بابا مگه اینجا آلاچیق کل کل نیست؟! :324:
پس کل کلش کو؟؟؟ :302:
همش که صحبت از بوس و بغل و سوغاتی و مراسم آش خوری و سبزی پاک کنی و ... است که!
به جای این لوس بازیا پاشین یه ذره با هم دعوا کنید لذت ببریم:D:D
نمایش نسخه قابل چاپ
بابا مگه اینجا آلاچیق کل کل نیست؟! :324:
پس کل کلش کو؟؟؟ :302:
همش که صحبت از بوس و بغل و سوغاتی و مراسم آش خوری و سبزی پاک کنی و ... است که!
به جای این لوس بازیا پاشین یه ذره با هم دعوا کنید لذت ببریم:D:D
yasa جان مثل اینکه شما از منم حسود تری
نمی تونی ببینی اینجا بین ما صلح و صفا و روابط حسنه بر قراره!
والا :311:
یاسا جون توام مثل بی دل دنبال شر می گردی هااااااااااااا...:46:
خوب تفنگت رو بیار منم میارم:324:
بزار شروع کنیم ای یاسا چرا پای پست من تشکر نزدی:324::301:
:324::324:
نازنین حسود:P آخه چرا اینهمه حسودی ......ولی عیب نداره از بغل آنی جون نمی پرم بیرون تو حسودی کن:D
بچه سرتق دیده بودی :311:
آااااای خوب گفتی یاسا
هی میام ببینم که کی توی کل کل اون یکی رو هشت هفت لکو کرده، می بینم نوووووووووووووچ! بساط بوس و بغله:302: من که حوصله ام سر رفت! دلم میخواد اینجا دل و جیگر همدیگرو بریزید بیرون:227:
این حامد هم دلش نوازش میخواد، چی چی بهش میگن؟ نوازش منفی؟ نوازش گیری منفی؟ نمیدونم حالا هر چی... بعد هی میگه یا کریم و تک درخت و اینا. نوازش برا خانومهاست که نیاز نوازشی خانومها را آنی داره جورشو میکشه. مرد هم که کلا نه باید غصه بخوره نه باید گریه کنه نه نوازش و از این لوس بازیها هم اصلا خوشش نمیاد علی الخصوص مرد ایرانی و علی الخصوص ترررر مردان غیور و رشید و دلاور خطه همدردی. اصلا از این کارا میکنی که پسره (دختره؟:311:) ترجیح داده یک دلخسته نشسته در پای تک درخت و یا کریم، را قال بگذاره بره پیش بر و بکس فوتبال بزنه:305:
امروز صبح موقعی که از خواب پا شدم و رفتم پرده رو کنار زدم، داشتم فکر میکردم چقدر خوب میشد الان یک خروسی قوقولی قوقو میکرد:46: دلم هوای خروس کرده بود:302: حامد بهت پیشنهاد میکنم یه چند تا مرغ و خروس به تک درخت و یاکریم ات اضافه کن، چند تا گل هم کنار درختت بکار، خیلی رونق میگیره...چه شوووووووووووووووووود.
من گاهی میرم نی نی خوشگلها رو بغل میکنم:46::43: بعد میزارمشون سرجاشون که فرصت بشه اون یکی نی نی ها هم بطور مساوی بغل بشن و شیر بخورند و آروغ بزنند و بعد اونهای دیگه. جالب اینجاست که بعدش یه سروصدایی بلند میشه میبینی همشون بازم بغل میخوان و به اون یه ریزه بغل راضی نیستن، فکر کن حالا قیافه بنده در اون اوضاع و احوال که نمیتونم نیاز به این همه خواهان بغل شدن رو جواب بدم، چه ریختی میشه:302: اینها رو گفتم که بگم آنی جان این دختر گنده ها رو ول کن پاشو بیا کمک من! هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم:46:
به به به به به به به به جناب بی بی از این وراااااااااااااااا؟ فکر میکردم حالا حالا ها نتونید از زیر بار مسئولیتهای عید کمر راست کنید آقای عاشق همسر و خانواده (حیف که سهمیه شکلک ام پر شده: آخه ده تا شکلک به کجا میرسه؟ مثلا همینجا الان خودش ده تا شکلک میخواست) نظافت و گردگیری قبل عید که جای خوووووووووووووووود، پروژه خرید عید امسال چی بود؟ (شکلک: بی دل بدجوری میخندد)
بی دل جان چیکار این بی بی بیگناه بی پناه داری؟
میخواین دوباره از سایت متواری بشه؟
من میگم به جای ایشون بیل و کلنگا رو بردارین بزنیم تو سر این آقاحامد صورتی رنگ لوس!!:D :227:
یعنی چی که هی نوازش میخواد؟!
اصلا مردو چه به این کارا؟ دلت هم که مطمئنم تنگ نشده!
مگه مردا دلم دارن که تو غربت دلتنگی بگیرن ؟! الکی بازی درنیارین (آخییییش! بذار به ذره دق و دلیمو سر این موجودات بی احساس بوووووووق خالی کنم :227:)
البته شماها برین به جنگ من با یکی دیگه خرده حساب دارم http://www.hamdardi.net/imgup/25809/...87dd8fcbc7.gif
یک موجود دوپای بی ادبی به اسم "مریم و بابالنگ دراز"!
نمیدونم این چه موجودیه که خودشو چسبونده به بابا لنگ دراز من!! هوو دار شدم اول جوونی رفت! خانم آنی تو رو خدا بیا منو بغل کن. بدبخت شدم http://www.hamdardi.net/imgup/25809/...334b999088.gif
مریم خانم بنده جودی ابوتم همم اینو میدونن. بابا لنگ دراز جونمو هم با کسی تقسیم نمیکنم!
جرات داری پاتو بذار اینجا :301::97:http://www.hamdardi.net/imgup/25809/...87dd8fcbc7.gif
وای حامد 65 چقدر بهارتون خوشگل بود،شکوفه هاشم معلوم بود :72:
:72::72::72::72:
فقط کاش ی جوری عکس می گرفتید یاکریمم می افتاد تو عکس:311::303:
یا حداقل دست و پای خودتون می افتاد تو عکس!آخه من از نقاشی هاتون تو زنگ نقاشی تو ذهنم مونده که دست و پاتون همون جوری کج و موجعه ...:311:
YASA در مورد حامد اصلا موافق بیل گلنگ نیستم !خوب بچه نوازش می خواد چیکارش دارین..!!!http://www.hamdardi.net/imgup/32562/...d536a5e540.gif
ولی راجع به مریم و بابا لنگ دراز چون قضیه ناموسی خودم رو دخالت نمی دم:163:
بچه ها من چقدر امروز احساس خوشبختی کردم رفتم کوه
انقدر شکوفه های درختا قشنگ بودن...جاتون خالی...عکس نگرفتم چون دوربینم همراهم نبود...
شکوفه های آقا حامدم قشنگ بودن...راستی از چه راه خوشگلی عکس گرفتی آقا حامد...چقدر محلتون خوشگله...
بچه ها من از تهران خسته شدم...دوست داشتم راه خونمون این شکلی بود
من تصمیم رو گرفتم برم دهات زندگی کنم :D اصلا اصرار نکنید که نرم :311: نازنین جونم تو هم میای؟ میریم دهات با
هم دیگه نه دیگه تو غم و غصه می خوری نه من از ترافیک تهران عذاب می کشم...تازه تو نقاشی می کشی و من
هم رستوران سنتی متفاوتم رو می زنم به سبک آشپزخونه های ده های شمال بعد آلاچیق درست می کنیم بچه های
همدردی هم بیان اونجا :227: وای بعدش من هی عکاسی می کنم...هی میرم طبیعت و دشت و دمن می بینم
دلم باز میشه ... وای چقدر باحال میشه... دلم خواست :D
تازشم همین الانم یک بالکن قشنگ داریم که درخت موی تو حیاطمون تا بالکن اومده بالا تا پنجره اتاقم...چند تا
شمعدونی هم دارم که به زودی گل میدن ، درختمونم جوونه زده...سبز که بشه و برگاش بزرگ شن بالکن اتاقم که
بزرگه خیلی قشنگ میشه...
بی دل جان آقای بی بی گناه داره 1 سوژه دیگه پیدا کنین...برای معرفی سوژه من خارپشت رو کاندید می کنم :D
البته آقا حامد هم هست اما چون فعلا داره یاکریمش غصه می خوره بهش کار نداشته باشین...اون موقع ها با
دختر مهربون و پاییزان کلی اینجا شلوغ بازی می کردیم یادش بخیر...اونجا بود که پاییزی رو کشف کردم...
راستی بچه ها من چن وقته خواب جن می بینم...چرا؟ تازه دیشب خودشم معرفی کرد :311: دیگه کلکسیون خواب
هام تکمیل شدن :311: تازه 1 شبم خوابم کارتونی بود (انیمیشنی) از بس که انیمیشن می بینم :D
راستی بفرمایید شاتوت
سلام.
لطفاً این اطلاعیه رو به درختای باغ بزنین تا بیشتر توی دید باشه.
یک عدد شایانا گم شده.
آخرین بار به دنبال نقش خودش در زندگی خودش بود که فکر میکنم زیادی در نقشش فرو رفته و تا الان ازش بی اطلاعیم.
لطفاً هر کس اطلاعی از این دختر بچه (که ممکنه زیر برگای پاییزیش مونده باشه) داره، همینجا اعلام کنه و جماعتی رو از نگرانی در بیاره.
با تشکر:72:
خوب دختر مهربون عزیز از ما می پرسی؟ به سلامتی دوست شما بود. بنده خدا یک عالمه تو تاپیکش صدات کرد ولی شما اصلا به روی خودت نیاوردی . فکر کنم بهتره خودت بری از دلش در بیاری تا پیداش بشه. بی خودی پای ما رو وسط نکش
سلام،
اون دفعه یک نکته مهم اخلاقی رو در مورد سر کار گذاشتن دوستان گفتم.
این دفعه به بحث شکم می پردازیم.
فرض کنید فردا تعطیل رسمی هست و تمام مغازه ها بسته خواهند بود و در خیابان پرنده پر نمی زند.
شما هم تنها هستید و خانواده به مسافرت رفته اند. به خودتون میگید فردا حوصله ندارم غذا درست کنم. ظهر لوبیا پلوی باقی مونده از 4 روز پیش رو می خورم و شب هم تن ماهی می خورم. خلاصه فردا می شود و ظهر لوبیا پلو رو می خورید. بعد ساعت 8:30 شب می شه. میرید که تن ماهی رو بخورید، یک دفعه می بینید اصلاً تن ماهی ندارید! :311:
همه جا هم که بسته!
بعد میگید خب اشکال نداره، نیمرو می خورم. بعد می بینید ای بــــابــــا! تخم مرغ ها رو هم که دیروز صبح خوردم. یخچال هم که خالیه! :311:
بعد یادتون می افته خدا رو شکر یک بسته سوپ آماده دارید.
کلاً نکته اخلاقیش این بود که اگه تصمیم گرفتید فردا شب تن ماهی بخورید، دقت کنید که تن ماهی تو خونه باشه :)
و نکته دیگر اینکه همیشه یک بسته سوپ برای روز مبادا نگه دارید! :311:
بهار شادی عجب جاده ی زیبایی گذاشتی :)
منم دوست دارم تو روستا زندگی کنم. ولی اولش خوبه، بعد از یک هفته حوصله آدم سر می ره.