یا رب سببی ساز که یارم بسلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
نمایش نسخه قابل چاپ
یا رب سببی ساز که یارم بسلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
تو باری عاقلی بنشین بیندیش
کز اول بوده ام اکنون نبودم
همی جستم فزونی بر همه کس
چو صید عشق روزافزون نبودم
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز شوق شکر و بادام دوست
تو به من خندیدی و نمیدانستی که با چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید,سیب دندان زده را دست تو دید
غضب آلوده کرد به من نگاه؛سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من هنوز غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک خانه ما سیب نداشت...
تعالی الله چه دولت دارم امشب
که آمد ناگهان دلدارم امشب
چو دیدم روی خوبش سجده کردم
بحمدالله نکو کردارم امشب
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
دردهای من جامه نیستند تا زتن در آورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی
یاران من ز بادیه آسان گذشته اند
من بی رفیق در ره دشوار مانده ام
می بده ای ساقی آخرزمان
ای ربوده عقل های مردمان
خاکیان زین باده بر گردون زدند
ای می تو نردبان آسمان
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد