:54:مادرش فقط خودشو قبول داره.پیش مشاور نمیاد.میگه هرچی من میگم همون درسته.:302:
نمایش نسخه قابل چاپ
:54:مادرش فقط خودشو قبول داره.پیش مشاور نمیاد.میگه هرچی من میگم همون درسته.:302:
سلام به دوست عزیزم بید مجنون میشه بگی پست تو کجاست؟که من شرایطت رو بخونم؟
میدونی تو که میگی نوازش اره ماهم اولش همینطور بودیم.نه اون اهلش بود نه من اما بر پدر و مادر شیطون لعنت ...
بات موافقم تا الان منم پستی که جواب قانع کننده بده نداشتم.ولی باعث شدن به مسائل راحتتر فکر کنم وگاهی رو تصمیماتم تاثیرات مطلوبی کذاشته.گاهی هم واسم تخلیه ی روحی روانی بود که تصمیم احمقانه نگیرم.باورت نمیشه که چقدر تو این مدت تحقیر شدم چقدر خواهرش چقدر مادرش حتی کمی هم پدرش خوردم کرد.میخوان پسر دردونشونو بفرستن خارج فکر میکنن سر بارش میشم از درس و کار وا میمونه.در صورتی که منم اگه شرایطم جور بشه تصمیم دارم برم اون ور اب ولی چاره چیه؟
ولی به قول شما مادر شوهر گرامی اصلا حتی یه بارم نمو ندیده فقط یه بار زنگ زد خونمون بدون هیچ سلامی گفت میخوام با مادرت حرف بزنم مامانم نبود گفتم نیستن اومدن میگم باتون تماس بگیرن تق گوشیرو گذاشت.منم خودمو زدم به اون راهوتماس گرفتم گفتم شرمنده نمیدونم چرا قطع شد در جواب نه گذاشت و نه برداشت گفت خودم قطع کردم و دوباره تق گوشی رو گذاشت.
خلاصه اینم از شانس ما....
تارا جان عزیزم خودتو دست بالا بگیر.
طوری رفتار نکن که اونها فکر کنن کشته مرده ی پسرشون هستی (حتی اگه هستی). طوری وانمود کن انگار که پسر اونها دنبال تو هست. حتی طوری رفتار کن که انگار پدر و مادرت هیچ تمایلی به صحبت کردن با اونها ندارن.
عزیزم اگه وصلتی هم صورت بگیره بعدا همه اینها رو به روت میارنا... خودت و خونوادتو بالا ببر.
اره راست میگی عزیزم که نباید نشون بدم هنوز هیچی نشده به روم میارن.خوشبختانه خود پارسا در این مورد همکاری میکنه میگه که خودش بیشتر از من راغبه.
سلام
شما بگین چی کار کنم؟بس که همه ی افکار منفیه همه دید بد نسبت به همه چی دارن.هر چی خوبی از رو عشق و علاقه نسبت به پارسا انجام میدم خود شیرینی و پای این حساب میشه که ساده گیرش اوردم واگه یه وقت از روی نادونی یا عصبانیت یه کار اشتباهی انجام بدم پای این حساب میشه دختر خوبی نیستم.
انگار به هیچ عنوان حاضر نیستن این عینک بدبینی رو از چشماشون بردارن.
من ادمی بودم که هیچ وقت تو عمرم از کسی متنفر نبودم از کسی کینه نداشتم نمیدونستم انتقام رو با غ مینویسن یا با ق .اما حالا توم وجودم شده اینا.دارن ذاتمو خراب میکنن.مادرش میگه این حرفایی که به تو میزنه یا کارایی که واست انجام میده برای 100تا پسر دیگه میکنه.میگم اگه من 100تا دیگه داشتم پای تو و این همه سختی وایمیسادم میگه منم به مادرم همینو گفتم ولی دوباره مادرش میگه اخه تو از همه ی اونا ساده تری برای همین ولت نمیکنه.موندم چی کار کنم؟من که حلالش نمیکنم این همه تهمت بم زده.دیگه داره از خوبی حالم بهم میخوره.میگم من اینجور نیستمو این وصله هارو بم میچسبونن بذار باشم که لااقل دلم نسوزه.
میگن کافر همه رو به کیش خود پندارد نقل اینهاست.:54:
سلام tara parsa
وقتی ما به جای بررسی منطقی انتخاب خود روی احساس خود پافشاری کنیم، این مسائل که شما می گوئید کمترین تبعات تلخ آنست.
تازه اینها از نتایج سحر است
باش تا صبح دولتت بدمد.
tara parsa
وضعیت واقعی انتخاب شما اینست. تصور نکنید که وقتی یک آقا را برای ازدواج در نظر می گیرد، همه چیز فقط و فقط اوست. بلکه بسیاری از مسائل دیگر از جمله خانواده و فرهنگی که او در آن زندگی می کند روی زندگی شما موثر است.
تو باید انتخابت را در همین بافت فعلی در نظر بگیری.
باید بدانی حتی اگر ازدواج کنی، نمی توانی چنین مادرشوهری را طرد کنی، بکشی یا...
بلکه با همین حس ها و ... باید به سر ببری.
من تصور می کنم. باید خیلی در مورد انتخابی که داری همه جانبه نگاه نکنی. شاید خواندن این مقاله برایت مفید باشد، به شرطی که نه بر اساس احساس ، بلکه بر اساس مسائل منطقی ارزیابی کنی:
انتخاب صحیح، شیوه حل مسئله و تعارضهای ما
سلام به نگار عزیزم
من تو این مدت تجربه کردم هرچی قربون صدقش برمو بش زنگ بزنم ارزشم پایین میاد.برا همین هرچند سخته ولی صبر میکنم خودش زنگ بزنه.اون بگه دوستم داره نه من.هر وقت اراده کرد جلوش سبز نشم تا قدر بدونه.از لحاظ خانوادگی هم خواستگارایی که بخاطرش رد کردی و بش گوش زد کن ولی مدام نگو چون میدونی که مردا حسودن.از حس حسودیش با دقت به نفع هردوتون استفاده کن ولی مواظب باش اگه حساسش کنی همه چی خراب میشه.همیشه خوبی های خانوادتو پیشش بگو.تو هم مثل منبا خانوادش مشک لداری یا نه؟
سلام به تاراي عزيز
فكر نميكنم خانوادش باهام مشكلي داشته باشند، فقط از نظر مذهبي با هم تفاوت داريم ولي خونوادش ميگن ما نميخوايم كه به پسرمون چيزي رو تحميل كنيم و مي خواهيم خودش تصميم بگيرد، خودش هم توي تصميم مردده و هي امروز فردا ميكنه،الان دو ساله به همين وضع گذرونديم، همه ميگن چرا ولش نمي كني.
به نظر منم ولش کن هرچی باش باشی بیشتر این پا اون پا میکنه.باش تموم کن اگه برگشت بدون همیشه مال خودته اگر نه بدون بازیچش شدی همون بهتر تکلیف خودت رو معین کنی.وگرنه پشیمون میشی.منم همین امروز باش تموم کردم یعنی تصمیم رو گذاشتم به عهده ی خودش گفتم یا اینقدر قوی هستی که محکم جلوی خانوادت می ایستی یا همه چی تموم میشه تموم رابطمون قطع.میخواست یه ذره رابطه باش که امید واسه ی برگشتش باشه اما من همون هم قبول نکردم.حالا اگه یه روزی برگشت میدونم همیشه مال خودمه و من مال اون.اگه زیاد تحت فشارش بذاری فردا میگه تو خواستی من که راضی نبودم.بش چند روزی مهلت بده فکر کنه نتونست تصمیم بگیره خودت بجاش تسصمیم بگیر و تموم کن.اون وقت اگه برگشتنی باشه میبینی با برگشتنی که لایقته برمیگرده بدون تردید.اما اگه با تردید بت برسه معلوم نیست از طرف تو به یقین برسه یا از طفه یکی دیگه.واسم خیلی دعا کن.
[/size]
من با پارسا تموم کردم دارم دیوونه میشم تورو خدا بگید چی کار کنم؟
چرا طرف من باید یه ادم ترسوی بی عرضه باشه که از مامانش بترسه و این همه به خانوادش وابسته باشه.