سلام خانم نازنین محترم عروسی مبارک:104::104::104:
خیلی خوشحا ل هستم امیدوارم در کنارهمسر خوشبخت باشید :72::72::72:
:72::72::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام خانم نازنین محترم عروسی مبارک:104::104::104:
خیلی خوشحا ل هستم امیدوارم در کنارهمسر خوشبخت باشید :72::72::72:
:72::72::72:
نازنین خانم تا چیزی قطعی نشده کسی را در جریان نگذارید. چون دردسرهای بعدیش اذیتتون میکنه! اما انشاء الله که خوشبخت بشین و زندگی خوبی داشته باشید.
خانم بهار شادی درکتون می کنم. منم یه ماه پیش پام توی آتل بود کلافه ام کرده بود. حالا درماندگی پا بیشتره یا دست نمی دونم. انشاء الله که زودتر خوب بشین.
محمد ابراهیمی هم که صندلی داغ را رها کرد. فکر نکنم دیگه خبری از صندلی داغ ۱۰ بشه!
نه آقای بچه مثبت درست میگید نباید گفت ولی اخه الان فکر نکنید من یک موجود احمق و احساساتی هستم و هیجان زده شدم اومدم ی چیزی گفتم
نه این جوری نیستش..
ایشالا خدا بخواد کمک کنه قطعیه
فقط مونده خانواده من در جریان قرار بگیرن البته منظورم از خانواده پدر ومادرم هستن
وگرنه خواهرم و شوهر خواهرم در جریان کامل ماجرا هستن و چندبار دیدنش و خوب چه می دونم قلبم میگه همه چیز خوبه
اصلا من دنبال این ماجرا نبودم ولی نمیدونم چرا همه چیز داره خوب پیش میره و این آقا دوست شوهر خواهرم در اومده
و پدرش هم دانشگاهیه پدرم در اومده.
این رو هم اضافه کنم!اصلا
به هیچ عنوان احساساتی نیستم و هیجان زده نیستم
تخیلاتی نشدم و رویا پردازی نکردم
علاقه وافری به ازدواج نداشتم که بخوام به هر طریقی ازدواج کنم
و از معیارم بگذرم وفکر کنم حالا چون نامزدیم بهم خورده ی مورد خوب پیدا شد از دستش ندم به هر قیمتی
خیلی مقاله خوندم
خیلی مطالعه کردم
و پیش یک مشاور خوب حضورا تنهایی و دو تایی رفتیم
آهان راستی ی خبر خوب آقا ابراهیمی استفاش رو از صندلی داغ پس گرفت:72:
جناب مثبت همش 1 مصیبته :) دست و پا نداره. نه می تونم بنویسم نه کاری بکنم. 1 انگشته فقط میتونم تایپ کنم.
اونم که سخته.
آخه اینم آرزو بود داشتی دختر :311:
=========================
نازی جان
همه میدونن نازی عاقله. جناب مثبت بیشتر فامیل و آشنایان رو گفتن...میدونم اگر هم گفتی واسه کمک گرفتنه.
من هم مطمئنم نازی دیگه بی گدار به آب نمیزنه :46: ما اصلا هم فک نکردیم احساساتی شدی.
انشالا که هر چی به صلاحته همون بشه و آقا امام زمان ضامن خوشبختیتون گلم
=========================
خیلی خوشحال شدم که آقای ابراهیمی استعفاش رو پس گرفت. اصلا مدیریت صندلی داغ فقط برازنده آقای ابراهیمیه
:72:
خانم نازنین 1 منظورم آشنایان بود و نه پدر و مادر. قصد جسارت هم نداشتم من پنج سال پیش یه بار شیرینی ازدواجم را هم به دوستام دادم!!!! :311::311::311: هنوز مجردم! الان اگه پای سفره ی عقد هم نشسته باشم تا زمانی که عروس خانم بله را نگن و امضا را نزنن :) باور نمی کنم! :311:
==========
خانم بهار شادی حالا یه مدت را بی خیال تایپ بشین! به خودتون مرخصی بدین! فرض کنید تمرین ترک اعتیاد به اینترنت و همدردی!
می تونید به جاش تا دلتون می خواد کتاب بخونید :)
انشاء الله خدا زودتر شفا بده.
==========
خوب الحمدلله که نقاش باشی تالار بازم فیتیله ی شعله ی صندلی داغ را در دستان هنرمند خودش گرفت.
سلام
اعضای تالار موافق هستی از خانم بهار 66 محترم انتقام بگیرم موافق هستی خانم بهار 66 محترم در صندلی داغ شرکت دهیم تا از ایشان انتقام بگیرم ممنون:311::311::311::311:
سلااااااااااااااااااام
به به ! میبینم که عروسیه و جمعتون جمعه !
نازنین جان..چه بی خبر !؟
منم برات کیک آوردم...
http://www.cakecreationsbyamy.net/im...g%20cake-1.jpg
کارای سخت رو بسپر به بابا بزرگ...!!
پیوندتان هم مبارک !!(راستی کی قراره پیوند بخورید؟!)
سلام بچه ها..حالتون چطوره؟
چقد تالار سوت و کور و بی رونق شده..بچه های قدیمی دیگه نیستن..تالار پر از ادمای تازه وارده...حس غریبگی میکنم اینجا...
حس میکنم کلاً تالار یه جوری شده.:(
نمیدونم واقعا فرق کرده یا حال من دگرگونه..انگار قدرت انطباقم کم شده :(
اما انگار قبلنا بهتر بود..الانا...
جای بی دل خالی بیاد کل کل کنه..
فرهنگ هم که زیاد نمیاد..جوانه نیست..ماهی..کارشناسا کم میان..
یه نکته مهم اینه که من خیلی از اعضا رو میبینم 24 ساعت انلاینن اما دریغ از یه پست..واقعا چیکار میکنن؟فقط مطالعه؟؟!!!
یه جورایی حالم داره بد میشه..چقد مشکل..چقد مشکلای تکراری...وااااای..چقد تالار موج منفیه
.................................................. ........
(گاهی یاد گذشته میاد...یه سرکی میکشه........نمیخوام اجازه بدم بیاد تو...باید بفهمه دیگه اینجا نمیتونه بیاد)
سلام بچه ها
وای چه آشفته بازی شده اینجا . پست میزنی رو تو برمیگردونی غیب شده:311::311:
توصیه به دوستان: از همه پست های ارسالیتون و همچنین جزییات رتبه هاتون کپی بگیرید تا اگر رتبه ای ازتون حذف شد بدونید کدوم رتبه بوده برید خواهش کنید دوباره بهتون رتبه بده:311::311:
سلام،
من دردم رو به کی بگم :(
3 صبح سحری می خوریم، وقتی میرم سر کار، آدم 9 هم که کار رو شروع کنه، 6 ساعته که قضا نخورده :)
بعد این همکاران گرامی ما از ساعت 9-12 که همینطوری هی قهوه می خورند جلوی آدم. حالا این هیچ.
ساعت 12 میگن بریم نهار. میگم برید نهار! :)
از نهار که میان، شروع می کنند دسر خوردن. اون یکی کیک با خودش آورده، یکی دیگه نوشابه تگری باز می کنه می خوره..... هوا هم که گرم و مرطــــــــــوب....
بعد دیدم اون یکی همکارم در رو باز کرد اومد تو، یک بشقاب پر از میوه های تازه، شسته، بعد رویش یک انگور سبز بود، دونه هایش یکی چقدر! :311:
آخه چرا من رو توی این موقعیت قرار میدین؟ :311:
آخه ایها الناس من دردم رو به کی بگم؟ باور کنید ستمه! :311:
بعد عصری می خواهی برگردی، توی ایستگاه مترو پر از خوردنی های خوشمزه :311:
حالا آدم وقتی روزه نیست، هیچ وقت دلش این چیزها رو نمی خواهدها! نمی دونم چرا وقتی روزه است، اینطوری میشه :)
افطار هم که ساعت یک ربع به 10 شب! :)