دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم :47:]
نمایش نسخه قابل چاپ
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم :47:]
من آن گلبرگ مغرورم كه ميميرم ز بي آبي
ولي با خواري و خفت پي شبنم نمي گردم...
مرا بنما مقیم منزل، دل
بتابان نور خود بر محفل دل
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
ببخشید اشتباه شد :P:43:
لقایش را شدم ممنوع و محروم
منم اینک ز ظلم نفس مظلوم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها
ای دل اگر نخواندت ره نبری به کوی او
بی قدمش کجا توان ره ببری بسوی او
و اينك در رواق كهكشان ها در آوای حزین كاروانها
در آن رنگین كمان پیرو خسته در آن اشكی كه بر مژگان نشسته
درآن جامی كه خالی مانده از می در آوایی كه برمی خیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
من در غم تو کشیده ام رنج
تا در دل من غم تو شد گنج