RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیاباران عزیزم...راجب راهنمایی که کردی فعلا نظری نمیدم تا کمی فکر کنم اما تو حرفات یه بار گفتی پدرتون از کسی تو فامیل حرف شنوی نداره و کلا اهل مشاوره هم که نیست و حرف ، حرفه خودشه... اما همیشه میگی که از آبروش میترسه و نمیخواد که کسی این موضوع رو بفهمه و از نظر خودش اینو زشت میدونه که منم بهش حق میدم اما به هر حال فکر میکنم یه نفر فرد معتمد این وسط پیدا میشه که شاید بتونه مرد و مردونه دو کلام با پدرتون صحبت کنه... خوب به اطرافت نگاهه کن ...ببین کسی نیست که بتونه با پدرتون صحبت کنه و بفهمه حالا بعد از گذشت این همه سال حرف حساب و ته قلبش چیه...
پس اون خانوم نسبت به پدرتون جوون تره و یه بارم ازدواج کرده و مشکلی از این بابت نبوده که تابه حال زن رسمی پدرتون نشده و مطمئن باش این پدر بوده که تا به حال نخواسته همچین کاری رو بکنه...
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
این پدر بوده که تا به حال نخواسته همچین کاری رو بکنه...
بله اون خانم از خداشه که با بابام ازدواج کنه و میگه قله قاف هم میام.ولی بابام تا این لحظه قبول نکرده و فقط ارتباط کلامی و احساسی داشتن.
هیچ فرد معتمدی وجود نداره .آخه مسئله اینه که نمیخوایم موضوع دهن به دهن بپیچه.به هر کی بگیم فردا همه ی شهر خبردار میشه.
تو فامیل هم که بزرگ فامیل بابامه ! همچین فامیل درست حسابی نداریم.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آندیاباران
اون خانم 41 ساله.بله ازدواج کرده و یه دختر داره 7-8 سالشه.شوهرش فوت کرده و ارث رسیده بهش و وضع مالیش حسابی توپه.
ببخشید که من باز هم دارم نظر میدم چون به این نتیجه رسیده بودم که بهتر است در تاپیک نظری ندم.
با توجه به اینکه دختر این خانم 7-8 سالشه، چطور ممکنه با پدرتون 15 سال دوست باشه؟!
یعنی با اینکه شوهر داشته دوست بودن؟
این دیگه خیلی غیر انسانیه!! (البته اگه بازم احساساتی نشده باشم.)
نمی دونم چرا بازم فکر می کنم باید بیشتر درمورد اون خانم بدونی.
با بابات حرف بزن. بهش نزدیک شو. محبت کن ولی بهش بگو که محبتت بخاطر این نیست که فکر می کنی کارش درست بوده.
بهش بگو مامان چی برات کم گذاشته که رفتی سراغ یه زن دیگه؟ اگه مامان چجوری بود هیچ وقت سراغ اون زن نمی رفتی؟
یه جوری باهاش سر صحبت رو باز کن و اعتمادش رو جلب کن تا متوجه بشی کمبودش چیه. حرف حسابش چیه. اسیر نفس و هوس شده یا کمبود محبت داره.
بنظرم اینا دو مقوله جدا هستند و راه حلهای مختلف دارن. اما تنها کسی که می تونه به این سوالها جواب درست بده فقط خود پدرتونه و با حدس و گمان کاری نمی شه کرد.
سعی کن بخودت مسلط شی تا بتونی با پدرت ارتباط برقرار کنی و جواب این سوالها رو از زبون خودش بشنوی.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
با توجه به اینکه دختر این خانم 7-8 سالشه، چطور ممکنه با پدرتون 15 سال دوست باشه؟!
یعنی با اینکه شوهر داشته دوست بودن؟
آفرین چرا به فکر خودم نرسیده بود.فکر نکنم وقتی شوهر داشت با بابام رابطه داشت.
پس یا احتمالا بچش بزرگتره و یا بابام مدت رابطه رو دروغ گفته . چون با بابام به خاطر پروندش آشنا شد و اونموقع احتمالا شوهر نداشت.
نقل قول:
سعی کن بخودت مسلط شی
نمتونم ، وقتی فکرشو میکنم که با بابام میخوام در این زمینه حرف بزنم حالم خراب میشه و فشارم میافته
البته به من هم خق بدین.7-8 سال پیش اینطوری نبودم ولی اونقدر حرفها شنیدم که برام تجربه خیلی خیلی بدی مونده و چون اون موقع بچه بودم تو روحیم مونده و همون حس بچگیهام بهم دست میدهوحس آوارگی و بی پناهی....
مامانم میگه دیشب بابام میگفت تو هم خوب بودی و خوبی هایی به من کردی و من یادم هست.من ازت دلخوری دارم ولی کینه ندارم .
مامانم در جوانی حساسیت های زیادی به بابام داشت و بابام از همونا همش حرف میزنه.در خالی که بعد ها مامانم خوب شدده بودودر سالهای اخیر دیگه از این اخلاقا نداشت.در عوض خیلی هم از خود گذشتگی تو زندگی داشته و با نداری های بابام ساخته بدون اینکه گلایه ای کنه.الان که بابام وضعیتش خوب شده اونروزا رو یادش رفته
بابام خیلی حالی به حالی شده . دیشب کینه هاش بر طرف شده بود . اما یهو دوباره کینه میگیره .
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیای عزیز
تا اونجائی که تاپیکت رو خونده بودم ، توصیه ها حول این محور بود که شما دخالت نکنی. لزومی نداره شما با پدرتون صحبت کنی
چرا مادرتون برا گرفتن مهریه اقدام نمی کنه؟ اگه کم هم باشه به قیمت روز محاسبه می کنن.
شاید این اقدام باعث بشه پدرتون یه کمی قضیه رو جدی تر ببینه ، البته هر تصمیمی عواقب خاص خودش رو داره و باید جوانبش سنجیده شه.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نه اگه مامانم واسه مهریه ناچیزش اقدام کنه اونوقت بابام هم به لج میافته و دیگه از آپارتمان و مقرری ماهانه حبری نیست . ضمن این که با خیال راحت میره سراغ اون زنه. و دیگه عذاب وجدان هم نداره
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
آندیا باران خوب و نازنین
خواهش می کنم پستهای منو یک بار دیگه از اول تا اینجا بخون
به هیج وجه موضوع پدر را با هیچ آشنا و فامیلی مطرح نکنید ( حفظ احترام پدرتون ) . پدرتون پایبند به خانوادست و همین هم اجازه نداده تا حالا در رابطه با این خانم اقدام جدی کنه . به احتمال قوی این خانم سماجت زیاد داره و برای جذب پدرتون تلاش می کنه و پدر به اندازه اون مصر نیست ، لذا محبتها و احترامهای شما بیشتر پدر را به سوی خانواده جذب خواهد کرد .
مادر را کمک کنید که مهارتهای کلامی را به کار بگیره و عاشقانه با پد ر رفتار کنه ( نه به صورت باج دادن بلکه بداند که این رفتاری بوده که باید همیشه می داشته و حالا در پیش بگیره )
بهتره شما هم وقتی به گوشه ای از تغییرات یا تعارضات پدر اشاره می کنید امیدوار باشید و یک اما و اگر منفی و یأس آلود نیارید ، مثبت اندیشی و به تبع آن امیدواری شما و مادرتان موجب ارسال موج مثبت به سوی پدر و انتشار آن در منزل است که باعث جذب هر چه بیشتر پدر میشه .
با توجه به اشاراتی که به رفتارها و حرفهای اخیر پدر داشتید باید بگم که خوشبین باشید و احتمال واکنش وارونه بودن تاکیدات پدر مبنی بر عشقش به اون خانم بیش از پیش شد . پدر شما مادرتون رو دوست داره و نمیتونه ازش ببره ولی از طرف مادر خلاء داره و هر قدر مادرتون عاشقانه و مهربانانه به او اظهار کند که من دوستت دارم و دلم نمیخواد روزی بدون تو زندگی کنم ، ولی اگر به این روند ادامه بدی مجبورم علیرغم میلم و همه علاقه ای که بهت دارم ازت جدا بشم ، چون دوستت دارم به خاطر خودت نه به خاطر خودم ، میرم که تو با کسی که می خواهی زندگی کنی ، از من انتظار نداشته باش باشم و ببینم با کس دیگری هستی و...... تأکید بر عشق و علاقه اش داشته باشه و بگه همه حساسیتهای گذشته که ازش دلخوری از روی علاق بوده ، من خام بودم و بلد نبودم چطور بفهمونم دوستت دارم ، و .... مهر و علاقه اش رو صمیمانه بهش نشون بده و در عین حال بگه آزادی ، اگر اون زن را می خواهی اشکال نداره ، فقط من طلاق می گیرم تا راحت با او ازدواج کنی و طلاق من علیرغم میلم خواهد بود و فقط به خاطر تو هست .
پدر شما شدیداً نیاز به محبت های کلامی و رفتاری مادرتون داره ، و مطمئن باش اگر مادر عشق و محبتش را با خلاقیت به پدر نشان دهد براش شیرین تر از اونچه خواهد شد که اون خانم نشون میده . شما و دیگر فرزندان هم کارتون این باشه که جوی گرم ، صمیمی و با نشاط و ... این روزها و دور هم در منزل پدر ایجاد کنید ( طوری که پدر دلش نخواد این کانون گرم از هم بپاشه )
اطمینان میدم که اونچه گفتم را اگر هنرمندانه بکار گیرید پدر خود ابراز کند که یک تار موی مادر براش ارزشمند تر از اون زن باشه و ابراز کنه حاضر نیست کانون خانواده اش به خاطر اون زن از هم بپاشه .
ببینم چه می کنی ( مادر را به این سمت یاری بده در کمال آرامش ، امید ، خوشبینی و نشاط و شادابی )
:72::72:
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
بابات مثل یه بچه ی می مونه که محبت ندیده و حالا با یه ذره محبت جذب میشه. :305:
اما کی میدونه که آرزوشه که همین محبت را از مادرت ببینه تا مطمئن باشه که زنش اونو دوست داره و اون زن را فراموش کنه.
باید مادرت خودش را به اون زن برسونه. این جوری هیچ وقت عشق مادرت زیر عشق اون زن له نمیشه. اگه یه مرد 55 ساله از گریه ی اون زن برای تصادفش عشق را حس می کنه، این یعنی که تا حالا مادرت براش همچین چیزی را نشون نداده و تا حالا براش کمی گریه نکرده.
کار پدر شما قابل تایید نیست. اما:
پدر شما هم سنگ نیست. اگه پست قبلی فرشته مهربان را درست انجام دهی، پدرت را به گریه می اندازی و اون وقت میبینی که این بچه ی بزرگسال هم دل داره. هر چی باشه اون عشق این قدر زیاد نیست که اون هم مادر و هم شما را به خاطرش از دست بده.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
فرشته مهربان عزیز . پست آخرتون واقعا خردمندانه بود و خیلی خوشم اومد.دست شما و همه دوستان درد نکنه.
فقط مسئله اینجاست که بابام از مامانم شناحت کامل و کافی داره و اینکه این روز هارو 8 سال پیش هم طی کردیم.اونموقع مامانم خیلی منت کشی کرد و به دست و پاش افتاد.خیلی محبتشو بیشتر کرد.ولی بابام میگفت تظاهر میکنی.
بعد هم مامانم بعد از 35 سال زندگی نمیتونه یهو خالا که وضع بحرانی شده و بابام داره بدترین حرفهارو بهش میگه و از یه زن دیگه حرف میزنه قربون صدقه بابام بره.الان دیگه خیلی دیره.اینطور نیست؟
الان دیگه خیلی مسخرست که مامانم یهو حرفهای قشنگی که تا حالا نزده بود بزنه.
و ضمن اینکه اون زن از مامانم جوونتره و همین موضوع هم بابامو خیلی جذب میکنه.
نقل قول:
به هیج وجه موضوع پدر را با هیچ آشنا و فامیلی مطرح نکنید ( حفظ احترام پدرتون ) . پدرتون پایبند به خانوادست و همین هم اجازه نداده تا حالا در رابطه با این خانم اقدام جدی کنه . به احتمال قوی این خانم سماجت زیاد داره و برای جذب پدرتون تلاش می کنه و پدر به اندازه اون مصر نیست ، لذا محبتها و احترامهای شما بیشتر پدر را به سوی خانواده جذب خواهد کرد .
کاملا درسته . مسئله مهم همینجاست که اگه بابام هم ولش کنه اون بابام رو ول نمیکنه .همینجور که تو این8 سال ول نکرد.
و همیشه منتظر فرصته.و مامانم باید همش دلش بلرزه که نکنه هر لحظه دوباره ماجرا شروع بشه.
بلاخره تو زندگی دلخوری هم پیش میاد اینطوری که نمیشه با هر دلخوری بابام دوباره بره سمت اون زن.چون اون زن همیشه وجود داره و برای بابام پشت گرمیه و باعث میشه بابام سر هیچی کوتاه نیاد .همینطور که تو این 8 سال اینطوری بوده و بابام همیشه ادعا داشته و مامانم سر خم کرده.
نقل قول:
اگر مادر عشق و محبتش را با خلاقیت به پدر نشان دهد براش شیرین تر از اونچه خواهد شد که اون خانم نشون میده
مامانم سعی میکنه ولی خودتونو جای مامانم بذارین.چطور بعد از اینهمه بی احترامی و ناراحتی و حرفهایی که بابام به مامانم گفته حالا مامانم چطور بابامو تو دلش ببخشه و تازه عشقولانه هم رفتار کنه؟
مامانم خیلی غصه داره و بابام با این خرفها مامانمو خیلی از خودش سرد کرده.
ماجرای 8 سال پیش تازه داشت از یاد مامانم میرفت.مگه آدم میتونه خیانت رو فراموش کنه. و یه بد شانسی دیگه ای که مامانم داره عمه هام هستن که با مامانم خوب نیستن و بابامو تشویق میکنن .البته هنوز چیزی نمیدونن و اگه بدونن جشن میگیرن.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
سلام دوست عزیز
اگه جو خانواده به این شکله که یکی بفهمه همه می فهمن بهتره با کسی صحبت نکنید. و در ضمن پدر مرد 20-30 ساله نیست و احترام خاصی در خانواده داره.
هیچ وقت برای بهتر شدن ارتباط بین زن و شوهر دیر نیست 35-45 و بیشتر. شاید خدا خواست و پدر و مادر شما 20 سال دیگه هم خواستن با هم زندگی کنن...
بهترین کار برای جلوگیری از فرار پدر محبتهای زیاد مادر شماست و هیچ ایرادی نداره مادر تغییر رفتار بده.
منتها ظاهرا مادر تغییر رفتار می ده و وقتی می بینه ابها از اسیاب افتاد دوباره بر می گرده سر جای اولش و همینم باعث شده دوباره داستان 8 سال پیش اتفاق بیفته.
بهتره ریشه بخش بزرگی از مشکلات را در مادر جستجو کنید پدر شما اصلا گریز پا نیست چون تا حالا میتونست بره که نرفته.
حرف فرشته مهربون و گوش کن نمی دونم چند تا فرزند هستید سعی کنید منزل پدر جمع بشید و کارهای گروهی کنید و این باعث می شه که پدر بازم پایبند بشه.
ضمن اینکه عقیده خود من اینه مادرتون با اون خانم حرف بزنه نمی دونم تا حالا (8 سال پیش) یا حالا چنین کاری کردید یا نه. منظورم این نیست که دعوا کنید که از زندگی من برو یا .... بلکه یه صحبت منطقی و عاقلانه . البته نمی دونم این کار درسته یا نه چون از طرفی ممکنه پدر و عصبی کنه.
اما اگه می شد با اون خانم حرف زد و علت این کارهاش و جستجو کرد و این که بهش تفهیم بشه اصلا کار درستی نیست که وارد زندگی یه مرد زن و بچه دار شده شاید نتیجه می داد.
موفق باشید:72: