حرف هاتون درسته ولی نمی دونم چمه. 2 روز کرخته کرختم. امین تلاش کرد برای تمامس ولی جوابشو ندادم. اونم البته مغروره ها...
نمی دونم تا کی ولی حالا حالاها نمی خوام باهاش حرف بزنم. احساس می کنم اصلا نمی شناسمش و خیلی غریبه است.
نمایش نسخه قابل چاپ
حرف هاتون درسته ولی نمی دونم چمه. 2 روز کرخته کرختم. امین تلاش کرد برای تمامس ولی جوابشو ندادم. اونم البته مغروره ها...
نمی دونم تا کی ولی حالا حالاها نمی خوام باهاش حرف بزنم. احساس می کنم اصلا نمی شناسمش و خیلی غریبه است.
نازنين جان به نظر من همسرت تقصيري در بوجود اومدن اين اتفاقات نداره چون اون شما رو وادار نكرده بود كه بار سنگين تر از خودتون رو شونه هاتون بگذاريد . فعلا" تو وضعيت نيست كه بتونه باري از دوشت برداره .
پس سعي كن روحيه خودت رو حفظ كن . و اگه راههايي براي كمتر شدن فشار هاي مالي در نظرت هست به اونا هم فكر بكن .
خانوم نازنین سلام
ببینید در اشتباهات هر دو نفر رودر ابتدا مقصر بدونید و به جای اینکه دنبال سهم افراد از اشتباه بگردید راهکار رو مد نظر تون قرار بدید. من خاطرم هست در شرایطی که با مشکل مالی مواجه شدید "بحث اون چک و مسائل مربوط به اون) مشکلی که مستقیما به خود شما برمی گشت و عملا از دست همسر شما کاری برنمیومد لحن صحبت شما در مورد ایشون چقدر متوقعانه بود و اصولا با کلمات تحقیر آمیزی از همسرتون یاد کردید.(امیدوارم از دست من ناراحت نشید ولی واقیعت رو می تونید خودتون بررسی کنید در صحبتهای اون زمانتون) مسلمه که گوشه ای از این صحبتها رو رودررو هم با همسرتون مطرح کردید و یقینا کمتر مردی توان تحقیر شدن مردونگیشو داره. من فکر می کنم که اشتباه شما این بوده که شناخت دقیق از روحیات خودتون نرسیدید و بار زندگی مشترک رو به تنهایی به دوش کشیدید. اشتباه همسرتون هم این بوده که در شرایط مالی و کاری خودشون یک زندگی مشترک رو شروع کردند.
به هر حال اینها گذشته هایی است که باید به جای حسرت خوردن در موردش با شناخت اونها در مورد آینده بهتر تصمیم گرفت. هیچ انسانی بری از اشتباه نیست. رفتار شما در اون زمان با همسرتون نامطلوب بود و رفتار همسرتون با شما در این دو روز گذشته. خرابترش نکنید. امین ساکت و آروم شما در درجه اول یک مرده و حتی اگر این رو هم در نظر نگیرید یک انسانه . یک انسان با یک حد و آستانه روحی . عوامل اطراف اون و مشکلاتی که بر سر اون وارد شده ( همین قضیه که شما کار می کنید و ایشون نمی تونه کار کنه فشار روحی سنگینی رو به اون وارد کرده و اون رو مسلما عذاب می ده) آستانه اون رو تحریک کرده و اون عصبی شده.ایشون چیزهایی رو در درون خودشون ساختند و حساس شدند(این حساسیتها شاید عمدتا بی مورد باشه ولی ناشی از زیر سوال رفتن یک سری کارکردهای مردونه مثل توان تامین زندگیه) که شما با ملایمت می تونید بهش نشون بدین که این فقط یه حساسیته و این رو به مرور با رفتارتون توام با احترام نشون بدین.حق واکنشهای خارج از حدود نرمال رو به یک انسان که مسلما فرشته خو نیست بدین. همون طور که یک زمان به خودتون دادید. ایشون که به گفته خودتون تماس گرفتند و شما جواب ندادید!! من تصور می کنم شما یک زن منطقی ، مسئولیت پذیر ، خونواده دوست( و البته کمی مغرور) هستید که تنها نیازمند این هستید که درونیات یک مرد رو با مطالعه روحیات اون بیشتر بشناسید و اندکی خودمونی تر با امین زندگی کنید. امین هم باید یک سری تغییرات رو در خودش بده که به هر حال چون نیست بهتره ابتدا شما تغییرات رو درون خودتون بدین و منتظر نتیجه باشید در غیر این صورت حتما یک مشاوره به کاهش شدت این تنشها که گاها ناگزیر هستند ( به دلیل مشکلات فراوان مالی-خانوادگی و...) کمک می کنه.
:47:من همیشه پشتش بودم. هیچ وقت هم بابت کاری سرش منت نذاشتم. خانوادش خیلی اذیتم کردن.
همسرم توقع داره یک شبه همه چیز رو دور بریزم.
واقعا نمی تونم اقای سورنا. چون هر دفعه که می روم باز هم چیزی می شنوم.
به قول شما شاید من هم مقصرم...:302:
شما هم مقصرید. همون طور که اون وخونوادش مقصرند. دنبال مقصر نگردید . فقط دنبال تغییر بگردید. روش مناسبی برای اینکه این حساسیتهای خودتون رو کم کنید پیدا کنید تا اون هم قدرشناسیشو بیشتر کنه پیدا کنید. سعی کنید برای تمرین هم که شده فقط در مورد مسائل بحرانزای زندگیتون اینجا صحبت کنید و به خودتون بقبولونید که در برابر خیلی از مسائل باید cool بود.به خودتون و امین و زندگیتون زمان بدین.
سلام!عزیزم مهم اینه که همسرت تورو خیلی دوست داره اما به نظر میاد بین تو و خانوادش گیر کرده .انگار در شرایطی قرار گرفته که باد یکی رو انتخاب کنه. قبل از ازدواجتون احتمالن با تلاش بسیار اونها رو راضی کرده و حالا که ازدواج کردین هنوز هم فشار خانوادش رو داره تحمل میکنه. مهربونم سعی کن به خانواده ی همسرت بهانه ای ندی که عصابانیت کنن. خیلی سخته.اما سعی کن در آرامش کامل به همه ی رفتارهای درست و غلط خودت هم فکر کنی.گلم همسر تو قبل از اینکه همسر تو باشه پسر اون خونوادست.بهش اطمینان بده که خیلی دوستش داری.ازش بخواه بدون اینکه تا لحظه ی آخر کسی متوجه بشه با هم به مسافرت یا حتی گردش برید. بذار وقتی پیش تو میاد احساس ارامش کنه.نخواه که همیشه طرف تو رو بگیره.بهش بگو که میدونی بین ت و خونوادش گیر کرده.بهش بگو حاضری کمکش کنی چون کمک به اون رو کمک به خودت میدونی.وقتی اون در آرامشه تو هم در آرامشی. مردها زیاد پیش میاد که نیاز به خلوت داشته باشن. گاهی با نامه های عاشقانه غافلگیرش کن. وقتی خسته است و نمیخاد باهات حرف بزنه حرف دلت رو در نهایت صداقت و مهربانی براش بنویس.
به مادر و خواهرش در حضور خودش هم توجه کن. تا ببینه که کسانی رو که دوست داره از طرف تو صدمه ای نمی بینن.اینطوری میفهمه که تقصیر تو نیست اگه مشکلی پیش میاد.نمی خام خواهر همسرتون رو زیر سوال ببرم که با وجود اطلاع از حساسیت شما نسبت به اون خانم بازهم پاش رو به محافل شما باز میکنه اما اینبار با اون خانم علی رغم احساستون گرم بگیرید و فکر کنید که این خانم نیاز به توجه داره.فکر کنم اینطوری خواهرشوهرتون دیگه فکر کنه حساسیتی وجود نداره و دست از سرشما برداره.
تمام این حواستون باشه که پای اون خانم به خونه ی خودتون باز نشه.خواهرشوهرتون رو با همه ی ناملایماتش بپذیرید و بدونیدشاید به خاطر این که فکر میکنه شما برادرش رو تصاحب کردین همچین رفتاری داره. سعی کنید بهش بفهمونید که اینطور نیست.
یادتون باشه حرفهاتون رو قورت ندید اما با عصبانیت هم مطرح نکنید.بذارین همسرتون با نامه از احساساتتون باخبر بشه تا بفهمه که چقدر آزار دیدین.
ببخشید به خاطر پرحرفیم.مشاور خانواده بهترین راه حل مشکل شماست.
نازنين جان
با هر دست كه توي زندگي بدهي با همان دست خواهي گرفت.
نازنين جان
من واقعا تجربه كرده ام كه اين توقعات است كه باعث مي شود تا همه چيز و همه كار وجهه زيباي خودش را از دست بدهد و براي هر كاري نه تنها لذت نبريم بلكه مانند يك شكنجه برايمان باشد.
كافيست كه بي توقع به او و زندگيت نگاه كني . در آن صورت همه چيز بهتر خواهد شد.
نازنین عزیز
کجای؟ با امین آشتی کردید؟
سلام الینای عزیز. هستم زیر سایه شما.
نمی خوام همه چی رو هی بیام بگم پستم جو چت پیدا کنه ولی یک اتفاقی رو می خوام تعریف کنم شاید اموزنده باشه!
مادر همسرم من همیشه به من می گفت : تو ادب نداری، با ما با احترام حرف نمی زنی!!! حالا بیای تو خانواده ما ادب یاد می گیری!!!!!!!!!! این حرف رو چندین بار زده بود. حتی 2 هفته پیش هم دوباره خواهرشوهر من چون حرف کم آورده بود دوباره گفت : نازنین با من بد حرف می زنه و ...!!!! خلاصه من شده بودم یک ادم بی ادب.نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
من با خانوادم خیلی راحتم دوستان حتی در بیشتر مواقع مامانم رو به اس صدا می کنم. و از اونجایی که مادرشوهر من طبل تو خالیه همیشه این موضوع رو هم می زد تو سرم که تو حتی با خانواده خودت هم بد حرف می زنی و...
خلاصه چند روز پیش تو محرم ما مشهد بودیم. این اولین مسافرت من با خانواده همسرم بود و 4 روز با هم بودیم.
دوستان باور نمی کنید خواهر همسرم چقدر بی ادب با مادرش صحبت می کنه. خیلی همشون به هم پرخاش می کنن. منم با خانوادم و پدرم مشکل دارم ولی حرف زدن من کجا حرف زدن اونا کجا؟؟؟؟
این همون خانواده ای بود که مادرشوهرم می گفت بیای احترام یا می گیری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این حرفش همیشه تو دلم من می موند و هر چی هم می گفتم نه این طوری نیست اون در کمال پررویی بازم حرف خودشو می زد ولی از اونجاای که خدای بزرگ واقعا عادله این 4 روز من دیدم رفتارهاشون چه جوریه؟؟؟!!!
منم برگشتنی توی قطار جلوی همشون به همسرم توپیدم که این چه طرز حرف زدن با مامانته. خجالت بکش. 3 روزه تو و مهسا هر چی دلتون می خواد به مادرپدرتون می گید. زشته بزرگتری. کوچکتری. مامانت به من همیشه می گفت بیام تو خانوادتون ادب ازتون یاد می گیرم ولی این ادب تو و مهسا ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!! همون بهتر که یاد نگیرم. من اگه این طوری با پدر مادرم حرف بزنم بابام منو می ذاره جلو در کوچه. بیخود نیست مامانت هی می گه احترام احترام. بنده خدا حق داره. فکر می کنه منم مثل تو و خواهرتم. اگه یک دفعه دیگه جلوی من با مامان اینا بد حرف بزنی من دیگه باهات حرف نمی زنم...:305::305:
:P وای بچه ها قیافه مادر شوهرم دیدنی بود. قرمز شده بود و هی داشت حرفو عوض می کرد!!!:73::227::227:
شاید بگین بدجنسم ولی خیلی خیلی دلم خنک شد.:D
واله. خسته شده بودم انقدر حرف چرند بار من کرد.
یک بار سنگین از روی دلم برداشتن.
باور کنید من خیلی بهش احترام می ذارم ولی انگار عقده احترام داره !!! هی الکی به من گیر می داد.
حالا ببینم بازم روش می شه دوباره به من بگه ادب نداری! مامانت یادت نداره. بیای تو ما یاد می گیری؟؟!!!:227:
:104: آفرین نازنین . دل من هم خنک شد. حرف تو اصلا" بد نبوده.
خب میگن از هر دست بدی از همون دست میگیری دیگه.