RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
سلام:
آفرین لارج گرامی خوشحالم که بر گشتید و روحیه خوبی دارید برادر خوبم من منتظرم اون متن سراسر منفی رو به عنوان اولین اقدام برای پرهیز از تیزی احساستون تبدیل به یک پست کاملا مثبت بکنید و ارسال کنید...این تمرین خیلی مهمیه تا شما با تغییر اون ناسزا ها که به خودتون دادید و تبدیل اون به مثبت به ما بگید حقیقتا راجع به خودتون چی فکر می کنید..پس اگر می خواهید ببینید چه کنید اول اون متن که در اوج ناامیدی و فوران احساس نوشتید رو دوبار مثبت کنید همان جمله ها رو و برای ما ارسال کنید ..منتظرم.:72:.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LARG.62
چه کنم ، قدم به قدم و پله به پله ، چه روشی رو پیش بگیرم ، چه راهکاری رو پیشنهاد می کنین تا احساسمو مهار کنم ؟ ( لازم به توضیحه که تو خانواده و محل کار و دوستان و ..... بنده رو بعنوان یه فرد نسبتا درونگرا و خشک منطقی ( نه احساسی ) و جدی و تودار می شناسن )
لارج عزیزم..من خیلی خودم به خصوص آن زمان یعنی فروردین 88 که عضو تالار شدم آتشین بودم و پر از فوران احساس همین کارهای شما رو می کردم و برخی دوستان مثل کیوان...مدیر..فرشته و ..باقی خوب یادشونه و من با راهکارهای دوستان خیلی خوب شدم و الان تقریبا هیچ اثری از فوران احساس نیست کمی زودرنجی مونده بود که دارم با راهکار دوستان حلش می کنم..
مهمترین چیز پذیرش شماست که خدا رو شکر خوبه و اینکه توقع دارید بهتر باشید و احساس خود را کنترل کنید...این عالیه..
حرف فیلو سارا تو تاپیکم عالی بود..
تحول نتیجه تهوعه
حالا که شما فهمیدید عنان اختیار احساس رو از دست دادید پس قدرت داردی تغییرش بدید..
دوست من رویا پروری نکن..به آرزوهات بال و پر نده..
فانتزی و خیالات خودت رو کنترل کن و بدون اون خانم نهایت و غایت خوشبختی تو نیست بلکه غایت خوشبختی تو خودت هستی نه هیچکس دیگه...حتی اگر اون روزی زبانم لال شما رو نخواست..
خودت رو برای هر واقع ای چه مثبت چه منفی آماده کن و منتظر باش...
آنقدر به آینده اون فکر نکن..سر خودتو گرم کن حتی شب ها که می خوابی کار دیگه ای بکن تا فکر اون کمرنگ بشه..
بدون که تو فقط اونو در حد دور می شناسی و از نزدیک هنوز ندیدی احساستو مهار کن چون مانع در نظر گرفتن منطق میشه...
خودت و سوالاتت رو برای دو ماه دیگه معلوم کن و همه معیارهاتو بسنج ..به خاطر احساست و اینکه می گن اون خوبه عاشق هیچکس نشو ..الزاما دو آدم خوب به درد هم نمی خورند..
من نمی گم این میشه اتفاقا دلم خیلی روشنه ولی من می گم نتیجه کار رو رها کن..هر وقت تونستی فارغ از نتیجه تنها به هدف خوشبختی به این قضیه نگاه کنی بردی..خوشبختی تو در این خانم نیست خوشبختی هیچ کدام ما در همسران ما نیست ما وقتی خوشبختیم که باور کنیم خوشبختیم و لیاقت اونو داریم و اونو به همسرمون بدیم ...
اون مسئله را غایت ندون...
خودت رو از فاز احساس ...آهنگ های احساسی..تخیلات خارج کن..لارج عزیز صبر کردن رو یاد بگیر..
به خدا صبر یک چیزیه که حد نداره..آدم رو خوشبخت می کنه..صبوری رو یاد بگیر...
برات رسیدن به هدف مهم نباشه چگونگی رسیدن به هدف مهم باشه...
فعلا اینا بسه تا بازم صحبت هاتو بشنوم...:310:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LARG.62
ج – به نظرتون شناخت غیر مستقیم و از راه دور و در حد مراودات روزانه با خودش و بیشترینش با مادر و پدرش که قبلا در حدود 5/3 سال داشته ام ( بدون متوجه بودن خودش و خانوادش نسبت به علاقه ام ) ، چقدر و چند درصد از خصوصیاتش رو دستگیرم کرده ؟ درسته که تا با کسی همزبان نشدی و ارتباط مستقیم بر قرار نکردی نمی شه 100% به روحیاتش مسلط باشی و ..... ولی سوالم اینه که تا چن درصد می تونی با روابط روزمره ای که بعنوان یه مشتری دائم ویه همسایه باهاشون ( خانوادش ) داشتی ، می تونی از خصوصیاتش شناخت کسب کرده باشی ؟( لازم به توضیحه که یکی از دوستام تو دانشگاه ایشون 3 ترم از 4 ترم کاردانیش رو استادش و مدیر گروه رشته اش بوده و من بدون اطلاع دختر مورد علاقم ، به دوستم ( که واقعا پسر خوب و مورد وثوثی هستش ) سپرده بودم که حواسش باشه و نسبت به روحیات و خصوصیاتش توجه کنه تا اینکه بهم نتیجه بده که آیا کلیاتش مورد تائیدش هست یا نه ؟ که وقتی آخر ترم ازش سوال کردم نتیجه رو ، بهم گفت که خیلی خیلی عجله کن که موردت بهترینه از لحاظ علمی و اخلاقی و ....
خب ..باید بگم شما تا آخر عمرت هم نمی تونی یک انسان رو 100 درصد بشناسی چه برسه شما که کاملا شناختت به صورت شخص ثالث هست...به نظر من با این تفاسیر شما فقط 10 درصد اونو می شناسی و همش احساسی...همش می خوای بله بگیری...مواظب باش لارج عزیز...
خودتو دست کم نگیر ..شما هم با این پست هایی که من ازت دیدم جوان موفقی هستی اونم باید شما رو بخواد پس خودتو دست کم نگیر ..خودتو راضی نکن به هیچی چون دوسش داری..معیارهاتو بسنج..این دو ماه عالیه که سوالاتو تنظیم کنی...اون اطلاعات اطلاعات خیلی مقدماتی..بله ایشان دختر خوب درسخوان ..موفق..آبرودار..پاک...قبوله تو کلاس ما از 60 تا دختر 40 تاش این طوری بودن آیا همه اونها ازدواج کردند؟آیا شوهران اونهایی که ازدواج کردیم مثل هم هستند؟اصلا..همه باهم فرق دارن هرکدام یک ویژگی ..ما خوب های زیادی تو جامعه داریم ولی همه که به در هم نمی خورن..مهم اینه معیارهاتون با هم شبیه باشه...
به هم بخوره..
هدفتون یکی باشه...
و این تنها با شناخت 4 تا 6 ماهه رو در رو اونم نه زبانی ..بلکه عملی دیده میشه..وگرنه حرف که همه ما بلدیم مهم اینه در عرص عمل چطور رفتار کنیم...پس شما اصلا شناخت خوبی ندارید ..پس باید مواظب باشی خوب بشناسیش..ان شا الله همه چیز عالی میشه و باید بیای به ما شیرینی هم بدی..نه بری ما رو یادت بره ها؟:311::311:
آنقدر وقت می ذاریم راهنماییت کنیم برای همون شیرینی هست ها!!!!!!!!!!!:311::311:
تبصره:
حالا از اون دو ماه چقدر مونده ..هی ما می گیم دو ماه ....دوماه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
سارا جان،خواهرم اطاعت امر کردم و در حد توان:
فقط می بخشین که جسته و گریخته نوشتم و با عجله:
درسته که اساسی ترین اشتباهم این بوده که قبلا به توصیه دوستان گوش نکردم و عقلم رو بدست احساسم دادم و در عمل مرتکب اشتباه شدم ، ولی عیبی نداره هر انسان حتی عاقل و بالغی در هر مقطعی ممکنه یکسرس ندانم کاری و اشتباهات رو مرتکب شه . ولی مهم این نیستش که اشتباه نکنی ، مهم اینه که با عبرت از شکستها و اشتباهات خود و دیگران ، از شکست ، پل پیروزی بسازیم و. به هدف غایی و نهایی نائل آییم .
دیگه نباید این همه احساس شکست و نومیدی رو در خودم پرورش بدم ، من حق ندارم که حرمت و تقدس عشق رو این قدر پایین بیارم که بخوام خودم و عشقم رو خار و و ذلیل کنم. شایسته و برازنده " عاشق " نیست که چنین کند . باید با صبر مطلق و توکل مطلق در راستای رسیدن به هدف مطلق ، تلاش مطلق کنم ، آن هم غیر مستقیم و با چشم باز و....... و کاملا قبول دارم ، نتیجه رو رها می کنم و فقط به هدف مطلق ( خوشبختی ) نگاه می کنم .
بنظرم عشق همیشه در رسیدن یا نرسیدن به معشوق ختم نمی شود .
بنظرم عاشق واقعی کسیه که همواره بهترین ها و مطلوبترین ها رو برا معشوق اش بخواد ، بدین ترتیب اگه ذره ای احساس کنم با " بودن " ام ، بر دلخواه و مطلوبیت و خوشبختی معشوقه ام خللی وارد آید ، باید کنار برم ، اون هم با چشم خشک منطقی و علمی ، نه با چشم اشک آلود احساسی و شکننده .
همچنین چنانچه احساس کنم با وصل و یکی شدن مان ، عشق خدایی و ماورائی در حضور و وجودمان متجلی شود ، باید این وصل با چشم باز و شناخت نسبی لازم و از روی تلفیقی از " احساس و منطق " صورت گیرد ولی حتما باید وزن منطق بر احساس غالب آید تا تجلی عشق متعالی تر و والاتر .
خواجه عبدالله انصاری می گه : :305:
سالها بود که خدا را می جستم ، خود را می یافتم
اکنون خود را می جویم ، خدا را می یابم .
بازهم از لطف و مرحمت تون نهایت تقدیر و تشکر رو دارم:72: و منتظر راهنماییها تون هستم .
من مرد " راه " ام و نیازمند "راه" نما . بسم الله تا رسیدن به ............
سارا جان، بهم گفتی که رسیدن به هدف مهم نباشه بلکه چگونگی آن مهم باشه ، بیشتر توضیح می دین .
ضمنا این 2 ماه رو به اتمامه ( امتحان اعلی حضرت 12/9/89 هستش ) و شیرینی همه دوستان محفوظ محفوظ .:72:
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
سلام
خوشحالم که با چنین شخص عاقل و بالغی هم کلام هستم
من دیشب کلی متن براتون نوشته بودم اما همش پاک شد و دیگه نشد بفرستم حیف شد
ماجرای من ودوست برادرمو که در جریانش هستید من انقدر فکرمو مشغول اون موضوع کرده بودم که حس میکردم تکلیفم روشن نیست و تا جایی پیش رفتم که خواستم اقدامی هم بکنم البته هنوزم میگم برای شناخت
اما اینو در نظر نمیگرفتم که احساسی داشتم عمل میکردم من فقط به این فکر کرده بودم که ازش خوشم میاد تازه به این موضوع پر و بال هم داده بودم و خیال بافی هایی هم میکردم
اما اشتباه بود به دور از منطق بود
به کمک دوستان تالار به خصوص سارای عزیزم متوجه خیلی چیزا شدم
درسته که من این آقا رو تایید میکنم اما از شخصیتش که خبر ندارم اصلا نمیدونم چه معیارهایی داره نمیدونم که آیا با معیارهایی که من دارم سازگاره یا نه
شاید نیمه راه متوجه میشدم که اصلا اونی نیست که میخواستم یا اصلا خود ایشون این حق رو داره که منو نپسنده چون با معیارهی اون سازگار نباشم
من آینده رو در خیالاتم کنار ایشون میدیدم
هنوزم دلم میخواد که برای شناخت پا پیش بزاره فقط برای شناخت
چون از نتیجه مراحل شناخت خبر ندارم پس به نتیجه فکر نمیکنم
اگه به نتیجه بخوام فکر کنم خوب مسلما احساسم میگه شخص عالیه و دیگه احساس اجازه نمیده عاقلانخ تصمیم بگیره اگه هم نتیجه رو برای خودم منفی بدونم کلی عواقب به دنبال داره
پس به نتیجه فکر کردن کار درستی نیست خیلی خوبه که آدم خوشبین باشه در این حالات بهترین ها رو به سمت خودش جذب میکنه
اما نظر من اینه که در مقوله ازدواج خوشبین بودن به دور از عقلانیته
اگر مراحل شناخت تکمیل شده باشه و نتیج خوبی به دنبال داشته باشه اونوقته که باید احساس و خوشبینی و .. وارد کار بشه
شما فقط در حد همسایه و هم محلی و مشتری مغازه تون ایشون رو میشناسین
از کجا میدونید که با اون چیزی که مدنظرتونه یکیه یا اصلا مطمئنید که شما با معیارهای ایشون سازگارید؟
نمیخوام ته دلتون رو خالی کنم حرفم اینه که قبل از اینکه وارد مرحله شناخت بشین به احساستون زیاد بها دادین
هنوزم که هنوزه ایشون رو به عنوان معشوق مینامید و به نظر من این زیاده از حده
واسه یکی دو هفته بعد آماده اید؟
مطمئن باشید برای ابراز عشقتون به اندازه کافی وقت خواهید داشت
مواظب خودتون و احساستون باشید
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
درست میشه خیالت راحت:163:
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستایش بارن
شما فقط در حد همسایه و هم محلی و مشتری مغازه تون ایشون رو میشناسین
از کجا میدونید که با اون چیزی که مدنظرتونه یکیه یا اصلا مطمئنید که شما با معیارهای ایشون سازگارید؟
نمیخوام ته دلتون رو خالی کنم حرفم اینه که قبل از اینکه وارد مرحله شناخت بشین به احساستون زیاد بها دادین
هنوزم که هنوزه ایشون رو به عنوان معشوق مینامید و به نظر من این زیاده از حده.
ستایش عزیزم ، من مدتها (حدود 5/1 سال اول ) که همسایه بودیم و ارتباطاتی داشتیم ، اصلا بهش توجهی نمی کردم و محلش نمی ذاشتم ، و مثل یه فرد معمولی رابطه داشتیم .بااینکه همزمان با پدر و مادرش ارتباط مثبت و نسبتا صمیمی ای داشتیم ، ولی بعد از آنکه روز بروز " شناخت " نسبی دورادورم ام بهش و خانوادش بیشتر می شد ، ( نه اینکه محو موضوع باشم و با " احساس " به موضوع نگاه کنم ( حدود 9 ماه )، کم کم جرقه اولیه در ذهنم بوجود آمد و او را کاندیدی در ذهنم در نظر گرفتم و در همان مقطع ( تابستان 86 ) برای پرهیز از احساس و تاثیر گذاری آن در تصمیمم ، جریان رو به پدرم گفتم .
دقیقا" گفتم که پدر ،خانواده خانم ....مستعد و متین به نظرم می آد ، ازتون خواهش دارم یه عنایتی به موضوع داشته باشین و بدلیل اینکه از تاثیرگذاری " احساس " بیمه باشم ، بهشون سپردم که جریان مد نظرش باشه و با رفت و آمد و کسب شناخت از زاویه ای دیگر و بدون دخالت احساس و علاقه ، نتیجه رو بهم بده .
بعد از حدود 1 سال ( تابستان 87 ) ازشون نتیجه خواستم ، که گفتن کاملا مورد تاییدم هستش و.......
از طرف دیگه دوستم ( استاد شیوا خانم ) هم همچین نتیجه ای رو در نتیجه زیر نظر گرفتنش طی (دی ماه 87 الی تیر 89 ) بهم داد . منم بعد از اون بود که طی صحبت با پدر شیوا خانم ، تمایل و نظر مثبتشون( پدرش ) رو دیدم ( درسته که در عین حال مادرش در جواب تماس مادرم جواب داده بودن که هر وقت خواستین تشریف بیارین ، قدمتون بر روی چشم ،خونه خودتونه و ...... ولی برای خواستگاری نه ، چون فعلا می خواد درسشو ادامه بده و..... یا سنش کمه و تو مدرسه 2 سال جهشی خونده و واسش زوده و ..... یا از اینکه از کاردانی قبول شده احساس شکست کرده و بچه حساسیه و بهمین دلیل درس واسش مهمه و ..... ) و در صحبت حضوری باخودش ، تلویحا نظر مثبتش رو نشون داد و .......
من اشتباهم رو از این مقطع شروع کردم و با بال و پر دادن به احساسم و علاقم و آرزو پروری و ....... فوران احساس پیدا کردم و .....
اساسی ترین وظیفم در این مقطع کنترل و کشیدن ترمز احساسم هستش تا مبادا ذره ای در بررسی معیارهامون تاثیر بذاره .
در همین راستا هم به توصیه استاد ارجمند" فرشته مهربان " گرامی تاحدودی تکنیک توقف فکر رو اجرا کردم ، ولی اون تماس تلفنی " نا خود آگاه " تمرکز م و کنترلم رو ازم گرفت و ........
به هر حال آمد کار و شاید مصلحت کار ما هم اینگونه بوده و .....
امیدوارم با عنایت خداوند متعال و کمک شما "محرم " های همدرد بتونم موفق باشم و سربلند و این " وصل " چه قسمت باشه ، چه نباشه همواره بهترینها رو واسه شیوا خواسته ام و خواهم خواست .
به هر حال نکته اساسی اینه که در کسب شناخت متقابل از هم ، هم باید خود خود خودم باشم و نقش بازی نکنم ، هم باید بر احساسم مسلط باشم تا کمترین تاثیر رو بر انتخابم داشته باشد.
یا علی:72:
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
حرفاتون کاملا متین
اما این چیزایی که گفتین مراحل انتخاب گزینه برتره نه شناخت
اگر هم اسمشو شناخت میزارین شناخت کلیه
خیلی عالیه که شما انقدر سنجیده عمل کردین واقعا عالیه اما من حرفم معیارهاست هم معیارهای شما هم معیارهای شیوا خانم
شما مراحل کلیات رو به بهترین شکل ممکن ، بهترین شکل ، به سرانجام رسوندین اما صحبت بین شما و خود شیوا خانم اساسی ترین مرحله ست
خونواده شیوا خانم و خودشون هم شما رو به همون اندازه که شما از ایشون شناخت دارین میشناسن
ایشون هم شما رو تایید کردن به عنوان گزینه برتر همون طور که شما اونها رو تایید میکنید
پس مرحله شناخت و معیارها مونده تا زمانی که اون مراحل طی نشده احساسات اون هم به شکل هیجانی (که پیداست براتون کاملا حل شده ست )سودی نخواهد داشت
، خیلی خوشحالم که از پس این مرحله یعنی کنترل احساساتتون هم براومدید
مطمئنم که با این درایتی که دارین بهترین ها نصیبتون میشه
من هم مثل سارای عزیز منتظر شیرینی هستما
وای چقدر ذوق دارم
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
با عرض تبریک و تهنیت عید سعید غدیر خدمت کلیه اعضاء محترم بخصوص مدیر محترم تالار.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستایش بارن
اگر هم اسمشو شناخت میزارین شناخت کلیه
اما صحبت بین شما و خود شیوا خانم اساسی ترین مرحله ست
پس مرحله شناخت و معیارها مونده تا زمانی که اون مراحل طی نشده احساسات اون هم به شکل هیجانی (که پیداست براتون کاملا حل شده ست )سودی نخواهد داشت
مسلما شناخت جزیی و دونستن ریز عقاید و نظرات طرفین بدون مراودات و برخوردهای حضوری غیر ممکن هستش .
این مقطع زمانی باقی مانده هم بهترین زمان واسه مهار احساسم هستش که تا حدودی باهاش کنار اومدم و ته مانده هاش هم با کمک خدا حل می شه .
نکته ای که عملا تجربه کردم و قابل بیانه : وقتی با شیوا برخورد حضوری دارم ، طی زمان برخورد و تا مدت حدود 15 - 20 روز بعد کاملا منطقی و معمولی و بدون " احساس " با موضوع کنار می آم ، ولی بعد از اون 20 روز ، کم کم تخیلات و آرزو پردازی کار دستم می ده و احساسات " کاذب " گریبان گیرم .
به همین دلیل امیدوارم و تقریبا مطمئن که در حین کسب شناخت حضوری ، احساسات ، منحرفم نکنه و بتونم عاقلانه و منطقی به کسب شناخت جزئی و ریز بپردازم .
باز دوستان هر نکته ای که بنظرتون می آد که واسم مفید باشه و راه نما ، بیان کنین .
اگه احیانا" اشتباهی در طرز تفکر و برداشتم نسبت به مسائل پیش روم می بینین حتما حتما حتما منتظر تذکرات سازند تون هستم .
ضمنا سارا جان من بی صبرانه منتظر توضیحات تکمیلی تون هستم.:72:
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
سلام آقای LARGعزیز وگرامی :
برای خدا حافظی وعرض ادب خدمت رسیدم.
به عنوان یک دوست ویک برادر مهربان شما را همیشه در یاد خواهم داشت .
بعلت پاره ای از مشکلات توان همراهی با شما عزیزان مهربان را ندارم.ومتاسفانه قادر به بیان مشکلاتم وکمک خواهی از شما دوستان همدرد نیستم.البته خیلی مسئله حادی نیست ولی خوب برای منی که همیشه شاد وسرزنده بوده وهستم ، کمی از حد توان خارج و کنار آمدن با این تالمات روحی ، سخت وطاقت فرسااست.
برادر خوبم دوست داشتم میتوانستم شاهد مراسم خواستگاری و....و....و.. شما وشیوا خانوم گل باشم ولی چه کنم که برایم مقدور نیست.چشمم روشن است وروزی را می بینم که با همسر محترمتان زندگی خوب وخوش وسلامتی را آغاز کرده اید. به امید آنروز.
من از این تالار همدردی که بحق نامش برازنده آن است. دو نکته بسیار مهم آمو ختم صبر، تفکر وسپس تصمیم گیری . که امید وارم بتوانم آن را سرلوحه وسرمشق تمام کارهایم قرار دهم.وبا کسب اجازه از شما چند کلامی با سارا بانوی عزیز داشتم .سارا بانوی مهربان اگر اجازه بفرمایید یکی دو روز دیگر (به علت شارژ شدن حق عضویت ) از کمک ویاری شما بهره مند شوم .واز اینکه بزرگوارانه پای درد دل من می نشینید ، از شما سپاسگزارم. منتظر کسب اجازه از شما هستم.
این شعر عجیب با حال وهوای فعلی من سازگاره :
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکر خود ورای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خود بینی وخود رایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
LARGعزیز اگر در این مدت حرف ویا سخنی گفتم که باعث آزردگی خاطر شما شد به بزرگی خود وبه کوچکی بنده حقیر عفو بفر مایید. دیشب شعری می خوندم کاملا وصف حال این روزهای شماست .تقدیم به شما واز طرف شما برای شیوا خانوم :
با همه ی بی سرو سامانی ام
باز بدنبال پریشانی ام
طاقت فر سودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدن انی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق ان لحظه توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنو شانی ام
ماهی بر گشته ز دریا شدم
تا که بگیری وبمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه یک صحبت طولانی ام
برای شما وهمسر آینده تان بهترین روزها ، سلامتی وطول عمر با عزت وعاقبت بخیری آرزومندم.
از این بنده سراپا تقصیر بگذارید وبگذرید.
لیلی
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
لیلی جان قربانت گردم ، خیلی نگران و آشفتم کردی ، چرا خداحافظی ؟ چی شده ؟ چه مشکلی ؟ منتظرم ، حتما منتظز توضیحت هستم ، بی خبر و بی جوابمون نذار . اگه ممکنه مشکلت رو عنوان کن ( حالا خصوصی یا عمومی ) ، دوستان و خودم با جان و دل در خدمتیم و سراپا گوشیم و در حد توان در حل مشکلت شانه به شانه در کنارت و یار و همدردت . با شناختی که ازت دارم ، حتما حتما حتما با انعطاف و درایت و مثبت اندیشی ات و بی غل و غشی ات ، مسئله پیش روت رو حل می کنی .
منتظرم:72:
RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LARG.62
مهم این نیستش که اشتباه نکنی ، مهم اینه که با عبرت از شکستها و اشتباهات خود و دیگران ، از شکست ، پل پیروزی بسازیم و. به هدف غایی و نهایی نائل آییم .:104:
دیگه نباید این همه احساس شکست و نومیدی رو در خودم پرورش بدم ، من حق ندارم که حرمت و تقدس عشق رو این قدر پایین بیارم که بخوام خودم و عشقم رو خار و و ذلیل کنم.:104:
باید با صبر مطلق و توکل مطلق در راستای رسیدن به هدف مطلق ، تلاش مطلق کنم ، آن هم غیر مستقیم و با چشم باز و.......
، نتیجه رو رها می کنم و فقط به هدف مطلق ( خوشبختی ) نگاه می کنم .:104:
همچنین چنانچه احساس کنم با وصل و یکی شدن مان ، عشق خدایی و ماورائی در حضور و وجودمان متجلی شود ، باید این وصل با چشم باز و شناخت نسبی لازم و از روی تلفیقی از " احساس و منطق " صورت گیرد ولی حتما باید وزن منطق بر احساس غالب آید تا تجلی عشق متعالی تر و والاتر . :104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LARG.62
سارا جان، بهم گفتی که رسیدن به هدف مهم نباشه بلکه چگونگی آن مهم باشه ، بیشتر توضیح می دین .
سلام:
آفرین لارج عزیز..عید شما هم مبارک باشه..پس زمان حدود 10 روز مونده هی ما می گیم 2 ماه ..2 ماه...:311:خب خدا رو شکر که زودتر داریم به روزهای عملیاتی نزدیک میشیم ..روزهایی که تنها می تونه یکبار رخ بده و روزهای مهمی هستند که کوچکترین خطا انسان به قیمت همه زندگیش تمام می شود و بهترین انتخاب به قیمت خوشبختی همیشگی....
برادر گرامم..نمی دونم الان هنوز ابهاماتی دارید یا نه..خوشحالم که ترمز احساس را کشیدید و از روش توقف فکر هم استفاده می کنید و پاسخ گرفته اید ..خیلی خوشحالم ...اون تتمه هم کم کم برطرف میشه ..منتها باید آرام ارام پیش برید..
دوستان خوبم و ستایش باران عزیزم هم خوب سخن گفتند و من با پست ستایش جان فهمیدم که ایشان هم از تاپیک خود خیلی چیزهای خوبی دریافت کرده است ..ان شا الله که فرد مورد نظر ایشان هم برای شناخت به خواست خدا اقدام کنه من دو تا شیرینی نصیبم بشه...:227:
لارج گرامی منظور من از اینکه رسیدن به هدف مهم نباشه بلکه چگونگی رسیدن به هدف مهم هست اینه که بالاخره همه ما بایک فرد ازدواج خواهیم کرد یا آن فرد همان کسی ست که همیشه می خواستیم یا خیر..در این حالت منظور این هست که شما نباید هدف خود را گرفتن بله تعیین کنید الزاما هر " بله " ای خوب نیست و هر" نه " ناراحت کننده نیست..خود را به مراحل بسپارید ..خوبی فارغ بودن از احساس همینه ..شما احساس نمی کنید چیزی رو از دست دادید احساس می کنید که اون موجب خوشبختی شما نمی شد و با رضایت ترک می کنید ..یا اگر بدست بیارید می دانید که او می تواند همراه خوشبختی شما باشد نه عامل آن...
عامل همه خوشبختی ها و بدبختی ها خود ما هستیم ..تعریف از خوشبخت شدن یا یدبخت بودن بسیار مهم هست ..همیشه می خوندیم هیچ فردی در جهان نمی تونه سعادت رو تعریف کنه...
می تونی بگی سعادت شما در رسیدن به شیواست یا نه؟
سعادت ستایش در آمدن آن فرد هست یا نه؟
سعادت من در چیست؟
یکی سعادت رو در یک لحظه دوباره دیدن چشم های پدرش می دونه و یکی از جدا شدن در همسرش و یکی در رسیدن به معشوق...سعادت چیه ؟می دونی لارج عزیز؟
از کجا ما می دونیم نیروهایی که با جذب به کائنات می فرستیم نهایتا موجب خیر ما می شوند یا شر...
می تونی بهم بگی چی فکر می کنی در این مورد؟
همین پاسخ می تونه به تو برادرم نشان بده که چگونگی رسیدن خیلی مهم تره نه رسیدن...
2 روز پیش کشتی بازی های آسیایی رو می دیدم ..که کشتی گیر ایرانی از زانو مصدوم بود ولی حریف مدام همان پای مصدوم رو خم می کرد و هی 1 امتیاز می گرفت و در خیال خودش قهرمان بود..اون مدال طلا رو به گردن انداخت و اون ایرانی نقره گرفت ولی ایا این فرد اصلا قهرمانه؟این فرد نه تنها قهرمان نیست که از انسان هم کمتره...
حالا مدال طلا می خواد گردن هرکسی باشه....
شما سعی کن مدال طلا رو در حالی به گردن بندازی که یک مسیر منطقی..جوانمردانه و با کمترین خطرات رو سپری کنی چون این طور چه به شیوا برسی چه نه خوشبختی تامین میشه ...
:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط **leili**
من از این تالار همدردی که بحق نامش برازنده آن است. دو نکته بسیار مهم آمو ختم صبر، تفکر وسپس تصمیم گیری . که امید وارم بتوانم آن را سرلوحه وسرمشق تمام کارهایم قرار دهم.
لیلی جان..کجا؟تازه داشتیم با شما و نظرات شما اشنا می شدیم دوست خوبم ..شیرینی طلب داریم از لارج بابا...کجا میری....؟
به هر حال دوست گلم امیدوارم به حق همین عید عزیز مشکل شما هم با یاری خداوند حل بشه ...ما هم بنده خدا هستیم و در حد همدردی با دوستان در خدمتیم که همه دوستان اینجا خود یک کتاب پر از مفهوم هستند...هر وقت دوست داشتی تمام اعضا تالار دستت رو به گرمی فشار می دهند دوست خوبم...:72: