وقتی یه خانم پا به پای همسرش کار میکنه و حقوقش رو تقدیم همسر میکنه حق نداره تو اموال شریک باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
منم موافقم....من خودم کسی هستم که تو تاپیکم یه جواب خشن و البته نامرتبط گرفتم .... ی متنی از اقای مدیر بود با این مضمون کهنقل قول:
در کل به نظرم هم بچه ها و هم مسئولان سایت کمی با هم مهربانتر باشیم بهتر است
اگر دارویی رو تو ظرف الوده بریزیم بیمار نمیخوره ولی برعکسش اتفاق بیفته ترغیب میشه به خوردن.
درک احساسات کسی که اون لحظه به حال بدی افتاده وگرنه تاپیک نمیزد خیلی مهمه ولی متاسفانه گاهی دوستان کم لطفی میکنند.
ولی اگر منظور شما شخص کاربری به اسم خادم الرضا است به نظرم مدیران برخورد به جایی داشتند.
و حتی من فکر میکنم با یک هفته امید کمی هست تغییری صورت بگیره!!
زخم های عمیق ایشون اینجا قابل درمان نیست!! و ممکنه باعث اسیب به دیگران بشه.
پست های ایشون چه اگاهانه چه نا اگاهانه بوده باشه، تاشی از زخم های عمیق درونیه.
من راه حل واکنش نشون ندادن رو انتخاب کرده بودم .و اصلا باز نمیکردم پستها و تاپیکهاشونو ...ولی پستی که از ایشون تو این تاپیک پاک شده تمام قبح کار رو ریخت.
خادم الرضای محترم
لطفا احترامی که اینحا براتون قائل هستن رو حفظ کنید و بعد از این یک هفته اگر برگشتید ادامه ندید!
شایدم اشکال از منه، فک کنم بخاطر اینه که یه خورده مهرطلبم، وقتی میبینم که یه خورده حال ادما خوب نیست، سریع واکنش نشون میدم...
سلام به دوستان عزیز تالار همدردی
اوقات زمستانی شما بخیر و شادی:72:
.......................
وقتی ما با شرایط سخت و ناامید کننده مواجه میشیم بهتر هست با آرامش به مسئله فکر کنیم، بررسی کنیم و اون رو پذیریم. چیزی هست که رخ داده... من چکار میتونم بکنم؟
اینکه ناامید بشیم انتخاب اشتباهی هست و بجاش میتونیم از این مسیر و این شرایط خاص درس هایی بگیریم، جنبه های مثبت رو کشف کنیم و قوی تر بشیم. وقتی دری بسته میشه نباید اجازه بدیم یأس یا سایر احساسات منفی بر توانایی ما در پیدا کردن درهای جدید برای گشوده شدن تأثیر بگذارن...
این روزا تغییرات زیادی در زندگیمون بوجود آمده و به دنبال اون از نظر روانی و جسمی تحت فشار بودیم...
بهمین دلیل نیاز داریم امیدواری را در خودمون افزایش دهیم و اون رو تقویت کنیم.
از همان جا که رسد درد همان جاست دوا...
پ.ن
آقای Mvaz در مورد درخواست انتقال تاپیک، برای ادامه فعالیت لازم هست اشتراک بگیرید.
:72:
احساس میکنم صورتم کنار یک تنور داغ مونده و اصلا حرارتش کم نمیشه.
همش تجسمش میاد تو ذهنم و نمیشه دورش کرد.
نمیدونم این سکوت و تظاهرم به آرامش صحیحه یا در نظر این زن نشانه بی غیرتی و بیخیالی من هست؟
آخه غیر از سکوت فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه و البته گاهی هم وقتی ازم سوالات از موضع حاشا کردن میپرسه با کنایه های تیز جوابش رو دادن...
گاهی هم به خودم پوزخند میزنم از اینکه قبلترها این همه ناله و فغان خیانت دیده ها رو کولی بازی بیش از حد میدونستم...
ولی نمیدونم شایدم اگر کار اینا فقط در حد چت کردن بود و به عمل جنسی ختم نمیشد اینجوری احساس داغی نمیکردم و راحت بیخیال میشدم، با شناختی که الان از خودم دستم اومد اصلا مطمین نیستم.
از یه طرف ترس از سختیهای مسیر طلاق پاهامو برای گرفتن یه تصمیم درست شل میکنه. چون من کلا آدم ریسک پذیری نیستم.
نصف شبی یاد اینجا افتادم و اومدم با نوشتن کمی سبک بشم. امیدوارم اثر بگذاره
سلام
اگر تمایل دارین تاپیکی ایجاد کنین و در مورد مسئله ای که باهاش مواجهین بنویسین.
پ.ن
دوستان این مطالبی که در احوال پرسی ( در مورد زندگی خودتون ) مینویسین، اگر برخی از اونها بصورت تاپیک های جداگانه باشن میتونن علاوه بر خودتون برای سایرین هم مفید باشن و به افزایش آگاهی اونها هم کمکی کرد.
سلام اثر جان یا راشمون جان یا اگر خیلی سخت گیری اثر راشمون جان. :18:
ما که کلا چیزی نفهمیدیم.
ولی در این حد فهمیدیم که داری یه تصمیم مهم میگیری.
تصمیمی که یکسری تابلو های خطر در موردش حس کردی و عقلت بهت داره هشدار می دهد.
احساست هم که این وسط هست.
بیا کمی باز کنقضیه رو شاید کمکی از دست بر بیاد هر چند که میدونم خودت اهل تعمق و تفکری بهتری میتونی حلاجی کنی، فقط الان کمی شعله احساس و چیزهای دیگه که ما نمیدونیم جلوی دیدت رو گرفته.
خانم سحر بهاری اجازه ادامه دادن به توضیح اونچه در درونم میگذره ندادن در این تاپیک و البته من هم انگیزه و حال جسمی مناسبی برای ایجاد تاپیک ندارم.
اگر هر احساسی در وجودم هست لاجرم هست و دست خودم نیست.
ممنون از توجهتون. دیشب که اینجا حسم رو نوشتم قشنگ احساس کردم سبک شدم تا حدی. چون نمیتونستم و فعلا نمیتونم به هیچ احدی در موردش بگم.
ای کاش کاربر قدیمی خانم مهرااد هنوز فعال بودن و میشد از راهنمایی ایشون استفاده کنم.
اشتباه برداشت نکنین، از شما دعوت کردم تاپیک بزنین تا بتونین بیشتر در مورد مسئلتون بنویسین و اگر کمکی لازم بود صورت بگیره .( اگر احساس خوبی ندارین، اجباری به نوشتن نیست،( چه در این تاپیک ، چه تاپیک جدید) میتونین هر زمانی که حال بهتری داشتین مراجعه کنین )
از طرفی اگر در این تاپیک من در مورد مشکلاتم بنویسم ، آقا یا خانم دیگری هم مطلب خودشون رو بنویسن و بقیه ترغیب به سؤال یا بحث در موردش بشن... دیگه اینجا شبیه احوال پرسی نیست و کنترلش سخت و بخش پرسش و پاسخ در تالار نیز بی معنی خواهد شد.
فعالیت های این تالار مشخص هست. مشاوره (پرسش و پاسخ)، مقالات و بخشی هایی هم برای تجارب و ...
مشکل شما یا هر دوست دیگری ممکن هست مشکل ده ها نفر دیگر هم باشه و اونها میتونن با یک سرچ مطالب رو بخونن و به آگاهیشون اضافه بشه و قدم در راه مشورت بگذارن.
نوشتن خوب هست، اما کافی نیست، ما وقتی دردی در بدن داریم اگر استراحت کنیم ممکن هست کمی تسکین پیدا کنیم ولی این چاره موقتی هست تا زمانیکه که رجوع کنیم، بررسی صورت بگیره، علت درد رو بیابیم، توصیه هایی رو دریافت کنیم و سپس درمان بشیم.
:72:
https://s17.picofile.com/file/842474...2_08_11_34.jpg
تو خونه های ما اغلب یه شیشه خالی مربا پیدا میشه. اونو بردارین و اگر تونستین تزئینش کنین.
یک بسته از این برچسب های رنگی هم بخرین و دیگه یه خودکار هم نیاز داریم.
حالا قراره چکار کنیم؟!:smile-new:
روی این برگه های رنگی کارهای خوبی که آدمهای اطرافمون مثل همسر، والدین، خواهر و برادر ، دوستان و .. انجام میدن رو مینویسیم، یه تاریخ هم کنارش میزنیم.
مثلا؛
_ امروز همسرم نذاشت غذا درست کنم ، خودش زحمتشو کشید و منم استراحت کردم. ( تاریخ ..../..../.... )
_ امروز خواهرم انقدر منو خندوند که کل روز احساس خوبی داشتم. (تاریخ ..../ ..../.... )
و ...
اسم این شیشه ، « شیشه قدردانی » هست. فرصتی برای ذخیره کردن خوبی های دیگران و فراموش نکردن اونها، فرصتی برای تجربه و یادآوری احساسات خوب، فرصتی برای توقف و تأمل...
:72:
سلام
امروز تو اخبار تصویری از کودکی دیدم که قفسه سینه اش از شدت گرسنگی از پوست بدنش جلوتر بود.
از این دست عکس ها معمولا زیاد دیده میشه در اخبار و جراید، ولی یه حسی بهم گفت چرا اینقدر بی تفاوت هستم، اگر قرار باشه نسبت به این قضیه همدردی کنم چه کاری باید انجام بدم؟
گفتن یک "الهی" یا یک " آخی" یا یکی " طفلکی ها" کفایت می کنه یا باید کار جدی تر انجام داد.
اگر بخوام کار جدی تری بکنم چه کاری می تونم بکنم، اصلا امکانش هست؟ دیدم کار خاصی نمیشه کرد، آخه این " طفلکی ها" دست مایه زیاده خواهی ها و سیاست ورزی های عده ای قرار گرفتن که هر چی بگی، از یک طرف مورد هجمه قرار می گیری!
از طرف دیگه ممکنه افرادی دیگری بگن چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
با وجود همه این ها به این نتیجه رسیدم حداقل کاری که از دستم بر میاد اینه که به اطرافیانم بگم، در یمن گرسنگی داره بیداد میکنه. امان از روزی که روزی از ما بپرسن ندیدی همسایه ات گرسنه بود و تو سنگ خودت رو به سینه می زدی!
http://www.hamdardi.net/imgup/669296026c561a61bb.jpg
فکر کنم بهترین راه حل اینه که هر کی نسبت به اطرافیان نزدیکش با تفاوت باشه، به نظرم حداقلش اینه میشه این فرهنگ رو گسترش داد. با تفاوت بودن نسبت به گرسنگان محل، بعد به گرسنگان روستا و شهر همسایه و شاید یه روزی بتونیم به گرسنگان کشور های همسایه نیز با تفاوت باشیم.
سلام :328:
سحر بهاری عزیز عالی بود
منم از این کارها میکردم ولی تو دفترم مینوشتم...خیلی خوبه .خیلی:43:
اگر هم به روشی در دسترس عموم قرار بگیره که بهتر...
چون شخص خودش متوجه میشه که از چه کاری خوشمون اومده
دوباره تکرار کنه کار خوبش رو.
اقای mvaz توجه کردن نمودی از انسانیته.
به نظرم همینطور خوبه که از اطراف خودمون شروع کنیم .
سلام !خوبین؟
چقدر تالار ساکته،چهخبر؟من خوبم امیدوارم شما هم خوب باشین؟
سلام علیکم، من که خوبم خداروشکر، والا هیچ خبری نیست، نمیدونم دوستان کجا رفتن ...
سلام خدمت جناب مدیر و بقیه دوستان که در تاپیک بنده راهنمایی کردن.
برای اینکه کمی از وضعیت فعلی خودم برای عزیزانی که نگران شده بودن عرض کنم نخواستم تاپیک جدیدی بزنم و فقط در یک پست در این تاپیک خواستم شرح مختصری بدم.
طبق توصیه جناب مدیر همدردی امروز به جلسه مشاوره حضوری رفتیم که خیلی بغرنج و پرماجرا بود. بعد از اینکه مشاور خواسته من مبنی بر جدایی رو به همسرم گفتن، ایشون به شدت به هم ریخت و با وجود حرفهای مشاور به گریه افتاد و دیگه آروم نشد و در آخر با گفتن اینکه اگر تصمیمش طلاق باشه من نمیذارم کار به اون لحظه بکشه که هم از نظر من و هم مشاور تهدید به خودکشی بود، از اتاق بیرون رفت که من خواستم جلوش رو بگیرم که نشد و بعد از چند دقیقه هرچقدر تماس گرفتیم تلفن رو جواب نمیداد و مشاور مشخص بود خیلی نگران شده که پیشنهاد کرد با دادن اس ام اس ترغیبش کنم زودتر برگرده و به پزشک خانوادمون در اتاق بغلی هم اطلاع داد که یک تخت برای بستری کردن ایشون در بیمارستان رزرو کنن تا با اینکار جلوی اقدام به خودکشی احتمالیش گرفته بشه حدودا بعد از ۱۵ دقیقه بالاخره به تلفن مطب جواب داد و قبول کرد دوباره برگرده برای ادامه جلسه که این بار مشاور تونست کمی آرومتر نگهش داره. در مدتی که ایشون داشت میرسید مشاور از من خواست دیگه حرف از طلاق نزنم و اجازه بدم که مدت متوسطی روی هر دوی ما کار بشه تا بتونن این آمادگی رو در ایشون بوجود بیارن و حتی قبول کنم که جلوی ایشون اگر گفتن امکان عدم جدایی هم هست تصدیق کنم، منم علیرغم میل باطنیم قبول کردم. فقط مسأله اینه که جلسات مشاوره فاصله زیادی داره و الان جلسه بعدی افتاده سه شنبه هفته بعد و در این بین مشاور گفتن که میتونن از طریق ویدیو کال واتساپ در ساعات غیر کاری به مشاوره روانی ما بپردازن. نمیدونم چطور پیش خواهد رفت.
نگرانی من در مورد اینکه وقتی مشاور خانم باشه ممکنه تحت تاثیر گریه ایشون قرار بگیره و به من حق نده اشتباه بود و اتفاقا رک بهش گفت که کاملا حق با آقای ... هست و از طرفی اینکه با ایشون همجنس هستن باعث شده که همسرم بهتر و صمیمی تر بتونه با ایشون حرف بزنه و پذیرش داشته باشه. کل ماجراها حدود دو ساعت و نیم طول کشید.
سلام آقای راشومون
شما اگر بتونین خودتون در این زمان با روانشناس صحبت کنین و ارتباطتتون قطع نشه و اینموارد مثل تهدید به خودکشی و ... رو شرح بدین میتونه بشما کمک کنه، چون برخی افراد با تهدید، دروغ، مظلوم نمایی و ... سعی در کنترل عاطفی اطرافیانشون دارن که روانشناس در اینموارد میتونه شما رو بخوبی برای قدم های بعدی راهنمایی کنه.
موفق باشین:72:
...................
سلام اثر راشومون عزیز
زن و شوهرها مثل ناخداهایی می مونند در کشتی زندگی و خانواده ،،، که وظیفه دارنند این کشتی را از دریاها و اقیانوس ها حرکت بدند ، و همیشه در سفر باشند .
ناخدا باید باد و طوفان - آب - ستاره ها - خورشید و خیلی چیزهای دیگه را بشناسه و بدونه در سفر ،سختی مَرکب سفره .
بدیهی ست امکان داره در سفر : طوفان و خطرات باشه ،،
امکان داره اشتباهاتی از ملوانان و ناخداهای کشتی صورت بگیره ،،،
بعضی موقع های ناخدایی که اشتباه کرده پی به اشتباهش می بره و دیگران هم کمکش میکنند و با درس و تجربه از گذشته میشه یه ناخدای خوب ،،،و با کمک هم به راه حلی برای این کشتی پیدا می کنند.
بعضی موقع ها ناخدای اشتباه کرده نمیتونه پی ببره و یا شاید خودش اصلا نخواد و یا شاید طرد بشه، که مجبور میشه از کشتی به آب بپره .
بعضی موقع ها هم تمام ناخداها و ملوانان خودشون را با قایق کوچک به دریا می اندازند و راه حلی برای این کشتی پیدا نمی کنند .
و....
راشومون عزیر شما یکی از اون ناخداها هستی که می تونی راه حل ها را بررسی و آنالیز و انتخاب کنی .
به نظرم دنبال اینکه حق با شماست یا با یکی دیگه ست نباشین....ببینین اون ناخدا پتانسیل اون را داره برگرده و بشه یه ناخدای خوب و به کمک شما بیاد در حرکت کشتی ،،، یا نه .
راه حلش هم همین طور که داری انجام میدی هست ، یعنی کنترل احساسات ، بررسی شرایط و مولفه ها ،،،و آماده شدن برای یه تصمیم منطقی.
که این با کمک مشاوران شدنی ست .
هر کشتی ای ناخدا داره و هر ناخدا ، مشاورانی .
راستی مشاوران همیشه احساساتشون در داخل دایره منطق هست در کمک به مراجعین - این جور نیست که احساسی بشند و اشتباه مسیر را جلو ببرنند . از این جهت نگران نباشید و به مشاوره تون ادامه بدید .
شرایط خاصی داری و البته شما هم توانایی بالا .
ما هم شریک این همدلی ها بدون .
ان شالله چیزی که برات خیر باشه اتفاق بیافته و همون تصمیم را بگیری .
آمین.:72:
چند روز پیش یه گزارش از کسانی که گم شدن خوندم
بچه های کوچک که خانواده ها ازشون بی خبرن
خیلی بهم ریختم
خواهش می کنم مراقب بچه هاتون باشید
و دعا کنید نکلیف اون خانواده ها هم روشن بشه
فقیر ترین پزشک
چرا اینقدر کم هستن این دست فقرای ثروتمند
- - - Updated - - -
فقیر ترین پزشک
چرا اینقدر کم هستن این دست فقرای ثروتمند
سلامنقل قول:
، مادرتون هنوز حس هایی داره و عمیق هم داره. نگران دیدن فرزندانش، ممکنه معذبش کنه. نگرانی رو از خودتون دور کنید و فقط با کیف و خوشرویی باهاش در هر شرایطی برخورد کنید. ذوق داشته باشید که آخ جون، امروز نوبت منه برم پیش مامان. اخ جون که میشه ببینمش، میشه بغلش کنم، میشه بشینم ریز ریز حرکات و حالتهاشو نگاه کنم، آخ جون که امروز اسم منو صدا میکنه که براش کاری کنم، که دستاشو بشه بگیرم، باهاش حرف بزنم، پیشش دراز بکشم، باهاش غذا بخورم،اصلا آخ جون که امروز نوبت منه که حضورش رو حس کنم و قربون صدقش برم.
نمیدونم حرفام چقدر درسته.ولی من اگه برمیگشتم به گذشته، به جای نگرانی و استرس و غم، این کارا رو میکردم.
ببخشید اگر بی ربط به سوالتون بود
poohعزیزم
نه تنها بی ربط نبود که مربوط به همه هست .....خواستم دوباره بولد بشه همه ببینن :72:
نقل می کنند: روزی هارون الرشید به اطرافیان خود گفت:
بگردید شخصی را که مستقیم و بی واسطه از پیامبر اسلام (ص) حدیثی شنیده است را نزد من بیاورید. می خواهم از او حدیثی بشنوم.
به هارون گفتند: دیگر در این زمان بعد از حدود یک قرن و اندی بعید است کسی باشد که مستقیم از خود پیامبر کلامی شنیده باشد.
هارون گفت: بگردید پیدا کنید.
پس از مدت ها جست و جو پیر فرتوتی را پیدا کردند و او را در سبد و زنبیلی گذاشتند و نزد هارون آوردند. هارون پرسید: پیرمرد تو خود از رسول خدا (ص) حدیث شنیده ای. پیر مرد گفت: بله، جناب خلیفه. من هفت ساله بودم که به اتفاق پدرم خدمت رسول خدا (ص) رسیدیم و من یک حدیث از حضرت شنیدم و دیگر هم او را ندیدم.
هارون خوشحال شد و گفت: کلام پیامبر چه بود؟ پیرمرد گفت:
انسان به مرور پیر می شود و دو صفت در او جوان می گردد حرص و آرزوی طولانی (بحارالانوار، ج 70، ص 22)
او را در سبد خود گذاشتند و از تالار خارج کردند. پیرمرد به مأموران گفت: من را برگردانید، با خلیفه کاری دارم. گفتند: دیگر نمی شود. شما وقتت تمام شد. گفت: هنوز که از قصر خارج نشدیم، از شما خواهش می کنم من را برگردانید کاری دارم.
وقتی او را برگرداندند، پیر مرد به هارون گفت: جناب خلیفه می خواستم بدانم این سکه های طلا فقط برای همین یک بار بود، یا جیره هر ماه من است. هارون شروع کرد به خندیدن و گفت: انسان به مرور پیر می شود و دو صفت در او جوان می گردد حرص و آرزوی طولانی...
پیر مرد، من گمان نمی کردم تو تا همین در قصر زنده بمانی و فرصت استفاده از همین یک کیسه طلا را پیدا کنی. حال تو حرص ماه های آینده را میزنی و آرزوی آن را داری؟!
بله، پیری دوران ثبات و استحکام خصلت ها و ملکاتِ منفی است. اگر کسی بخواهد کاری کند، باید از همین جوانی شروع کند که بعدها حسرتش را نخورد.
برشی از کتاب ( احتضار و عالم قبر )سرنوشت انسان
سلام خانم نیلوفر، بزای من عجیبه که شما از یه واژه اینقدر برداشت و تحلیل کردین. من منظورم از بکاربردن این واژه این بود که آقایون بخاطر مسئولیتی که در قبال همسرشون دارن بابت تامین اقتصادی خانواده، مجبورن هر جور شده یه جوری منابع مالی رو فراهم کنند. حالا بعضی ها این وسط شعل محبوبشون رو پیدا میکنند بعضیام نه. ولی اونی که شعل محبوبش رو پیدا نکرده، باخودش دودوتا چارتا میکنه میبینه اگه من برم شغل محبوبم رو پیدا کنم، منبع مالی خوب رو از دست میدم. این حرفا رو شاید شما خوب درک نکنین. ولی اقایون فک کنم بهتر بتونن درک کنن. خانمها چون مسئولیت مستقیمی بابت تامین منابع مالی خانواده ندارن، خیلی دستشون بیشتر بازه.
متاسفانه مثل ما مثه اون بنده خدایی هست که به ماه اشاره میکنه، ولی اطرافیانش همه به انگشت اشاره طرف خیره شدند. اگه دوستان به مقصود حرف من بیشتر دقت کنن، خیلی بهتر میتونن حرف من رو درک کنن. حالا خانم سون بیشتر تونستن بحث رو باز کنن. منظور من اینه که اگه یه خانم بتونه هم کارای خونه رو مدیریت کنه و هم بره بیرون و فعالیتهای اجتماعی داشته باشه و کار کنه و پول در بیاره (حتی اگه یه قرون از اون پول رو هم خرج زندگی مشترک نکنه و همه رو خرج خودش کنه)، کدوم مردی بدش میاد. ناز شستش ، بره فعالیتهای اجتماعی داشته باشه. ولی ماهیت وجودی خانمها بنظرم برنمیتابه این همه فعالیت برای خانم، واقعا جسمش نمیکشه. بخاطر این میگم کاشکی خانمها یکم در نگاهشون تغییر ایجاد کنن. همه آقایون مخالف فعالیت اجتماعی خانم نیستن (دیگه دور زمونه عوض شده و مثه صد سال قبل نیست). ولی اگه مدت زمان محدودی باشه که خانم، اون ظرافتی که خداوند بهش اعطا گرده رو در محیط خانه استفاده کنه، بنظرم خیلی بهتره.
آقا غلام
راستش ما خانم ها اونقدرم که شما فکر میکنین ظرافت نداریم :) باور کنین جسممون میکشه! در مقایسه با مادرهای خانه دارمون که حداقل سه چهارتا بچه داشتن بدون هیچ امکانات رفاهی، الان با وجود ماشین ظرفشویی و مایکروفر و سبزی خوردکن و غذاساز و جاروبرقی رباتیک و مواد غذایی نیمه آماده و ... دیگه اونقدرها کار خونه سخت و سنگین نیست. دلیل اعتیاد خیلی هامون به فضای مجازی هم همینه... کلی وقت اضافه میاریم و نمیدونیم باهاش چیکار کنیم.
به جای دسته بندی جنسیتی زن و مرد، بهتره به تفاوت ها توجه کنیم. تفاوت در علاقه ها و استعداد ها و توانایی ... مهم برنامه ریزی و حفظ تعادل برای رسیدن به حال خوب هست. حالا یکی با فعالیت خارج از خونه حس بهتری پیدا میکنه، یکی با خانه داری ... یه نفرم ممکنه هردو رو انجام بده و توانایی ایجاد تعادل رو داشته باشه ... همه اینا توافق بین زن و مرد هست. این تفاوت ففط در مورد خانم ها نیست، بعضی آقایون زمان کمتری رو به کار اختصاص میدن و در کار خونه هم همکاری میکنن. بعضی ها ترجیح میدن تا دیروقت سرکار باشن ... به هیچکدوم نمیشه ایراد گرفت.
من در بین همکارهام این تفاوت ها رو می بینم. خانم هایی هستن که استعداد و علاقه بیشتری نسبت به آقایون برای کار تخصصیشون دارن. آقایونی هم هستن که اونقدرها نمیخوان برای کار وقت بگذارن و دوست دارن بیشتر با بچه هاشون وقت بگذرونن... با برچسب گذاشتن جنسیتی هم جامعه از آدم های متخصص و علاقمند محروم میشه و هم افسردگی و حال بد گسترش پیدا میکنه ...
اون دسته از آدم هایی که شاغل هستن و مدام خانه دار ها رو می کوبن یا برعکس خانه دارن و شاغل ها رو میکوبن ... اونا همونایی هستن که برخلاف علاقه و توانمندیشون دارن زندگی میکنن.
گاهی در کشاکش خستگی روح و جسم، به کتاب شعر دانشگاه سرک میکشم. بخش غزل, شعرهای زیبایی با مضامین زیبایی شناسی و معرفت شناسی داره و نگاه پر از معنایی به وجودیت و ماهیت میده,,,خصوصا اشعار حافظ و برخی از اشعار مولانا و دیگر بزرگان شعر. هر بار هم به سراغش میروم تنها دو یا سه بیت رو ده ها بار میخونم و با هر بار خوندن معنایی دیگه از بین لغات بیرون میکشم. در آخر کار هم حس خوبی بهم دست میده و منو شارژ میکنه درست مثل اینکه عینک رو تمیز کنی عمق جدیدی از مفهوم زندگی رو به آدم هدیه میده...
در همدردی با این ترکیب "شعردرمانی" آشنا شدم. واقعا جای خالی شعر در زندگیمون خالیه و ازش غافل هستیم. مخصوصا که اگر حال اهل ادب رو از نزدیک ببینیم بیشتر متوجهش میشیم.
بهتره بخش شعر درمانی با رویکرد عرفانی بهتر و بیشتر فعال باشه...
والا من جنسیتی نکردم قضیه رو. گفتم خانم اگه بتونه کار خونه رو انجام بده، کار بیرونم انجام بده ناز شستش. دمش گرم. خیلی هم خوش به حال طرفین میشه. ظرافت رو فکر میکنم خداوند قرار داده برای خانما. ولی اگه میگین اینجوری نیست که دیگه حتما همینجوری هست که شما میفرمایین. خداروشکر تفاوتهای بین مرد و زن از همه ابعاد به کمترین مقدارش رسیده.
سلام خانم سحر بهاری، ممنونم که این جملات رو اوردین اینجا، خیلی مرتبط بود و من به شخصه استفاده کردم. توی همین چند تا پرسش و پاسخ که شد، واقعا چیزای زیادی یاد گرفتم.
من فقط یه مورد رو اضافه کنم. یه عبارتی هست به نام ارزش گذاری. این عبارت خیلی خیلی مهمه. حالا زن و مرد خیلی مهمه که توی زندگیشون چیا براشون ارزش باشه، ارزشگذاریشون چجوری باشه. اگه یه خانمی عشق دادن به همسرش و ایجاد ارامش در زندگی براش ارزش باشه، مطمئنا در این مسیر گام برمیداره. وگرنه، که هیچ قدمی برنخواهد داشت. بهمین شکل اگه یه مرد، رفع مشکلات و تکیه گاهی و ... براش ارزش باشه، مطمئنا توی این مسیر گام برمیداره (البته من معتقدم خداوند این چیزا رو در ذات مرد و زن قرار داده و اگه کسی در این جهات گام برنداره، یکم بی انصافی میکنه)
اگر معنی ظرافت و شکنندگی اینه که خانم ها توانایی، هوش و علاقه به انجام کاری غیر از خانه داری ندارن، بله! ما ظرافت نداریم.
هرچند با تعریفی که من از این مفاهیم دارم، خدا همه انسان ها رو ظریف و با روحیه لطیف آفریده ... ولی خیلی وقت ها این ویژگی ها در بستر خانواده و جامعه سرکوب میشه ... و ما داریم با ساده انگاری و حکم کلی دادن این نعمت بزرگ خداوندی رو نادیده می گیریم.
همچنان معتقدم که هیچ قانون کلی وجود نداره و موقع ازدواج طرفین باید با صداقت و شفافیت خواسته شون رو مطرح کنن و به توافق برسن.
سحربهاری عزیز، این پست مدیر همدردی در رابطه با یک مساله خاص هست ...
میشه خانه دار بود و همه رفتارهای این خانم رو داشت و میشه از نظر مالی مستقل بود و هیچ کدوم از این رفتارها رو نداشت. خانم های زیادی حداقل اطراف من هستن که خانه دار هستن و همه اموال و سرمایه خانواده به نام خودشون هست.
خوبه در این سایت که بر اساس مباحث روانشناسی شکل گرفته به این مسائل نگاه عمیق تری بشه ...
سلام، اگه زن بگه من میخام برم ببرون کار کنم و آقا هم بگه من میخام بشینم خونه و کارای خونه رو انجام بدم و ارامش خونه رو انجام بدم، بنظر منم مشکلی نداره. خانم بره فعالیتهای اجتماعیش برسه، مرد هم خانه داری. ولی نکته اینجاس که یه نفری باید مسئولیت خونه رو بر عهده بگیره. اگه جفت مرد و زن برن بیرون کار کنن و زن هم فقط اسما وظیفه کارای خونه رو بر عهده داشته باشه و در عمل کاری انجام نده، اون بالانس زندگی بهم میریزه.
من نمیدونم شما چقدر به واژه ها حساسیت دارین. من گفتم ظرافت، و نه شکنندگی. اینا با هم فرق دارن. بله حرفتون درسته، همه موجودات ظرافت دارن. ولی بنظرم تفاوتهایی از این لحاظ (شاید در حد شدت و نه بود و نبودش) بین مرد و زن هست. کاشکی خداوند مردا رو ظریف می آفرید! والا بخدا ظرافت یه ویژگی بد نیست! من منظورم از ظرافت و تقابل اون با محیط کار بیرون اینه که، مرد دوازده ساعت بیرون کار میکنه، مدام با این و اون سر و کله میزنه، داد میزنه، اعصابش خورد میشه، حرص میخوره و ... حالا یه خانم اگه توی این محیط قرار بگیره، میتونه بعد ۱۲ ساعت کار، بیاد خونه و ارامش خونه رو فراهم کنه؟
اثر راشامون برادر، چیکار کردی؟ احوالاتت چطوره؟
لطف دارید, حقیقتش من خیلی وارد نیستم که بطور یقین اشعار رو معنی کنم. تا حدودی هم احساس میکنم معنی کردن به نوع ساز درونی هر شخص و دایره امکان و ادراکش برمیگرده و قابل بازگویی نیست....ولی یه شعر زیبایی از مولانا هست که در سالهای گذشته که دچار دومینوی مشکلات و فشار روانی بودم با خوندنش خیلی آرامش پیدا میکردم و هنوزم هم برام تازگی و اثرگذاری داره...یادمه تو مسیر برگشت از دانشگاه که اتوبوس خلوت بود با خودم زمزمه میکردم و اشک میریختم...
این شعر:
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
و ادامه.......
هرچی نگاهم میکنی بیشتر میره دلم واست
به جز تماشا کردنت مگه میخوام چیزی ازت
هرچی نگاهت میکنم به چشم من زیباتری
از چشم تو لایق حتی حسادت کردنی
هرچی نگاهت میکنم مگه سیر میشم ازت
آخه مرفین داره چشمات تو باید باشی فقط
کی شبیه تو میفهمه حال این دیوونه رو
من با یه دنیا میجنگم پای تو باشه وسط
♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫
♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫
من دیوونه رو کی غیر تو فهمیده بود
یه اتفاقی تو دلم با دیدنت افتاده بود
من از همه به خاطر عشق تو دست میکشم
تا که بگی عشق منی تا تورو دوست داشته باشم
هرچی نگاهت میکنم مگه سیر میشم ازت
آخه مرفین داره چشمات تو باید باشی فقط
کی شبیه تو میفهمه حال این دیوونه رو
من با یه دنیا میجنگم پای تو باشه وسط
♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫ ♫
امروز یه جایی تو ماشین نشسته بودم بچه های کوچیک داشتن با توپ بازی میکردن کمی اونور یه عده دختر و پسر بچه داشتن خاله بازی میکردن ! یادمه وقتی کوچیک بودم این موقع ها ما پسرها میشدیم مغازه دار. همیشه بادیدن بازی بچه های کوچیک میگفتم یادش بخیر ای کاش میشد آدم برگرده به اون دوران. اما امروز برای اولین بار این آرزو نکردم! شاید به خاطر این بود که اون لذتهای دوران بچگی هم برام تکراری شده یا شاید بخاطر این بود که میگفتم خب که چی آخرش این دوران باید بگذره و بزرگ شدن و دغدغه هایی که الان داریم دنبالش میاد! مث اینه که آرزو کنی برگردی دوران دبستان ولی میدونی اخر سر باید بری کلاسهای بعدی و دیپلم و دانشگاه و... پس الان بهتره که این مراحل طی کردی
برای مدتها وقت کردم رفتم اینستا یکی داره میرقصه یکی داره جوک میگه یکی درگیر اخبار سیاسیه یکی داره طبیعت گردی میکنه بازم هیچی منو جذب نکرد(فقط شاید کمی جذب طبیعت گردها و توریستها شدم)
نمیدونم این تکراری شدن خوب وبد دنیا برای ادم معنیش چیه رشد یا درجا زدن یا... هر چی هست ارومم میکنه و اینکه احساس میکنم دنبال یه معرفت و لذت ناشناخته ترم .شایدم دنبال یه کنجکاوی که بدونم خب آخرش تهش چیه چی میخاد بشه