RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام صبای عزیز. امیدوارم که حالت خوب باشه. من دو تا تایپیکت رو خوندم و برای شوهرتون بسیار متأسفم که زندگی و زن و بچه رو به بازی گرفته. شما نهایت تلاشتون رو برای این زندگی کرده اید. اگر من جای شما بودم شاید تا الان صبر نمی کردم. بهتره یه کم به خودت بیای. تا کی می خوای این وضع رو ادامه بدی و تحمل کنی. آیا می خواهی تا آخر عمرت عذاب بکشی. یه تصمیم درست و حسابی بگیر. چرا دو سال پیش که پدر شوهرت گفت محکم وایسا من پشتت هستم واینسادی. آخه این مرد اینقدر ارزش رو دارد که زندگیت و بچه ات رو تباه کنی. آیا این پدر الگوی بچه اش نیست؟ دو روز دیگه این بچه هم از رفتار پدرش الگو برداری خواهد کرد؟ اعتماد به نفست رو بالا ببر. شما لایق بهترین زندگی هستی. پس درست و حسابی جلویش وایسا و تهدیدش کن. بذار بفهمه زندگی یعنی چی؟ اشتباه یکبار ... دو بار..... سه بار ..... آخه چند بار ایشون باید متحمل اشتباه اون هم چه اشتباهاتی که کمر آدم رو می شکونه بشوند.... یه کم به خودتون بیایید. به قول پدرشوهرتان مگه شما رو از سر راه آورده اند که اینقدر باید تحمل کنید.
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
[b][size=large][color=#9400D3]خیلی وقت ها در زندگی ارزش کاری که می خواهی انجام بدی بستگی به این داره که چه طور به مساله نگاه کنی
جسارت داشته باش و هرآن چه را قلبت می گوید انجام بده
اگر به پیام قلبت گوش نکنی، ممکن است بعد ها در زندگی دچار پشیمانی شوی
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
harfe delعزیز ممنون
پریروز رفته بودیم خونه خواهرش بعدازظهر که خوابیده بودن دخترمو بچه خواهرشوهرم خواب نمیرفتن خواهرشوهرم گوشی شوهرمو داد بهم که واسشون شعر بذارم بخونه که دیدم رو اس ام اسه اس ام وخوندم چهار پنجتایی بودبهش گفته بود من امروز بیکارم کی میای اونم گفته بود ساعت 5 وقت دکتر دارم شوهرم گفته بود من کاری ندارم میام اونجا.گفته بود من کتاب شبا کتاب میخونم وبا چت کاری ندارم .اینارو که خوندم داغ کردم حسابی ولی هیچی نگفتم اونم بیدار که شد کلی لوس شده بودو همش با شوخی بهم گیر میداد و منم سربالا جوابش میدادم بعدم نزدیکاس 4:30پاشد گفت بریم منو برد خونه مامانمو منم بهش هیچی نگفتم شب که برگشتیم یه سر رفت دفترشون اومد بالا که سی دی ببره بهش گفتم چرا اینجوری میکنی امروز با کی قرار داشتی اونم گفتی چی کجا و کی بهت گفته گفتم اس ام و خوندم اونم گفت برو بابا دیونه گ.ش بهم نداد و رفت .اس ام دادم پاشو بیا گفت بذار بیام حسابتو میرسم که فضولی کردی پاشودم رفت دفترش دوباره بهش گفتم اونم دس پیش گرفت پس نیفته شروع کرد سرو صدا که برو گم شو بی شئور برا چی اس ام خوندی قضیه رو گفتم گفتم که من نخواستم بخونم رو اس ام اس بوده منم دیدم شروع کرد که خفه شو برو گم شو پامیشم میزنمتا گفتم الان دیره فردا میرم گم میشم اونم گفت همین الان من نگاش کردم اونم یه چیزی پرت کرد خورد به دیوار پاشود که مثلا بزنه من اومدم بالالباسامو جمع کردم و گذاشتم کنار که صبح برم (ایندفعه تصمیمم جدی بود برعکس همیشه که فقط حرفشو میزدم) رفتم خوابیدم وقتی اومد خوابید کنارمو گفت که خیلی دیونه ی و واقعا که من به خاطر ..نمیام زندگیمو بهم بریزم با چه چیزای اعصاب منو خودتو خرد میکنی من 4ساله باهاش دارم تلفنی کار میکنم تا حالا نمیتونستم برم دنبالش .من خیلی دوست دارم ازین چرتو پرتا منم مثلا رام شدم الان مشکلی نداریم ولی از طرفی هنوز به اون اس ام اسا فکر میکنم و از طرفی میگم نکنه شوهرم مواد مصرف میکنه اخه چجوری تا نیم ساعت قبل عصبی بودو یه دفعه اروم شد البته این موضوع خیلی وقتا اتفاق میفته که الا ن عصبی بع اروم میشه میگم نکنه مشکلی باشه هیچکی نیست که بدونه مواد مخدر از هر نوعش چه علائمی داره چجوری باید بفهمم اگه خطری زندگیمو داره تحدید میکنه نکنه این دوستش بهش چیزی داده اخه همون جور که گفتم دوستش هنوز ترک نکرده لطفا راهنماییم کنید بعضی مواد میگن بو نداره پس چه جوری باید یفهمم:302:
اینارو یادم رفت که بگم شوهرم اس ام داده بود به اون دختره که تازگیا رفته بود شهرستان اطراف واسه کار .دخترا بنظرم خورده شیشه داره چون میدون شوهرم ازدواج کرده و بچه داره .وشبم که اومد از م عذرخواهی کرد گفت که دختره قرار بوده کاتالوگ بیاره بابت کارشون من گفتم کی میای اینجا (از شهرستان )اونم گفته من 5واسه دکتر میام شوهرمم گفته باشه من بیکارم میام اونجا .اونم رفته که اونا رو بگیره
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام صبای عزیزم.
از اول درددل هات رو خوندم و یه شناختی پیدا کردم...
چند تا سوال ازت دارم خانومی.
آیا قبل از ازدواج هم شوهرت همین رفتارا رو داشت؟(اون موقع که با هم دوست بودین)
چند سال اختلاف سنی دارین؟و شوهرت چند سالشه؟
رابطه اش با کدوم یکی از بزرگای فامیل بهتره؟یا اصلا به حرف بزرگترا گوش میده؟(مخصوصا پدر خودش)
رابطه ی عاطفی شوهرت با دختر گلت چه جوریه؟آیا حس کرده که پدر شده؟
خانواده هاتون مخصوصا خانواده ی خودش میدونن که اخلاقش چه جوریه؟
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام dorsa
ممنون از توجهتون نهیعنی ما زیاد باهم نمیرفتیم بیرون من کلاس تابستونه میرفتم و اونو یا صبح قبل از رفتن به کلاس میدیدم یاکلاسم که تموم میشد باهم یه یساعتی یا یکم بیشتر بودیم من باهاش بیرون انجنانی نرفتم اونموقها ثانیه شماری میکرد واسه اینکه همو ببینیم حتی ناراحت میشد یا کم محلی میکرد که چرا فلان روز بدون اینکه بینمش رفتم .من تقریبا یکسال بزرگترم شوهرم24سالش.دقیق نمیدونم از داییش .به پدرشم احترام میذاره ولی این که حساب ببره .تو دعواهامون گفته بود برو به حرکی میخوای بگو من از هیچکی نمیترسم.
دخترمونو خیلی دوست داره اولا کم(اخه خونوادگی مرداشون از نوزاد خوششون نمیاد ولی اون تقریبا زود ارتباط برقرار کرد) ولی الان خیلی زیاد حتی وقتی تنها مسافرت می رفتیم دلش واسش خیلی تنگ میشه الانم سرکار چندبار میاد سر میزنه بهشو میره.
خونواده من نه فقط در حد اینکه یکم خوشگذرونه و اینکه خیلی بلند پروازه(چنتا کار تاحالا عوض کرده)
ولی خونواده خودش اره کمو بیش میدونن همش میگن تو نتونستی تو. باعث شدی تو باید عوضش میکردی
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام دوباره خدمت صبای عزیز. من هنوز همان نظرات قبلم رو دارم. یه کم بهش بی محلی کن و گیر نده ولی زیر نظرش داشته باش طوری که به رویش نیاری. اینطوری شاید بفهمی داره چکار می کنه. امیدوارم هر چه زودتر از این گرفتاری خلاص شوی و به آرامش برسی. به خدا توکل کن. من هم برات دعا می کنم.:323:
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام دوست خوبم صبا جان...
خوب حالا که ازدواج کردی و چند سال میگذره و یه بچه هم داری بهتره دیگه زیاد به گذشته فکر نکنی.اینکه من پرسیدم قبل از ازدواج هم همین طور بود یا رابطه اش با دخترتون چطوره واسه این بود که میخواستم مطمئن بشم بعد از به دنیا اومدن بچه کمتر بهش توجه داشتی یا نه؟؟؟
عزیزم با تمام اوصافی که کردی من معتقدم شوهرت دوستت داره و خیلی خوبه که خانواده ی خودش میدونن این رفتارشو فقط اون احتیاج به محبت و توجه بیشتر نه نــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــه گیر دادن و سر از کاراش در آوردن...
نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــه هی مچش رو گرفتن و دنبال بهونه گشتن...
زیر نظرش داشته باش اما نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــه مثه یه کاراگاه مدام دنبالش باش و عاصیش کن بلکه مثه رفتار یه همسر مهربوان و دلسوز هواش رو داشته باش تا اون بفهمه که واقعا دوسش داری و وحاظری به خاطر زندگیت گاهی سکوت کنی و سعی کن با این روند کم کم اونو سمت خودت بکشونی تا از دوستاش دست بکشه...
عزیزم یه شبه نمیشه رفتارای بد یه آدم رو عوض کرد...
تو اگه میخوایی شوهرت رو عوض کنی باید اونی بشی که تا حالا نبودی و کارایی رو بکنی که تا حالا نکردی,چون نتیجه ی همه ی کارای گذشته ات رو میدونی...
امیدوارم بیایی و از چیزای مثبت بگی.
موفق باشی.
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
سلام harfedel عزیز:46: ممنون از توجهتون اره منم دارم بهش کم محلی میکنم وکمتر از قبل بهش گیر میدم بنظرم راه خوبیه اخه کم وبیش داره بهم نزدیکتر میشه.
dorsaعزیز ممنون باشه چشم .اره راست میگین تو این چند روزه سعی کردم به حرفاتون گوش بدم کمتر بهش گیر بدم و اگه اشتباهی انجام داد سعی کردم با بی محلی بهش بفهمونم خوبم جواب داد دیروز یه جا دعوت بودیم با خانواده شوهرم اونجا بودیم که شوهرم به یه بهانه ی(یکی بهش زنگ زدو اون گفت که 5 دقیقه دیگه زنگ میزنم) رفت بیرون یه رب ساعتی بد من رفتم دنبالش ولی پیداش نکرد برگشتم که بهم زنگ زد من میخوام برم منم بهش گفتم منم میام بیرون که اومدم بچه رو بهش دادمو باهاش حرف نزدم ولی اون که میدونس ناراحتم بیخودی حرف میزد منم یه وقتا سربالا جواب میدادم تا رسیدیم خونه اون یه سر رفت دفترشون منم به کارام رسیدم ولی از تو اتیش گرفته بودم وقتی اومد بهم گیر داد که چی شده چرا اخمات تو همه(سر حال بود برعکس همیشه که محل نمیدادو طلبکارم بود)گفتم مهم نیست گفت چرا واسه چی ناراحتی گفتم بابت بعدازظهر فکرای ناجور کردم حالا دارم با خودم کلنجار میرم گفت خوبه و دیگه چیزی نگفت منم دیدم اوضاع خوبه نشستم جلوشو قسمش دادم:316: که تورو خدا با کسی دوستی یا کار پنهونی میکنی خندید و گفت دیونه ی ها گفتم با کی حرف میزدی گفت من باکسی دوست نیستم اینو مطمئن باش زندگیمو خراب نمیکنم گفتم چیزی میکشی یه عالمه واسم نقش بازی کردو گفت اره یه سالی میشه تفریحی میکشم و ..... ار این چرتوپرتا منو میگی دیونه ئ شدم کلی گریه کردم بازم ازش پرسیدم گفت اره 2 سالی میشه روزی 2 بار میکشم چجوری نفهمیدی.. منم پاشدم رفتم خوابیدم یه 5 دقیقه ی شد اومد خوابید تو دلم خدا خدا میکردم باهام حرف بزنه چند بار خواستم برگردم طرفش ولی بازم صبر کردم برگشتو بهم گفت میخوای تست بدم گفتم نه خودت بهم بگو گفت نه هیچی نمیکشم از این به بد هر وقت شک کردی بیا بریم تستبدیم:33:از تعجب داشتم شاخ در میاوردم بهم
ازتون ممنونم تا حالا ایتجوری نبود همیشه صحبتامون به بحث وسروصداواخرشم میگفت همینه که هست واز این بدتر میکرد ولی این دفعه خیلی اروم به همه حرفام گوش دادو جوابم داد خدارو شکر که شماها بودین :104::46::46::43:اگه کمکاتون نبود اینهمه خوشحال نبودم :310::323:حالا میفهمم که این خودم بودم که با گیر دادنام و چسبیدن بهش باعث میشدم روز به روز ازم دور تر بشه ممنونم:72:
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
[align=justify]وای صبای عزیزم خیلی خوشحالم که داری به نتیجه میرسی.مطمئن باش این جوری خودتم راحت تری...
سعی کن بیشتر مثبت فکر کنی و به جای اینکه بشینی و فکر کنی با کسی دوسته یا چیزی مصرف میکنه به فکر این باش که چه جوری میتونی زندگی تو قشنگ تر بسازی و خوش بینی ت رو افزایش بدی.
در کل صبا جون بهت تبریک میگم که راه درست رو انتخاب کردی و امیدوارم همیشه موثر باشه واست.سعی کن همیشه کنارش باشی نه رو به روش,سعی کن بیشتر به حریم خصوصیش احترام بذاری و اگه تو احترام گذاشتی بهش مطمئن باش اونم درک میکنه و تغییر میکنه.همین طور که تو همین مدت کوتاه نشون داد که دوستت داره و زندگیش واسش مهمه.
مطمئنم اگه کمتر بهش گیر بدی بیشتر میاد سمتت.یه چیز دیگه هم بهت بگم گلم,هیچ وقت تا از در میاد تو ازش نپرس کجا بودی؟چرا دیر کردی؟با کی بودی؟ و ... چون اون موقع مردا همیشه تو خاطرشون میمونه که الان که برم خونه باید سین جیم بشم و به یه زن غرغرو جواب پس بدم پس چه بهتره که بیرون باشمو وقت مو با دوستام بگذرونم...[/align]
موفق باشی...
RE: میشه کمکم کنید بهم بگین چجوری باهاش برخورد کنم
امیدوارم که زندگیتون هر روز بهتر از دیروز بشه و برایت آرزوی سلامتی و شادکامی می کنم.:227::46::72: