-
RE: اختلاف خانوادگی
حامد عزیز ممنون که نوشته هامو خوندی بله حرف شما درسته اینجا هیچ کارشناسی مشکلات من یا شما را نخونده و یک راه حل مناسب به ما ندادن واقعیتش من نمی تونم برم مشاوره ولی می خواهم با این مشاور تلفنی تماس بگیرم بیشتر آمدم اینجا فکر میکردم اینجا کارشناس هایی هستن که بهم کمک کنن ولی کسی نبود باز از شما و تمام بچه های این سایت ممنونم که باهام همدردی کردن
-
RE: اختلاف خانوادگی
شما تاپیک دختر مهربون را دنبال کنید. آنجا کارشناس هم نظر داده است. مشکلش مشابه شماست.
-
RE: اختلاف خانوادگی
بله من آن تاپیک را خوندم ولی نظرات کارشناس برای آینده من نیست اینکه من چطور درآینده دچار این مشکلات نشم
بازم ممنون از شما که مطلبمو میخونید
-
RE: اختلاف خانوادگی
سلام به نظر من هم باید شما بچه ها با هم دست به یکی کنید وبشینید یک نقشه درست حسابی بکشید تا آیندتون خراب نشه خوبه که چهار تا بچه هستید و خیلی کارا میشه کرد پدر ومادرتون رو باید متوجه کنید که اونها دیگه زن وشوهر اول زندگی نسیتن که به خواطر خودخواهی خودشون سرنوشت شما خراب بشه پدرتون هم پسر اول زندگی نیست که هنوز از خانوادش حرف شنوی داره البته شاید شما دارین یک طرفه قضاوت میکنین ولی بهترین راه هماهنگی شما بچه هاست با برادرات صمیمی شو و بگو باید به فکر خودتون باشید چون شما اول جوانی و زندگیتون هست بگو همتون حق ازدواج و خوشبختی دارین خودتون فریاد رس خودتون بشین خدا رو شکر کن که سه تا برادر داری اون ها خوب میتونن کمکت کنند چون پسرا محدودیتشون کمتره درستش کن به عنوان رهبر گروه چهار نفره فرزندان رو برای حل مشکل درست کن قدم اول رو بردار به مامانت هم لو نده به باباتون هم همین طور
-
RE: اختلاف خانوادگی
دوست خوبم آقا اسماعیل ممنون که تاپیکم را خوندید بله همه حرفاتون قشنگه ولی می دونم تو خونه ما نمیشه این طرح را ریخت دوست خوبم ما خیلی سعی کردیم که این اختلاف ها را از بین ببریم ولی نشد خیلی حرف زدیم سنگ صبور بودیم قاضی بودیم ولی هیچ فایده ای نداره ببین تو خونمون تقریبا هر کسی سرش تو کار خودشه تا یه وقت دعوایی پیش نیاد دوست خوبم پدر من اکثر مواقع خونه نیست من یه موقع هایی ناراحت میشم ولی از اینکه بابام نیست تا دوباره یه دعوا راه بیفته باورتون میشه من از عید و جمعه ها و روزهای تعطیل متنفرم چون همیشه ازشون خاطره بد دارم همش ابتدای دعواها بوده
-
RE: اختلاف خانوادگی
سال نو بر همه دوستان مبارک باشه ، می خواهم یکم باهاتون دردودل کنم هفته پیش تو خیابون یه آقا پسری جلومو گرفت و پیشنهاد ازدواج داد می گفت بیا اول خودمون باهم صحبت کنیم اگر به توافق رسیدیم به خانواده هامون بگیم منم گفتم بهتره اول با پدرم صحبت کنی بعد اگر ایشون اجازه داد باهم آشنا میشیم ایشون هم قبول کردن به پدرم زنگ زدن و پدرم اون موقع کارداشتن و گفتن خودم باهاتون تماس میگیرم ولی دیگه باایشون تماس نگرفتن راستش از این کار پدرم ناراحت شدم پدرم میگه ما که اونو نمیشناسیم واسه همین باهاش تماس نگرفتم من میگم با اینکار پدرم من و خانوادم کوچک شدیم پدرم می تونست با آن فرد صحبت کنه بعد جواب منفی را بده و بگه ما بدرد هم نمی خوریم نه اینکه نشناخته شما بگید من اشتباه فکرمیکنم؟
-
RE: اختلاف خانوادگی
سلام. سال نو شما هم مبارک سارا خانوم گل :72:
اولا که رفتار خودت با اون آقا برخورد منطقی و خوبی بود و چه کار خوبی کردی ایشون رو به خانواده ارجاع دادی...
اما در مورد کار پدرت نظر من بر عکس شماست! به نظر من ایشون کاملا کار شایسته ای انجام دادن. اون آقا پسر اگه مایل به پی گیری بودن، خودشون دوباره می بایست تماس می گرفتن.
-
RE: اختلاف خانوادگی
عزيزم من هم دقيقا مشكل تو رو با خانوادم داشتم و دارم . حتي بعد از ازدواجم متاسفانه مشكلات خانوادم خيلي روي زندگي من تاثير منفي گذاشت . پدر من هم دكترا داره و خودش به عالم و آدم مشاوره مي ده و مادرم خانه داره . منم مثل تو نمي تونستم دردامو به كسي بگم مخصوصا برادرام چون مسخرم مي كردن . ولي تنها تجربه اي كه گرفتم اين بود كه بيخود خودم و ذهنمو درگير مشكلات پدرمينا نكنم اونها سالهاي ساله كه دارن با هم زندگي مي كنن دائما حرف طلاقو مي زنن ولي تا حالا هم طلاق نگرفتن .
من از وقتي يادك مي آد تو خونمون دعوا بود اونم بيشتر به خاطر خودخواهي پدرم . ولي كاريشم نتونستيم بكنيم . من ساليان سال خودمو درگير بدبختي هاي اونا كردم و نه تنها نتونستم كمكي به حل مشكل اونا بكنم بلكه علاوه بر اينكه يه آدم بي اعتماد به نفسي بار اومدم ، به خاطر اينكه همش تو دعواهاي اونا دخالت مي كردم كلي تو زندگيم مشكل پيش اومد .
به نظر من به فكر خودت و آيندت باش . هدفي رو تو زندگيت انتخاب كن و براي رسيدن به اون تلاش كن . درسته شايد مشكلات زيادي تو راه برات بوجود بياد ولي مطمئن باش اگه بخواي مي توني به اون چيزايي كه مي خواي برسي .
گفتي كه متاسفانه دعواهاي خانوادت تا حالا باعث شده چند بار زندگي داداشات به هم بريزه . تو مثل برادرات نباش و سعي كن اگه يه همچين اتفاقايي برات افتاد خوب قضيه رو مديريت كني . اگه بخواي مي توني .
به نظرم دعواي پدر و مادرتو بزار به عهده خودشون . خودت مي گي مادرت بارها از پدرت خواسته كه بره پيش مشاوره و نرفته . خوب پس نشون مي ده كه مادرت خودش به فكر حل مشكلشون هست . نمي گم بي تفاوت باش و بزار همديگرو بكشن . تا جاييكه از دستت بر مي آد سعيتو بكن آرومشون كني ولي زندگي خودتو دو دستي بچسب .
در مورد اون پسره هم فكر كنم بابات كار خيلي بدي نكرده . اون اگه بخواد دوباره خودش زنگ مي زنه . زياد قشنگ نبود اگه بابات زنگ مي زد بهش .
-
RE: اختلاف خانوادگی
ممنون دوستای خوبم که جواب دادید تا قبل از اینکه با این سایت آشنا بشم فکر می کردم هیچ کسی مثل من نیست و نمی تونه بفهمه من چی میکشم تا با شما دوستای خوبم آشنا شدم و فهمیدم نه خیلی ها مثل من هستن و حرف منو میفهمن saboktakin عزیز زندگی شما خیلی شبیه منه با این تفاوت که من ازدواج نکردم منم از کمبود اعتماد به نفس رنج می برم و هر بار که یه هدفی واسه خودم تعیین می کنم وسطش کم میارم چون هیچ کسی هم نیست کمکم کنه خیلی درجا میزنم نمیدونم باید چی کار کنم تا کم نیارم
-
RE: اختلاف خانوادگی
sara20عزیز سلام
وقتی تاپیک شما رو خوندم انگار داشتم قصه ی خودمو میخوندم چون من هم همه ی این مشکلاتو داشتم و گذروندم با اینکه خیلی تاثیر بدی روی ما بچه ها داشت یعنی هم ضعف اعصاب گرفتیم هم استرس و اضطراب دایمی و هم عدم داشتن اعتماد به نفس .همه ی اینا از اختلافات پدر و مادرم نشات گرفته .تقریبا ما بچه ها دیگه با این اوضاع کنار اومدیم الان مشکل من اینه که متاهل شدم و پدر و مادرم با همون طرز فکر میخوان برای منم توی زندگی تصمیم بگیرن و ارامش روانی منو بهم میریزن یعنی الان اختلافات خودشونو رها کردن و چسبیدن به من و شوهرم که شوهرت فلانه و بهمانه...و هرجوریه میخوان حرفشونو به کرسی بنشونن. امیدوارم موقعیت ازدواجی خوب برات پیش بیاد ولی تجربه ای که من داشتم میگه ازدواجم بکنی دست از سرت برنمیدارن:163: