سلام
ببخشید مشاور محترم بنده یه چیز رو یادم رفت عرض کنم .
بنده وقتی چند وقت پیش داخل یه ماشین بغل دست یه مرد نشتم یه حسی بهم دست داد.
من جرات نمی کنم برم آزمایش هرمون اگه بگن کهه مشکل داری که درمان نمی شه لطمه می بینم . و اگه ..
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
ببخشید مشاور محترم بنده یه چیز رو یادم رفت عرض کنم .
بنده وقتی چند وقت پیش داخل یه ماشین بغل دست یه مرد نشتم یه حسی بهم دست داد.
من جرات نمی کنم برم آزمایش هرمون اگه بگن کهه مشکل داری که درمان نمی شه لطمه می بینم . و اگه ..
برادر عزيز اگه زودتر مشكلتون رو بشناسين(از طريق روانشناس باليني كه دوستانم فرمودند)خيلي بهتر از اينه كه دست رو دست بذارين و خودتونو عذاب بدين.....اين طور نيست؟
سلام
من هم تقریبااین مشکو دارم وابستگی شدید به یک دوست
دوستان من دختری 26 ساله وبسیار شاد هستم.چند وقت پیش من با پسری آشنا شدم که اگر خدا بخواد بزودی با هم ازدواج میکنیم و بعد از ازدواج برای همیشه از ایران میریم.انتخاب من برای همسر بیشتر از روی منطق بود
اما در این مدت من با کسی دوست شدم(دختر) که چند سال از من کوچکتره اما در طی این مدت احساس وابستگی عاطفی شدیدی بوجود آمده.
ما اکثر مواقع به هم تلفن میزنیم و سنگ صبور هم هستیم.از بودن با اون احساس رضایت و آرامش میکنم.وقتی دلم میگیره با درآغوش کشیدن اون همه مشکلاتمو فراموش میکنم.حس پاک و عجیبی بهش دارم و واقعا برام مهمه وهمه جوره چه حمایتش میکنم.تا حالا من به دوستم همچین علاقه ایی نداشتم.
مشکل من اینه که بعد از رفتن من از ایران و با دوری از اون چه کار کنم چون مطمئنم صد در صد از پا درمیام...
خیلی سعی کردم وابستگیمو بهش کم کنم اما نشد چون خیلی دوستش دارم اگه میشه کمکم کنید
سلام
من هم تقریبااین مشکو دارم وابستگی شدید به یک دوست
دوستان من دختری 26 ساله وبسیار شاد هستم.چند وقت پیش من با پسری آشنا شدم که اگر خدا بخواد بزودی با هم ازدواج میکنیم و بعد از ازدواج برای همیشه از ایران میریم.انتخاب من برای همسر بیشتر از روی منطق بود
اما در این مدت من با کسی دوست شدم(دختر) که چند سال از من کوچکتره اما در طی این مدت احساس وابستگی عاطفی شدیدی بوجود آمده.
ما اکثر مواقع به هم تلفن میزنیم و سنگ صبور هم هستیم.از بودن با اون احساس رضایت و آرامش میکنم.وقتی دلم میگیره با درآغوش کشیدن اون همه مشکلاتمو فراموش میکنم.حس پاک و عجیبی بهش دارم و واقعا برام مهمه وهمه جوره چه حمایتش میکنم.تا حالا من به دوستم همچین علاقه ایی نداشتم.
مشکل من اینه که بعد از رفتن من از ایران و با دوری از اون چه کار کنم چون مطمئنم صد در صد از پا درمیام...
خیلی سعی کردم وابستگیمو بهش کم کنم اما نشد چون خیلی دوستش دارم اگه میشه کمکم کنید
من پسری 16 ساله هستم و اسمم مجتبی ست.
من هم دقیقا حسی اینچنین به دوست صمیمی خود دارم و بارها خواستم که رابطه ام را با او قطع کنم ولی موفق نشدم چون که به شدت دلتنگش می شوم. دوستی ما از سال دوم ابتدایی شروع شد و ما در آن زمان هم کلاسی بودیم ولی سال بعد از آن، او از مدرسه من رفت و گذشت تا اول راهنمایی ، دوباره ما همدیگر رو دیدیم و همان طور که انتظارش رو می رفت ما دوباره دوستانی صمیمی تر از قبل شدیم راستی یادم رفت که بگم من در اون سال هایی که او را نمی دیدم بیشتر شب ها خوابش را می دیدم و به یادش بودم. و الان هم اگر او را مدتی نبینم دلم سخت برایش تنگ می شود. من یک مشکل دیگر هم دارم و آن این است که وقتی او با کسی صمیمی می شود من دچار نوعی حسادت می شوم. لطفا کمکم کنید!
رابطه ام با والدینم خوب است مخصوصا با مادم.
سه تا دوست صمیمی دارم.
مادرم زیاد معتقد است پدرم متوسط و خودم ضعیف.
تفریحاتم : کتاب خواندن، درس خواندن ، برنامه نویسی
این آقا خیلی انسانی امروزی و دوست داشتنی هستند.
نقطه ی ضعفی به ذهنم نمی رسد
موسیقی های آرام بیشتر ولی آهنگ های جدید را هم برای مدت کمی گوش می دهم.
من پسری اجتماعی هستم که روی دیگران نسبتا تسلط دارم و می تونم وادارشون کنم که افکارم را قبول کنند. بیشتری ها به من می گن بچه خر خون در حالی که نیستم.
پسرم.24 سالمه.به شدت درونگراو خجالتی هستم.بسیار معتقد بودم.مادرم رو خیلی خیلی دوست دارم.با پدرم غریبم،تا حدیم ازش شاکیم،اگه بهم محبت بیشتری میکرد شاید مثله امروز از زندگی سیر نمیشدم.واسه یکی از دوستام می مردمو زنده میشدم،رفت دانشگاه فردوسی،منو فراموش کرد.سال بعدش منم تو دانشگاه ... قبول شدم.با یکی از همکلاسیام بدجور رفیق شدم،واسش میمردم!از هر لحاظ دوستش داشتم.من رویاهام تو اون بود.بعد یه ترم هم اتاق شدیم.کارمون به س ک س کشید.الان هفت ترمه که باهاشم،رابطمون ادامه داره،نذاشتیم کسی بویی ببره.من جز اون به کسی فکر نمیکنم.س ک س با غیر اون چه با همجنس چه با جنس مخالف واسم غیر قابل تصوره.ولی اون نه!به جنس مخالف گرایش داره.ولی تابحال موفق نشده کسی رو پیدا کنه،چون خجالتیه.
من خیلی نگرانم،اگه من زنده باشمو زید بزنه یا ازدواج کنه چی کار کنم؟
یا خدایی نکرده یه مویی از سرش کم بشه،اونوقت چی؟
خدایا بحق همین ماه عزیز جونمو بگیر،بین منو اون من بدجور دارم تلف میشم!
اگه اون نباشه من یه لحظه هم نمیتونم دوام بیارم واسه همین موقع تعطیلات عید یا تابستون که میرم خونه معتاد به شیره میشم.
دوستان جدید الورود
لطفاً برای طرح مشکلاتتون تاپیک مستقل باز کنید
این تاپیک قدیمی است و کاربر باز کننده آن دو سال است که مراجعه نداشته لذا قفل می شود