الا یا ایها ساقی ادر کا سا و نا ولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ببوی نافه ی کاخر صبازان طره بگشاید
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
ا بده
نمایش نسخه قابل چاپ
الا یا ایها ساقی ادر کا سا و نا ولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ببوی نافه ی کاخر صبازان طره بگشاید
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
ا بده
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد افتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
روی خوبت ایتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف وخوبی نیست در تفسیر ما
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
گفتم: ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت:در دنبال دل ره گم مسکین غریب
:305:کنجکاو عزیز اینجا مشاعره است نمیتونین هر شعری که دوست داشتید بذارید باید با "د" میگفتید
بیا که پرده ی گلریز هفت خانه ی چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان كار من است
ترا که هر چه مرادست در جهان داری
چه غم زحال ضعیفان نا توان داری؟
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است