداقل در ظاهر با همسرشون مشکلی نداشتن
پس دیگه بدتر
یعنی وجود شما باعث شده اون خانم و بچه معصومش زندگی به کامشون تلخ بشه
ظاهرا" اول زندگیشونم بوده،میدونین آدم برای بچه اولش چه آرزوها که نداره
خیلی دلم به حال خانواده ش میسوزه
قصد تخریب یا سرزنش شما رو ندارم
فقط وجدانتونو قاضی کنین
دوستان گفتن
اون آقا برای شما مهربون و خوب و دست و دلباز و صبور و... هرچی صفت خوبه هست.چون بهتون نرسیده.
کسی که به این راحتی زن و زندگیشو میخواد ول کنه.چه امیدی به وفاداریش به شما هست؟
درسته سخته
اما سعی کنین.نمیگم صرفا" منطقی و عاقلانه فکر کنین.چون الان در شرایطی نیستین که احساساتتون اجازه اینو بهتون بده.حتی اگه بتونین اینطور فکر کنین عمل بهش بازم سخت خواهد بود.
اراده کنین.یک بار برای همیشه قطع کنین رابطه رو.ان شاا... ایشون هم برمیگیرده سر زندگیش.چون از شما قطع امید میکنه و دیگه بهانه ای نداره.همین الانشم در طلاق دادن زنش مردده،چه برسه به وقتی که امیدی به شما نداشته باشه.
ان شاا... خدا خودش کمک میکنه تو این ماه پر خیر و برکت که میگن شیاطین قل و زنجیر میشن،شما هم راحت تر رها میشی.
پیشنهادم همینه.
ماه رمضان وقت خوبیه برای شما تا بتونین پروسه رهایی رو توش طی کنین.
استفاده کنین از این فرصت طلایی و از خدا کمک بگیرین.
دعا گو هستیم:72:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام
چند جمله مینویسم راجبش فکر کنید .
این آقا که اینقدر دوستون داره یه روزی همسر قبلیش رو اینقدر دوست داشته !
بهش کمک کردید که از همسر قبلیش فاصله بگیره و اونو بیخیال بشه !
چجوری میخوای جای خالی مادر اون بچه رو براش پر کنی ؟
بنظرتون این آقا به همسر قبلیش خیانت نمیکنه ؟
بنظرتون شما در حق اون خانم ظلم نمیکنید ؟
<strike>
مطمئنی مهندس هستی و دانشگاه تهران درس خوندی ؟
و خیلی سوالای دیگه که موند و پشیمون شدم از هم صحبتی با شما . . .
ببخشید وقتتون رو گرفتم . من هیچ نظری ندارم و نباید وارد یه همچین بحثی میشدم ! </strike>
ویرایش توسط مدیر همدردی
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
واي چه جالب منم گرفتار يه چنين اتفاقي شدم ولي يه كم متفاوت اصلا واسه همين تو اين سايت اومدم !دختر جون واقعا دركت مي كنم چون منم مثل تو هستم اما يه كم متفاوت !فرق من و تو اينه كه من از اول عاشق يه ادم متاهل نشدم
بلكه اون ازدواج كرد و رفت !به خاطر اينكه ما با هم نمي تونستيم ازدواج كنيم آره الان هم با هم در ارتباط كلامي هستيم من نتونستم ازش دل بكنم دارم سعي مي كنم رابطمونو تموم كنم آخه دلم به حال زنش مي سوزه
اون مي گه ما با هم مثل يه دوست بمونيم !با خودم فكر كردم دوست يعني جه؟
تو كشور ما اين جور دوستي ها معني نمي ده !منم هزار بار فكر خودكشي كردم و همون دليلي كه تو آوردي !اين روزا كارم شده گريه كردن به حال و روز خودم آره گريه ! الان هم اومده ولي من نمي خوام باهاش صحبت كنم !دلم مي خواد بلند بلند گريه كنم
آخه چه جوري من اونو فراموش كنم
هزار بار گفتم خدايا چرا ؟
چرا؟
چرا؟
مي دوني بايد به اين فكر كنم چه بلايي سرم اومده !بايد بگم اون باعث شد تو هميشه تو زندگيت گريه كني
نه اينكه اون مهربونه و....
اين جوري فكر كن
دلتو ثل سنگ كن
سنگ
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
از خودم بدم میاد، از همه چی نا امیدم.کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم که زندگی کسی رو خراب نکنم.از خدا هم ناراحتم.چرا مثل میلیونها آدم دیگه یه ازدواج درست سر راهم قرار نداد.دخترایی که 23-22 سالگی با همسرشون تو دانشگاه یا هر جا آشنا میشن چی از من سرتر دارن؟خدا هم منو دوست نداره.از همه چی نا امیدم.من فقط یه مرده متحرکم بدون هی لذتی و آینده روشنی.بخدا من چشمم دنبال شوهر کسی نبود.بخدا منم آرزو داشتم مثل همه دخترا با لباس سفید برم خونه بخت و همه شاد باشن از ازدواجم نه زندگی یکی دیگه این وسط نابود بشه.بخدا من اونقدر سربه زیر بودم که روم نمیشد تو دانشگاه به همکلاسیهای مذکر سلام کنم چه برسه به یی مرد متاهل.ولی من نمیدونستم.بعدش هم نتونستم.خیلی سخت بود.بخدا قسم خیلی درمونده ام.باور کنید.فقط خدا میدونه چه عذابی می کشم.
سلام همزبان محترم
دقت کن.
شما به خاطر احساساتت در گیر این اشتباه شدی و ادامه هم دادی.
حالا لطفا با همین احساساتت مزاحم برون رفتت از این مشکل نشو.
برای اینگونه مرثیه سرایی های عاطفی بعدا هم وقت هست. اکنون وقت عمل هست. از نوع منطقی و مهارتی.
وقتی یک بیمار در اورژانس هست نیاز به مداخلات فوری و سریع پزشکی هست. بستگان باید به سرعت داروها را تهیه کنند و ....، لذا اگر در این موقع افراد همه شروع کنند به گریه و توی سرخودشان بزنند نه تنها مشکل حل نمی شود بلکه زمان هم از دست می رود.
در تکنیک هایی که به شما گوشزد کردم یکیش هم قطع آبياري ذهني و خيالي بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
راه علاج هم كسب مهارت ها و تكنيك هاي مواجهه با اين مسئله هست. كه عبارتند از:
يكم: بستر زدايي
دوم : تمركز زدايي
سوم: تصعيد يا حداقل جبران
چهارم : قطع آبياري ذهني و خيالي
پنجم: درگير شدن با شبكه اجتماعي نگهدارنده
ششم: تكنيك توقف فكر
در این تکنیک باید از هرگونه آبیاری احساسی دخیل در این رابطه پرهیز کنید. به خوب و بد این آقا ، به ورودتان به این رابطه و .... نباید مرتب فکر کنید.
همچنین احساسات آسیب زا و ... نیز به شما کمکی نمی کند.
ما همه اینجا مطمئن هستیم که شما نسبت به مشکلتان به بینش صحیحی دست یافتید و همه انرژی خود را برای رهایی آن گذاشته اید.
انشاء الله به مرور جشن پاکی و رهایی ات را از این مشکل خواهیم گرفت.
لطفا توجه کنید ، شما به واگویه های مثبت نسبت به خودتان نیاز دارید. همچنین سایر اعضاء هم اگر می خواهند کمک کنند، لطفا در کنار همزبان قرار بگیرند و نقاط قوت او را تشویق کنند و همراهی کنند. مقابله کردن انرژی او را می گیرد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همزبان
بازم از همدلیتون ممنونم.راستش یه کم خودمو قویتر احساس می کنم.مرسی از کمکهاتون.
:104::104::104::104:
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
همزبان جان خوشحالم از اينكه متوجه شدي كه اشتباه كردي فكر نمي كني بهتر باشه از اين علاقه دست بكشي و اجازه بدي اين بنده هاي خدا به خاطر علاقه اي كه به هم دارن و بخاطر اون طفل معصوم به هم بركردند؟عزيزم مطمئن باش يه روزي مي رسه به اين نوشته هات مي خندي
آخه فدات شم نه تو قراره اين آخرين عشقت باشه و نه اون تا ابد مي تونه به دوستي فكر كنه.خواهر من تا حالا به اين فكر كردي كه اكه يه كم زودتر اين موضوع رو تموم كني مي توني جاي خاليشو با يه عشق ابدي و موندكار عوض كني؟؟عشقي كه واسه هميشه داشتنش خوشحال باشي؟عشقي كه نتيجه ي يه ازدواج موفق باشه؟عزيز دلم من مطمئنم اون همون طور كه دل خانمش رو شكست يه روز هم دل تو رو ميشكونه(البته اميدوارم اينطور نشه و برد با تو باشه كه با رها كردنش اونو به سزاي اعمالش برسوني....)در ضمن از قديما كفتن زن و شوهر دعوا كنن ابلهان باور كنند...دعواي اونا هم 2 روز ديكه تموم ميشه.
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام خانوم مهندس،:82:
به این داستان توجه کن::324:
یه زن و مرد، عاشقانه با هم ازدواج میکنن، احتمالا چون همدیگه رو خیلی دوست داشتن، بچه دار هم میشن، بعد از مدتی آقای محترم، بطور اتفاقی، با خانوم مجردی دوست میشه و یک رابطه جدید رو آغاز میکنه که پر از احساس هست، در نتیجه توجهش به همسرش و فرزندش کم میشه، نا سازگاریها شروع میشه و او که دل به داشتن و رسیدن به دختر مجرد بسته تصمیم میگیره، همسرش رو طلاق بده و همسر و فرزندش رو رها کنه...
سر انجام زن و مرد از هم جدا میشن و مرد و دختر جوان با هم ازدواج میکنن...
فرزند مرد، پس از سالها بزرگ میشه، البته در بهترین حالت تنها بدون پدر، و در حالت بد، بدون داشتن پدر و مادر، تنهای تنها...
و اگر، در همه این کشمکشهای پدر و مادر ضربهای نخورده باشه، که بسیار بعیده،
احتمالا، عامل همه این بدبختیها رو، پدرش میدونه، پدری که روزی او و مادرش رو به خاطر دختری ترک کرده، حالا فرقی هم نمیکند، از روی هوس یا عشق، مهم این هست که ترک کرده...و البته این فرزند همیشه در طول این سالها از همه بیشتر، دختری رو مقصر دونسته که، باعث به هم خوردن آرامش زندگی آنها شده...برای همین هم او را هیچوقت از دعای خیر بی نسیب نگذاشته!:163:
اگرچه واقعیت اینه که، حتی پدر و همسر دوم او هم زندگی آرامی نداشته اند، در حقیقت هیچکدام از افرادی که وارد این بازی شده اند، هیچوقت رنگ آرامش را به خود ندیده اند...
پدر، مادر، فرزند، همسر دوم پدر...همیشه کشمکش داشته اند...
حالا، این فرزند که بزرگ شده و اتفاقا دختر هم هست، سرشار از تنفر هست، هم از پدر و هم از آن دختر که حالا همسر دوم پدر هست...به هیچ مردی هم نمیتواند اعتماد کند...نه او، نه مادرش که حالا به خاطر آن ترس قدیمی موافق ازدواج دخترش با هیچ مردی نیست...
خوب، این داستان یک داستان واقعی بود،
نقش اصلی فرزند را، اینجا دختری بازی میکنه، که پدرش ۲۰ سال پیش، وقتی ۲ سال بیشتر نداشته، او و مادرش رو به خاطر خانوم دیگری ترک کرده...و امروز، یکی از دوستان من، خواستار ازدواج با این دختر هست، دختری که، بسیار طول کشیده تا به او اعتماد کند و حالا، دوست من باید از سد مادری بگذرد که راضی به ازدواج فرزندش با هیچ مردی نیست...:325:
خوب خانوم مهندس،
این یک داستان تلخ هست، یک واقعیت تلخ، داستانی که، اگر از این رابطه خارج نشی، ممکن هست دوباره تکرار بشه، و شما هم، نقش یکی از شخصیت هاش رو قبول کنی...
اما، راستش، در مورد شما، یک فرق اساسی وجود داره، و به همین دلیل، فکر نمیکنم، این داستان در مورد شما تکرار بشه،
میدونی فرق اساسی شما با همسر کنونی پدر این دختر چی هست!؟
این فرق اساسی، همان چیزی هست که شما رو به اینجا، به جمع ما کشانده، در حقیقت، این فرق اساسی همان منطق و وجدان انسانی بیدار شماست...:104::104::104:
که حالا داره با احساسات شما مقابله میکنه و سبب تعارض در وجود شما شده...
از همین فرق اساسی استفاده کنین،:300:
جملهای رو از دوستی به یادگار دارم، که هیچوقت فراموش نمیکنم:
"کامران، احساسات رفتنی هستند، گذرا هستند، اما نتیجه و آنچه از منطق ما میماند، همیشه ماندنی هست..."
راستی، خانوم مهندس، میدانی، خداوند، چطور، برای ادمهایی که به خاطر او میگذرند، چک سفید امضا میکشد و جبران میکند؟
در پناه حق باشی،:72:
کامران
RE: درمانده در یک رابطه نادرست
سلام دختر خوب...الان که وقت زاری کردن و سرزنش کردن نیست. به قول آقای مدیر، تو مثل یک مریض اورژانسی باید به روحت دوا و درمون برسونی.
اشاره می کنم به صحبت نیلوفر آبی که میگه این دوستی ها در کشور ما جایی نداره...در جواب فرمایش این دوست عزیز،"این دوستی ها هیچ جای دنیا جایی نداره!"چیزهایی هم که میگیم فقط از روی اعتقادات مذهبی یا عرفهای اجتماعی نمی گیم. خیانت یک صفت ناپسند اخلاقیه و اخلاق در بین همه انسانها مشترکه. پس این قضیه ربطی به جامعه ما نداره...نادرستیش توی ذات عمله.
خانم همزبان.منم مثل شمام.تحصیلکرده مهندسی از دانشگاهی در تهران.آیا همه ما موردهای آنچنانی برای ازدواج سر راه ما سبز شده و کاملا خوشبخت بودیم؟نه. آیا همه ما بخاطر فرار از تنهایی می تونیم این حقو به خودمون بدیم که با مرد متاهلی رو هم بریزیم؟نه. می بینی که دوستای زیادی داری که شرایطشون مثل توئه اما دارن زندگیشونو می کنن. این درسته ما هرکاری نادرستی می کنیم بندازیمش گردن خدا؟ خدا بزرگترین رهبر رو بهت داده که همون عقلته و اگه بهش رجوع کنی با یه تجزیه تحلیل ساده قضیه رو برات موشکافی می کنه.
خانم همزبان اصلا نگران نباش. انقدر خودتو ناراحت نکن.به قول ما مهندسها اینا نشون میده شما یه بیت، یه اپسیلون پیشرفت کردی.آه و ناله نکن بلکه یه اقدامی بکن. اقدامی برای بیرون کشیدن خودت از این وضعیت. تو چه بخوای چه نخوای اون زندگی مال تو نیست. عواطف اون آقا مال تو نیست. پس زودتر اینو درک کن.
باربارا دی آنجلیس مثال جالبی در این زمینه داره. میگه زن و شوهر مثل دو تا ظرف آب می مونن که از طریق یک لوله به هم متصل هستند. اگه فقط دو تاشون باشن فشار روی هرکدوم ارتفاع آب روی اون یکی رو بالا پایین می کنه. اما وقتی شخص سوم یا چهارم(مثلا مرد با کسی دوست می شه زن هم با کسی) وارد رابطه میشن اونها هم با یک ظرف پرآب و لوله بهشون متصل میشن. در اینجاست هر فشاری که روی این نفر سوم یا چهارم بیاد به زن(شوهر) و به طبع اون به شوهر(زن) هم میاد و بالعکس. چه چرخه پیچیده و رقت آوری می شه. مطمئن باش شما هم همین الان از بالا پایین شدن سطح فشار همسر این آقا در امان نیستی و اونم از شما در امان نیست.
ببخشید طولانی شد. اما من فکر می کنم تنها چیزی که شما احتیاج داری یه ذره همته. چون یه اپسیلون پیشرفت کردی می تونی هی زیادش کنی تا موفق بشی.خوشبختانه گام اول رو که تصمیم هست برداشتی.
یه توصیه دیگه اینکه اگه بخوای کم کم کمش کنی تشنه تر می شی. اونم تشنه تر می شه. پس یک روز تکلیفتو روشن کن و همه چیزو تموم کن. اینجوری دردت شاید یهو خیلی زیاد شه اما زودتر فروکش میکنه.
برات آرزوی موفقیت میکنم تا زودتر خودتو از این وضعیت خلاص کنی و دنبال یه زندگی نو بری که شایسته اون هستی. دیگه هم اشتباهاتتو گردن خدا ننداز خوب؟
:72: