RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام
خوشبختانه اينكه شما روانشناسي خونديد ولي تعجب از اين كه شما ميخوايد با تغيير رفتار در خودتون اونو تغيير بديد
بهترين راهي كه من به شما توصيه ميكنم اينه كه شما در وحله اول خودتون رو وابسته به اون نشون نديد كه اين
طبق تجربه هايي كه من داشتم انگيزه اونو براي ادامه زندگيش با شما تا حد خيلي زيادي كم ميكنه
محبت هاتون رو در حد متعادل حفظ كنيد و مدام به او زنگ نزنيد يا مدام احوال اونو ازش نپرسيد يا به اون شك نكنيد
خلاصه كاري نكنيد كه اون فكر كنه بوسيله شما محدود ميشه و از طرف ديگه سعي كنيد به خانوادش نزديك و نزديك تر بشيد
هر از چند گاهي به مادرش زنگ بزنيد و ازون احوال پرسي كنيد
اون هر چقدر هم سر سخت باشه نميتونه نسبت به احساسات خانوادش بي تفاوت باشه پس سعي كنيد
به خانوادش تا جايي كه ممكنه نزديك بشيد
اگه تو ضيح بيشتري خواستيد در ارسال هاي بعديتون بگيد كه شما وهمسرتون متولد چه ماهي هستيد
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
جلال و محمد عزیز ممنون !!!
بله سعی میکنم خودم رو وابسته نشون ندم، توی این مدت سعی کردم کار پیدا کنم و در یک کلینیک شروع به کار کردم به مدت ۱ ماه هست،از اون موقع یک کم بهتر شده.
همسر من دوست داره من کار کنم، درس بخونم، به مرحلهٔ که خودش هست برسم.من هم سعی کردم همینطور کنم که دوست داره، چون چیزی هست که برای خودم هم مفید هستن. کار میکنم، درس میخونم!!!
اما...!
با توجه به اینکه میگه خیلی اجتماعی هست، اصلا تو کارش نشون نمید. مثلا، ۷ ماه اینجا بود. چقدر که مادر و پدرم احترام گذاشتن، برادرم هر روز میومد و میبردش بیرون که یکوقت احساس غریبی اینجا بهش دست نده، هرچند که برادرم ۳ سال هم از من کوچکتر هست اما خیلیی فهم و درک داره.
تا اینکه مادرم و برادرم تابستون رفتن ایران،ای کاش که همسرم گفت بود یه زنگ خشک و خالی بزنم به مادر زنم یا به برادر زنم که تو کشور قریب اینجوری هوامو داشت...اصلا اینکار رو نکرد.... (من ازش خواستم که زنگ بزنه به برادرم،گفت خودت زنگ بزن بده باهاش صحبت کنم، منم اینکار رو کردم، برای مادرم هم همینطور) اما اصلا مادرم رو نرفت ببینه اونم بخاطر ماجرای که مدرسه نشسته بود حرف زده بود!!!!
چند روز پیش هم (پدرم رفته ایران ۳ هفته هست که ایران هستن) اما همسرم اصلا زنگ نزده به پدرم، تا اینکه ۲ روز پیش خودم بهش گفتم زشته، تو دامادش هستی،..که گفت شمارهٔ بابت رو نداشتم، شمارش رو بده و بهش نگو که من میدونستم ایران بودن...! دیروز پدرم گفت که زد تماس گرفته!!!
یا مثلا عید که میشه، خونهٔ کسی زیاد نمیره (مثله عمه، عمو،خاله،..)1:101:
فکر میکنم این فرهنگ خانوادش هست که به همسر من هم منتقل شده. من هم بهش گیر نمیدم زیاد...چون به هیچ عنوان نمیتونم عوضش کنم، یعنی نمیدونم چجوری!!!:question:
[
اما اصلا مادرم رو نرفت ببینه اونم بخاطر ماجرای که مدرسه نشسته بود حرف زده بود!!!!
[/quote]
مادر ش نشسته بود حرف زده بود
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
با سلام و عرض احترام
مراجع گرامی متاسفانه نحوه توضیح مشکلتون از مسائلی که بین شما و همسرتون وجود داشته هست (علیرغم تاکید و درخواست دوستان،) بسیار گزینشی و ناقص ارائه شده است.
و از بین پاسخ دوستان این پست به شما انرژی زیادی داده است. ازخودتون بپرسید چرا اینقدر از پاسخ مذکور، که تائید یک هیجان اشتباه در شما بوده است انرژی گرفته اید.(اینکه شما به شوهرتان گفته اید بی لیاقت و کاربری شما را تشویق کرده است)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
.... بهش زنگ زدم و گفتم تو خیلی بی لیاقت هستیییی دیگه تا این حد آدم باید چشم ببنده رو همه چیز؟؟؟؟ قطعش کردم، ....
حالا به این مطلب ذیل که در دعوا خاله شما با مادرهمسرتان بوده است و شما چنین شرح داده اید توجه فرمائید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
خالم میگه به خدا من چیزی نگفتم،فقط از تو بد گفتن که من جواب دادم آزاده از سرتون هم زیاد هست.. این حرف خالم بود..!
در جای دیگر به این موارد اشاره کرده اید ( با وجود اینکه مدت کمی در کنار هم بوده اید):
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
کارای که خوشش نمیاد...
۱.ازش سوال کنم فرزاد دوستم داری؟
۲. موبایلشو چک نکنم.
۳. دنبال حرف مردم رو نگیرم، یعنی اگر مثلا کسی گفت آزاده زن خوبی نیست، من به روی خودم نعیارم..
با توجه به مطالب بالا به این مسائل باید توجه کنید:
1 - همسر شما بسیار حساس و تحریک پذیر است و به خاطر زودرنجی آستانه پذیرش پایینی دارند.
2 - انتظارات همسر شما نسبت به شما بالاست .
3 - او بیشتر از زبان و عشق های کلامی ، انتظاراتش را در شما رصد می کند.
4 - او قدرت راضی کردن همه را از خود ندارد. و اکنون میان دو احساس خانواده والدینی و همسرش قرار دارد.
5 - شما به خاطر احساساتی بودن، عجول بودن و وابستگی فرصت به او نمی دهید تا با شرایط جدید تطابق حاصل کند و منطقی برخورد کند.
6 - به خاطر موضع گیری های شدیدی که احتمالا دارید(حتی به صورت منطقی)، و بیشتر گوینده بودن به جای شنونده بودن، شوهرتان همه مسائل را با شما در میان نمی گذارد.
7 - به طور ناخودآگاه انرژی ذخیره شده به خاطر زندگی در غربت را به صورت شدید روی همسرتان متمرکز کرده اید.
8 - خانواده همسرتان مهارتها و ظرافتهای لازم مشاوره دادن به همسرتان را ندارند.
9 - عدم رعایت حریم خصوصی توسط شما
10 - سوء ظن و عدم اعتمادی تلویحی در رفتار شما
همانطور که دوستان هم اشاره کردند، کارهای ذیل می تواند در برون رفت از این مشکل کمک کند.
الف) صبور بودن. صبر نه به عنوان رسیدن به راه حل، بلکه خودش به عنوان یک راه حل برای شما اندیکاسیون دارد.
ب) کنترل احساسات مثبت و منفی خودتون نسبت به همسرتان و اقوامش و حتی خودتون
ج) مهم: تمرکز روی این که در ارتباطهای کوتاهی که حتی تلفنی دارید، بیشتر گوش دهید تا صحبت کنید. (بدیهی هست منظور ما از گوش کردن سکوت کردن نیست، بلکه مهارت های ارتباطی مربوط به گوش دادن هست که می توانید برای مطالعه بیشتر اینجا را کلیک فرمائید.)
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
7 - به طور ناخودآگاه انرژی ذخیره شده به خاطر زندگی در غربت را به صورت شدید روی همسرتان متمرکز کرده اید.
ممنون از آقای مدیر. من این جملتون رو متوجه نشدم، میشه یه خورده سادهتر برام بنویسید لطفا؟
بله درست میگید شما، اشتباه کردم که همون کاملهٔ بی لیاقت رو بهش گفتم، باور کنید دیگه اسبم داغون شده بود. اما عجیب برام که از همون موقع برخوردش با من بهتر شده. قبلان تلفنم رو یکی در میون جواب میداد، و اگر هم میداد محل نمیزشت. اما الان نه و بهتر باهم صحبت میکنه!!!!
آقای مدیر دقیقا حرفاتون به جا هست.من پشت تلفن بیشتر از همسرم صحبت میکنم، و همسرم بیشتر گوش میکنه تا صحبت کنه.
خیلی خیلی ممنون هستم از اینکه به سوال من جواب دادین و راهنمای بجا کردید.
ایشالا که همهچیز درست بشه و بیام اینجا بگم که چقدر از زندگیم راضی هستم
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
با سلام
يعني اينكه چون در كشوري ديگر زندگي مي كرديد و غريب بوديد. يكباره همه توجه و وابستگي خود را به طرف همسرتان كشيديد و انتظارات بالايي نسبت به او پيدا كرديد كه او تحملش را نداشته و احساس كرده در قفس خواسته هاي شما افتاده است.
RE: شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
با سلام خدمت آقای مدیر
میخواستم بدوم این وب http://stopdivorce.blogfa.com/
روش درستی رو راهنمای میکنه؟ از توی همین تالار پیدا کردم، ممنون میشم اگر راهنمای کنید که بدونم این روشها درست هستند یا نه. متشکرم
RE: شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام آزاده جان من هم با مدير موافقم
به نظر من شما با ابرازهاي محبت بيش از خد اون را داري اذيت ميكني تا آرامش بهش بدي:227:
RE: شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
مجددا سلام. اول از همه میخوام تشکر کنم از خدای خوبم که تالار همدردی رو به من نشون داد و همینطور از همهٔ دوستان عزیزم که در این تالار کمکم کردن
یک مدتی نبودام.درگیره درس و کار بودم. داشتم روی خودم کار میکردم که بتونم حرفای دوستان رو عملی بکنم. سعی کردم دیگه حرفی توی دلم نریزم. من همیشه به خانوادش زنگ میزدم اما یک مدت بود که اصلان انگار نه انگار که یه عروس دارن، از شما چه پنهون، منم دیگه زنگ نزدم به خانوادش تا یک ماه، منم دلخور شده بودم از دستشون، تا اینکه به شوهرم گفتم اصلا نه تو زنگ میزانی نه خانوادت، همش یکطرفست،دیگه منم زنگ نمیزنم. ۲ روز بعدش مدرسه و خواهرش زنگ زدن بهم!!!!!! (فکر کنم شوهرم بهشون گفته بوده)
یک هفته هم به شوهرم زنگ نزدم، گذاشتم به درسش برسه و کاری به کارش نداشته باشم، تا اینکه (بزنم به تخته) خودش بهم زنگ زد. خیلیییییییی خوشحال شدم، توی دلم غوغا بود.
میخوام اینقدر گفتگو توی این تالار رو ادامه بدم تا به یک نتیجهٔ خوبی برسم انشاالله:323:
RE: شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
:324:
اومدم یه چیز جالب بگم. اونم اینکه باورم نمیشه تا این حد دیگه بیخیال شده باشم.اینکه میگم بیخیال نه از اون بیخیالیهای بد بد!!!
بله ، بالاخره تونستم
۱.زیادی زنگ نزنم بهش
۲.یاد گرفتم زیاد احساساتی نباشم
۳.یاد گرفتم که خودمو وابسته بهش نشون ندانم
۴. یاد گرفتم به خودم هم احترام بگذارم
حالا اینارو یاد گرفتم دلیل نمیشه که دیگه هیچ مشکلی ندارما. این چیزای رو که یاد گرفتم فقط مخصوص این تیپک هست.
۱ماه دیگه میرم ایران پیش شوهرم. ایشالا که بتونم از این یاد گرفتنها استفادهٔ بیشتری بکنم.
انشاالله که همگی مشکلشون حل بشه:323:
RE: شوهرم میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام آزاده جون.چطوری خوبی؟ دختر گلت خوبه؟
اومدی ایران؟