جالب بود.....ميتونيد پرنده رو هم به بند آخرتون اضافه كنيد البته در باره بعضي از دخترا نه همشون
نمایش نسخه قابل چاپ
جالب بود.....ميتونيد پرنده رو هم به بند آخرتون اضافه كنيد البته در باره بعضي از دخترا نه همشون
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
عجب بازیی داره این روزگار :P
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
این جهان کوه هست و فعل ما ندا
سوی ما آیـــــد نداها را صـــــــــدا
مدیر عزیزنقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
اینقدر دوز طنز این بیت شعر بالاس که .نمی دونیم چی بگیم :227::227:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
آخ جون یه فرصت پیش اومده که من تلافی کنم :310:
آقای مدیر یادتونه ؟ :311:
تازه خوبه مطالب من حداقل در مورد ازدواج بود اما شعر شما اقای مدیر ...:311:
خداییش اگه اون بیت شعر آقای مدیرو من اینجا آورده بودم، باز هم آقای keyvan و mamfred دکمه تشکر رو میزدند؟
البته فکر کنم آقا کیوان یک اخطار خشانت آمیز هم به بنده نثار میفرمودند:101:
من چند وقته این آقا کیوان رو زیر نظر دارم! اصلا اینجا بد جوری تبعیض نژادی و من بمیرم تو بمیری حاکمه!:302:
البته آقای مدیر اینجا ارباب! عشقشون میکشه تو تاپیک طنز تریپ نصیحت اخلاقی بر دارند آقا ایشون اختیار دارن! مالشونه!
من پیشنهاد میدم جلسه مجمع عمومی فوق العاده رو تشکیل بدیم برا انتخاب یک هیات نظارت و بازرسی بر عملکرد آقا کیوان! این که نشد برادر من که آقای مدیر افاضات بفرمایند شما هم نخونده زرتی دکمه تشکر :97:
اصلا بیا برادری خودتو ثابت کن و همین الان اظهار پشیمونی کن و برا آقای مدیر همدردی یکی از اون اخطار خوشگلاتو بفرست:327: اونوقت شاید از تشکیل مجمع خودداری فرمودیم:305:
د...هه پ...هه ا..ه:102::97::301:
یه خانومی وارد داروخانه میشه و به دكتر داروساز میگه كه به سیانور احتیاج داره!
داروسازه میگه واسه چی سیانور میخوای؟
خانومه توضیح میده كه لازمه شوهرش را مسموم كنه.
چشمهای داروسازه چهارتا میشه و میگه: خدا رحم كنه، خانوم من نمیتونم به شما سیانور بدم كه برید و شوهرتان را بكُشید! این بر خلاف قواننیه! من مجوز كارم را از دست خواهم داد... هردوی ما را زندانی خواهندكرد و دیگه بدتر از این نمیشه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
بعد از این حرف خانومه دستش رو میبره داخل كیفش و از اون یه عكس میاره بیرون؛ عكسی كه در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام میخوردند.
داروسازه به عكسه نیگاه میكنه و میگه: خُب، حالا.... چرا به من نگفته بودید كه نسخه دارید؟؟!!
نتیجه اخلاقی: وقتی به داروخانه میروید، اول نسخه خود را نشان دهید...:311:
این زن چقدر شوهرش رو دوست داره!
کاش الان می توانستید منو ببینید :324:
چون به غیر از دوتا دستم دوتا پام هم بالا بردم.
معذرت خواهی رو برای همین وقتا گذاشتند.
من فراموش کرده بودم که نقل قول baby را بیاورم و شعرم هم اخلاقی بود نه طنز، که بدینوسیله از کلیه اعضاء محترم و همچنین فرصت طلب(البته به معنای خوب و با تلفظ طنز گونه)، و طنز مشرب و صمیمی و ... تالار همدردی و همه تالارهای دیگه پوزش می طلبم. همچنین از همه کسبه محل ، کارمندان، مدیران که از راه دور و نزدیک تشریف آوردند تشکر کرده ، امیدوارم در شادیشون شرکت کنیم. دیگر ملالی نیست جز دوری شما که فکر نکنم اصلا مرتفع بشه.
آقای مدیر عزیز ، حضورتون رو به جمع صمیمی و طنز مشرب!!!! (تا حالا این ترکیب رو نشنیده بودم :104:) خوشامد میگم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
یه لحظه تونستم ببینمتون ، چقدر جالب بودین ودیدنی وقتی دوتا پاهاتون هم بالا بود :227:
یه معما یادم افتاد : می دونین مرغها چرا یه پاشونو میبرن بالا و رو یه پا وایمیسن؟
.
.
.
.
-- چون اگه دونا پاشونو ببرن بالا میخورن زمین :311::311:
نمی دونم خاصیت این تاپیک چیه که آدمو میبره به حس فرصت طلبی (البته به معنای خوب و با تلفظ طنز گونه)
فرصت طلب نوشته:نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
ما مخ less آقای مدیر همدردی هستیم دربست!http://p30city.net/images/smilies/cool.gifhttp://p30city.net/images/smilies/icon_arrow.gif
آقا به هر حال برو بچ با حال کسبه و کارمندون وخلاصه اینا...ریش گرو گذوشتن من بمیرم و تو بمیری و... خلاصه مام دلمون عینهویه دل کفتره دیگه چه کنیم اصلش ما کینه ای نیستیم داا...ش من. اینه که ایندفه رو زیر سیبیلی در میکنیم و چییی؟ خون به پا نمیکنیم! تیزی میزی چییی؟ غلاف! ای ول داش end مرام و معرفتی آق مدیر! دمت گرم خیلی باحالی! همه چی ریدیفه مرگنو نبینم داش!
زت زیادhttp://p30city.net/images/smilies/cool.gif
این رو هم در نظر بگیریننقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
more<> less
به هر حال اگر کلاس زبان گذشتین، من حتما ثبت نام میکنم،
اگرچه، اونقدرها هم مخلص نیستم:310:
less وقتی به آخر کلمه ای ( اسم و صفت و... ) میچسبه معنی اش میشه=بدون... مثل mokhless
less than و more than یا less کلا به تنهایی ( نچسبیده) قبل از صفتی بیاد معنی کمنر ( صفت تفضیلی) میده: less efective و more effective
آقا کیوان ببخشید بنده بی تقصیرم!
:324:
:305:نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
دخترها نمیتوانند :
۱- با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی متالیک به جراح مراجه نکنند!
۲- با دیدن یکی خوش تیپتر از خودشون، میگرن نگیرن و از زور ناراحتی غش نکنند!
۳- با داشتن قدی کوتاه کفش پاشنه ۶۰ سانتی نپوشند و احساس قد بلندی نکنند!
۴- روزی ۲۴ ساعت با تلفن حرف نزنند!
۵- از مهمونی و عروسی و برای هم خالی نبندند و با خالیبندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند!
۶- با یه دماغ عمل کرده احساس خوشگلی نکنند و فکر نکنند که مادر زادی همینجوری بودن!
۷- مطالب چرت و پرت این قسمت رو بخونند و از عصبانیت سکته نکنند!:311:
آقای مدیر فکر کنم منظورتون از فرصت طلب من بودم نه ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
خب درست که اخلاقی بود پست من هم خیلی معنی دار و قابل تامل بود مگه نه ؟
اما واقعا" خوب فرصتی برای تلافی پیش اومد وقتی پستتون رو دیدم از خوشحالی بال در آوردم و بدون فوت وقت اقدام به تلافی کردم...:311:
انشاء الله اون ملال هم مرتفع میشه:310:
آقای کیوان خواهشا" این پست منو حذف نکنید تا آقای مدیر بینند
زن: عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب یادمه،
گفتم: می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم.
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه.
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچاره ای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه!:311:
آقا کیوان بازم که گزینشی عمل کردید برادر!
بنده ادامه مطلب را در اینجا می آورم:نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
پسرها نمیتوانند :
۱- با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند!
۲- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند و after shave نزنند!
۳- پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند و به فکر ازدواج نیفتند!
۴- در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس بامزگی نکنند و چرت و پرت نگویند!
۵- ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نکنند!
۶- کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و کراوات قهوهای نزنند!
۷- احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به آبجی کوچیکه گیر ندهند!
۸- از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینند و پدر ماشین رو در نیارند!
۹- چرت و پرت نگند و از خودشون تعریف نکنند
زن مثل ویروس میمونه، وقتی وارد زندگیت بشه، جیبت رو اسكن میكنه، لبخند رو دیلیت میكنه، مخت رو ادیت میكنه، برنامههات رو دانلود میكنه، آخرش هم هنگ میكنی:311:
مرد: زن! تو چرا رفتی باز سه دست لباس نو خریدی، آخه نمی گی من از كجا پولشو بیارم؟
زن: عزیزم، می دونی من اصلاً آدم فضولی نیستم!:160:
از یه نی نی میپرسن عشق یعنی چی؟ میگه یعنی بزالی اونم از پفکت بخوله ولی فقط تو
تا دونه!
خاستگاری خر
خری امد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی
پیش از ازدواج، مرد ادعا می کند که حاضر است برای خدمت کردن به تو از زندگی اش بگذرد.http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...1c479622df.jpg
بعد از ازدواج حتی حاضر نیست برای حرف زدن با تو از خواندن روزنامه اش بگذرد:301:
یکی وصل ویکی هجران پسندد
یکی چلسی یکی میلان پسندد
من از چلسی ومیلان وصل وهجران
پسندم آنچه خانم جان پسندد
یه روز یارو ميره دكتر رگ غيرتشو عمل ميكنه غيرتي ميشه .
نصف شب زنش از رختخواب بلند ميشه مرده ميگه كجا ؟
زنه ميگه دارم ميرم توالت .
مرده ميگه لازم نکرده بشين خودم ميرم!!!!! :58:
انشای یک پروفسور نیم وجبی در مورد ازدواج:
انشا خود را در مورد موضو عزدواج آغاز می كنم
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.:D
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.
ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.
مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده.
مهم اشق است
! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید. من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.:D
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود
.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.
البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم.
هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.
زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد.
می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!
اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا!
حتمن از زیر زمینی می ترسید .
ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.
اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.
از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.
عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من.
اگرچه هویت هر انسانی، تحت تأثیر عوامل گوناگونی مثل جنسیت، موقعیت شغلی، سن و بسیاری موارد دیگر است، اما در اغلب جوامع انسانی مهمترین، مركزیترین و تعیین كنندهترین این عوامل هویت اجتماعی مرتبط با مردانگی و زنانگی افراد ملاک و تعیین کننده است که البته با توجه به شرایط خاص به عبارت ها و معانی متعددی استدلال می شود که بعضا شاید چندان هم معقولانه بنظر نرسد ولی قدری قابل تامل است ...
یه روز یک آقایی میگفتن که:
من " همسری مهربان و پدری فداکار" هستم وقتی زنم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند!
من "زوج" هستم،وقتی زنم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند با ماهی یک سکه به عنوان مهریه کنار بیاید!
من "سرپرست خانوار" هستم، وقتی هنوز کسی پیدا نشده تا آرامش را کنارش تجربه کنم و کماکان در کنار پدر و مادر پیرم هستم!
من "منزل" هستم، وقتی نامزدم از ترس همکاران فضولش اسم مرا در موبایلش اینگونه Save می کند!
من "مرد من" هستم، وقتی زنم به دنبال خواسته ی جدیدی است!
من "آقا جون" هستم، وقتی تبدیل به شیئی می شوم که فقط به درد عکس یادگاری به همراه نوه و نتیجه هایم می خورم!
من "ددی" هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند!
من "پدر" هستم، وقتی مورد شماتت زنم قرار می گیرم، چون آن روز به یک مهمانی رفته بوده و بچه ام را به پارک نبرده بودم!
من "مرتیکه" هستم، وقتی زن همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود!
من "بابایی" هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا برایشان موبایل بخرم!
من "آقاهه" هستم، وقتی دندان های مصنوعی ام را از داخل لیوان آب در می آورم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من پدر بزرگش هستم و مرا خدمتکار پیر پدرش معرفی می کند!
من "مرد تمام عیار" هستم، وقتی زنم سرویس طلای جدیدش را جلوی آینه امتحان می کند!
من "عباس آقا" هستم، وقتی از مرز شصت سالگی گذشته ام و هیچ کسی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف کند!
من در ماه اول دامادی ام "مرد مردان، سالار، پلنگ، عشق من، عزیزم، سلطان، خوش تیپ، ویتامین خوشبختی" هستم.
من در فریادهای شبانه زنم، وقتی دیر به خانه می آید، لپش گل انداخته و بوی خیانت می دهد، "پاچه پاره" هستم!
من برای دامادم "لولو سرخرمن" هستم!
من "عصبی" هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم!
پدرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری اش رفته ایم "غلام شما[/" معرفی می کند!
به راستی من کیستم؟!http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...3044c338e1.jpg
در همین حال خانومی میگفتن که:
من " دوشیزه مكرمه " هستم ، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من " مرحومه مغفوره " هستم، وقتی زیر یك سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالا هیچ خوابی نمیبینم.
من " والده مكرمه" هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شركت پسرم برای خود شیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ میكنند.
من همسری مهربان و مادری فداكار " هستم ، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پر تیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند.
من " ]زوجه " هستم ، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حكم قاضی دادگاه خانواده قبول می كند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط! بدهد.
من "سرپرست خانوار" هستم ، وقتی شوهرم چهار سال پیش با كامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من "خوشگله" هستم ، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقتشان را بیهوده می گذرانند.
من "حمید" هستم ، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من "ضعیفه" هستم ، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من "بی بی" هستم ، وقتی تبدیل به یك شیء آركائیك می شوم و نوه و نتیجه هایم تیك تیك از من عكس می گیرند.
من "مامی" هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می كند.
من "مادر" هستم ، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم. آن روز به یك مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نكرده بودم.
من "زنیكه" هستم ، وقت بر سر حق پارک ماشین با ماشین مقابل بحث میکنم.
من "مامانی" هستم ، وقتی بچه هایم خرم می كنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من "ننه" هستم ، وقتی نوه برومندم به همراه دوستانش به خونه میاد و از من سنی گذشته و او خجالت می كشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم، به آنها می گوید من خدمتكار پیر مادرش هستم.
من "یك كدبانوی تمام عیار" هستم، وقتی شوهرم بادگلوی بعد از غذا میزند و كمربندش را روی شكم برآمده اش جا به جا می كند.
من " علیا مخدره"هستم، وقتی دوستانم می خواهند به من بگویند "آشغال" محترمانه اینگونه خطابم می کنند.
من "بانو" هستم ، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بكند.
من در ماه اول عروسی ام : "خانم كوچولو، عروسك، ملوسك، خانمی، عزیزم، عشق من، قشنگم، عسلم، ویتامین عشق" هستم.
من در فریادهای شبانه شوهرم، در مقابل اعتراض من که چرا دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه كتش است، "سلیطه" هستم.
من در ادبیات دیرپای این كهن بوم و بر : "دلیله محتاله، نفس محیله مكاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لكاته و ..... "هستم . دامادم به من "وروره جادو" می گوید.
حاج آقا مرا "والده" آقا مصطفی صدا می زند.
من "مادر فولاد زره" هستم وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری ام آمده اند "كنیز" شما معرفی می كند.
[/size]
http://metalsoft-co.blogfa.com/post-506.aspx
http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...3084a61198.jpg
عزیزم قلبم از عشقت ورم کرد ........ وخاک عالمی را بر سرم کرد
اگـرچه بودم از زن هــا فــراری ......... مژه مصنوعیت آخر خرم کرد
عــــــــشق یعنی علاقه؛نه کفگیر و ملاقه!
:43:
من عاشق ؛عاشق شدنم,:43: ولی پول اینها رو ندارم:::302:
تالار و شام و عاقد و عکاس و آرايشگر و فيلم و لباس و تاج و کفش و کيف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجير و سرويس طلا... آنهم از آن سرويس خوشگلها... و از اين جور مشکلها
شما در طول عمرتان فقط یکبار میتوانید از این محل دیدن کنیداینجا شش طبقه است و ارزش محصولات هر طبقه بالایی بیشتر از طبقه پائینی است
شما میتوانید فقط یک محصول از یکی از طبقات انتخاب کنید و یا به طبقه بالایی بروید
شما نمیتوانید به طبقات پایینی برگردید ولی میتوانید از هر طبقه که خواستید از فروشگاه خارج شوید
____________ _________ _________ ______
خانمی را که تازه وارد فرشگاه شده در نظر گرفته و با او همراه میشویم .
او به طبقه اول میرود که در تابلو ورودی آنجا نوشته:این مردان دارای شغل ثابت هستند.
.مردان بنظرش جالب میایند ولی تصمیم میگیرد طبقه بالا را هم ببیند
اینجا نوشته این مردان دارای شغل ثابت هستند و بچهها را دوست دارند
با خودش میگه خیلی خوبه ولی من بیشتر میخوام و به طبقه سوم میره
اینجا نوشته شده این مردان شغل ثابت دارند و بچهها را دوست دارند و بسیار خوش قیافه هستند
نگاهی به مردان میندازه میگه وای خدای من ولی احساس میکنه که باید بره طبقه بالاتر که آنجا نوشته:
این مردان شغل ثابت دارند بسیار خوش تیپ و قیافه هستند عاشق بچهها هستند و به کار های خانه علاقمندند
خانم اینجا رو هم میبینه و میگه واااای خدای من کمک کن دیگه نمیتونم خودمو نگهدارم ولی ناخود آگاه میره طبقه پنجم که اینجا نوشته:
این مردان شغل ثابت دارند عاشق بچهها هستند فوق آلعاده خوش بر و رو هستند شدیدا به کارهای خانه علاقمندند و مردانی رمانتیک میباشند
دیگه آنچنان وسوسه شده که نمیتونه صرف نظر کنه ولی باز ناخود آگاه میره طبقه ششم که اینجا روی یک تابلوی دیجیتال نوشته
شما بازدید کننده شماره ۳۱۴۵۶۰۱۲از این طبقه هستید اینجا هیچ مردی وجود ندارد این طبقه فقط برای این است که ثابت کنیم که زنها را بهیچ وجه نمیتوان راضی نمود از بازدیدتان از فروشگاه شوهر سپاسگزاریم
اطلأعیه:
صاحب فروشگاه شوهر مورد انتقاد قرار گرفته بود که چرا تبعیض جنسی قائل شده که برای رفع این اتهام فرشگاه دیگری برای انتخاب زن در همان نزدیکی گشوده
زنهای طبقه اول به مسائل جنسی علاقمندند
زنهای طبقه دوّم به مسائل جنسی خیلی علاقمندند و ثروتمندند
طبقات سوّم،چهارم، پنجم و ششم تا بحال بازدید کننده نداشته
تفاوت خرید خانمها و آقایون هم جالب توجهه ، نتیجه گیری از خرید خانمها که معرکه س "زنها را بهیچ وجه نمیتوان راضی نمود "
اینم یه دلنوشته از زدوره سربازی
http://www.hamdardi.net/imgup/5306/1...52694920d2.jpg
یارو می رسه به دوستش می گه: چی شده؟ خیلی به نظر ناراحتی؟
رفیقش می گه: آخه این هفته بدترین هفته برام بود،
شنبه طلبکاره اومد در خونمون،
یکشنبه ماشینم رو دزدیدند،
دوشنبه خونه مون آتیش گرفت،
سه شنبه سکته ناقص کردم،
چهارشنبه بابام فوت کرد،
پنج شنبه زنم گم شد
و از همه بدتر
.
.
.
.
.جمعه… زنم پیدا شد! :58::199::311::227:
معادله 1
انسان = خواب + خوراک + کار+ تفريح
الاغ = خواب + خوراک
پس
انسان = الاغ + کار + تفريح
وبنابرين
تفريح – انسان = الاغ + کار
بعبارت ديگر
انساني که تفريح ندارد = الاغي که فقط کار مي کند
*****
معادله ۲
مرد = خواب + خوراک + درآمد
الاغ = خواب + خوراک
پس
مرد = الاغ + درآمد
و بنابرين
درآمد – مرد = الاغ
بعبارت ديگر
مردي که درآمد ندارد = الاغ
*****
معادله ۳
زن = خواب + خوراک + خرج پول
الاغ = خواب + خوراک
پس
زن = الاغ + خرج پول
وبنابرين
خرج پول – زن= الاغ
بعبارت ديگر
زني که پول خرج نمي کند = الاغ
*****
نتيجه گيري:
از معادلات ۲و۳ داريم:
مردي که درآمد ندارد = زني که پول خرج نميکند
پس:
فرض منطقي ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبديل به الاغ شوند..
و
فرض منطقي ۲: زنها پول خرج مي کنند تا نگذارند مردها تبديل به الاغ شوند.
بنابرين داريم ...
مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول
و ازفرضهاي۱و۲ نتيجه منطقي ميگيريم که:
مرد + زن = ۲ الاغي که با هم بخوشي زندگي ميکنند!
[color]کارت دعوت عروسی [/color]
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
یه روز یه خانومه که ماشینش قدیمی و خراب شده بوده تصمیم میگیره که به شوهرش یه جوری غیر مستقیم بگه که یه ماشین نو میخواد.
به شوهرش میگه عزیزم روز تولدم نزدیکه. لطفا برام یه چیزی بخر که صفر تا صد رو تو 4 ثانیه بره و رنگش هم آبی باشه.
حالا حدس بزنين شوهرش برا تولد خانومه چی میخره؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...44999a06c1.jpg
انواع مرد.:324:
اروپايي = يه زن داره و يه دوست دختر . زنش رو بيشتر دوست داره.
امريکايي = يه زن داره و يه دوست دختر . دوست دخترش رو بيشتر دوست داره.
ايراني = 4 تازن داره و 10 تا دوست دختر . ننه اش رو بيشتر از همه دوست داره. :163:
شماره دلت چنده؟
۱) یکی دلش به صد دل بنده
۲) یکی صد دل به یه دل می بنده
۳) یکی دل به یه دل می بنده و تا آخرش پابنده
۴) یکی هر بار به یکی دل می بنده
۵) یکی دل می بنده تا بخنده
۶) یکی دلش اکبنده مونده به کی دل ببنده
۷)یکی به یکی دل می بنده ولی یه مدت بعدمی بینه دیگه دلی نمونده
حالا شما دلتون شماره چنده؟؟؟;)
.