نوشته اصلی توسط ايمان الهي
سلام دوستان
اينقدر اين روزا حالم گرفته است كه حتي حوصله نوشتن هم ندارم من هميشه عاشق يه زندگي آروم و خوب بودم شايد باور نكنيد من تا كنون با هيچ دختري دوست نبودم خيلي براي خودم مقيد بودم كه تمام عشق رو براي همسرم نگه دارم و علي رغم سردي رفتار اين مدت همسرم من از هرچي به ذهنم مي رسيد براي خوشحالي دريغ نكردم ولي اون حتي يكبار يه پيام عاشقونه برام نفرستاد اين مدت خيلي برام سخت گذشت خيلي خدا نصيب هيچ كس نكند
نمي خواستم رضايت بدم ولي وقتي گريه هاشو و التماس هاشو ديديم باز رحمم اومد ازش قول گرفتم كه دوباره تكرار نكنه انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده و فكر مي كردم من هم مي تونم فراموش كنم ولي ديگر نمي تونم مثل اول باشم دوسال از بهترين سالهي عمرم رو ازدست دادم با وجود اينكه من موقعيت هاي خيلي خوبي داشتم از نظر خانواده شغل و...
من سه روز ايشون تعقيب مي كردم تو اين سه روز با هم مي رفتن بيرون فقط اتفاقي ديگه اگه افتاده من متوجه نشدم
آبروي خودم هم در خطر بود و گرنه مي تونستم تا آخرش ادامه بدم شلاق و زندادن در انتظارشون بود
بعقيده شما آيا ميشه اون دوباره خوب بشه؟؟