RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام دوستان خوبم.
مهمونی افتاد جمعه یعنی دیروز. ساعت 8 شب رفتم. این چندروزه کلی مریضم سرما خوردم اساسی.
صبح جمعه زنگ زدم به مادر شوهرم یک تعارف زدم کاراتو کردی کمک نمی خوای؟؟؟ اونم گفت پام درد می کنه حالم بده کارام مونده و ...!!! منم گفتم خیلی دوست داشتم بیام کمکتون ولی اصلا حس توی تنم نیست. دوما مگه مهسا نیست ؟ گفت ظهر می یاد . گفتم ماشاله هست دیگه الانم امین رو می فرستم بیاد کمکتون.
همسرم هم زود رفت و دوباره ناهار اومد پیش من. بعدشم خوابیدیم. ساعت 6 بیچارمون کردن انقدر زنگ زدن. کی می یاین. کجایین. زود باشین و ... ( البته مثل همیشه نخود اش مهسا خانم هی زنگ می زد)
خلاصه 8 رسیدیم. دایی همسر من سالها ایران نبوده. برای همین خیلی رک و راحت و کمی هم چاشنی بی ادبی شوخی می کرد. وقتی از در رفتیم تو یک شوخی بی مزه با من کرد که من فقط لبخند زدم! یک ربع نشستم و رفتم روی تخت دراز کشیدم . حالم خوب نبود. همه ریختن دورم وای چته. چرا مریضی دکتر برو و... .
دوباره رفتم شام خوردم و اومدم دراز کشیدم. بعد شام هم دو تا تعارف خشکه به مادرشوهرم زدم که ببخشید من حالم خوب نیست کمکتون نکردم!!! وقتی داراز کشیده بودم دایی همسرم اومد پیش ما. خیلی متین و مودب. ( با زن پسرخاله همسرم همون که 6 ماه زود تر از ما عقد کردن خیلی شوخی ناجور کرد و سر به سرش گذاشت- حتی براش اسم گذاشت گفت : گودزیلا!!!!خدایی خیلی بد لباس می پوشه و ارایش می کنه.
دوستان من مخالف لباس باز نیستم ولی می گ هر چیزی جایی داره. به قول مامانم آدم لخت بره تو خیابون ولی با وقار باشه.)
از کارم پرسید. درسم. برنامه هام و ... مادر شوهرم و مهسا هم اومدن پای تخت نشستن و مهسا چایی آورد و خلاصه 45 دقیقه 4 تایی گپ زدیم. آخر حرف هامون گفتم برای من اسم نمی ذاری؟ گفت : اسم تو خانم خانماست.
بعدشم من و امین اومدیم خونه.
تا 2 صبح بیدار بودیم و حرف زدیم. در مورد همه چی. تمام ناراحتی ها- گلایه ها- خوبی ها - برنامه ها و همه و همه. به نتیجه رسیدیم. حالا چقدر پای حرفامون بایستیم درسته.
یک چیزی بگم بخندین :
توی مهمانی دایی عکس دختر و پسرشو نشان داد. دخترش 9 ساله بود. خاله همسرم به همسرم گفت : دیر جنبیدی از دستت رفت ! همسرم هم گفت : شما زرنگ بودی واسه پسر خودت می گرفتی. من شنیدم این حرف ها رو ولی ناراحت نشدم.
تو راه برگشت همسرم گفت : موقع خداحافظی توی اتاق به خالش گفته : خاله خیلی ناراحت شدم از حرفت. زن هم هم زیباست- هم خانمه- هم اصیله هم شیزن. مثل بعضی ها به زور ارایش و بینی عملی و فک عملی و جلف بازی نیازی به مطرح شدن نداره ( زن پسرخالشو می گفته!!! ) اگه بازم از این شوخی ها کنی روابطمون جالب نمی شه... خالشم ازش معذرت خواهی کرده!!!
مرده بودم از خنده. بهش گفتم همین طوری گفتی ؟ گفت اره. هیچ کس اجازه نداره جلوی من از تو از گل نازکتر بگه. اگر هم تا حالا حرفی شنیدی جلوی من نبوده. می گفت من خیلی روت حساسم ولی به روت نمی یارم. خودم به وقتش می دونم چی بگم... ( دلم می خواست محکم فشارش می دادم)
دایی اش هم ه مادرش و مهسا گفته : عروستون یک تکه جداست. خیلی قدرشو بدونید.
همسرم ازم می خواد تمام گذشته ها رو دور بریزم. خیلی اذیتم کردن ولی می گه بریز دور. همه و همه از حسادت بوده . می گه قول می دهم روابطتو خیلی کمتر کنم چون واقعا شناختمشون.
می گه مامانم اینام شرمنده ان. تو بازم به خانیت ببخش.
ولی دوستان خیلی اذیتم کردن. تمام اون کابوس ها- اشک ها - استرس ها- نخوابیدن ها - بی احترامی ها... . امیدوارم خدا یک دل خیلی بزرگ بهم بده همشو بتونم بریزم دور.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیزم خوشحالم به رابطه اینچنینی رسیدی و اول خدا و بعد هم خودت و بعد هم مشاور .
دیگر فراموش کن که در گذشته چه اتفاقی افتاده باید به حال فکر کنی و حتی خیلی کمتر به آینده ( برای اینده برنامه ریزی داشته باش مهم این است که امروز می دانی کجا ایستاده ای و مواظب خودت باش و افکار بد و کابوسها را به شیرینی روابط امروز و جایگاه امروزت ببخش و مسائل گذشته را باید باهاش کنار بیایی . به هر حال بهترین درس برای تو این بود ه که خودت و رفتارت را تعدیل کنی . همیشه خوشحال و پاینده باشی .
یادت باشه نه تعریفهای دیگران باید تو را به عرش برساند چرا که چنین انرژی را ندارند و نه عیب جویی هایشان تو را خراب کند کار خودت را بکن و همان کاری که می دانی تو را خوشحال می کند و درست است و با اصول انسانی مقایرت نداردانجام بده ، مردت و شریک زندگی ات هم خدا را شکر آدم بدی نیست و صاحب تفکر است .
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خداروشکر که پی به اشتباهشون بردن . آفرین به تو که انقدر خانومانه باهاشون رفتار میکنی و انقدر با شخصیت هستی .نازنین عزیزم یه کمه دیگه تحمل کن دوران عقدت هم تموم میشه و با امین انشالله زندگی خوب و خوشی رو شروع میکنی که زبانزد خاص و عام میشه . بعداز عروسیت هم شاید هفته ای یبار ببینیشون . پس به رویه خودت ادامه بده همه چی درست میشه . مهم امین که فهمیده .و همین دفاع کردنش از تو جلوی دیگران باعث میشه که مادرش هم خودش رو جمع و جور کنه .
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
من به این نتیجه رسیدم که ذات آدمها رو نمیشه عوض کرد شاید الآن اعتراف به اشتباهشون کنند و بعد هم تیکه هاشون کم شه ولی مسلما" از بین نمیره. اینو مطمئن باش. مسلما" حرفهای اونها هیچ وقت فراموش نمیشه ولی سعی کن به حرفهای گذشتشون فکر نکنی. چون جز ناراحتی خودت چیزی نداره.
امیدوارم موفق باشی عزیزم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
برات خیلی خوشحال شدم....خدا رو شکر.......امیدوارم سالیان سال کنار هم با پستی و بلندی زندگی سازش کنید و خوشبخت و شاد باشید
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ممنون دوستان.
دوستتون دارم:72:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
امیدوارم که همیشه شاد و سرحال ببینیمت :72::43:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان از خوشحالیت بی نهایت خوشحالم . همین که شوهرت پشتته همه چی حله . موفق باشی گلم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
خيلي خوب ايت كه با همسرت به يكسري توافقات دست پيدا كردي اما بايد فراموش نكني كه براي به نتيجه رسيدن بايد صبوري كني و به او فرصت دهي تا خودش را نشان دهد. در صورتي كه پشت گوش انداخت گوشزد كردن موارد خوب است اما استفاده زياد از حد از گوشزد كردن وجهه غرغر كردن به خود مي گيرد و ارزش و اعتبار خودش را از دست مي دهد.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
یادت باشه نه تعریفهای دیگران باید تو را به عرش برساند چرا که چنین انرژی را ندارند و نه عیب جویی هایشان تو را خراب کند کار خودت را بکن و همان کاری که می دانی تو را خوشحال می کند و درست است و با اصول انسانی مقایرت نداردانجام بده
دقیقا همین طوره آنی عزیز. هیچ وقت حرف مردم روی تصمیم من تاثیر گذار نبوده.
این اواخر خیلی خیلی حساس شدم. حق با شماست.