با سلام
مستقيما خودش به روانشناس باليني مراجعه حضوري داشته باشه.
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام
مستقيما خودش به روانشناس باليني مراجعه حضوري داشته باشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
آیا شما خودتان روانشناس بالینی هستید؟
آیا می توانید روانشناس بالینی حاذق در تهران معرفی نمایید؟
آیا روانشناس بالینی پزشک است (دارای مدرک دکتراست؟)
سلام به همه دوستان
می خوام یه ماجرای واقعی که برای دوستم اتفاق افتاده رو براتون تعریف کنم. نمی دونم چرا ولی دوست دارم بنویسم. (ببخشید اگه این تاپیک براتون خسته کننده شده ولی ببنید که خود دوستم داره تو این همچنین تاپیکی زندگی می کنه، چی می کشه!)
می گفت چند روز پیش با مترو جایی می رفت. ساعت پر ازدحام نبود و صندلی خالی زیاد بود طوری که چند ایستگاه بعدی هم هنوز جا برای نشستن بود. تو یه ایستگاه یه خانمی اومد با دو تا بچه اش. این سمت یه جای خالی بود، یه بچه اش نشست و برای بقیه جا نبود. یه نگاه کرد به همه و با حرکت زشتی به سمت دوستم، آروم گفت که این باید پاشه!!!
دوستم گفت عصبانی شدم ولی از جامم پا نشدم و چپ چپ نگاه خانومه کردم! با اون یکی بچه اش خانومه رفت یه سمت دیگه نشست. حالا توجه کنید کلا جا بوده و دوستم می گفت بخدا اگه محترمانه می خواست جامو باهاش عوض می کردم و حتی سرپا می ایستادم. می گه بعد اون دو سه تا از خانمها اومدن یا بصورت واضحی پشتشون رو می کردن به من و یا باد معده تو صورتم خالی می کردند! می گفت داشتم از شدت عصبانیت منفجر می شدم، موقع پیاده شدن اون خانومه هم خواست پیاده بشه، می گفت من با عصبانیت و با صدای آهسته یکم بد و بیراه بهش گفتم. خیلی مظلومانه گفت که خوب من بچه امو می خوام!
می گه موقع پیاده شدن دیگه کاری بهم نداشتیم. تا قطار نگه داشتو اومدین پیاده بشیم چندتا خانم دیگه که منتظر سوار شدن بودند، رو به اون خانمه گفتن، این اذیتت کرده، و اونها هم حرکت زشتی انجام دادند!!
دوستم می گفت من از یه طرف مونده بودم که اینا اصلا از کجا می دونستن که اون خانومه با من مشکل داشته و از یه طرف که آخه گناه من چیه و از طرف دیگه که آخه من که نمی تونم با یه گروه دعوا کنم. می گفت ناچار چیزی نگفتم و رفتم!
می گفت از این دست مسائل زیاد برام پیش میاد. خوب همین ها کافیه که یه آدم دیوونه بشه و وقتی دیوونه شد دیگه حرفش ارزش قانونی پیدا نمی کنه.
من که موندم چی کار میشه کرد براش، واقعا این مسائل بین مردم ما داره اتفاق می افته؟
ببخشید طولانی شد.
هر كاري ميكنم كه جوابهاي تكراري به اين تاپيك ندم نميشه...خانم عزيز اخه چه طور ممكنه توي شهر پهناوري مثل تهران اوازه فساد اخلاقي خانمي توسط فرد يا افرادي بپيچه؟؟؟
دوست شما به شدت به يه روانشناس و اگه عجله نكنيد احتمالا به يه روانپزشك نياز داره...
يه خانم غريبه توي مترو از كجا ميفهمه كه يه خانمي (دوست شما) سالم و درست نيست؟؟غير از اينه كه پوشش احيانا غلط انداز بوده؟و اگر پوشش دوستت موردي نداشته شك نكن كه دچار يه بيماري روحي شديد هست كه به عالم و ادم بد بينه و شما رو هم ببخشيد سر كار گذاشته...
غزاله خانم، من تو کجای مطلب فوق حرفی از "فساد اخلاقی" زدم؟
نميدونم من اين طور متوجه شدم كه اين خانم كه با بچه هاش وارد مترو شدن خواسته ناسالم بودن اين خانم رو به رخش بكشه(با درست يا نادرست بودنش كار ندارم نميخوام بگم اون خانم دوست شما رو درست تشخيص داده)
دوست شما اعتماد به نفسش رو باخته و هر اشاره و كار و حرفي رو به خودش ميگيره و اين ها علائم نبود سلامت روان در يك شخصه...ديگه خود داني اگه زندگي دوستت برات مهمه مجبووووورش كن بره پيش روانشناس اگه نه كه خوب به داستاناش گوش بده و با ناراحتي اش غصه بخور و دست رو دست بذار...
والله من ديگه عقلم بيشتر از اين قد نميده...با اجازه شما من ديگه كلا توي اين تاپيك نظر نميدم اما ازت ميخوام اگه بعد ها مشخص شد كه مشكل دوستت چي بود و به حرف ما توي تاپيك رسيدي بيا و مرد و مردونه اعلام كن!!
موفق باشي:72:
اگر با یقین به جواب برسم، حتما اونرا اینجا می گم. قول می دم.
اما چه بد، چون حتما تمام کسانیکه هم که تو مترو بودند، همین برداشت شما رو کردند!
شما هم موفق باشی
شما از کجا مطمئنید که داستان واقعی بوده؟؟؟؟؟؟
بدبینی شدید در تمام گفتار دوست شما مشهوده، از فکر میکرفن، دشمنی همکارهاش،
دشمنی و خیانت همسرش ، دشمنی مردم خیابان!!!! شاید هم فردا دشمنی شما!!!
گاهی افراد به جایی می رسند و انقدر در این افکار غرق می شند که ذهنشون صداسازی
می کنه و حتی فکر نمی کنند که خیال پردازی دارند!!!
حتماً به روانپزشک نیاز دارن ، اگر دوست دارید کمکشون کنید
:72: :72: :72:
ببینید در مورد روان پزشک بالینی که من خودم آدرس خواستم، کسی راهنمایی نکرد! حکایت دوست من شده حکایت اینکه " اول مرغ بوجود اومد یا تخم مرغ! " این رفتارها بالاخره تو روان آدمها تاثیر می ذاره و اونها را بیمار می کنه. وقتی هم که یکی بیمار شد، در وهله اول باید بیماریش درمان بشه. قدم دوم و برای جلوگیری از بروز مجدد، باید علتش ریشه یابی بشه.
اما من مطمئن هستم که دوستم دروغ نمی گه، به چند دلیل:
1-من خودم ، چندبار دیدم که چطور اذیتش می کنند. تو صورتش بی جهت آروغ (ببخشید) می زنند. یا با دستشون اذیتش می کنند.
2-بچه هایی که تلویزیون زیاد نگاه می کنند، شاید یکم درکش کنند.
3-یه بار یه بنده خدایی می گفت که با رئیسم دعوام شد. اون هم تهدید کرد که اگه اسم یکی یه جایی به بدی بپیچه، دیگه کاری نمی تونه بکنه و تمام وقتشو باید صرف خنثی کردن اون بکنه. (حالا دوست من تو یه شرکتی کار می کرد که به اندازه یه شهر کارکنان داره و گفتم که با چندتایی از همکاراش دعواش شد که پشتشون حسابی گرمه)
4-می گفت بین همه، فقط یه بار یه خانمی مستقیم بهم گفت که تو " گشت زینب" هستی، چرا بچه های مارو اذیت می کنین! حفیفتش من اصلا نمی دونم وظیفه گشت زینب چیه!
5-می گفت سر کارم هم زیاد بهش گفتن که تو پلیسی یا حراستی هستی. و یه جوری انگار که جاسوس پیدا کردن! (حالا این بنده خدا می گه من اینقدر گرفتار زندگیم هستم که فرصت نمی کنم به چیز دیگه فکر کنم)
پست مدیر در یکی از تاپیکها که البته اینها مشاوره هستن، شاید روانپزشک هم داشته باشن ، اطلاعی ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی