هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب نکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
نمایش نسخه قابل چاپ
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب نکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
دلبر بی کینه ما شمع دل سینه ما
در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چگویم چها رود
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا
چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر
خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز می شود !
قیصر امین پور
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندرین کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنه کار بر آرم آهی
و آتش اندر گنه آدم وحوا فکنم
ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
رو سایه سروش شو پیش و پس او می دو
گر چه چو درخت نو از بن بکند ما را
گر هست دلش خارا مگریز و مرو یارا
کاول بکشد ما را و آخر بکشد ما را
اشکم احرام طواف حرمت می بندد
گرچه از خون دل ریش و می طاهر نیست