نوشته اصلی توسط z o h r e h
سلام شب نیلوفری عزیز
سلام زهره جان
خب حالا که یه کم سرت خلوت شد من اومدم:
خوش اومدی
به نظرت چرا پدربزرگ.در رفت,بخاطر شلوغ کاریاش بود یا رفت مثل من متحول شه برگرده
فکر کنم بدجوری معتاد شده بود.می خواست بره کمپ،پاک شه برگرده
از وقتی اومدی تالار چه تاثیر مثبتی گرفتی چه تاثیر منفی
صبر و گذشتم خیلی بیشتر شده. خیلی از مهارت های زندگی مشترک رو از این جا یاد گرفتم. تونستم با مشکلاتم کنار بیایم، چون دیدم خیلی ها مشکلات بزرگتری دارند.
تنها تاثیر بدش هم اینه که معتاد شدم به همدردی!
اهل ورزش هستی اگه آره کدوم ورزش
ای بگی نگی. body building، شنا، پینگ پنگ
برای آینده ات چه برنامه های شخصی داری که به همسرت وابسته نیست
دو تا کاری که دوست دارم حتما انجامش بدهم یکی سفر به جاهای مختلف دنیاست و دیگری ساخت خانه ای که خودم طراحی کرده باشم. اما دوست دارم هر دویش رو همراه همسرم باشم
یه خاطره قشنگ از دوران مدرسه ات
کلاس اول توی یکی از دیکته ها از معلمم 2 تا 20 گرفتم. یک 20 به خاطر دیکته و یک 20 به خاطر خوش خط نوشتن
نظرت در مورد طلاق
طلاق مثل آمپولی است که خیلی درد داره ولی گاهی برای بهبود زندگی لازمه
بزرگترین بدی در حق دیگران
خیانت
همینا,ممنون از پاسخگوییت
خواهش می کنم عزیزم. ممنون از تو:72::72::72:
موفق باشی :72: