عزيزم شايد مسائلي كه از نظر تو كوچك و بي اهميت هستن اين پازل قاطي پاتي رو تكميل كنن...اين مشكل خانوادگي كوچولو كه ميگي چي بوده؟
چرا حرفاتو ميخوري؟؟اينجا كسي نميخواد تورو اذيت كنه اگه راحت حرف نزني كسي نميتونه كمكي بكنه...
نمایش نسخه قابل چاپ
عزيزم شايد مسائلي كه از نظر تو كوچك و بي اهميت هستن اين پازل قاطي پاتي رو تكميل كنن...اين مشكل خانوادگي كوچولو كه ميگي چي بوده؟
چرا حرفاتو ميخوري؟؟اينجا كسي نميخواد تورو اذيت كنه اگه راحت حرف نزني كسي نميتونه كمكي بكنه...
منظورم این بود که اون اولا که سر و صدای دعوامون رفت بیرون و برام حرف در اومد همون موقع می خواستم برم بیرون با همسایه های نزدیکتر صحبت کنم که خجالت نکشیدین که حرف بی خود زدین (منظورم حرفایی که دربارم میزدن ) و بگم مگه هر کی با مادر و پدرش دعواش بشه یعنی مشکل اخلاقی داره .بالاخره هر کی تو خانوادش مشکلایی پیش میاد(منظورم اینه که خانوادم رفتن به استاد از من بد گفتن و منم باهاشون دعوام شد ) حالا یا اینقدر تند یا نرم تر از این خلاصه میخواستم باهاشون صحبت کنم .
عزیزم هنوز دیر نیست
تو بازم میتونی در عمل ثابت کنی حرفای خانواده ت اشتباه بوده
حتی به خود خانواده ت
عمل تو و تغییر رویه در عمل میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه عزیزم
نا امید نشو
برو تو جامعه،بر عکس چیزی که اطرافیان انتظار دارن و نشون بده حرفایی که در موردت زده شده اشتباه بوده
اینم در نظر داشته باش که زمان خواهد برد و امیدتو از دست نده
سعی کن تاثیر گذار باشی
به ما هم خبر بده
موفق باشی خواهر گلم:72::72::72:[size=small]
چند تا سوال برای من پیش اومد، جواب بده. مرسی:
اولا می خواستم بدونم چند سالته؟
کنکوری هستی یا نه؟
گندکاری های برادرت را هم میشه کمی باز کنی؟
برادرت تک پسره که این قدر قبولش دارن؟
سواد پدر و مادر و خواهر و برادرت چقدره؟
شغل پدر و مادرت چیه؟
دایی یا عمو یا خاله ی با سطح فکری بالا نداری؟ (مثلا من خودم پدر و مادرم سواد زیاد ندارند ولی دایی هام خیلی باسواد و با فکر بالا هستند و در زندگی کلی به من کمک کردند.)
این سوالها را بگو تا بیشتر بشناسیمت:303:
تو قرار بود هر روز بیای از وضعیتت و حرف ها و اتفاقات بگی.
تا نگی، ما نمی فهمیم وضعیت تو دقیقا چیه و نمی تونیم راهنمایی کنیم.
پس بگو.
ببين دوست عزيز به نظر من بهتره از اول همه چيز رو با حوصله و جزئيات تعريف كني چون ما درست و حسابي نفهميديم كه شما چي ميگي ؟
شما خيلي از مسائل رو نميگي كه شايد به نظرت گفتنش اصلا مهم نيست و كم اهميته ولي شايد همونها مهم باشه .... نميدونم چرا خجالت ميكشي ؟ شايد براي مشاور ها هم همينجوري تعريف كردي كه گفتن ما هيچي نميفهميم ؟
آيا همه ي مشكلات تو با خانواده ات از اونجايي شروع شد كه اونا فهميدن تو به استادتون اس ام اس ميدي ؟
يا اينكه از موقعي شروع شد كه تو فهميدي برادرت كارهاي ناشايست ميكنه ؟ و به مادرت لو دادي ؟
ببين شايد مشكلت از اونجايي شروع شده كه تو فهميدي برادرت چيكار ميكنه و اونم به خاطر نفوذي كه توي خونوادتون داره و اينكه پدر و مادرت اون رو بيشتر از تو قبولش دارن و بهش اعتماد دارن ، از اين موقعيتش سو استفاده كرده و تورو پيش اونها بده كرده تا از خودش بدتر به نظر بياي و حرفات رو باور نكنن
عزيزم اينجا كسي تورو نميشناسه و نخواهد شناخت .... اگه راحت همه چيز رو بگي ، مطمئن باش كه توي حل مشكلت قطعا كمكت ميكنه
اصلا بايد بگي توي چه خانواده اي زندگي ميكني ؟ وجهه ي اجتماعيتون چه طوره ؟ خانواده ي پولداري هستين يا متوسط ؟ديد مردم نسبت به خانواده تون چه طوره ، تو فقط اشاره كردي كه خانواده ات علي الخصوص مادرت خيلي كمرو هستش كه اين كمرويي به نظر من خيلي غير عاديه !!! علت اين كمرويي چيه ؟ آيا توي سابقه ي خانواده تون چيز خاصي وجود داره ؟
بايد بگي مشكل برادت چي بوده ؟ و اينكه موقعيت اون توي خانواده تون چه جوريه ؟ رفتار تو با خانواده ات چه طوره ؟ آيا خانواده ات مشكل خاصي دارن ؟
شايد تو فكر بكني همين كه در مورد مشكلت حل بزني كافيه ولي خوب عزيزم اينجوري كار به هيچ جايي نميرسه چون به نظر ميرسه كه اين مشكل يه جورايي ريشه اي تره !!
نميدونم ولي خيلي سوالها بي جوابه !!! والا من به خاطر يه مشكل كوچيك 10 برابر اون متني رو كه شما نوشتين ، واسه بچه هاي سايت مينوشتم كه كمكم كنن!! ولي شما يه مشكل خيلي بزرگ دارين و خيلي مختصر نوشتين ،اونقدر مختصر كه هيچ كس درست و حسابي وضعيت شما رو نفهميده و اكثرا با اين وضعيت نميتونن كمكتون كنن
در ضمن يه نكته ي مهم اين كه لطفا پراكنده صحبت نكنين و مختصر ننويسين ، يه جورايي خيلي آشفته اين
سعي كنين يه كمي قوي تر باشين و به سوال بچه ها جواب بدين مطمئن باشين دونستن جواب اين سوالها واسه كمك بهتون لازمه
حق با حنانه...
ببين قبلا كسي توي خانواده شما بوده كه باعث تمركز همسايه ها و فاميل بشه...يعني مثلا خدايي نكرده كسي حرف براش در بياره يا ...
يه مشكل به اين بزرگي بدون زمينه هاي قبلي ايجاد نميشه...سر 4 تا اس ام اس و ...هيچ مادري هيچ پدري با دخترش اين كارو نميكنه...
علاوه بر سوالاي حنان كه ميخوام تك به تك بهشون جواب بدي اخرين سوالم رو هم ميپرسم(ميگم اخرين سوال چون اگه جوابي به اين سوالاي حنان و بقيه ندي ديگه واقعا كاري از دست بچه ها بر نمياد )
شما قرص و داروي خاصي مصرف ميكني؟خواهشا اگه حتي 6 ماه پيش هم ميخوردي بگو...
دوستان عزیز
لطفاً کمی آرام باشید و خود دار ، در نظر داشته باشید پرناز تحت فشار روحی است ، مواظب باشیم که ما وی را بیشتر تحت فشار قرار ندیم چون آشفتگی را بیشتر می کنه ، اجازه بدیم ایشون فعلاً همینطوری که بیان می کند حرفش را بزند ، ایشون نیاز داره به آرامش ، و ما اگه می تونیم در این جهت که آرام باشه لازمه کمکش کنیم .
پرناز عزیز!
درکت می کنم و می دونم در شرایط سختی قرار داری ، اما نشون دادی دختر توانا و مقاومی هستی و اگر کمی صبور باشی و عجله نکنی مسئله را به خوبی مدیریت خواهی کرد .
مشاور هم قطعاً هیچ شناخت قبلی و دشمنی باهات نداشته
مطمئناً اگر حتی از حرفشون هم ناراحت شدی جلسات مشاوره را ادامه بدی به خودت کمک خواهی کرد و بالاخره تو را خواهند فهمید و راهنمائیت خواهند کرد .
توصیه می کنم ، مشاوره را با یک مشاوره مورد تایید ادامه بدی بسیار بسیار کمکت خواهد کرد و نیاز جدی شماست .
به اندازه ای که مشاوره حضوری می تواند برات مفید باشد ، یک فضای مجازی نمی تونه ، چون در این فضا محدودیتهایی هست که ممکنه باعث بشه مسئله شما خوب درک و تشخیص داده نشه یا راهنمایی حرفه ای داده نشه ، و اینجاست که مراجعه حضوری به روانشناس بالینی ضرورت پیدا می کند .
.
ببینید دوستان ما یه خانواده 8 نفره هستیم . من یک خواهر و 4 برادر دارم . توی خانواده برادر بزرگترم خیلی روی پدر و مادرم تاثیر میزاره و روی همه ما من خودمم قبلا" به حرفاش گوش میدادم چون فکر میکردم خیر و صلاح خانواده رو می خواد و حرفاش به نفع ماست اما بعد از اینکه واقعا" شناختمش باهاش قهر کردم و دیگه به حرفاش گوش ندادم و.پدر من ادم فوق العاده سخت گیریه من توی مدرسه بچه درس خون و زرنگی بودم ولی موقع کنکور به خاطر فشارهایی که پدرم میاورد بسیار عصبی و حساس شدم وبه جای در خوندن مدام در حال دعوا و مرافعه با پدرم بودم و به همین دلیل دانشگاه خوبی قبول نشدم و پدر من هم فقط آدمایی که درسخون باشن رو قبول داره به همین دلیل از اون موقع رابطه خوبی با هم نداریم نه اینکه دعوا کنیم ولی زیاد باهم حرف نمیزدیم و پدرم علا" همه جا و به همه میگفت کهمنو قبول نداره منم با این موضوع تقریبا" کنار اومده بودم .من یه برادر دارم که 2 سال از من بزرگتره اون رفتار پدرم با اونم بد بود ولی اون نتونست طاقت بیاره و کارش به جنون و تیمارستان کشیده شد . پدرم نسبت به امور ما بسیار بی تفاوت هست و زندگی ما زیاد برا ش مهم نیست . تا قبل از به تیمارستان رفتن برادر م هم مدام با مادرم دعوا و مرافعه داشتن و به هم وصله های ناموسی نظیر چیزی که به من چسبوندن میچسبوندن .
پدر من بسیار آدم بد بین و حساسی هست . از دیگران انتظار احترام و محبت بیش از حد داره و کوچکترین مخالفتی که باهاش بکنی فکر میکنه قصد جونشو داریم . در واقع من حرف دکتر رو در موردش که گفته یه مشکل ارثی داره قبول دارم . به من هم وقتی بیرون میرفتم مشکوک بود فقط تا اینحد که میگفت با دوستاش میره خیابون گردی و ولگردی . اوضام اینجوری بود تا اینکه من فهمیدم برادرم از مواد مخدر استفاده میکنه با ترس و لرز و ناراحتی فراون رفتم به مادرم گفتم . اما اونا مشکل رو به خودم نسبت دادن یعنی گفتن من هم مثل برادرم دیونه شدم و اصلا" حرف منو باور نکردن . برادرم هم تا این موضوع رو فهمید شروع کرد خانواده رو نسبت به من مضنون کنه و چون پدرم هم با من سابقه مخالفت و دشمنی داشت بهش بسیار کمک میکردو حرفایی که اون میزد رو تکرار میکرد و برای تاییدش دلیل و برهان میاورد . البته این هم به دلیل طرفداری های زیاد از حد مادرم بود. کمکم این دید و نظر عمومیت پیدا کرد .(نظراتشون هم این بود که من بدرد هیچ کاری نمیخورم . هیچکس از من خوشش نمیاد و... )منم چون میدونستم برادرم برای من نقشه کشیده تنها سکوت میکردم و خودمو به نشنین میزدم . مادرم هر از گاهی ازم دفاع میکرد ولی پدرم اصلا" تازه قند هم از این حرفا توی دلش آب میشد . تا اینکه مسئله اس ام اس شروع شد واولین کسی که عکس العمل نشون داد مادرم بود . بعد از اینکه برادرم با استاد تماس گرفت و استاد از من تعریف کرد و گفت شما یه خانواده خوب هستین و خواهرت خیلی ب فکر خانوادست و ... مادرم گفت ما که خانواده خوبی نیستیم چرا بهش گفته ما خانواده خوبی هستیم .حتما" میخواد گولش بزنه و مارو بکشه و با هم فرار کنن و خواستن با بد گفتن از من پیش استاد جلوی این تصمیم رو بگیرن . باید بگم که این حرفا تو خونه ما خیلی رواج داره و برادر بزرگترم رو هم از ترس جونشون انداختن تیمارستان ومن نه تنها بعید نمیدونم بلکه مطمئن هستم وقتی بابام میگه واسه آبروی خودم میخوام بندازمش دیونه خونه حتما" راست میگه .
وضعت روشن تر شد ... به این به شکل یه مسئله نگاه کن که باید حلش کنی سعی کن قوی باشی و کم نیاری....راجع به اینکه چگونه واکنش بدی و چطوری ازین مشکلات رها بشی میتونی اینجا از دوستات کمک بگیری...یه سوال آیا توی خونواده نزدیک کسی رو نداری که بهش اینا رو بگی و از اونم کمک بگیری؟... دیوونه بودن یه نفر با حرف که نمیشه اونا نمیتونن تو رو همین جوری بندازن تیمارستان اینو مطمئن باش چون اون تیمارستان دکتر داره و میتونه و اونه که تصمیم میگیره... پس اینقدر نگران نباش و سعی کن سنجیده عمل کنی...مشکلت قابل حله...