روزن عزیز خبر جدیدی نداری؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
روزن عزیز خبر جدیدی نداری؟؟؟
امروز استادهای شادی اومده بودن خونشون، با یک سری از دوستای دانشگاهش، یکی از استاداش که یه مرد مسن بود و شادی هم بیشتر درساش رو با اون برداشته بود خیلی گریه می کرد، همه شون از آرامشی که داشت حرف می زدن و اینکه جای خالیش توی کلاسها خیلی محسوسه. می خوان این ترم بدون اینکه امتحان ازش بگیرن بر طبق کارهایی که در طول ترم داشته بهش نمره بدن، کارهاش هم اونطور که میگن خیلی خوب بوده.
از دیشب که به اون حالت در اومده و دوباره برگشته تغییری نکرده البته اونطور که میگن حالش نسبت به دیروز زیاد مساعد نیست، البته این خبر رو پدر و مادر و همسر شادی (مرگ 6 دقیقه ای) نمی دونن و قرار شده که بهشون نگن.
الان ششمین روزی هست که شادی رفته.
پوارات این کار درست نیست، پدر همسر شادی خودش میدونه که شادی چه جور شخصیتی داره اما اونقدر مغروره که چیزی جز خودش رو نمی بینه.
سورنای عزیز و دوست داشتنی که حرفات از ته قلبت بود .چون با خوندن اونا اشکام سرازیر شد .منم تونذرت شریک کن .امیدوارم قبول بشه .من نمیدونم باید چیکارکنم خیلی دوست داشتم میرفتم و میدمش.گاهی میگم شایدروح اون بزرگتر از اونی که توی این دنیای کوچیک جابشه .وخودش میخواد که بره و توی جنگل خیالش خوش باشه..ولی شاد عزیز مارو ناامید نکن .خدای بزرگ برای تو که کاری نداره دعاهای این بچه ها و اشکاشون رو بی جواب نزار.(دوست عزیز بهتره ما فعلا هیچ اقدامی نکنیم شاید شاد دوست نداشته باشه.ایشالله خودش میاد و هرطور بدونه تصمیم میگیره.)
دوستای گلم شماها که انقدر دلتون پاکه منم یه نذر دارم که درمورد یه سری دیگه از بچه هاست که فقط مادرم میدونه به هیچکس نگفتم چون برای دل خودمه نمیخوام کسی فکر کنه ازروی تظاهره ولی به شرایطی نیاز داره که الان ندارم میشه خواهش کنم همراه من از خدا بخواین شرایطش رو برام ایجاد کنه شاید خدا منو دوست نداره که دعام رو قبول نمی کنه شمام ازش بخواین. تا آرزویی و نذری که شش ساله دارم اجرا کنم سورنا منویادت نره .
البته این نذر برای رسیدن به چیزی نیست.فقط به عنوان یه وظیفه است دعا کنید که شرایط جور بشه و بتونم این وظیفه رو انجام بدم.مطمئنن شما وشاد عزیزم هم دراون سهیم اند .دنیا چقدر بی ارزش خنده ام میگیره که به خاطر چه مسائل مصخره ای غصه میخوردم .حیفه خدایا چرا اونایی رو که می تونن به ما خیلی درسا بدن ازمون دور میکنی .به تمام مقدسات عالم قسمت میدم دلمون رو نشکن.
مرسی pooarot عزیز
32000+1000=4200
من واقعا داغون شدم . از موندن تو این تالار، از اینکه هیچ کاری نمی شه برات کرد ، احساس خوبی رو ندارم... از خودم متنفرم... چند دقیقه قبل یکی از دوستان نزدیکم زنگ زد خبر داد کسی که با هم 5 سال دوست بودند و قرار بود چند روز دیگه خواستگاری بره 3 ماهه عقد کرده و هیچی نگفته!!!!یکی دوسالم با نامزدش دوست بودند!!!!!!همکلاسیهامونم دعوت کرده بوده... سرم سوت کشید!!!واییییییییییییی.چقدر خیانت راحت شده. من اونطوری فهمیدم این بنده خدا اینطوری... چقدر زندگی کثیفه... حالم از خودم به هم می خوره.... شاد من دیگه نمی تونم خودمو، تالارو، هیچکیو تحمل کنم. التماست می کنم برگردی.. به پات میفتم به پاکیت قسمت می دم بانو برگردی.. بدون تو و امثال تو خیلی هوای دنیا متعفنه، اصلا احساس خوبی ندارم از اینکه تو می خواستی این کثیفی ها رو رها کنی واسه اینکه خودت به آرامش برسی، تو اینقدر خودخواه بودی؟... داره بغض خفم می کنه. زار بزنم جلوی پات بر می گردی؟همسرت چه گوهری رو داره.....
دلم خیلی گرفته، یکی به من بگه چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟
هفته پیش همین موقع ها بود بردیمش بیمارستان، کاش زودتر این روزهای خسته کننده بگذره، من حوصله هیچ چیز رو ندارم، دختر خواهرت، همون کوچولوی نازنین، امروز داشت راه می رفت و اسمت رو صدا میزد، به زبون خودش، همونطوری که هر وقت صدات می کرد کلی قربون صدقه اش می رفتی، ندیدی امروز چقدر صدات کرد، داشت دنبالت می گشت، از دیدن این صحنه بغضم ترکید وبلند گریه کردم، اونم اومد جلو و نازم کرد اما بعد دوباره راه می رفت و دنبال تو می گشت. یادته می گفتی خیلی دلت براش تنگ شده، ببین اومده اینجا به خاطر تو، اما تو نیستی که بغلش کنی، باهاش بازی کنی، بخندونیش، اونقدر صدات کرد تا خسته شد، بعد هم با یه حسرتی گفت «نییییییشششت»
خیلی دلم گرفته، خیلی
من هم که نزدیکشم و تقریبا روزی یک بار می بینمش کاری از دستم بر نمیاد، هیچ کاری،
یه کتاب داشت در مورد یه شخصی بود که یک بار مرگ موقت شده بود، بهم گفت توش نوشته که اون شخص قبل از اینکه مرگ موقت بشه زندگی خیلی خوبی داشته، اما با این حال وقتی می میره و زندگی بعد از مرگ رو درک می کنه اصلا دوست نداشته که به زندگی قبلیش برگرده و التماس می کرده که اونو به زندگی خاکی برنگردونن!! حالا می ترسم توی اون 6 دقیقه چیزهایی دیده باشه که دیگه دوست نداشته باشه بیاد اینجا، امیدوارم که فرشته ها به زور برش گردونن....
نمی دونم روزن...خدا به همه ما صبر بده... من به قول خواهرم مرد گنده دارم مثل یه بچه اشک می ریزم...گریه کردن دیگه از این شرایط بهتری رو می خواد؟!!! من شاید بی ارزشتر از اینم که خدا به ندای قلبم جواب بده.. فقط کسایی که مثل شاد پاک هستند برای برگشتنش ، برای مهربون بودن دوباره تالار ، دعا کنند... خبری ازش نداری روزن؟