RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام سیسیلی عزیز
اتفاقا بنظرم اومد با تسوکه خوب دارید حرکت می کنید این بود که نخواستم مسیر بحثتون عوض بشه ، اما چون ابراز کردید فقط یکی دونکته رودر حاشیه بگم :
شما با این رویه آرامش رو از خودتون می گیرید ، ضمن اینکه توقع زیادی در دیگران ایجاد می کنید و این خطرناکه. (حتی باید مواظب باشید که تو زندگی خودتون و نسبت به همسر و فرزندتون هم این اتفاق نیفته :305:)
1- با تاثير ديگران بر خود مقابله كنيد - چقدر به نظر ديگران وابسته هستيد و به آن اهميت مي دهيد. وقتي كه ما نگران حرف مردم هستيم در حقيقت يك بار فكري به ذهن خود تحميل كرده ايم. و ناخودآگاه به سمتي حركت مي كنيم كه ديگران را خوشحال كنيم. و اين هم ايجاد آرامش فكري را غير ممكن مي سازد. مهم نيست كه ما چه كار مي كنيم يا چه مي گوييم هميشه عده اي هستند كه ايراد بگيرند. بنابراين بايد در خود روحيه اي را تقويت كنيم كه نه با ستايش و نه با انتقاد تحت تاثير قرار نگيريم. اين بدان معنا نيست كه ما افكاري متفاوت با ديگران داريم، بلكه فقط به اين معناست كه نمي خواهيم به ديگران اجازه دهيم با عقايد خود آرامش روحي و فكري ما را به هم بريزند. البته اين كار ساده اي نيست اما به مرور زمان مي توانيم اثر عقايد ديگران در زندگي خود را كمتر كنيم. رسيدن به آرامش زماني مقدور مي شود كه ما فكر كردن به حرف هاي مردم را متوقف كنيم.
2- زماني براي خود اختصاص دهيد - اجازه ندهيد تمام وقت شما صرف ديگران شود طوري كه براي خود وقت كافي نداشته باشيد.
شما با استراحت كافي مي توانيد هنگام كار با انرژي و توان بيشتري به وظايف خود را انجام دهيد كه نتيجه آن يك رضايت دروني است.
3- به خودتون بیشتر بها بدید. به خودتون بیشتر برسید.
و یه نکته دیگه که جزء تجربه های خیلی خوب من هست و لی یه کمی عجیبه اینه که " خوبی زیاد خوب نیست " وقتی زیاده از حد خوبی میکنیم ، سطح توقع دیگرون رو بالا می بریم ، باعث دلزدگی هم میشیم.
بنظر من اگه نزدیکتر بشید به خونه مادرتون بهتره ، اونموقع بیشتر بهش سر میزنید ، اما مدت زمان موندنتون کمتر میشه.
کم کم تعداد دفعات رفتن رو کم کنید. بمرور توقع مادر رو پائین تر بیارید تا خدای نکرده بهشون برنخوره و تمام زحمات قبلیتون بر باد نره.
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
خب بازم خدا رو شکر به جز تسوکه عزیز که تا اینجا همراهیم کرده و وقت گذاشته شما هم لطفی در حق من کردید. حق با شماس من زیادی به دیگران خوبی می کنم و اگه یه بار به هر دلیلی محبت و احترامم مثل دفعه قبل نباشه ناخدا گاه همه فکر می کنن من عوض شدم.
از خوشحالی دیگران خوشحال می شم اما وقتی می بینم به حساب وظیفه من می گذارند خیلی غصه می خورم.
[size=large]فکر می کنم خیلی خیلی خیلی زمان می بره تا من بتونم یاد بگیرم که به دیگران اندازه خودشون محبت و خوبی کنم بالاخره 29 سال زمان کمی نیست که من این جوری بودم. حتی بابام می گفت بچه هم که بودم خوراکیها و نوبتهای بازی رو به دیگران می دادم و خوشحال می شدم.:302::302:
متاسفانه حسین هم یه ذره مثل منه و همش می خواد دیگران و خوشحال کنه که باعث نگرانی منه.
بله من نباید جور کم گذاشتن های دیگران رو بکشم اما واقعا نمی تونم و شدیدا دلم برای مامانم می سوزه. الان 2 شبه که تنهاس باور کنید دلم براش اتیش می گیره وقتی در خانه موضوعی پیش میاد و من می خندم ناگهان یاد این میفتم که مامانم تو خونش تنهاس و داره گریه میکنه خنده رو لبم می خشکه:302:
تسوکه گفته نرو نزدیک بی بی گفته برو. چیکار کنم:162: شوهرمم نمی دونه چه کاری درسته!
الان 2 هفتس که نشده برم خونه مادر شوهرم باور کنید انگار رو میخ نشستم که نکنه ناراحت شن که من نرفتم و دارم فردا خودم و مجبور می کنم که برم چون کار دیگه ای داشتم و باید کنسل کنم.
من حتی شغلم و به خاطر خوشحال کردن شوهرم گذاشتم کنار چون دوست داشت کنار بچه باشم.
دلم واسه خودم تنگ شده:302:.
فکر میکنم دارن شما رو هم اذیت می کنم در همین تالار جایی هست تا من با خوندنش یاد بگیریم کمتر محبت کنم:303:
از لطفتون ممنون:72:[/size]
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
نمي دونم تو اين تالار جايي هست يا نه.:162: اما من كه خسته نميشم و تازه تجربه هم كسب مي كنم.:311:
من نگفتم نرو، من ميگم بايد خودتون و شوهرت تصميم بگيرين.:305: به خاطر مادرت، خانواده ات را در دردسر نيانداز.
اين كه توي بچگي اين رفتار را داشتي خيلي خوبه. اين كه گريه نداره. :311:
همين كه كار داري و نمي توني بري خونه ي مادر شوهرت، اما براي اين كه او ناراحت نشه، مي خواهي بري، همين بده. اگه كار داري نرو خونه مادرشوهر و به كارت برس. به خودت برس. فردا اگه نرفتي، اول يه مثبت براي خودت بگذار :104: و بعد، اگه تونستي روزهاي بعد برو. اگه فردا رفتي، باز يه منفي گنده ميگيري.
با همين مثبت گرفتن ها كم كم، ميبيني نه گفتن را ياد گرفتي. اين قدر هم ناراحت نباش. كم كم درست ميشه. فقط كافيه مثبت ها را همين جوري پشت سر هم بگيري. تا حالا يكي گرفتي، ببينيم فردا مثبت ميگيري يا نه. :104:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
با سلام
اگرچه مشكل شما به صورت ارتباطي خودش را نشان مي دهد. اما يك رخنه و ضعف شخصيتي هست كه شما را مي آزارد.
در واقع شخصيت مهر طلب شما باعث ميشود زندگي خود را با ميزان رضايتمندي ديگران نسبت به خودتون امتياز دهي كنيد.
شما اگرچه ظاهرا از روي مهرباني حواستون به ديگران هست، ليكن ناخودآگاه سعي در دفاع از حيثيت و شخصيت خود در پيش ديگران داريد. و آن هم به اين صورت كه ديگران دوستتان داشته باشند.
يادم مي آيد سال 1382 اولين مجموعه مقاله كه در وبلاگ(www.test-psychology.persianblog.ir) زدم عناوينش اينها بود:
چگونه به آرامش نزدیکتر شویم ( قسمت اول : ارزیابی صحت ادراکات Reality Testing)
چگونه به آرامش نزديکتر شويم ( قسمت دوم - ارزيابی صحت ادراکات )
چگونه به آرامش نزديکتر شويم ( قمست سوم : قضاوت ـjudgment )
چگونه به آرامش نزديکتر شويم (قسمت چهارم: حس از واقعيت خود و دنيا )
چگونه به آرامش نزديکتر شويم (قسمت پنجم :رابطه بين فردی )
توصيه مي كنم اين مجموعه مقالات را به ترتيب و با دقت مطالعه كنيد و سعي كنيد با رفتارها ،افكار و هيجانات خود مقايسه و تطبيق دهيد تا شناخت بيشتري نسبت به ريشه كارهايتان به دست آوريد.
به نظرم شما دقيقا نمي توانيد سهم خود را از واقعيت ها پيرامون خود دقيقا ارزيابي كنيد. لذا گاهي بيشتر از اندازه مسئوليت پذيري براي خود ايجاد مي كنيد و تحت فشار واقع مي شويد و گاهي اشتباها وقتي به قاعده مسئوليت پذير هستيد ، تصور مي كنيد كه سهم خود را انجام نداده ايد و احساس گناه مي كنيد.
با خودتون خلوت كنيد، و بر اساس نگرشتون، منطقتون، اعتقادتون و علم و آگاهي و تجربه و مشورتهايتان، سهم خود را در انجام هر مسئله اي روشن كنيد. بعد نوبت به چگونگي اجرا مي رسد.
پس خلاصه 2 فاز پيش رو داريد:
يكم: ارزيابي دقيق سهمي كه در واقعيات و روابط زندگي بايد داشته باشيد. (اينكه چه اندازه در هر جامسئوليت پذير باشيد.)
دوم: چگونگي انجام سهمتون . (مثلا اينكه چگونه مسئوليت اضافه نپذيريد يا كجا مسئوليت خود را انجام دهيد.)
============
پاورقي:
راهنمايي هاي دوستان در اين تاپيك بسيار عالي و كاربردي هست.
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام
خیلی ممنون جناب مدیر که پاسخی به مشکل من دادید. بله چشم می خونم و امیدوارم که بتونم این شخصیتم و تغییر بدم چون واسه خودمم عذاب اوره ا ین همه به دیگران توجه بیش از حد داشتن و.
جناب مدیر گفتید با خودم خلوت کنم و سهم خودم و در انجام مسئله پیدا کنم مشکل من هم همینه که سهم خودم و زیادی تعیین می کنم خودم و موظف می دونم که راننده مادر شوهرم باشم خودم و موظف می دونم که خرید خونه مامانم و من باید بکنم خودم و موظف می دونم که مشکلات خواهرم و من باید به دوش بکشم و.....
من باید باور کنم که سهم من این همه نیست.
یادمه وقتی 10 سالم بود و مادرم به رحمت خدا رفت همه می گفتن تو گریه نکنی خواهرت و بابات گناه دارن تو باید باعث دلگرمی بقیه باشی و من شبا که همه می خوابیدن می رفتم تو حمام و گریه می کردم و دقیقا بعد از فوت بابا همه اون ادما دوباره همین حرف و زدن که مامانت و خواهرت گناه دارن . ومن هنوز هم در خلوت خودم حتی جایی که شوهر و فرزندم نیستن گریه می کنم. تنها کسی که این رفتار و سعی می کرد در من از بین ببره بابا بود که ..................
تسوکه عزیز یه منفی همراه یک صفر گنده برام بذار. نتونستم نه بگم و دارم می رم اما تصمیم دارم شب نمونم و عصری تا ساعت 5-6 زودی بیام خونه. اما خب منفیه دیگه:316:
مامانم مریض شده و من در تکاپو افتادم علارغم میلم دوباره برم اونجا و ازش پرستاری کنم.:302:
ای واییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییی
مرسی از همتون:72::43:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sisili
جناب مدیر گفتید با خودم خلوت کنم و سهم خودم و در انجام مسئله پیدا کنم مشکل من هم همینه که سهم خودم و زیادی تعیین می کنم خودم و موظف می دونم که راننده مادر شوهرم باشم خودم و موظف می دونم که خرید خونه مامانم و من باید بکنم خودم و موظف می دونم که مشکلات خواهرم و من باید به دوش بکشم و.....
من باید باور کنم که سهم من این همه نیست.
سلام
خب باور كن:305:
پس متوجه شدي سهمت چقدر هست. پس فاز اول را در حال گذر هستي.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با خودتون خلوت كنيد، و بر اساس نگرشتون، منطقتون، اعتقادتون و علم و آگاهي و تجربه و مشورتهايتان، سهم خود را در انجام هر مسئله اي روشن كنيد. بعد نوبت به چگونگي اجرا مي رسد.
حالا نوبت تمرين و كسب مهارت هست.
براي اين كار اول بايد احساس گناهي كه براي يك كار معمولي مي كني از خودت دور كني.
بعد هم قدرت جسارت و نه گفتن را بياموزي.(مقالاتي در اين مورد در تالار داريم ،جستجو كنيد.)
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
همین که شب اونجا نمونی، خودش مثبته و این که خودت را مجبور به ماندن نکنی، خوبه و منفی نیست:104:
یه وقته که مادرت مریضه و شما خوبه که بری پیشش. :305: قاطی نکن. قرار نیست تمام محبت خودت را از بین ببری. مثلا اگه مادرت مریضه، خب خوبه که بری پیشش. برای ترک این عادت، دیگه قرار نیست که مادرت هر چی گفت بگی "نه".
در ضمن کم کم درست میشه و نه یکباره. کم کم یاد میگیری کجا بگی "نه" و کجا بگی "آره". قرار نیست که همه جا بگی "نه". :163:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام من اومدم نموندم:104: اما دروغ گفتم تا اومدم:302: گفتم باید برم خونه مامانم در حالی که فردا می خوام برم.:316:
اخه طفلکیا خیلی اصرار داشتن بمون نرو شام بخور خودمون می رسونیمت.
چقدر من ناتوانم. یه کلمه نه چقدر ارزش داره که من نمی تونم بگم:302::302:
اما یه کار خوب کردم. وقتی خواهر شوهرم گفت فردا میای من و ببری پارچه بخرم برام بدوزی گفتم نمی تونم ببرمت چون ماشنمون معاینه فنی نداره خودت بخر بیار الانم حوصله خیاطی ندارم یه کم که حال و روزم بهتر شد باشه می دوزم. اونم ناراحت نشد:310:
خیلی ممنون که بهم جواب می دید . تسوکه از این که تا اینجا پا به پام همراهیم کردی یک دنیا ممنون. جناب مدیر محترم از شما هم ممنونم که راهنماییم کردی و قطعا راهنماییهاتون با ارزشه.
دلم نمیخواد توجیه کنم و یا در جواب شما عزیزان بگم اخه نمیتونم اخه نمی شه اخه......
اما خداییش ترک عادات گذشته خیلی سخته. بالاخص که من بعد از هر بار نه گفتن احساس عذاب وجدان راحتم نمی ذاره. دارم سعی می کنم.
:46::43::310::72: یه عالمه مرسی
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام
بچه ها کمککککککککککککککککککککککک ک
تسوکه کجایییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز مامانم زنگ زد گفت یکشنبه وقت ام ار ای داره و قراره پسر داییم بره دنبالش تا بره دکتر و از اونجایی که وسواس شدید هم داره بعدش باید بره حمام و چون نشستن و برخاستن براش سخت شده می ترسه تو خونه تنها بره حمام:316:
حالا امروز زنگ زده که من شنبه صبح میام خونه شما یکشنبه پسر داییم ببرش ام ار ای دوباره برگرده اینجا بره حمام و 2-3 روزم بمونه تا بهتره بشه بعد بره خونشون.:33::97:
داشتم اتیش می گرفتم که دوباره مثل مورچه راه خونه من و پیدا کرده مثل قدیما که حرص می خوردم و چاره ای جز تحمل نداشتم.
گفتم من شنبه نیستم واقعا هم نیستم ناراحت شد گفتم مامان تو شنبه که کاری نداری اصل کارت یکشنبس گفت خب اره گفتم پس شنبه خونه خودت باش. یکشنبه هم جایی باید برم حالا ببینم می تونم کنسلش کنم یا نه. دروغ گفتم..........:302:
واقعا دلم نمی خواد بیاد. اگه میومد و می رفت حمام و فرداش می رفت خوب بود و لی بیاد رفتنش با خداس. اونم ناراحت شد و گفت عیبی نداره خدای منم بزرگه .
الان 1 ساعته کلافم یا گریه کردم یا دارم راه می رم. چیکار کنم هم دلم براش می سوزه هم نمی خوام دوباره واسه هر کاریش 6 روز 6 روز بیاد اینجا:302::302::302:
تا فردا باید بهش خبر بدم کمکم کنید.
ممنون:72:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
الان 2 مشكل وجود داره:
1) اين كه نمي تونيد "نه" بگين.:302:
2) اين كه مادرتون وقتي مياد، چند روز ميمونه.:161:
اين دو مشكل هيچ ربطي به هم ندارند. :305: اولي ايراد شماست و دومي ايراد مادرتون. :302: اين دو تا را نمي تونيم با هم حل كنيم. چون اولا حل هر دو همزمان مشكله، ثانيا دومي اصلا به شخصيت شما ربطي ندارد.
الان، در مورد اومدن مادرتون هم متاسفانه اين دو مشكل همزمان رخ داده. اولي جايي است كه شما شنبه واقعا كار دارين و نمي تونين "نه" بگين. دومي جايي است كه مادرتون بعدش كلي خونتون ميمونه.
فعلا برنامه، فقط حل مشكل اولي است و بعدها به دومي هم ميرسيم.:303:
اما در مورد مشكل دومي؛ شنبه كه كار داريد، بهش بگين كه نمي تونين كارتون را كنسل كنين. اما يكشنبه كه ام ار اي رفت، بعدش تو خونه اي، بياد اونجا. اگه بتونين كار شنبه را كنسل نكنيد، شما اين بار هم برنده هستين.
اما در مورد اين كه بعد از يكشنبه، مادرتون 3 روز ميمونه، فعلا به مشكل دوم ربط داره و من پيشنهاد ميكنم، فعلا با مشكل دوم كنار بياييد تا بعدا حلش كنيم. يعني فعلا موندن هاي زياد مادرتون را تحمل كنين تا بعدها حلش كنيم.
بنابراين پيشنهاد من:
به مادرتون زنگ بزنين و بگين: شنبه كارم را نتونستم كنسل كنم ولي كار يكشنبه را به خاطر شما كنسل كردم و بعد از بيمارستان، منتظرتون هستم. (تحت هيچ عنوان كار شنبه را كنسل نكنين، اما از يكشنبه به بعد، فعلا در اختيار مادرتون باشين.) :103:
در ضمن داري پيشرفت ميكني. تا حالا چند تا مثبت گرفته اي. :104: