نه عزیزم اینقد نا امید نباش . تو فقط تو این شرایط آرشو تنها نزار . خانوادهش مجبورن که به خواسته پسرشون اهمیت بدن . حالا شاید یه کم دیر بشه ولی مطمئنم که بلاخره مجبورن که قبول کنن .
نمایش نسخه قابل چاپ
نه عزیزم اینقد نا امید نباش . تو فقط تو این شرایط آرشو تنها نزار . خانوادهش مجبورن که به خواسته پسرشون اهمیت بدن . حالا شاید یه کم دیر بشه ولی مطمئنم که بلاخره مجبورن که قبول کنن .
بلوم خوبم این اخلاق خوبی نیست. مطمئنی این اخلاق فردا تو زندگیت مشکل جدی تری به وجود نمی یاره.نقل قول:
نوشته اصلی توسط bloom
من نمی خواهم انرژی منفی بدهم ولی حواستو جمع کن. چشماتو باز کن.
همه ما متاهل ها قبل از عقدمون فکر می کردیم بهترین انتخابه ولی بعد کم کم عیب ها رو می شه.
حواستو به همه چی جمع کن.
خانواده آرش- شاید بعضی از نقاط ضعف آرش و ...
ببین می تونی با همشون کنار بیای؟؟؟
نقل قول:
نازنیین نوشته :همه ما متاهل ها قبل از عقدمون فکر می کردیم بهترین انتخابه ولی بعد کم کم عیب ها رو می شه.
نازنین جان می دونی یه زمانی که تاپیکت رو می خونم یاده خودم می افتم
یادمه نوشته بودی بخاطر فشار خانوادت حاضر شدی عقد کنی
الان منم شرایط تو رو دارم الان مامان من به هیچی فکر نمی کنه جز اینکه آرش بیاد منو بگیره
اگه یه زره منو به حال خودم بزارن منم سعی می کنم به مسائل اصلیه زندگیم بیشتر نگاه کنم نمی گم آرشو ول می کنم نه وولی حداقل سعی می کنم قبل از رسمی شدن یه سری مشکلات رو حل کنم
ولی متاسفانه تمام انری من الان داره سرفه سرو کله زدن با خانوادم می شه
سلام
دیروز آرش زنگ زد گفت می یام دنبالت با هم بریم خرید من برا تولد خری دارم منم گفتم باشه
اومد و با هم رفتیم براش خرید کردیم آخرش که خریدش تموم شد گفت تو چیزی نمی خوای بریم بخریم گفت نه گفت فردا شب چی می پوشی گفتم نیاز به لباس ندارم چون من نمی یام
گفت یعنی چی که نمی یام من کلی خرید کردم که باهم بریم نزار دوباره امشبم بحثمون بشه و شبمون خراب بشه من اون شب عصبانی بودم چون تو هر وقت منو می بینی هی می گی چی شد چیکار می خوای بکنی با خانوادت صحبت کن یه جوری که انگار حرفه دیگه ای با من نداری من که جا نزدم فقط می گم به موقعش خودم درست می کنم هی گیر نده
اومدیم تو ماشین نشستیم گفت فردا شب بیا اذیتم نکن منم جواب بهش ندادم
الان دوباره زنگ زد گفت برنامت چیه آماده باش 7 مییام دنبالت فلان لباستو بپوش من دوست دارم
گفتم واسه خودت برنامه ریزی نکن بزار اگه بخوام بیام بهت خبر میدم
گفت باشه ولی سعی کن بیای چون من دوست دارم با هم بریم نمی خوام تنها برم
حالا نمی دونم چیکار کنم
سلام دوست خوب . تو که دختر لجباز و یک دنده ای نبودی ؟ بنا شد هیچوقت تنهاش نذاری ؟ با هاش برو تنهاش نذار . نرفتن تو با اون به جشن یعنی یک قدم پیروز شدن مادر آرش و یک قدم دور شدن تو از آرش . توکه نمی خوای یه همچین چیزی پیش بیاد می خوای ؟؟؟؟؟ نذار فکر کنه که تو کم اوردی .<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/00020167.gif" border=0 ></a>
عزیزم به نظر من باهاش برو . اون که داره همه سعی شو میکنه که خانوادشو راضی کنه!!
هما ی خوبم و بال تکین عزیز ممنون از نظراتتون
بازم میگم دوست گلم تنهاش نذار به هیچ وجه . تنها دلگرمیش تویی .
چيكار كردي خانومي ؟ تولد رفتي ؟ اوضاع رو به راهه ؟