مصاحبه اختصاصی با یکی از اعضای همدردی
مطلع شدیم یکی از اعضای سبزه و سبز رنگ سایت ، اخیرا از سفر کربلا به کشور بازگشتند… به همین بهانه خبرنگار اعزامی ما مصاحبه ای با ایشون ترتیب دادن تا ما رو در جریان جزئیات سفر خودشون قرار بدن :
خبرنگار اعزامی : آقای امین ضمن عرض خوش امد گویی به شما در ابتدا اگر صحبتی دارید بفرمایید:
ammin : من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و تمام بییندگان گرامی در اقصی نقاط کهکشان راه شیری
خبرنگار اعزامی :امین جان زیاد جو گیر نشو اخوی ، کلا اگه سه چهار نفرمصاحبه شما رو بخونن… بهر حال…:biggrin:
خبرنگار اعزامی :در ابتدا اگه میشه کمی از سفر معنوی خودتون برای ما تعریف کنید..
ammin : والا سفر که سفر خیلی خوب و پرباری بود و من برای همه دوستان دعا گو بودم…
خبرنگار اعزامی :اقا امین نظر شما در مورد مردم و کشور عراق چیه؟
ammin : فقط در همین حد بهتون بگم که من عاشق کشور عراق شدم و احتمالا برم همون سمتها زندگی کنم...
خبرنگار اعزامی :چرا؟ دلیل خاصی داره؟
ammin : بله.. بخاطر ارامش و امنیتی که اونجا داشتم..
خبرنگار اعزامی :ارامش و امنیت؟
ammin : بله.. مگه شما نمیدونید؟؟ اخه توی عراق خانمها حق رانندگی کردن ندارن و کلا ادم یک احساس خوشایندی اونجا میکنه، تازه من شنیدم اگه توی عراق خانمی رانندگی بکنه گردنش رو هم با شمشیر میزنن… من از همین تریبون از مسئولین تقاضا دارم اگه میشه همین قانون گردن زدن رو توی کشور خودمون در مورد همین موضوع رانندگی خانمها اجرا کنن خیلی عالیه…:biggrin:
خبرنگار اعزامی :ولی اقا امین ما شنیدیم این قانونها و این مسائل توی عربستان هست و ربطی به عراق نداره…
ammin : حالا مهم نیست این قانون مال کجاست مهم اینه که ما توی عراق خانمی ندیدیم رانندگی کنه..
خبرنگار اعزامی :خوب اقا امین با توجه به اینکه گروه داعش هم در نقاط مختلف عراق پراکنده هستند ، امنیت شما در اونجا چطور بود…
ammin : ببین اقای خبرنگار … یعنی همین قدر بهت بگم همینکه اونجا خبری از راننده خانم نبود ، اصلا ناامنی داعشی ها به چشم نمیومد.. :biggrin:
خبرنگار اعزامی :اقا امین توی راهها که تردد میکردید به چه شکل بود… مشکل خاصی نداشتید؟
ammin : یعنی توی این بیست و خورده ای گذشته عمرم یادم نمیاد که توی ایران اینقدر با خیال راحت تونسته باشم توی ماشین بعنوان مسافر حین حرکت بخوابم… یعنی همینقدر که میدونستم اونجا خانمها رانندگی نمیکنن ، چنان با خیال راحتی توی ماشین میخوابیدم که اینجا توی لحاف تشک خودم اونجوری نمیخوابم ….:biggrin:
خبرنگار اعزامی :اقا امین خاطره ای هم ازاونجا دارید؟
ammin : از اونجا که خاطره ندارم میشه از همینجا خاطره بگم؟
خبرنگار اعزامی :بله بفرمایید…
ammin : از دختر همسایمون هم میتونم خاطره بگم؟:biggrin:
خبرنگار اعزامی :بله ، اگه صحنه نداشته باشه و قابل پخش باشه ،مشکلی نداره….
ammin : ما یک دختر همسایه داریم ، اسمش لادن هست ، من از بچگی اصلا از قیافه این خوشم نمیومد و باهش کل کل داشتم ، از اون دخترهای لوس و افاده ای روزگار هست… چند وقت پیش داداش لادن که دوستم هست ، اومده بود درخونمون ، گوشی خواهرش رو اورده بود ، میگفت گوشی خواهرش از این مدلاست که قفلش با تشخیص چهره باز میشه ، خلاصه میگفت خواهرش صبح از خواب بیدار شده ، رفته حموم ، ارایشش پاک شده دیگه قفلش باز نمیشه :biggrin: خلاصه دست به دامن من شده بود که این قفلش رو باز کنم و درستش کنم… من خودم یکبار بد جور سکسکه ام گرفته بود ، بعد این لادن رو بدون ارایش توی محلمون دیدم ، از ترس سکسکه ام قطع شد ، البته تا چند شب بازبخاطر کابوس دیدن ، شبها خوابم نمیبرد …:biggrin: این لادنه ، جدیدا باباش براش ماشین خریده ، بعد همسایه ها ، قبضهای اب و برق و گازشون رو میزارن زیر برف پاک کن ماشین لادن ، بعد اونم فکر میکنه که جریمه شده میره قبضها رو پرداخت میکنه…:biggrin:
خبرنگار اعزامی :خوب امین جان در پایان اگه صحبتی دارید بفرمایید…
ammin : والا من کوچکتر از اونی هستم که صحبت بکنم ، فقط اگه اشکال نداره چند تا جوک جدید بلدم تعریف کنم…
خبرنگار اعزامی :بله ، مشکلی نیست فقط هوا سرده اقا امین کمی مراعات ما رو هم بکن…:biggrin:
ammin : میگن از نیروی هوایی ارتش زنگ زدن به خونه یک دختره ، گفتن به دخترتون بگین کلیپسشو برداره تو رادار ماست:biggrin:
یا مورد داشتیم دختره داشته رانندگی میکرده ، یادش رفته دنده چنده ، زده کنار دوباره از دنده یک شروع کرده..:biggrin:
یا مورد داشتیم دختره برای اینکه برف پاک کن تندتر کار کنه گاز میداده:biggrin:
یا مورد داشتیم دختره واسه بالا پایین کردن شیشه ماشین کلاج میگرفته:biggrin:
خبرنگار اعزامی :آقا امین ما از اخر نفهمیدیم شما چرا اینقدر با دخترها لجی و در حال کل کلی ..
ammin : راستش این یک مساله ریشه روانی داره که برمیگرده به دوران کودکی ما که هم بازی لادن بودیم … اون زمان…
خبرنگار اعزامی :خوب اقا امین از اتاق فرمان به ما اشاره میکنن که وقت تمومه و با شما باید خداحافظی کنیم…
الصدا و سیمای همدردیه ، الخبرنگار العزامیه ، ال لب مرز العراق ، ثلاثه و تسعون