RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
از روز اول عید اسمان منطقه ایی که در آن زندگی می کنم ناامن شده و در وضعیت جنگی و آماده باش و پاتک انتحاری به هر گونه عملیات جنگی هستم
هلی کوپترهای حامل سرنشینانی به اسم چترباز بر فراز منطقه و ساختمان در حال پرواز هستند و منطقه در محاصره ی کماندو هاست .
من الان وضعیت استحفاظی خودم رو حفظ کردم و هر چی شاخه و برگ بوده از توی حیاط کندم پیچیدم دور خودمو و ساختمان :311:
کلیه ی خطوط ارتباطی خودم رو با دنیای بیرون قطع کردم و واژگان ( عید - عیدی - عید دیدنی - دید - بازدید - میای - بیایم و.................) همه از دم منع استفاده پیدا کرده :311:
محمدددددددددد ؟!!!
با حلول سال نو ...تو هم زدی تو خط چتر بازی ااااا:311:
در ثانی
من ! شبیه رشته یا مرغ و ماهی یا سبزی و زرشک و نخود و لوبیا و ..........یا اختاپوس هستم ؟!!!:311:
هاااااااااااین !!:311:
یا
من کوزت هستم ، تو تناردیه هستی ؟!!!:311:
هاااااااااااین !!:311:
بابا این جماعت یکی دو نفر که نیستند ماشالله 19,413 نفر رررررررررررررررررررر!
بابا ملت برای یه عروسی 50 نفره هی لیستشون رو بالا پائین می کنند . هی اسم می نویسند و هی خط می زنند . همچین دل گنده دستور پخت غذا و مهمونی می دی که انگار برای سه نفر باید برم سر اجاق .:311:
بقیتون هم خیلی خوشحال چه لایک و تشکری پای مهمونی و سور محمد زدید . همتون شناسایی شدید . شما هم از قماش همین کماندو ها هستید :311:
در وضعیت جنگ و بحران ادم از این شوخی ااااااااااااا نمی کنه اااااا.
بابا قلب برام نمونده . رحم کنید .
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
[b]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
امروز دلم میخواد داد بزنم و همه رو تو شادی خودم شریک کنم
خداجون شکرت.................
گلنوشششش داد زدی من از خواب پریدم م م م :311:
باور کن الان تو خوابم بودی ، حالا به ساعت نگاه نکنید دیگه عیده خوب
الان تو خواب،داشتم خواب گلنوش رو می دیدم خیلی خواب خوبی بود
درست یادم نیست چی بود ولی یادمه قدت خیلی بلند بود :311::311::311:
:46:فکر کنم به خاطر حرفات تو صندلی داغه ...
خلاصه اومدم بگم خیلی از خوشحالیت خوشحالم و ارزو می کنم همیشه همین جور شاد باشی و دیگران رو تو شادی هات شریک کنی
آرزو می کنم در کنار همسرت زندگی خوب و با ارامشی داشته باشی
ایشالا خدا ی نی نی فسقلی بهت بده منم خاله شم :46:
بی نهایت عزیزم خوش اومدی خوش اومدی به خونه خود اومدی
رسیدن به خیر
فقط برای سبکتکین سوغاتی اوردی !!!:302:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
نازنین جون خوابت کاملا تعبیرشده اونوقت میگن خواب زن چپه.....
اون وقت که تو خواب دیدی من بهترین لحظات زندگیمو میگذروندم
واقعا که دل به دل راه داره حتی تو این دنیای مجازی مرسی عزیزم که به
یادم بودی
این چند روز که نبودم خیلی دلم براتون تنگ شده بود
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
سلام بچه ها خوبید؟
ما این دو سه روز مثلا یه نیمچه مسافرتی بودیم الان که رسیدم عینهو معتادا که دنبال بوووق هستن پریدم پای اینترنت...واقعا که؟همش تقصیر شماست..چرا ما رو اینطوری معتاد کردین؟
بچه ها..نزدیک بود یه گند اساسی بزنم
نمیدونم چرا شماره کسی که چندین ماه پیش باهاش یه رابطه عاطفی رو کات کردم یادم نمیره..یعنی اصلا یادم نمیمونه که شماره اونه..دستم ناخوداگاه شمارشو میگیره...نمیدونید چه سوتیایی دادم:302:...پریشبم دنبال گوشیم میگشتم خواستم زنگ بزنم به گوشیم که مثلا پیداش کنم دیدم اِشغاله به خودم گفتم وا چرا اِشغاله نگاه کردم دیدم شماره اونو گرفتم
خاک عالم این دفعه اول نیست...فکر کن..اگه جواب میداد با خودش میگفت این دختره یه چیش میشه ها اول تموم میکنه بعد هی بهم زنگ میزنه...نه به اونوقت که با اعتماد به نفس قاطع هی میگفتم نه ،نه به حالا که ده بار تا حالا اشتباهی بهش زنگیدم.
ایییییییی...سر این شمارش چه سوتیایی که ندادم:302:...چیکار کنم؟..بخدا بهش فکر نمیکنم نمیدونم چرا دستم ناخوداگاه شمارشو میگیره...
این حال و احوال من بود اما اگه اوضاع به نظرتون وخیمه بگید تا یه تاپیک براش بزنم
حال و احوال یاران همدردی (4)
سلام خانم بی نهایت محترم مهربان دلسو ز:72::72::72:
شما به من خیلی لطف داشتید خیلی تشکر و قدردانی می کنم خانم بی نهایت عیدتان مبارک امیدوارم سا ل خوبی داشته باشید سا ل خیر برکت سلامتی داشته باشید عیدتان مبارک:72::72::72:
خانم بی نهایت بهترین اعضا تالار است قابل احترام هستی براتون ارزوی موفقیت سلامتی می کنم:72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
ولی محمد من یادمه اون دفعه گفتی "بهترین اعضا تالار" منم یادته؟:311: گفتی خانم بی دل مهربان دلسوز.... دانش، تجربه خلاصه کلی کمالات داره و اینا . تالار به کمک خانم بی دل نیاز داره و اگر خانم بی دل نباشه کلا تالار چرخش نمی چرخه. من که یادم نرفته.:311:
با یه تبریک عید و آرزوی خوشبختی که آدم فوری حرفشو عوض نمیکنه که!:305:
در این لحظه خشم، کینه، بخل، حسد همه وجود منو فرا گرفته:302::302:
و از همه مهم تر حس نفرت و انتقام جووووووووویییییییییییی:311:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
ممنون جات خالی بهار شادی و همه دوستان.
نقل قول:
واسه چی شمارشو نگه داشتی خوب که دستت بره رو شمارش و باقی قضایا؟
خوب پاک کن دیگه خواهر من
شمارش رو گوشیم نیست که.از حفظی میزنم..باور کن الان ازم بپرسی شمارش چنده یادم نیست اما دارم شماره میگیرم یهو شماره اونو میزنم.
نقل قول:
بهار66 Smile عزیزم من نمی دونم چی بگم فقط می دونم همچین نا خود اگاه هم نیستش ها یکمی به خود اگاهت بر می گرده..
یعنـــــــــــی چـــــــــــــــــی؟!!!!زود تند سریع بگو منظورت چی بود؟..یعنی خودم عمدی شماره میگیرم؟
این گزینه کاملا غلطه و ساخته ذهن خیال پرداز نازنین میباشد.:)
کسی راه حلی نداره؟یعنی چی؟آی مشاوره کو؟:180:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
میخوام بگم طبیعیه اما میترسم یکی بیاد بگه نه خیر طبیعی نیست. ولی به هر حال خودم به اشکال مختلف درگیرش بودم. نه تنها با شماره تلفن بلکه حتی با ماشین یا پیاده مثلا یک مسیری رو همیشه میرفتم. بعد حالا میخوام دیگه نرم، یهو میبینی ماشین خودش میره اون سمتی :311: همه اش باید به خودم نهیب بزنم اونور نه!
شده یه مدت همه اش شماره شخص خاصی (همسر، یا حتی خانواده مادری) را گرفتم، بعد تا میخوام شماره جایی رو بگیرم شروع میکنم وارد کردن کد موبایل و رقم های اول شماره همسر یا حتی شماره خانواده بعد متوجه میشم و پاکش میکنم. بعضی وقتها حتی شده که شماره اون آدم رو هم میگیرم بعد که میگه الو و شروع میکنیم به صحبت تازه دو ریالیمان می افته که چه خبره....:311: یه جور عادت میشه. به مرور درست میشه خودشو نگران نکن.
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
سلام خانم بی دل محترم بهترین عضو تالار هستی قابل احترام هستی تالارهمدردی به وجود شما نیاز دارد تالارهمدردی افتخار می کند خانم بی دل در تالار است خانم بی دل مهربان دلسو ز با تجربه بادانش است تالارهمدردی به کمک خانم بی دل نیاز داره اگر خانم بی دل یک رو ز تالار نباشه تالارهمدردی سکوت کور است تالار به وجودشما نیاز دارد براتون ارزوی موفقیت سلامتی می کنم:72::72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (4)
دلم نیومد اینو دیگه تو پیام خصوصی بنویسم. گفتم تو تالار عمومی بگم همه ببینند محمد که تو: دردونه ای یه دونه ای واسه نمونه ای گل گلخونه ای ( بنام همدردی هستی)
از خنده ریسه رفتم از پیامهای خصوصی ات. مرسی دلمو امروز حسابی وا کردی.
امروز گیس و گیس کشی اییییییییییییییی داشتیم با محمد. چیزی نمونده بود که از شدت خشم و کینه دستم به خون یک انسان آلوده بشه. بچم اومده میگه موهای منو بکش تا دلت خنک شه:46: عین یه آب سرد که بریزی روی خشم یک قاتل بالفطره (بالقوه؟)
البته به این میگن استراتژی نرم! دقیقا عین کاری که همسرم میکنه: میره همه گنداشو میزنه میاد بعد میگه سلام عزیزم، خوبی قربون شکل ماهت برم؟ :101: میگم حرف نزن! هیچی نگو! اونقدر از دستت اعصابم خورده که دلم میخواد بزنم لهت کنم:97: میگه خوب بزن عزیزم، اگه آرومت میکنه بزن :162: اونوقته که بهش میگم نه عزیز دلم:161:
این کارها منو تسکین نمیده ( چون کلا دوست دارم از رو کره زمین محوش کنم:311:)
خلاصه این آقای ابراهیمی هم ما رو آچمز کرد امروز. ولی به جان خودم خیلی ناقلایی محمد. به همه تکنیک های روانشناسانه روز دنیا گفتی زکی!:311:
........................
چه با مزه! پستم را که ارسال کردم تازه پست محمد را دیدم. در تایید صحبتهای بنده!
آقای ابراهیمی شما اون پست رو هم ارسال نمیکردی بازهم یه دونه بودی:)