RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
الاهی .
نبینم این همه آدم دل گرفته و دل نگرفته دور هم جمع شدند و گل گفتند و گل شنیدند و غر زدن و ناز کردن و ناز خریدن جای من خالی بود :72:
حالا همگی حمله به سمت بغل آنی .
بوس و بغل و ناز . هوررررررررررررا.
گل مریم تو هم بدو بیا بغل آنی . :46:
خدا را شکر که همه ی شما هستید و این لحظات و این اشک ها و این لبخندها و این قهر و آشتی ها هم هست .
آخ که چقدر همه ی شماها رو دوست دارم از غرغروها گرفته تا آنهایی که ناز می کنند و آنهایی که ناز می خرند و ...............
بالهای صداقت خسته و عزیزم
خدا قوت . نه خسته .
آن زمان که گفتم دلم بابا را خواست . یک لحظه یاد خیلی چیزها افتادم و یک دور کوچولو حوالی دلم زدم .
دعا می کنم پدر و مادرهایتان زنده و سرحال باشند و شما در پناه و زیر سایه ی آنها باشید و روان همه ی پدر و مادرهای رفته هم شاد شاد شاد باشه
خصوصا روان بابا و مامان جون گلم شاد و شنگول .هر جای هستی و به هر شکلی که هستند امیدوارم خوش بگذرونند چون مثل همه ی مامان و باباها لیاقتش را دارند . :46::43:
و اما
قدر داشته هایمان را بدانیم . شاید فردا دیر باشه . قاعده این دنیا این است که خیلی زود دیر می شود . تا چشم بر هم بزنی . به همین کوتاهی .
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
درود من به کامرانی باد از نوع 2007، که جایش بسی در همدردی خالی بودندندی و شکر خدای را که تشکرهایش زیر پست ها باقی بودندندی.
گه گاه که تاپیک ها را خواندمی، با خود همی گفتمی یاد باد روزگاری که کامرانی بودندی لطفش بر ما زیاد. کم گوی و گزیده گوی، به وقتش پستی می زدندندی گاه با زبانی لطیف و گاه سخنش بُرّنده و سوزنده بودندندی و آتش به جان کل اهل تاپیک و مراجع می کشندندی و کلکسیون کامل آفت های مشاوره در یک پست یک جا جمع بودندندی :311:
و این پست ها مراجع رو به گونه ای از خواب غفلت بیرون می کردندندی که دیگر شب خوابش می نبردندندی!
روزی در دیار فرنگ به خواستگاری دختری رفتندندی که کرامات زیادی داشتندندی و شهره آن دیار بودندندی و همانجا ماندگار شدندندی و دگر به همدردی باز نگردندندی.
یادش گرامی باد و بختش بلند.
برگفته از کلیله و دمنه :311:
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
هاله جون قربون دستت تو به فرستنده و گیرنده هات دست نزن تازه میزون شدی
[code]
قربونت شما هم بپر بغل آنی که به تنهایی گیر ندهی .
ایام کریسمس هم بر همه مبارک .
خدایی عید قشنگی است چقدر رنگ قرمز وسبز ........ خوشگل همه جا بکار رفته . این پاپا نوئل خیلی قیافه اش با مزه است .حامد از برف چه خبر ؟! کریسمس و ژانویه بی برف کیف نمی ده :163:
سرافراز جون نداشتیم ااااااااا.
اون متن رمانتیکی که تو نوشتی و من رو از خود بی خود کردی چون قلم خودت بوده باید یک هفته توپ خرابت نکند . حالا درسته شوهر نکردی اما خوب چیزهایی می نویسی :311:
بعد هم تکلیف بالهای صداقت رو روشن کن . اون غر بزنه یا تو :311:
ماهی جون
دوستان ماشالله همه امشب دیگه دارند هفت پادشاه را خواب می بینند.....از بس خسته هستند و بی خوابی کشیدن . حالا خودت می بینی فردا صبح همگی با روحیه و استوار پابه عرصه همدردی می گذارند و با روحیه خوب با هم همدلی می کنند .
حامد کلا خوش خبر بودندی و کامران قدم رنجه همی کردندی و دل ما را بسی شاد کردندی .
ادامه ی متن کلیه و دمنه نوشته ی حامد شیطون و بلا !:
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
به به امروز چه روز مبارکی هست برای تالار
حماسه 5 دی ماه 90 ، روز همدلی اعضای تالار با هم :)
تغییر نام کاربری خودم :D
بهار شادی عزیز دلمی . :46:
مرسی که دلم را شاد کردی . خدا واقعا شادت کنه .
حالا بدو بیا بغل آنی که الان بغل کردنت یک مزه ی دیگه داره . :46:
نام کاربری بهار غمگین را اصلا دوست نداشتم :163:و منتظر این روز بودم که خودت به این نتیجه برسی و نام کاربری خودت را تغییر بدهی :227:
امیدوارم از برکت این نام لحظه لحظه ی زندگی ات سرشاز از شادی باشه . :46::227:
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
سلام دوستان خوبم
بالاخره ما هم رخت عزا رو از تنمون بعد قریب به یک سال در آوردیم و به لطف جناب مدیر همدردی
دوباره شدیم بهار صورتی پوش شاد و سرزنده :227:
آمده ایم اینجا تا رسما اعلام کنیم که ما "بهار غمگین" نیستیم و "bahar.shadi" شده ایم... :)
ممنونم آنی جان چقدر دلم می خواست بغلم کنی :) دوست داریییییییییم آنی عزیز دل خواهر
من که الان می بینین انقدر سرخوش دارم اینجا می نویسم ، امروز روز فوق العاده بدی داشتم و
خدا رو شکر که به لطف دوستانم مشکل مالیم حل شد
سرافراز جونم
بالهای صداقت نازنینم
هاله عزیز دلم
نبینم غم رو دل هاتون باشه ها...من همیشه دعاتون می کنم...مثلا 3 روز پیش فکر می کردم
الان سرافراز حال یک سال پیش من رو داره که نامزدیم بهم خورد ... یا بالهای صداقت که یار
مهربون و محکمیه ای کاش شادی مهمون خونه دلش بشه هر چی زودتر
خودمم که امروز به خاطر بدهیم به یه آدم خیلی بی معرفت که حتی 1 روز نخواست بهم فرصت
بده واسه پاس بدهیش ، خیلی عذاب کشیدم و حرف ازش شنیدم
اما الان حالم خوبه خوبه و اومدم اینجا تا این شادی و انرژِی مثبت رو به همتون هدیه کنم و بگم
دعاتون می کنم از صمیم دل که :
روزگارت بر مراد، روزهایت شاد شاد،
آسمانت بی غبار، سهم چشمانت بهار،
قلبت از هر غصه دور، بخت وتقدیرت قشنگ،
عمر شیرینت بلند، سرنوشتت تابناک،
جسم و روحت پاک پاک
برای همتون آرزوی خوشبختی و شادی دارم
این گل هم هدیه من به همه شما دوستان و مدیران زحمت کش تالار همدردی
================
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
بهار جون تبریک می گم به خاطر تغییر زیبای نام کاربریت.این دیگه بهت می یاد:46:
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
بهار شادی
جدا" که آدم از خواندن اسم یه احساس خوبی بهش دست میده، قبلا" که کلا" فاز منفی بود
_-----_----_-----_------_------_
داشتم به این فکر میکردم که اگر دوستی های مجازی در دنیای غیر مجازی هم به این وسعت بود به این نزدیکی و به این راحتی!
چه دنیای زیبائی داشتیم
ولی ...! آخ از اون روزی که مریض افتادی گوشه خونه:82:
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole maryam
سلام دوستان گلم
گفته بودم که از کارم استعفا دادم و دنبال کار بهتر که در حیطه تخصصیم باشه می گردم ، چند روز پیش رفتم مصاحبه و دیروز زنگ زدن و از اونجا منو دعوت به کار کردن ، یه شرکتی که از معتبر بودنش زیاد مطمئن نیستم ولی یه شرکت در زمینه پروِِژه های نفتی هست ، چیزی که چند ساله آرزومه کار کردن در این زمینه هست.
خیلی استرس دارم ، خیلی زیاد ، البته بیشتر استرسم از این بابت است که روحیه کمالگراییم اینجا موی دماغم نشه ، نمی دونم چیکار کنم
البته نخواستم واسه یه موردی که حتی اسمش رو نمی شه مشکل گذاشت ، تاپیک باز کنم ، ولی به قوت قلب دادن هاتون و یادآوری جمله هایی که همیشه برای خودم و همه استفاده می کنم ، احتیاج دارم:46:
نرفته دیپورت شدیم ، گفتن که فعلا تشریف ببرید تا تماس بگیریم ، منو باش چه خوش خیال بودم که کار پیدا کردم ، گفته بودم که استرس دارم ، نمی دونم شاید پیام هام رو به کائنات منفی ارسال کرده بودم
واقعا نمی دونم تقصیر از من هست که سابقه کار مرتبط ندارم؟ نمی دونم دارم مسیرم رو اشتباه می رم؟ نمی دونم شاید هم باید بیشتر صبر و تلاش کنم ، ولی بیشتر از این می ترسم که مسیرم اشتباه باشه و من دیر متوجه بشم.
ای دوستانی که مکانیک خوندین و الان تو کار مرتبط با رشته تون مشغولین ، اگر نکته خاصی به ذهنتون می رسه ، ممنون می شم دریغ نکنید و بهم یادآوری کنید
واقعا نمی دونم
ولی اینو بدونین من هیچ وقت ناامید نمی شم ، هیچ وقت
بذارین یکم هم من غر بزنم ، بدجور سرما خوردم ، تمام بدنم هم درد می کنه ، مامانینا باز می خوان برن ، تا میام به تنهایی عادت کنم ، میان تهران ، تا میام یکم بهشون عادت کنم برمی گردن شهرستان ، خسته شدم دیگه
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
بهار شادي عزيزم...دوست خوبم...تولد دوباره ات رو بهت تبريك ميگم...
حال روز من رو اگر نپرسيد بهتره... من خودم حتي ياراي دعا كردن هم ندارم...گاهي اوقات شك مي كنم آيا من هم انسان خلق شدم؟ آيا خدا منو مي بينه؟
مي ترسم... از اينهمه نااميدي...مي ترسم افسرده بشم...
نمي دونم اين رفيق ديرينم(خدا) كه يك عمر بندگيشو كردم منو يادش هست يا نه... اگرچه خودم با ضعف و پريشاني، به اين دوستي گند زدم...
RE: حال و احوال یاران همدردی (3)
بهار شاد عزیز اسم جدیدت مبارک
حقیقت
هر اسمی داشته باشی به خاطر قلبت و مهربانیت اون اسم قشنگ میشه
مهم خودتی هر اسمی داشته باشی به خاطر خودت دوستت داریم:46:
بازم تبریک بهار شاد