-
RE: مشاعره
***صدای آب***
سکوت رودخانه
آب صاف چون آیینه
از دور صدای شبگردان مست پرکرده کوچه ها ی خالی را
گاه ز دوردست، از درون یک کافه شلوغ پر دود
صدای خسته موسیقی میکشد خود را بر آب، ناتوان و تنها
بید کهن چون مادری انگشتان نرم خود را گسترده بر آب
قطره قطره آب از شاخسار درخت بید
می شکند آیینه آب را
هر قطره ، در نور خیال انگیز ماه
میدرخشد لحظه ای چون الماس و زان پس
در تماس با تن نرم آیینه
میگسترد دایره ای نرم و مواج بر آب
قایقها زیر پل
در انتظار مسافران
خمیازه میکشند و تن بر تن میسایند
اما مسافری نیست امشب
پس هر پنجره اینجا
می تپد دلی نگران امتحان
همه سخت مشغول به درس
ماهی کوچکی
می درد پرده آب و سکوت را ، میجهد لحظه ای ،
وان پس دوباره سکوت است که میگسترد خود را
و باد، نرم نرم
دست آب را گرفته و خط مواجی میکشدبرآن
ماه ، آن بالا، گسترده بساط سرد خود را
من اینجا اما
سکوت سرد، بیهودگی اینهمه و پوچی زندگی را لمس میکنم تا اعماق تنهایی خود
صدایی گرم
از درون تاریک آب
فرا میخواند مرا
با نوای آرام خود
“اینجا بیا ، اینجا
اینجا پایان پوچی است
اینجا خط پایان مسابقه بیرحم زندگی است“
-
RE: مشاعره
-
RE: مشاعره
سلام dani
اینا که گفتی مشاعره بود؟!:162:
-
RE: مشاعره
سلام daniمن هم با فرمايش آقاي سنگ تراشان موافقمhttp://i29.tinypic.com/20r8qdl.gif http://i31.tinypic.com/72yjko.gif
ولي حالا براي ادامه مشاعره من با(( د )) حرف آخر كلمه بود در جمله آقاي سنگ تراشان شروع مي كنم http://i31.tinypic.com/9prl20.gif
:72:در شام هجر از دل تنگ خرابهام
هی ناله كردم و به عزایت گریستم :72:
-
RE: مشاعره
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
-
RE: مشاعره
تشنه ی بادیه راهم ،بزلالی دریاب
به امیدی که دراین ره ،بخدا میداری
-
RE: مشاعره
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکررست...
-
RE: مشاعره
" تو که نوشُم نئی نیشُم چرایی
تو که یارم نئی پیشُم چرایی
تو که مرهم نئی زخم ِ دلم را
نمک پاش ِ دل ِ ریشم چرائی
-
RE: مشاعره
يكي ناسزا گفت در وقت جنگ
گريبان دريدند وي را به چنگ
-
RE: مشاعره
گفتم غم تو دارم ... گفتا غمت سر آيد....
گفتم كه ماه من شو .... گفتا اگر برآيد