ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
نمایش نسخه قابل چاپ
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
درد نباشد ننماید صبور
که دل او روشن یا تاریست
آینه جویی ست نشان جمال
که رخم از عیب و کلف عاریست
تعالی الله چه دولت دارم امشب
که آمد ناگهان دلدارم امشب
چو دیدم روی خوبش سجده کردم
بحمدالله نکو کردارم امشب
:72:
باز سر زده در کوی ما دیوانگی
ساقی کوثر بیاور یک دو جام آزادگی
یک سان نماید کشت ها تا وقت خرمن دررسد
نیمیش مغز نغز شد وان نیم دیگر کاه شد
در نمازم خم ابروی تو با یاد امد
حالتی رفت که محراب به فریاد امد
در شوخی و دلبری بت من طاق است
بیچاره دلم بوصل او مشتاق است
پسته دهن و لاله رخ و سیمین تن
شیرین سخن و لطیف و سیمین ساق است
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تا سایه ی مبارکت افتاد بر سرم
دولت غلام من شد وا قبال چاکرم
شد سالها که از سر من رفته بود بخت
از دولت وصال تو باز آمد از درم
ماه ما شب برآمد و این خواب
همچو سایه ز آفتاب گریخت
خواب چون دید دولت بیدار
همچو گنجشک از عقاب گریخت
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
تو نازک طبعی و طا قت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
ناوک چشم تو در هر گوشه ای
همچو من افتاده دارد صد قتیل
لعل لبی کو که ز کان تو نیست
محتشمی کو که گدای تو نیست
متصل اوصاف تو با جان ها
یک رگ بی بند و گشای تو نیست
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
یک لحظه ات پر می دهد یک لحظه لنگر می دهد
یک لحظه صحبت می کند یک لحظه شامت می کند
یک لحظه می لرزاندت یک لحظه می خنداندت
یک لحظه مستت می کند یک لحظه جامت می کند
چون مهره ای در دست او گه باده و گه مست او
این مهره ات را بشکند والله تمامت می کند
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
در فقر درویشی کند بر اختران پیشی کند
خاک درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند
از آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دل
تو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سر زند
در سایه تو بلـبـل باغ جـهان شدم
اول ز تحـت و فوق وجودم خـبر نـبود
در مکتـب غم تو چنین نکتـه دان شدم
قسمـت حوالتـم بـه خرابات میکند
دارم امید عاطفی از جانب دوست
کردم چه جنایتی که امید به عفو اوست
تنگ بود حوصله آدمی
از تو چو دریای و چو عمان شود
رو به دل اهل دلی جای گیر
قطره به دریا در و مرجان شود
در هستی عشق تو چنین نیست شدم
ای نیستی از توام ز هستی خوشتر
رو به دل اهل دلی جای گیر
قطره به دریا در و مرجان شود
جنبش هر ذره به اصل خودست
هر چه بود میل کسی آن شود
داغ بر سینه ز تو سینه گذاران هستند
غرض این است که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قضایی نخوری
واقف کش خود باش که پایی نخوری
یک رگ اگر در این تن ما هوشیار هست
با او حساب دفتر هفتاد و اند کن
ای طبع روسیاه سوی هند بازرو
وی عشق ترک تاز سفر سوی جند کن
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار ودیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
مرد خدا شناس که تقوا طلب کند
خواهی سپید جامه خواهی سیاه باشد
دیدم به خواب دوش که ماهی بر آمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
تعبیر یار سفر کرده میرسد
ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی
یاد کن آن را که یکی صبحدم
این دلم از زلف تو بندی گشود
جان من اول که بدیدم تو را
جان من از جان تو چیزی شنود
دلا خو كن به تنهايي
كه از تن ها بلا خيزد
درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری
آن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنم
گوید سلام علیک هی آوردمت صد نقل و می
من شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان می زنم
مرغان پاسبان تو هيهاي مي زنند
در هاي هويشان چه معاني نهاده اي !
یکان یکان بنماید هر آنچ کاشت خموش
که حامله ست صدف ها ز در ربانی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی
که آمد نوبت عشرت زمان مجلس آرایی
چه باشد جرم و سهو ما به پیش یرلغ لطفت
کجا تردامنی ماند چو تو خورشید ما رایی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
پاک چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
دهان اژدها را بردریدم
طریق عشق را آباد کردم
ز آبی من جهانی برتنیدم
پس آنگه آب را پرباد کردم
من خرابم ز غم یار خراباتی خویش
میزند غمزه ی او ناوک غم بر دل ریش
با تو پیوستم و از غیر تو دل ببریدم
آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش
به عنایت نظری کن که من دل شده را
نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش
...
شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
تا چند جفا بر من غمخوار آخر
رحمی تو بدین دیده ی خونبار آخر
صد دل بسر زلف بپا افکندی
ای جان کسی دلی بدست آر آخر