RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
نه سر شما کلاه نرفته....عوض اینکه بخوای با نگاه کردن دخترها رو بشناسی...راجع بهشون مطالعه کن (راجع به خودت هم هر از چندگاهی فکر کن)..من از کتاب «مردان مریخی و زنان ونوسی» که یکی از کتابهای خیلی مشهور و شاید کلاسیک واسه عامه مردم توی این زمینه است خیلی خوشم اومد... خیلی دیدم عوض شد...البته در اصل واسه متاهل هاست ولی کلا دید خوبی میده کتابهای زیاد دیگه ای هم هستن (مثلا آنچه مردان باید راجع به زنان بدانند یا همچین اسمی و کتابهای دیگه..) به نظرم این شروع خوبیه...بذار از تجربیات دیگران استفاده کنی....
خب شاید با دختر بودن و سکسو... راحت باشه ولی دقت کردی که بستر اکثر این دوست شدن ها خیابون و .. است و نتیجه اش هم معلومه...جائی که با طرف آشنا میشی مهمه....توی پارک یا خ.. یا .. جای خوبی واسه پیدا کردن همسر آینده نیست...ازدواج هم یه پروسه است و باید با حوصله انجام پیش بره...به نظر من میتونی طرفت رو در حد لازم (اگر آگاه باشی) بشناسی! خیلی نگران و بدبین نباش...
یه برآورد واقعی:
از نظر من 40 درصد دخترها اهل روابط با جنس مخالف اند (میانگین کل کشور چون شهرها با هم فرق میکنن)
از نظر براردم این رقم 70 الی 80 درصده...
اما از نظر خواهرم این رقم 20 الی 30 درصده...
میبینی هر آدمی یه برآورد داره....پس به این مسائل به شکل وحی منزل نگاه نکن!
منظورم از کلمه خود و تاکیدش این بود که خوشبخت بودن و شاد بودن در درونته ...
It is impossible for a man to be cheated by anyone but himself.
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
سلام پیرو نوشته هام می خواستم یک چیز دیگه ای رو هم بگم
نمی دونم از کجا شروعکنم
اینی که گفته میشه که من یک دختری رو میشناسم که با 100 تا پسر دوست بودولی به شوهرش دروغ گفته بود باید بگم هر کاری بالخره یک عواقبی داره و اثراتی اگه اون دختره اینجور راحت دروغ گفته قاقولیه پسر رو میرسونه که نفهمیده و نتونسته آمار دختر رو دراره
بالاخره از لحاظ رفتاری معلوم میشه دیگه
شما مهندس حنان
درسته همه چیز ظاهر نیست ولی این قدرت تشخیصو دارید که بتونید بفهمید از ظاهر آدما که اونا چیکاره هستن
دختری همکه اهل این کاراست میشه فهمید بالاخره 1 سال قایم کرد 2 سال قایم کرد همیشه که نمیتونه؟ من الان یه دختر قدم بزنه جلوم می فهمم طرف چیکارست
بالاخرهمعلوم میشه عزیز
ولی ادم باید خودشم در نظر بگیره من هم درسته با دختر رابطه ای داشتم ولی خودم احساس پاکی نمی کنم
چون چند بار چند تا دختر اومدن سراغم ولی من نتونستم جلوی زبونمو بگیرمو رنجوندمشون البته که مثل قدیم فکر کردم اونا قصد داشت مسخرم کنو ..... ولی ضربه زیادی خوردم چون تنها بودم
و مثل همیشه گفتم بیا اما وابسته نشو
و رفتن و من موندمو تنهایی و ضربه رفتنشون
چون نمی تونم دروغ بگم مثل دوستام
اونا میگن به دروغ قصدشون ازدواجه و یا رابطه رو طوری پیش میبرن که دختر وابسته میشه ولی من نتونستم هیچ وقت
اخه من هیچ وقت باور نداشتم دخترای دانشگاه رو حتی با خوشگلترینشون هم دوست نشدم ولی با اینکه دلم پیشش بود چون با این فکر که قبل من با یکی دوست بوده حتی راضی بودم الکی رابطه رو طوری پیش ببرم که وابستگیو ..... و با اینکه میدونستم رفتنیه ولی لذت چند ماه بودن با اونو میبردم در صورتی قبول می کدم باهاش ازدواج کنم که خودش می گفت میمونه پیشم و من از خودم مطمئن بودم که حتی اگه بخاطرش بمیرمم قدرتشو دارم که ترکش کنم و فراموشش کنم
ببخشیدا
میتونستم لمس کنمش از لحاظ حسی جنسی عاطفی و ...........
شما که میگید دو سال و نیم به قصد ازدواج دوست بودید ضرب هم خوردید؟ تا چه حدی جنس مخالف و اونو حس کردیدو لمس؟
من درسته ین اواخر تو کلاسبه همه دخترا به چشم مشتری نگاه می کردم به بدنشون نگاه می کردم و درست مقابل کاری که قبلا بود یعنی قبلا اصلا نگاه نمی کردم درسته حتی این اواخر که خواستم رابطه با دخترارو امتحان کنم به یکی صافو پوست کنده س دادم بیا س کنیم و........
ولی هر دختری میاد پیشم الانشم به من میگه تو پاکی
میگن پسر اکبند پیدا نمیشه الیته می دونم کار بدی بود و ..........ولی خواستم اینو بگم که اثرات کار انسن معلوم میمونه
ولی انسان خصوصیتش اینه
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
عدم شناخت دختران / من الان یه دختر قدم بزنه جلوم می فهمم طرف چیکارست.:325:
عضو کوشا شدیم رفت.دی:
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
ببینین منظورم این نبود که ..........
من هم عدم شناخت دارم کلی
ولی خدا یه قدرتی به همه انسانها داده دیگه تا بتونن طرف رو بشناسن
ولی من گیجم باز
خیلی حالم بده انتظار کمک دارم با جواب هاتون
مطلب بعدیو می نویسم
ولی درست مثل نوشته ی rrooog
همه یه برداشتی دارن
هیچ چیز وحی مطلق نیست شاید دوست حنان تونسته به شوهرش کلک بزنه ولی دلیل نمیشه همه ازدواج های سنتی همین جوری بشه
من قصدم منظره نیست قصدم ایبنه که فکرم راحت شه
که آیا اینجوری امکان داره یا نه؟
شما با نظر هاتون اعتماد بنفس میدین به آدم یعنی آدم راه رو از چاه تشخیص میده
یعنی تو این دنیا دختری پیدا نمیشه که با کسی دوست نشه؟ اونم من بتونم پ=یداش کنم؟
یعنی من نمی تونم پ=یداش کنم؟
یا این فکرارو از کلم بندازم بیرون؟
متاسفانه با این که مدیر همدردی گفته که تو این سن باید آدم بکاره تا تو آینده برداشت کنه من تمام فکرم مشغول این اموره
در توانم نیست بذارم کنار مگر این که راه حلی پ=یدا بشه و جواب سوالامو بگیرم
که تو این مدت یه ذره ذهنم آروم شده و باید هی مرور کنم این مطالبو
قراره یک مطلب بنویسم ذهنم خیلی آشفتست
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
به نام خدا
راستش من که عضوی از تالار همدردی شدم اینقدر موضوعات متنوعی بود توش که من یادم رفت به موضوع اصلیم بپردازم و در واقع غرق مطالب شما عزیزان گشتم
باز هم خدا روشاکرم که شما رو سر راه من قرار داد
موضوعی که من مطرح کرده بودم سوظن و عدم شناخت دختران و ترس از آیندست
قسم خوردم تا این مشکلو حل نکنم پامو از ایبنجا بیرون نمی زارم
اولین قدمو خیلی خوب برداشتیم با هم و من واقعا عدم اعتماد بنفس داغونم کرده بود و با خوندن اون مطالب باورم شد که اون دختر منو می خواست و.....
پس این مشکلات تا حدی رفع شد و من پله پله میام جلو
ولی یکی از مشکلات من این بود که چرا دوستام می تونن رابطه شونو ادامه بدن با دختر اما من چون زبونم تیزه و خیلی عادت دارم بدیه دخترا رو تو روشون بگم (که الان فهمیدم اینجوریه که اونا میرن که قبلا فکر می کردم چون از اول قصد مسخره کردن منو داشتن و ....) ولی چرا دوستان من رابطه هاشون با دروغ پی ریزی می کنن اگه خودشون رفته باشن جلو با هزار و یک وعده سعی می کنن اعتماد دخترو جلب کنن و بعد دوست میشن و البته هیچ وقت به من نگفتن این کارارو و من خودم فهمیدم. که سراسر دروغه بعد شاید سکس هم داشته باشن
یا اگه روزگار اونا رو جلو هم قرار داده باشه طوری رفتار می کنن که دختره جذب بشه
بر خلاف من که تا کسی اس عاشقانه میده زود بهش می گم که برو و می ترسم که وابسته شه تازه اگه مشکلاتی مثل قدیم که عدم اعتماد بنفسو .... نیاد سراغم
یادمه یه پسر دایی داشتم که وقتی جریان همکلاسیو تعریف کردم بهش گفت که درسته خودش اومده جلو ولی تو چرا باید رفتاری کنی که اون یه روزی بهت بگه بی تو نمی تونم زندگی کنمو ........
بعد اتفاقا خودش همین کارو با یه دختر کرد حالا ظاهرا با هم سرد شدن یه مقداری ولی چرا اون خودش این کارو کرد ولی منو منع کردو من به حرف اون کشیدم کنار
بازم میگم حس می کنم همه دوستام همه کاری کردن و من موندم عقب
من اعتراف می کنم که نمی تونم به دخترا فکر نکنم
من مثل همه پسرا آفرینشمون طوریه که کشش داریم نسبت به دخترا و دل هر پسری می خواد که از لحاظ عاطفی احساسی جنسی لمس کنه دخترو
حالا وقتی دوستام میان و از رابطشون واسم می گن و این که با دختر دوست شدنو و حتی س داشتن و حالا می خوان با یه ترفندی دختره رو ول کنن و منتظر یه بهانه هستن اونوقت آدم حس کمبود می کنه که اون بدن دختر رو لمس کرد و من موندم و از طرفی شاید اون دوستم یه دختر پاکیو بگیره که آدم اصلا دهنش باز بمونه
صرف نظر از اینکه خیلی از پسرا عقده دارنوخیلی خالی می بندن
(که من قبلا یکی از مشکلاتم این بود که خیلی زود باور می کردم همه حرفارو ولی اتفاق هم می افته خیلی از اتفاقا)
با این تفاوت که که طرف میگه که با کسی دوسته و سکس کرده که خیلی خوشگله و میلیونره و ........ ولی سکس اون حقیقته ولی دختره زیاد جالب نبوده و پولدار هم نبوده.
بگذریم خیلی از دوستام بودن که الکی با یه دختر دوست بودن و همه جا گفتن می گیریمش
مثلا یه دوست صمیمی داشتم که با یه دختری دوست بود که من میشناختمش و می دونستم قبل از اون با پسرای دیگه رابطه داشته و خونه هم می رفته
اینقدر من سعی کردم که منصرفش کنم اینقدر نصیحتش کردم که بابا اون به دردت نمی خوره و تو از اون سرتری و ....... و خودمو از اون بالاتر می دونستم و فکر می کردم نمی فهمه ولی روز گار گذشتو فهمیدم که ای خدا من گاو بودمو خبر نداشتم که این ترفندشونه و سه سال با هم دوست بودنو خدا می دونه چه کار هایی که نکردن و هر دوتا شون هفت خط و
نیاز هاشون به وسیله با هم بودن حل می کردن(نه فقط جنسی بلکه با هم بودنو موندن و درس و کمک فکری و ..) منی که اینهمه نگران دوستم بودم و جوش می زدم حالا مثل یه خر موندم تو گل و اون دوستم حتی واسم تره هم خورد نمی کنه و حتی یک زنگ هم نمی زنه که بابا حالت چطوره.که البته من احتیاجی ندارم ولی قدیما ناراحت می شدم
که از این حرفا زیاد خواهم گفت که مربوط به مشکلات نوع دیگمه
چه خری بودم من. منی که احساس می کردم دوستم داره راه رو اشتباه میره و هی می خواستم برش گردونم حالا من پیاده امو اون هزاران کیلومتر جلو تر رفته و حتی به پشت سرش نگاه هم نمی کنه.درسته که واسه حفظ آبروی خودش و دختره هیچ چی از رابطش نمیگه و نخواهد گفت ولی معلومه دیگه. یه چیز دیگه هم بگم که پسر همیشه دوست داره و استقبال می کنه(یعنی تو دلش خوشش میاد شاید اگه کاری هم نکنه) از رابطه با دختر مخصوصا جنسی. حالا حتی اگه سر بزیر ترین هم باشه هر کسی حتی زاهد ترین آدم هم باشه وقتی صحبت از رابطه با خانوما باشه تو دلش غبطه و حسرت داره و مگه اینکه طرف ازدواج کرده باشه و . اونو بحث نمی کنم
منی که همیشه با این فکر زندگی می کردم که دنیا دار مکافاته اگه با یکی نگاه کنم نگاه می کنن به ناموسم و اگه حتی دختره هم پایه بود که قضیه رو ملاحظه کردین
من نه آدم مذهبیه کاملیم نه اینوریه کامل همیشه آویزون و معلق
کسی که چند نفر به راحتی با یه ذره مذهبی نمایی تونستن سرم کلاه بذارن
دوستانی که فقط منو تو دستشون نگه می داشتنو موقع احتیاجاتشون منو یاد می کردن و از احساسم سواستفاده کردن
فقط بحثم نیاز جنسی نیستا حالا اون و بقیه موقعیت دارن شغل دارن درسته من به آینده امید وارم ولی الن تو این لحظه که فرهنگ 27 عزیز هم گفتن که ملاک حال فعلیه افراده عقبم
ولی اینو هعم نباید فراموش کرد که خالی هم می بندن
حالا احساس می کنم که هفت شهر عشق را عطار گشته و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم البته اینم بگما من همیشه این حسو دارم که عقبم و نباید این باعث بشه داغون شمو دوستام هم اینو گفتن که چرا اینقدر فکر می کنی عقبی و ....
ولی من آرمان گرا هستمیه نکته ای هم هست که دوستم با اینکه می دونست اون دختر همه کار کرده و 100 درصده ولی چنان تعریفی می کرد از اون دختره که انگار قدیسه ی عالمه برعکس من که اگه پاک ترین دختر ر و هم بذارن جلوم اینقدر بدبینم که به همه میگم که اون دختره همه کار کرده و هر کس حتی از روی دروغ هم چیزی راجبش بهم بگه قبول می کنم احساس دارم خیلی باختم گم شدم هیشکی دورو ورم نمی پلکه حس کینه دارم نسبت به خیلی از دوستام
راستی من به که مانم؟ به که مانم به که مانم
نه بدان سایه شبرنگ که نهان کرده نگه در نگه سرو
راستی من به که مانم
نه بدان بانگ دلاویز که جان می سپرد در نفس باد
نه به بانگو نه به فریاد
راستی من به که مانم
نه تئ را مانمو دانم که به خود نیز نمانم
راستی من به که مانم
نه سپیدم نه سیاهم نه سرودم نه نگاهم نه یکی نقش پلیدم
نه یکی نقش تباهم راستی من به که مانم...........[b]
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
اقای سیاوش
شما آخه چی فکرکردین؟
منظورتون اینه که چون با دخترا رابطه نداشتین ،عقبین؟
چرا فکر میکنید عقبید؟ تعریف شما از عقب بودن و عقب ماندن چیه؟
اینطور که شما تعریف کردین ،من فکر میکنم شما خیلی باید رو خودتون کار کنید ،شما به ثبات لازم(به نظر من)نرسیده اید
بیشتر دنباله رو هستید تا تعیین کننده ،بحث عدم اعتماد به نفس هم ازاینجا ناشی می شه
هدفتون از زندگی چیه؟ اینکه با جنس مقابل ارتباط(چه عاطفی و چه جنسی)برقرار کنید؟
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
هدفم از زندگی اینه که اگه به حساب شعر نذارینو من هم هیچ وقت شعارشو سر ندادم اینه که تو راهی برم که خدا می خواد و اون راضیه ولی گناه هم خیلی دارم
من اصلا قیافم به ادمای مذهبی نمی خوره موهامم بلند می کنم و اخوند هم نیستم ولی تو دلم خیلی جا هست واسه یاد گرفتن دوست دارم همیشه بیاموزم
من از علمای دین بدم میاد ولی دوست دارم کتاباشونو بخونم
ولی راست میگین چون ثبات ندارم به خاطر همین میگم که کمک می خوام
این راهی که من انتخاب کردم طولانیه و احتیاج به صبر و شکیبایی داره ولی من نمی تونم به دختر فکر نکنم
قبلا هر جوری بود خودمو نگه می داشتم با حرف زدنو گردشو .... ولی اواخر نمیشه و هی به بدن دخترا نگاه میکنم
چون حس میکنم باید اینکارو از قبل می کردم
چون جذب میشم به دختر دیگه
فکرمو هم مشغول کرده
ضمنا چون اعتماد ندارم به آینده وقتی هر دختری رو می بینم فکر می کنم حتما سکس داشته
از طرفی وقتی سراغ یه دختر میرم یکی دو روز که صحبت می کنم باز خداو ... یادم میفته عذاب میکشم
و چند وقت پیش با یه دختر تو چت آشنا شدم و اصلا قصدمم ازدواج نبود و منحرف بود قصدم
و قصد داشتم تو دستم نگهش دارم
اون تو اس ام هاش شروع کرد به گفتن از .... و داشت صحبتو به سکس می کشید و ...
گفت که بیا رستورانی جایی تا آشنا شیم باهم من نتونستم برم فهمیدین چی گفتم؟ نتونستم برم چون اینکاره نیستم و اون گذاشت رفت
هدفم این نیست که با دختر رابطه ی حسی یا جنسی برقرار کنم ولی الان موندم سر دو راهی
تازه این فکرم میاد به کلم که شاید قبلنا اعتماد به نفسم کم بوده که نمی رفتم سراغ دختر و دارم نسبت به گذشتم هم اعتمادمو از دست میدم
فکرای مختلف از چند جهت احاطم کرده مثل یک کلاف سردرگمم
قبلا من هم می گفتم که هدف از زندگی سکس نیستو ......... ولی خیلیای دیگه هم میگن ولی عمل نمی کنن
من کاری واسه خدا نکردم که انتظار پاداش داشته باشم ولی........
اگه یه روز هم تصمیم بگیرم با یه دختر باشمو به بدنپش برسم باز هم فکر های مختلف مثل عذاب وجدان و وابستگیه اون . وووو میاد سراغم
تازه اصلا نمی دونم چه جوری میشه این کار رو انجام داد
نه واسه این که کار یاد بگیرمو برم پی دخترای مردما نه
ولی چون این کارو نکردم فکر می کنم مردم حتما یه کار به خصوصی می کنن که من بلد نیستم
اگه پا پی هستم به خاطر حس کنجکاویو خود باوریه منی که اگه حتی دختر هم بیاد سراغم باور نمی کنمو میگم دروغه
متاسفانه من اینی هستم که می بینید
باید روی خودم کار کنم
تازه نگاه کردن به دخترا رو هم که الان می کنم بل دودلیه
یعنی هر وقت که عشقم کشیدو حوصله داشتم که شاید هر 10 روز یه بار باشه
یعنی منظورم اینه که حتی این یه کار رو هم رو هم نمی تونم با جون و دل انجام بدم
که بگم تو دلم اره اینجوری شد یا اینکارو کردم نتیجش این بود یا ووووووووووووو
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
برادر عزیزم
با این توصیفاتی که میگین ،شما باید حسابی رو خودتون کار بکنید
احساس نیازی که دارید ،تا حدی طبیعی هست ،ولی به قول اقای مدیر شما اول باید پیش نیاز هاش رو مرتفع کنید ،
چه مادی و چه معنوی ،به نظر من شما اگر حتی با این ذهنیت و دیدگاه ازدواج هم بکنید ،به مشکل بر میخورید ،بهتره یه سری معیار ها و ارزشها رو در خودتون تثبیت کنید ،
ایا صرف اینکه (بخشید ،جسارت نباشه) بدن دختری رو لمس کنید ،شما همه مشکلاتتون حل میشه؟
خانه از پای بست ویران است!!!!
بهتره که با یه مشاور در ارتباط باشید
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
سلام
من منظورم این نبود که مشکلم با این حل میشه که بدن دختر رو لمس کنم
من اولا رک حرف زدم تا مشکلم رو گفته باشم چون احساس می کنم به خودم خیانت میکنم بالاخره این حس و حال با منه چه خوب چه بد باید مطرحش می کردم
منم میدونم باید حسابی کار کنم ولی اولا چه جوری؟ از کجا شروع کنم
دوما من هنوز تمام گفته هامو نگفتم
من چه زیر بناهایی رو باید بسازم مقاله ای چیزی
گاهی وقتا فکر می کنم چون زیادی بیکارم این فکرا میاد به سرم فکر ترس از آینده و خیانت
گاهی وقتا هم فکر می کنم دوستام دارن توطئه می کنن برام آخه چرا یهو همه تنهام گذاشتن؟
به خاطر همین اخلاقامه؟ مگه من اخلاق بدی داشتم؟ یا کار بدی کردم
خیلی دوست دارم خودمو بسازم
این فکر که فکر می کنم همه در حال توطئه هستن علیهم داره منو کلافه می کنه
RE: سوئ ظن + عدم شناخت دختران +ترس مداوم از آینده
به نظرم دچار وسواس فکری شدی.