كاش بدوني ماتمه دنيام
بي تو فقط گريه ميخوام
كي ميدونه اين حسرتا (م)
چه كرده با روز و شبام
نمایش نسخه قابل چاپ
كاش بدوني ماتمه دنيام
بي تو فقط گريه ميخوام
كي ميدونه اين حسرتا (م)
چه كرده با روز و شبام
مي كنه دل از درخت و ميشه آواره ي كوچه
كوچه اي كه يادگاره ، روزاي رفته و پوچه
مي شينه گوشه ي كوچه ، چشم به آسمون مي دوزه
مي كنه ياد گذشته ، دلش از غصه مي سوزه
همیشه سعی من این بود دل به کس ندهم
چه ساده بود نگاهت شکست پرهیزم
من كه از سپيده جاري شدم
ته اين ظلمت چاه چه ميكنم
من كه از قيد تنم رها بودم
توي اين شكنجه گاه چه ميكنم
مثل اون پرنده ي شكسته بال
دل من بعد تو بي لونه شده
با تو بيقرار و بي تو بيقراره
دل من راست راستي ديوونه شده
:D
حالا غروب كه ميشه ، بي تو دلم مي گيره
مثل ماهي تو ساحل ، جون مي ده و مي ميره
بعد تو مرغابیا ، همزاد آب نميشن
موجای خسته بی تو ، زنجیر خواب نمی شن
:P
:D
( فكر كنم با وضعيتي كه بخش سرگرمي داره ( جديدا پيدا كرده ) ، خيلي بهتر ميشه اگه تاپيك مشاعره به بخش ادبيات منتقل بشه ...اميدورام مدير به مسئله توجه كنند )
------------
نگاه زائيده قلب است ،
باور كن
باور كن ..!
-----------
البته خيلي كم پيش مياد كه حقيقت داشته باشه
نه رد میشی نه می مونی
تبت بد جوری واگیره
منو با دست کی کشتی
که پای هر دومون گیره
هميشه يه چيزي بوده ، شوق تو ازم ربوده
ولي يك طپش دل من ، از غمت جدا نبوده
هزارن فتنه در سر پروراندی
چه می شد یک زمان جان می ستاندی
یک بار کوی عشاق نشانم دادی
روح و جانم اما تو بر باد دادی
یا رب مدد همی کن، تا دل به کس نبندم
جز تو سبب نبینم از بهر زنده ماندن
نگو از گذشته میخوام ، دیگه فاصله بگیرم
منو اونجوری که هستم ، توی قلبت بپذیرم
میخواستم بگم من ، که عاشقترینم
تو فرصت ندادی ، تو فرصت ندادی
حقیقت چه تلخه ، چه تلخه شکستن
حقیقت همینه : تو رفتی بی من
anigma می بخشید خواستم شعر شما را یک دست کاری کوچیک کنم امیدوارم مرا ببخشید. چون قافیه هاش با هم جور در نمی آید.
اگر می نوشتید:
نگو از گذشته می خواهم فاصله بگیرم
من اونجوری که هستم توقلبت جا می گیرم
__________
می خواستم بگم که، من عاشقترینم
تو فرصت ندادی، تو فرصت ندادی
حقیقت چه تلخه، چه تلخه شکستن
حقیقت همینه، تورفتی اما بی من
__________
نشان یارت از ما چه جویی
که ما خود نیز گمگشتگانیم
من آن گلبرگ مغرورم
که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری
پی شبنم نمی گردم
مرده بدم زنده شدم , گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم , سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه ای , رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو زیرککی , مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
مولوی
====================
مرا پرسی که چونی ؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست
شنیدم بندگان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم ای دوست؟
جامی
اگر سر زده اومدم اینجا , این جسارت رو به حساب علاقه من به شعر بذارید
تو همونی که می گفتی تو دنیا
هیچکی مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که می گفتی قلبم
مال تو باشه واسه همیشه
Delbaz جان لطفا قواعد مشاعره رو رعايت كن : در مشاعره پست هاتون نبايد از دو بيت بيشتر بشه ( پست شما مربوط به تاپيك شعر در بخش ادبيات هستش ) ...البته ببخشيد كه عنوان كردم. در ضمن ما خوشحال ميشم به جمع بچه هاي مشاعره اضافه بشيد .
--------------------------------------
هيچكي نمي مونه تا با من ، توي راهم همسفر شه
آخه مي ترسه كه با من ، با دل من دربه در شه
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی -- چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت -- سر خم می سلامت, شکند اگر سبویی
==========
ممنون. آخه بعضی وقتا شعر ها قشنگ تر از اونی هستن که بخوایم به دو بیت محدودش کنیم . مثل همون شعر مولوی که دوست داشتم تا آخر ادامه اش بدم . سعی میکنم رعایت کنم
باز هم «ی»
یاسمن با نسترن در فکر راهی دیگرند
تا که شاید بلبل دیوانه پیش خود برند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
در دیار حسرت زدگان دنیا نمان
به عقبی بیاندیش که شیرین ترین است
می بخشید باید از م بگم
ما را زبیچاره گان مپندار
که ما راه ز چاه باز شناسیم
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز - چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
زمشکلات طریقت عنان مپیچ ای دل - که مرد راه نیاندیشد از نشیب و فراز
حافظ
زمین فکر کرد آسمان مال اوست
و شب با ستاره به دنبال اوست
تو كه خودسوزي هر شب پره را ميفهمي
باورم نيست كه مرگ بال و پر يادت نيست
تو به دل ريختگان چشم نداري ، بي دل
آنچنان غرق غروبي كه سحر يادت نيست
تا در دل تو زنده ام
از عالمي دل كنده ام
در تو رها گشتن خوش است
در تو فنا گشتن خوش است
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری -- وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمیبینم -- چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
در این دنیا تک و تنها شدم من
گیاهی در دل صحرا شدم من
چو مجنونی که از مردم گریزد
شتابان در پی لیلا شدم من
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند -- به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند -- کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
ببخشید . پست شما رو ندیدم باید با نون شروع میشد
نه هر که کله کج نهاد و تند نشست - کلاه داری و آئین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست - نه هر که سر بتراشد قلندری داند
دیدی گفتم که یه روز می ری و قالم میذاری
می دونستم آخرش بی پر و بالم میذاری
یار با ما بی وفایی میکند - بی جهت از ما جدایی میکند
جو فروش است آن نگار سنگدل - با من او گندم نمایی میکند
دریا هر چقدر بزرگ باشد، ای خدا
تا در کنارم نباشی باز هم دلگیر است
تمام دلخوشیم لبخند اون لبهاته
تمام دلواپسی اشک توی چشاته
هیچ کس محرم این دم مدان
سایۀ خود محرم خود هم مدان
نوازش كن منو . تو اي مادر
كه فرزند تو غمگينه
كي ميخواد بعد از اين
تو فلب من ، جاي تو بنشينه
هر چه کنی بکن ولی , از بر من سفر مکن
یا که چو میروی , مرا , وقت سفر خبر مکن
نياز و تو خودم كشتم
كه هرگز تا نشه پشتم
زدم بر چهره ام سيلي
كه هرگز وا نشه مشتم