-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز: منم این موضوع را میدانم. من از جمله کسانی بودم که با طلاق مخالفت می کردم اما الان با توجه به تماسهایی که با آرزو دارم و حال کنونی اش را بخوبی درک میکنم بنظرم طلاق هم میتونه یک راه باشه الان آرزو توی شرایط سختیه البته از همون خیانت اول که اوایل ازدواجش بود همینطور بود بنابراین ماندن توی این شرایط مانند کسی است که توی یک کلاس داره در جا میزنه. خانم آنی صبر خیلی خیلی خوبه و این یکی از خصوصیات مثبت آرزوست (بر خلاف من:316:) اما
- به چه قیمتی؟
- به قیمت از دست دان بهترین روزهای جوانی اش؟
- بقیمت استرسهای همیشگی؟
- به قیمت لذت نبردن از نوزادی که تازه بدنیا آورده؟
واقعا به چه قیمتی آرزو باید توی این شرایط بمونه؟ من فکر میکنم الان موقع بیرون اومدن آرزو از این لاکظاهری بیخیالیه. منم با طلاق مخالفم چون خودمم بچه دارم درک می کنم چه روزهایی پیش روی اونه.اما باید یک راه بهتری بهش ارائه بشه ببینید الان مدتهاست صبر کرده از شوهرش دلیل خواسته اما نتیجه نگرفته من فکر میکنم شاید مطرح کردن مشکلش توی یک جلسه با حضور والدین و هر دوشون راه بدی نباشه! لطفا نظر بدید
من برای دوستم خیلی نگرانم اون تنها دوست صمیمیه منه کمکش کنید:323:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خیلی جالب هست در همین سایت یکی دو نفری بودند که خیانت از طرف خانم بود. تمام بچه ها آقایون مرد خیانت را تشویق به طلاق می کردند و نظرشان این بود که زندگی با یک زنی که خیانت کرده است تلف کردن عمر هدر دادن خوشبختی هست ولی در مورد خیانت آقایان قضیه کاملاً بر عکس می شود.
آرزو جان تو یک انسانی و حق داری که مثل یک انسان با تو برخورد شود جدا از جنسیتت.
خاله من 3 سال پیش شورش فوت کرد هیچ بیمه ای نداشت و چون بعد از چندین عمل جراحی سنگین هم فوت شد هیچ پس اندازی هم برایش نبود یک خانم جوان 29 ساله با دو تا بچه 2 سله و 4 ساله.
سوال این است این زن باید نامید می شد و به انتظار فلاکت می نشست؟
کلاسهای آرایشگری رفت با کمک خانواده خودش ( پدر و مادر پیرش) بچه ها بزرگ می کند سخت بود اما بلاخره انجام داد .
سوال آزرو نمی تواند مثل خاله من عمل کند؟
کسانی که ادامه دادن یک زندگی تحت هر شرایط غیر انسانی را برای یک خانم لازم می دانند دلیل توصیه شان چی هست؟
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
من از مخالفان طلاق و موافقان بسوز و بساز نیستم . اما عزیزم زن در جامعه ایرانی بسیار آسیب پذیر است و آرزو هم مستثنا نیست مخصوصا بعد از طلاق .
یکی از مسائل و مشکلات زنان بعد از طلاق هزینه ی بچه هاست پس زن باید از یک موقعیت مالی خوب برخوردار باشد و هزینه ی بچه ها واقعا شوخی نیست . آرزو بعد از طلاق باید فکر کند می خواهد چه سرپناهی برای بچه هایش داشته باشد ؟! با کدام پول می خواهد شکم آنها را سیر کند . مگر اینکه تصمیم بگیرد بچه ها را به دست بابا جان !!! بدهد .
من فکر نمی کنم این پدر توانایی درست نگهداری از بچه ها را داشته باشد و بچه ها کوچکتر از آن هستند که آرزو تصمیم بگیرد آنها را به بابای عیاش بدهد .آنها باید چه تصاویری را مشاهده کنند ؟!! البته اگر بچه ها بزرگ تر بودند می گفتم اشکال ندارد بچه ها را به پدر تحویل بدهد و بچه ها هم یاد خواهند گرفت با مسائل زندگی کنار بیایند اما یک نوزاد !!! واقعا برای من غیر قابل تصور است که از مادر جدا شود . شاید این بخش از تربیت و نقش والد درونی من باشد و اشتباه هم باشد اما من به واقع برای بچه ها بیش از خود آرزو نگران هستم .
و بدتر اینکه بعد از طلاق آرزو در نتیجه ی بی پولی به یک رابطه جدید وارد شود و....
مطمئن باش که اگر آرزو شرایط نسبی مناسب داشت بهترین پیشنهاد طلاق بود اما نه در شرایط فعلی . آرزو باید یاد بگیرد که بی خیال شوهرش شود و فکر کند این مرد یک هم خانه است . کار سختی نیست . و بعد روی خودش فعالیت کار و تمرکز کند تا خودش را از این همه وابستگی عاطفی - متقابل - مالی رها کند در ن روز تصمیم دیگری خواهد گرفت . اما اشگال آرزو این است که بی خیال شده و هر از گاهی با شدت بیشتر یادش می افتد که این مرد چه می کند ؟!!!
وقتی کسی هم خانه ی من باشد به من چه که می کند ؟! من از او استفاده می کنم تا به وقتش . می دانم صبر می خواهد ولی این چیزی است که به نظر من درست است
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام
به نظر من که بهتره که یه کم بیشتر روی حرفهایی که بچه ها میزنن تمرکز کنین...
ببین ارزو خانم شما که منتظر معجزه نیستین
به فرض که شما این اقا را در بدترین حالت ممکن با این خانم گیر انداختین.بعدش چی میشه.حالا به فرض که این دفعه هم مثه سری قبل گفت که من پشیمانم و ببخش شما فکر میکنی که درست میشه و اون دوباره یه مرد خوب میشه و به زندگی برمیگرده.نه مگه دفعه قبل چیزی درست شد که این دفعه بخواد بشه
اما در شرایط کنونی و با توجه به رفتاری که خانواده شما دارن و بچه های شما رو نمی پذیرن باید که شما در یه مدت روی خودت کار کنین و فکر کن که شوهرت الان فقط واست یه همخونه هست که خرج تو و بچه هات رو میده و تو سعی کن که در این مدت تا میتونی خودت روبالا بکشی روحیه ات را قوی کن به همه بسپار که یه کاری واست جور کنن و خودت توانایی هات رو بالا ببر تا از نظر کاری بهتر بتونی کار گیر بیاری .حتما لازم نیست که در رابطه با رشته تحصیلیت باشه.مطمئن باش یه پشتوانه مالی الان بهترین چیزی هست که میتونه کمکت کنه.بعد ازگذشت یه مدت زمانی که حس کردی بچه ات تا حدودی بزرگترشده و تو میتونی روی پای خودت وایسی و اواره نمیشی میشه واسه زندگیت یه اقدام اساس کنی .اما دراین شرایط که نه پشتوانه مالی داری و نه خانواده ای که کمک مالی بدن بهت و یا حتی بچه هات رو بپذیرن کاری نمشه کرد و اینکه تمام امیدت این باشه که شوهرت رو گیر بندازی در نهایت کمکی بهت نمیکنه کاش هدف ات رو از اینکه میخوای مچ شوهرت رو بگیری میگفتی؟اینکه به نظرت بعدش چی میشه .فکرمیکنی که قانون کمکت بکنه؟یا شوهرت متحول شه؟یا اون زن بترسه بره؟؟
اما به عقیده من اگه سعی کنی بااراده جلو بری و قوی باشی و سعی در بهتر کردن خودت در همه زمینه ها کنی این باعث میشه که زندگیت بهتر بشه و شاید رفتار شوهرت هم عوض شو.
ببین ویونا شما که میگی باید طلاق بگیره شما نظرت اینه که بعد طلاق همه چیز درست میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
اره اگه پدر و مادری داشت که حمایتش میکردن بله .یا اگه از نظر مالی مستقل بود ولی الان خانواده او حتی حاضر نیستن که بچه اش رو بپذیرن...
خوب من فکر میکنم که بعدش هم تماما باید با والدینش در گیر باشه.مگر اینکه اونا الان بپذیرن که حمایتش میکنن.
اگه نه باید بچه رو بده به شوهرش و حتی یه شب هم خواب راحت نداشته باشه که الان بچه ام در چه وضعی است.ایا این همان چیزی است که ارزو در پی ان هست؟؟؟؟
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوستان عزیز سلام
شوهر من تا وقتی بچه نوزادم بزرگ نشه و احتمالا تا 2 سالگیش با کار کردن من مخالفه و اینطور بگم که حتی اگه کار خوبی هم پیدا بشه نمی گذاره سر کار برم.این مورد رو قبلا تجربه کردم.یه موقعیت خوب کاری رو از دست دادم چون می گفت به هیچ عنوانی حق نداری و من اجازه نمی دم تا بچه 2 سالش نشده بری سر کار.بچه 1 سال و نیمه کوچیکه بره مهد!!!!!!
می دونم که اصلا دوست نداره من شاغل بشم.الان هم با یه بچه 3 ماهه می دونم اصلا نمی گذاره سر کار برم.شاید تا 2 سال دیگه.و من تا 2 سال دیگه خیلی از فرصتهای زندگیم رو از دست میدم.امکان اشتغال برام سال به سال کمتر میشه و...............واز همه مهمتر روز به روز و لحظه به لحظه در این زندگی پیرتر و داغون تر میشم.
نمی دونید در این 6 ماهی که این موضوع رو فهمیدم چقدر روح و روانم آسیب دیده.به خدا درک نمی کنید............
تحمل اینکه شوهرم با یه زن دیگه روابط عاطفی و جنسی داره خیلی سخته.برای من غیر ممکنه.تو این مدت فهمیدم که نمی تونم مثل بعضی های دیگه که این مسایل تو زندگیشون هست و نادیدش می گیرن باشم.تو رو خدا درک کنید.نمی تونم.
تحمل اینکه هر گونه رابطه عاطفی و زناشویی رو با من قطع کرده برام زجر آوره.خیلی سعی کردم بی تفاوت باشم وسعی کنم که اذیت نشم ولی نمیشه.اینها خط قرمزهای من توی زندگیه.چطور تحمل کنم؟
وقتی شوهرم میدونه که من به این مسایل بی تفاوت نیستم و اتفاقا برام خیلی مهمه و اصلا براش یه ذره هم اهمیت نداره داغون میشم.
کاملا احساس می کنم که حکم خدمتکار خونه و پرستار بچه ها رو دارم.آدم بدبختی که هر رفتاری رو نسبت به خودش تحمل می کنه و به صرف اینکه جدا نشه یا از نظر مالی تامین باشه هر خفت و خواری رو تحمل میکنه.
به واقع این احساسات خیلی بد رو تجربه می کنم.تو رو خدا شعار ندید.من با این احساسات به شدت تخریب کننده دست به گریبانم چه کنم؟
در این مدت به بهش فهموندم که از وضع حاضر اصلا راضی نیستم و دارم به جدایی فکر میکنم.ولی کوچکترین تغییری در خودش نداد.حتی یه سر سوزن و روز به روز روابطمون بد تر میشه.
تحمل اینکه براش اصلا اهمیتی نداره که من ناراحتم ....اصلا چی می گم..........به چی نیاز دارم برام غیر ممکن شده.با رفتارش بهم خوب فهمونده که همینه که هست .میخوای بخواه میخوای نخواه.
به یه ادم بدبخت تبدیل شدم که هر بلایی سرش بیاد نباید حرف بزنه.
این مرد منو هالو فرض کرده و داره به ریش من می خنده.حتما با خودش میگه دیدی در برابر هر شرایطی مجبوره تحمل کنه.
بابا ارزشهای انسانی من زیر سوال رفته.چقدر باید شخصیتم خورد بشه؟من نباید برای خودم ارزش قایل باشم؟وقتی من اجازه می دم باهام اینطوری برخورد کنه و هیچ برخوردی باهاش نمی کنم او به خودش اجازه بدترش رو میده.
خانم آنی عزیز شما پس زدن رو نوازش منفی می دونید؟می دونید چقدر این کار به روان من آسیب زده؟اعتماد به نفسم رو کم کرده؟خواهش می کنم یه لحظه خودتون رو در شرایط من قرار بدید و ببینید این مسایل رو نوازش منفی می دونید؟
سر هر مساله بی موردی باهام دعوا می کنه.آخه من از چه دردی بگم...........
مچ گیری برای اینکه هیچ جور دیگه ای نمیشه با این آقا در مورد خیانتش صحبت کرد.فقط باید جوری مچشو بگیری که دیگه نتونه انکار کنه و اونوقت تکلیفم باهاش روشن میشه.
واقعیتش اینه که من فکر می کنم 2 سال قبل و در مورد خیانت اولش باید مچشو می گرفتم و قاطعانه باهاش برخورد می کردم که این مساله دوباره و به شکل پیشرونده تکرار نشه.
لااقل همون موقع تکلیف زندگیم با این مرد روشن میشد و به اینجا نمی رسید و الان هم موقع یه برخورد قاطعانه و محکمه که لازمه اون مچ گیریه که نتونه زیرش بزنه.
میدونم که به همچین کسی دیگه نمیشه اعتماد کرد ولی حاضرم در شرایطی به خاطر بچه هام یه فرصت دیگه بهش بدم.با گذاشتن شرط و شروطی خاص براش نه به صرف اینکه مثلا بیاد و بگه ببخشید و تموم.
هرچند فکر می کنم شوهر من از اون دسته افرادیه که بعد آشکار شدن خیانتشون اصلا اظهار پشیمونی نمی کنند.ولی لااقل تکلیف من روشن میشه و میرم دنبال زندگیم.
منم می دونم که طلاق در کشور ما شکل خوبی نداره.یه زن بعد طلاق باید حرف مردم مشکلات مالی و خیلی مسایل دیگه رو تحمل کنه ولی خدا شاهده دیگه اونقدر اعصابم خورد شده که توانایی ادامه زندگی به این شکل رو ندارم.نمی تونم بی خیال بشم.
و اینکه بعد طلاق چی میشه؟تا اونجا که من میدونم پروسه طلاق زمانبره و حداقل 2 سالی طول میکشه شاید هم بیشتر.در این مدت حتما باید شاغل بشم و زندگی مستقلی رو شروع کنم.می دونم که مدتی مجبورم در منزل پدرم زندگی کنم ولی واقعا چاره ای نیست.
من به مسافرت می رم و چون میدونم در نبود من شوهرم اون زن رو به خونه من میاره سرزده برمی گردم .دیگه هیچ جایی برای انکار نیست و شوهرم باید تصمیم بگیره که می خواد به زندگی با من ادامه بده یا نه و در صورت تمایل باید شرایط من رو بپذیره و در صورت عدم تمایل تکلیف من روشن میشه و از زندگی مردی که حتی به خاطر بچه هاش حاضر نیست از هوای نفسش پیروی نکنه بیرون میام و میرم تا زندگی جدیدی برای خودم بسازم.
سخته می دونم ولی لااقل روح وروانم آرامش داشته باشه.موندن من توی این زندگی با این شرایط و اینکه بهم اجازه کار کردن رو تا 2 سال دیگه نمیده هیچ فایده ای که نداره و روز به روز به روان من بیشتر آسیب می زنه.
جالبه که مشاور در جلسه اول می گفت مشکل شما قابل حله با اینکه همه حرفای منو شنیده بود و من در جلسه دوم چیز جدیدی نگفتم جلسه دوم می گفت این آدم قابل اصلاح نیست و من 3 راه دارم:
جدا بشم
با همین شرایط ادامه بدم و این مشکل رو بپذیرم.
و نهایتا با تعین یه سقف زمانی مثلا 6 ماهه مقدماتی رو برای طلاق فراهم کنم و از این زندگی بیرون بایم.
شما که می گید صبر کن و.............به من بگید با این احساسهای منفی چه کنم؟نمی تونم نمی تونم نادیده بگیرم.کنار بیام.به خدا نمی تونم.چه کنم؟
از همه شما عزیزان ممنونم
جناب آقای سنگتراشان از راهنماییهای ارزنده شما بی نهایت سپاسگذارم.
من قبلا بارها به ایشون گفته بودم که در صورت نقض تعهدش به من و خیانت به هیچ شکلی تحمل نمی کنم.ولی ایشون این بار خیلی ماهرانه عمل کرد و تا مدتی من چیزی نفهمیدم و هنوز هم فکر می کنه من چیزی نمی دونم.یعنی با وجود آگاهی از این که من به هیچ شکلی با این مسایل کنار نمیام به کار خودش مشغوله و فکر می کنه اینقدر زرنگه که من هیچوقت نمی فهمم.
اینطوریه که وقتی جایی برای صحبت در این مورد نمیمونه تنها راه مچ گیری میشه و تعیین تکلیف.
واقعا به نظر شما این آدمی که به این روابط عادت کرده قابل اصلاحه؟میشه از این کار برای همیشه دست بکشه؟
آقای سنگتراشان این مشکلات واقعا قابل حله؟
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
شما که می گید صبر کن و.............به من بگید با این احساسهای منفی چه کنم؟نمی تونم نمی تونم نادیده بگیرم.کنار بیام.به خدا نمی تونم.چه کنم؟
سلام
یه چند تا نفس عمیق بکشید. پست قبلی ام را با دقت مجددا مطالعه کنید.
ببیند همین نمی تونم شما و همین که نمی توانید احساس خودتون را کنترل کنید مشکلی هست که به نوع دیگر شوهر شما هم دست به گریبان هست.
شوهر شما هم حتما ادعا دارد که نمی تواند احساسات خود را در برابر جنس مخالف کنترل کنه ، نمی تونه
ببیند بحث سر صبر بر سر احساسهای مختلفی هست که ممکن است به خودمان یا دیگران ضربه بزند.
همسرت نمی تواند احساسات خود را کنترل کند و در حال ضربه زدن به شماست.
شما هم نمی توانید احساسات منفی خود را کنترل کنید و صبر پیشه کنید و در حال ضربه زدن به خودتون هستید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
آقای سنگتراشان این مشکلات واقعا قابل حله؟
مشکل با تدبیر و در آرامش قابل بررسی هست. وقتی شما تحت فشار احساسات هستید نه به هیچ وجه نمی توانید حل کنید.
شما اگر بمانید بازنده اید.
و اگر هم طلاق بگیرید بازنده اید.
و در هر دو حال این مرثیه نمی تونم و بیچاره ام و ... ادامه دارد.
اما اگر توانستی کمی در برابر این احساسات فزاینده مقاومت کنی و کمی با تمرکز زدایی (که نیاز به مشاوره بیشتر دارد)، به خودت، فرزندانت و سایر مسائل زندگی هم مدتی تمرکز کنی، و تصمیمت را آنگاه بگیری که احساسات منفی ات کمی در کنترلت بود، آنگاه موفق و برنده هستی.
چه تصمیم به ادامه بگیری
چه تصمیم به جدایی بگیری.
فراموش نکن هر تصمیمی هزینه دارد. و این شما هستید باید توان خود را محاسبه کنید. که چه طور هزینه ای را می توانید انجام دهید. ماندن یا رفتن یا تغییر کردن و تغییر دادن.
و البته این بررسی ها در زمان آرامش و بدور از احساسات شدنی هست.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
[align=justify]سلام آرزو :72:
منو یادته؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
آرزو خانم اول خوب حواست رو جمع کن ببین داره چیکار می کنه.
اگه دیدی خیانت می کنه، با لگد از زندگیت بندازش بیرون.
این مربوط می شه به وقتی که فقط یک بچه داشتی و انسان دیگه ای رو به یه خونواده متلاشی شده نکشیده بودی.
من اگه جای تو بودم، یه فرصت ایجاد می کردم که بیاردش خونه، بعد با گشت پلیس تماس می گرفتم. که اگه عقد موقت نکرده باشند، پدر جفتشونو در بیارم. و اگر هم صیغه باشند، حداقل راه انکار رو به روش ببندم و بتونم خونواده طرفین رو مجاب کنم که برحقم، و در آینده هم برای بچه ها اثبات محکمی داشته باشم. (تماس با پلیس پیشنهاد من به تو نیست، چون با توانایی هات آشنا نیستم، ولی اگه خودم در شرایط تو بودم، اینکار رو می کردم.)
بعد هم تا طلاق تخته گاز می رفتم. (البته در صورتی که بر فرض محال، موقع عقد فراموش کرده بودم حق طلاق و حضانت رو بگیرم!!!)
و مرحله بعدی کار بود و کار و کار. تا هم کم کاری های گذشته م رو جبران کنم، و هم در سایه استقلالی که بدست میارم، بتونم نقص های شخصیتم رو برطرف کنم. و مهارتم در ازدواج بعدیم بیشتر باشه، که بتونم خونواده امنی برای خودم و همسر آینده و فرزندانم تشکیل بدم.
و مهم تر از همه اینکه در مقابل خالقم شرم زده نباشم که : چرا انسانی رو که من "شریف" خلق کردم، به این ذلت انداختی؟!!
در ضمن همه مشکلاتت در مورد کار و بچه و پدر و مادرت و ... از این جهت غیر قابل حل به نظر می رسه، که تو همه قدرت هات رو برای مواجه شدن باهاشون و برطرف کردنشون، متمرکز نکردی.
آرزو تو نمی تونی، چون نمی خوای!
(مثلا اگه نصف شوهرت، به پدر و مادرت محبت کنی، و برای اینکه چطور باهاشون تا کنی، به مشاور مراجعه کنی، می تونی برای نگهداری بچه ها رو کمکشون حساب کنی. و همه مسائل دیگه هم راه حل هایی دارند.)
و در مورد احساساتی که الان داری، و در پست قبلیت بهشون اشاره کردی، باید بگم این عواقب برای موضعی که اتخاذ کردی، قابل پیش بینی و طبیعین.
طبیعی هستند چون تو درون خودت ذات ربّت رو داری، که با تحقیر سازگاری نداره!
همراه با آرزوی ثبات و قدرت، برای تو دوست خوبم.:72:
[/align]
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
6 دلیل ترس از ایجاد تغییر در زندگی
[align=justify]
ایجاد تغییر در زندگـی ممکن است کمی ترس آور باشد، و بـا وجـود اینکه عمـیقاً میخواهید عنان سرنوشت خود را در دست گیرید، باز هیچ کاری نمی توانید پیش ببرید چون از ایـجاد آن تغییر وحشت دارید. در این مقاله به علتهای تـرس شما میپردازیم و به شما کمک میکنیم که با آن مقابله کنید.
1. ترس از ناشناختهها
ترس از ناشناختهها باعث میشود افراد نتوانند از فرصتها استفاده کرده و در موقعیتهایی که چندان خوشایندشان نیست باقی بمانند. هر موقع صحبت از تغییر پیش میآید، مردم به گفتن "چه پیش خواهد آمد" میافتند.
اگه اشتباه کنم چی میشه؟
اگه بدتر از اینکه الان هست بشه، چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه؟
با خودتان فکر میکنید موقعیتی که الان دارید بهتر است و به همین خاطر همه ی ایدهها و افکار تازه برای تغییر را در ذهنتان دفن میکنید. و فکر میکنید باید همین جایی که هستید باقی بمانید. گوی شیشه ای هم ندارید که پیش بینی کنید در آینده چه روی میدهد، به همین خاطر نمی توانید مطمئن باشید که نتیجه کارتان چه خواهد شد. از آنچه که الان دارید مطلعید و با خودتان میگویید که این که دارید چندان هم بد نیست. درست است؟ ترس از ناشناختهها یکی از مهمترین دلایلی است که افراد را از ایجاد هر نوع تغییر مثبت در زندگیشان باز میدارد.
اگر ذهنتان را آزاد بگذارید، تا هر وقت که بخواهید برایتان تصورات منفی خلق میکند. اما کمی در موردش فکر کنید. شما توانایی فکر کردن به بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد را دارید، پس چرا از این انرژی خود برای تصور بهترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد استفاده نمی کنید؟ فقط باید تمرکز کنید. وقتی شانس این هم وجود دارد که نتیجه کارتان خوب باشد، چرا وقتتان را برای فکر کردن در مورد اتفاقات بد هدر میدهید؟ هر انتخابی که بکنید، فرصتهای جدیدی پیش روی شما میگذارد. فرصتهایی که حتی فکرش را هم نمی توانستید بکنید.
به نظر من هیچ انتخابی نادرست نیست، فقط فرصتهایی که به واسطه آن انتخاب برای ما پیش میآید با هم متفاوت هستند. اگر انتخابهای خود را مهیج و باارزش بدانید، تجربه ناشناختهها برایتان ساده تر خواهد شد. فقط باید تصمیم بگیرید که چه کاری را میخواهید در حال حاضر انجام دهید. یادتان باشد انتخاب غلط وجود ندارد. آیا این طرز تفکر باعث نمی شود احساس بهتری به این تغییر داشته باشید؟
2. عدم اطمینان به خود
وقتی در نظر دارید که تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، تردید دارید که آیا واقعاً از عهده آن برمی آیید یا نه. در این موقعیتها همه چیز بزرگتر و دشوارتر از آنچه که هست به نظر میرسد و وقتی به آن نگاه میکنید به نظرتان کار بسیار سختی میآید. معمواً از خودتان میپرسید، "چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ من که نمی توانم کار خیلی دشواری است."
اگر بخواهید چیزهای بزرگ به دست آورید یا حتی فقط به آرامش درونی برسید، باید بتوانید از آن قلمرو آرامش خود بیرون آمده و چیزهای جدید را امتحان کنید. اگر موفق هم نشوید، حداقل تلاشتان را کرده اید و تا آخر عمرتان افسوس نمی خورید که چرا آن قدم را در زندگی برنداشتید. با امتحان کردن چیزهای تازه، دانشتان هم بیشتر شده و چیزهای جدید یاد میگیرید که در آینده به دردتان خواهد خورد. و از اینکه توانسته اید در یک موقعیت دیگر هم موفق شوید، اعتماد به نفستان بالا میرود.
3. تنها حس کردن خود و تقلا برای تصمیم گیری
گاهی اوقات وقتی موقعیتهای دشوار در زندگی پیش میآید، احساس میکنید که تنها آدم روی زمین هستید که باید این تصمیم را بگیرید. فکر میکنید برای اطمینان از اینکه کار درستی را انجام میدهید نیاز به حمایت و اطمینان افراد دیگر دارید. نظر همه را میپرسید تا مجبور نباشید به تنهایی تصمیم بگیرید. از تجربه شخصی خودم میگویم که همیشه سخت ترین قسمت گرفتن تصمیم، تقلا و عذاب دادن خود برای گرفتن آن است. آنقدر به خودمان فشار میآوریم که هم خودمان و هم افراد دور و برمان را حسابی خسته و بیمار میکنیم. و وقتی با هزار زور و تقلا تصمیم نهایی را میگییم، احساس میکنیم که باری سنگین از روی دوشمان برداشته شده و از تصمیمی که گرفته ایم احساس آزادی و هیجان میکنیم. اما آن بخش تقلا برای تصمیم گیری است که ممکن است از ادامه راه دلسردتان کند. به این خاطر به نفعتان است که هرچه سریعتر تصمیمتان را گرفته و کارتان را جلو ببرید.
4. تصور اینکه فقط یک انتخاب دارید
گاهی اوقات وقتی برای گرفتن یک تصمیم بزرگ و مهم تلاش میکنید، اگر نخواهید که وضعیت موجود را قبول کنید فکر میکنید که فقط یک انتخاب پیش رویتان است. مثلاً یا باید در شغلی که از آن متنفرید باقی بمانید، یا اینکه از آن بیرون بیایید و بیکار باشید. و تصورات دیگری هم که پشت این مسئله میآید: من تا آخر عمر بیکار میمانم و هیچ کاری گیرم نمی آید و باید از گرسنگی بمیرم. چون انتخاب دیگری پیش رویتان قرار نگرفته، فکر میکنید که فقط یک انتخاب دارید. اما واقعیت این است که انتخابهای دیگری هم برایتان وجود دارد. فقط کافی است کمی فکر کنید تا لیستی از راه حلها جلوی رویتان سبز شود.
5. توجه به مسائل ظاهری
مشکل دیگری که برای ایجاد تغییر برای اکثر افراد پیش میآید این است که برای تعریف هویت و ارزشمان، به مسائل ظاهری و بیرونی توجه میکنیم (اینکه کارمان چیست، داراییهایمان چقدر است، درآمد ماهیانه مان چقدر است و ...). اگر آخرین مدل ست تلویزیون را نداشته باشیم، احساس میکنیم که در زندگی شکست خورده هستیم. برای از دست دادن همه ثروتمان نمی توانیم ریسک کنیم. چون این دارایی و ثروت ماست که هویت ما را تشکیل میدهد. مردم معمولاً از کارمان سؤال میکنند و همین باعث میشود که شغلمان هم جزئی از هویتمان باشد.
اما چیز دیگری که بیشتر باید به آن توجه کنیم، ارزش روابطمان با دیگران است و اینکه چطور میتوانیم به آنها کمک کنیم. وقتی به بقیه کمک میکنید (قدردانی آنها را میبینید و خودتان حس میکنید که مفید واقع شده اید) احساس خوبی به شما دست میدهد. و این لذت بسیار عمیق تر از لذتی است که از خرید آخرین دستگاه تلویزیون عایدتان میشود.
و اینکه زندگی ای داشته باشید که خودتان از آن لذت ببرید، بسیار مهمتر از ادامه دادن به شغلی است که از آن تنفر دارید. چیزی که من از آن اطمینان دارم این است که موقع مرگ چیزی که به یاد ما میماند، آخرین ماشینی که راندیم یا خانه بزرگی که در آن سکونت داشتیم نیست، این روابطمان با دیگران است که همیشه در ذهن ما ماندگار خواهد بود.
6. در بند کردن خود به خاطر مسائل مختلف
به همراه توجه به مسائل ظاهری و بیرونی، این واقعیت میآید که ما به داراییها و مقام و قدرتمان بعنوان یک منبع اطمینان و امنیت نگاه میکنیم. مردم عادت دارند در شغلهایی که از آن متنفرند بمانند و مدام با خود میگویند که تا وقتی که از تمام مرخصیهایم استفاده کردم اینجا میمانم یا تا وقتی حقوق بازنشستگیم را گرفتم میمانم. اما این فقط در ذهن آنهاست، در عمل هیچوقت آن روز نخواهد آمد. آیا وقتی 80 سالتان شد خوشحال خواهید بود که همه عمرتان را در کاری که از آن نفرت داشتید به خاطر چند روز مرخصی تلف کردید؟ همین فکرهاست که باعث میشود مدتی طولانی اسیر موقعیتهایی شویم که به هیچ وجه از آن راضی نیستیم.
لازم نیست خودتان را با هر اتفاقی که میافتد، تطبیق دهید
بدترین قسمت ترس از تغییر آنجاست که میتوانید برای هر چه که اتفاق بیفتد، خودتان را هماهنگ کنید. اینطوری کمی از ترس آن هم ریخته میشود. واقعیت این است که این راه زندگی بسیار وحشت آورتر است چون احساس نمی کنید که اتفاقاتی که برایتان میافتد در اختیار و کنترل شماست، و همیشه از این میترسید که چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر این جرات را داشته باشید که در مواقع لزوم تغییری به زندگیتان وارد کنید، نه تنها باعث میشود کنترل زندگیتان را در دست گیرید، بلکه زندگیتان را سرشار از لذت و هدف خواهد کرد. آیا این واقعاً آن چیزی نیست که همه ما دنبالش هستیم.
http://www.hamdardi.net/thread-7193.html[/align]
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
[align=justify]سلام آرزو :72:
منو یادته؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
آرزو خانم اول خوب حواست رو جمع کن ببین داره چیکار می کنه.
اگه دیدی خیانت می کنه، با لگد از زندگیت بندازش بیرون.
این مربوط می شه به وقتی که فقط یک بچه داشتی و انسان دیگه ای رو به یه خونواده متلاشی شده نکشیده بودی.
من اگه جای تو بودم، یه فرصت ایجاد می کردم که بیاردش خونه، بعد با گشت پلیس تماس می گرفتم. که اگه عقد موقت نکرده باشند، پدر جفتشونو در بیارم. و اگر هم صیغه باشند، حداقل راه انکار رو به روش ببندم و بتونم خونواده طرفین رو مجاب کنم که برحقم، و در آینده هم برای بچه ها اثبات محکمی داشته باشم. (تماس با پلیس پیشنهاد من به تو نیست، چون با توانایی هات آشنا نیستم، ولی اگه خودم در شرایط تو بودم، اینکار رو می کردم.)
بعد هم تا طلاق تخته گاز می رفتم. (البته در صورتی که بر فرض محال، موقع عقد فراموش کرده بودم حق طلاق و حضانت رو بگیرم!!!)
و مرحله بعدی کار بود و کار و کار. تا هم کم کاری های گذشته م رو جبران کنم، و هم در سایه استقلالی که بدست میارم، بتونم نقص های شخصیتم رو برطرف کنم. و مهارتم در ازدواج بعدیم بیشتر باشه، که بتونم خونواده امنی برای خودم و همسر آینده و فرزندانم تشکیل بدم.
و مهم تر از همه اینکه در مقابل خالقم شرم زده نباشم که : چرا انسانی رو که من "شریف" خلق کردم، به این ذلت انداختی؟!!
در ضمن همه مشکلاتت در مورد کار و بچه و پدر و مادرت و ... از این جهت غیر قابل حل به نظر می رسه، که تو همه قدرت هات رو برای مواجه شدن باهاشون و برطرف کردنشون، متمرکز نکردی.
آرزو تو نمی تونی، چون نمی خوای!
(مثلا اگه نصف شوهرت، به پدر و مادرت محبت کنی، و برای اینکه چطور باهاشون تا کنی، به مشاور مراجعه کنی، می تونی برای نگهداری بچه ها رو کمکشون حساب کنی. و همه مسائل دیگه هم راه حل هایی دارند.)
و در مورد احساساتی که الان داری، و در پست قبلیت بهشون اشاره کردی، باید بگم این عواقب برای موضعی که اتخاذ کردی، قابل پیش بینی و طبیعین.
طبیعی هستند چون تو درون خودت ذات ربّت رو داری، که با تحقیر سازگاری نداره!
همراه با آرزوی ثبات و قدرت، برای تو دوست خوبم.:72:
[/align]
با سلام
philosara گرامی، تو رو خدا یه کمی آرومتر...
ما در قبال همه حرفهایی که به دیگران می زنیم مسئولیم.
ما نمی تونیم نسخه ای که خودمون توانش را داریم برای هر کسی بپیچیم.
همچنین نباید به جای مراجع تصمیم بگیریم.
شرایط ویژه ، توانایی ها، امکانات مراجع باید دقیقا سنجیده شود و در آخر هم با توجه به این موقعیت مراجع خودش تصمیم بگیرد.
اگر دقت کرده باشید بنده در 2 پست قبلی روی تصمیم گیری مراجع تمرکز داشتم و او را تشویق به آرام سازی خویشتن و سپس تصمیم گیری کردم.
ما وقتی با مراجعی با احساسات برانگیخته روبرو هستیم کارمان دشوار تر هست. ممکن است با برانگیختگی احساسی که وی دارد یک پیشنهاد ما را عملی کند و سپس چون توانایی ، امکانات و قدرت و شرایط متناسب را ندارد، احساس پیشمونی سراغش بیاید و یک عمر با عذاب وجدات و تنهایی زندگی کند.
به هر حال نکته کلیدی، کمک به آرام سازی مراجع، افزایش توانایی ها، دور ساختن ترس ها (همانطور که چنین پستی را شما قرار دادید، که از این بابت به خاطر پست کلیدی و مهمتون تشکر می کنم)، می باشد.
با تشکر
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
...... شما به خاطر دو بچه يه كمي صبر و تأمل پيشه سازيد و به حرف مشاوره تان گوش كنيد و راه سوم را كه گفته انجام دهيد و بعد تصميم سرنوشت ساز زندگي تان را بگيريد. به اميد آن روزي كه درد و غمي در زندگي نداشته باشيد. چه با شوهرتان چه بدون ايشانو :323:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیزم سلام
همراه پدر و مادرم نرفتم.برای این کار هم باید مقدماتی را فراهم کنم.هنوز تصمیم نگرفتم.ولی واقعا تحمل این شرایط برام خیلی سخت و غیر ممکن شده.در این مدت خیلی سعی کردم روی رابطمون کار کنم ولی هیچ فایده ای نداشت............هیچی
جز اینکه من اعصابم خیلی خورد شده.
اوضاع و احوال شوهرم هم خوبه و به اموراتش حسابی مشغوله.به او خوش می گذره......
وحالا به این نتیجه رسیدم که حتما باید کاری کنم.
توصیه مشاور این بود که مستقیما با شوهرم حرف بزنم و در مورد روابط عاطفی و نبود رابطه زناشویی بینمان و دلایلش باهاش صحبت کنم.به خیانتش هیچ اشاره ای نکنم.
برام خیلی سخته ولی به این نتیجه رسیدم که حتما باید این کار رو بکنم.این اولین قدمه و بر اساس عکس العمل او تصمیمات بعدیم رو می گیرم.
مشاور در مورد نحوه گفت و گو و اینکه بچه ها نباشند تاکید کرد.این چند روز دوباره مسافرت به شهر مورد نظر می ریم.و ان شا الله حتما در این چند روز باهاش صحبت می کنم.هر چند قابل پیش بینیه که احتمالا میگه: همینه که هست .تقصیر خودته .هر کاری می خوای بکن و.....
ولی این کار رو می کنم و بعد سراغ مراحل بعدی میرم.
می خوام بهش بگم اگه اینطوری ادامه بده دیگه نمی تونم به این زندگی ادامه بدم و تکلیفم رو روشن کنه؟
دعا کنید بتونم خوب و درست صحبت کنم.
آنی خیلی عزیز همه حرفاتون درسته ولی من واقعا نمی تونم اینطور ادامه بدم.اگه نظری دارید ممنون میشم بشنوم.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزو من کاملا تو را درک می کنم عزیزم .
مشاور حرفهای خیلی خوب و درستی زده اما من می خواهم به یک نکته اشاره کنم .
گفته ای ممکن است تو به شوهرت در مورد نحوه ی ارتباط ناسالم خودتان دو نفر حرف بزنی و او حرف خودش را بزند
دقت کن
ما هم وقتی آزرده هستیم ، اگر طرف مقابل با یک اشاره ی کوچک که بوی دوستی بدهد به سمت ما بیاید نرم نمی شویم چرا که توقعاتی داریم . آسیب هایی خورده ایم و تمایلاتی داریم . خیلی کم اتفاق می افتد که کسی در زمان دلخوری به ما اشارتی بزند و ما هر آنچه گذشته را مثل فوت کردن یک شمع بدون دود به دست فراموشی بسپاریم . دوست داریم با اولین تلنگر از بوی دوستی ، گله کنیم . داد بزنیم . یاد آوری کنیم که چقدر آسیب دیده ایم و انگشت اتهام به سمت طرف مقابل بگیریم و ... ( این حرف ها معنی اش این نیست که تو آسیب ندیده ای و تنها همسرت آسیب دیده که حالا باید نوازش شود )
شوهر تو از مریخ نیامده . اهل زمین است .یکی مثل من و تو و به مراتب ضعیف تر از تو . واکنشهای او هم مثل من و توست . می دانم آسیب دیده ای . می دانم سختی زیادی را تحمل کرده ای . می دانم حتی بیشتر از همسرت به غرورت توهین شده اما یادت باشد که می خواهی با او صحبت کنی تا نتیجه بگیری .
باید یک انگیزه ی قوی در خود ایجاد کنی که در زمان گفتگو از کوره در نروی و اگر به تو گفت : تو خودت خواستی و خودت کردی و....( و از جایگاه من خوب و تو بد با تو صحبت کرد ) رشته ی کار از دستت در نرود .
حالا که شوهرت نیست اما کسی که در فشار است و زندگی برایش غیر قابل تحمل شده و نمیتواند به این وضع ادامه دهد تو هستی او که به قول تو کار خودش را می کند و .... . پس برا ی خودت لطفی کن و انگیزه ای درست کن که بتوانی بحث را درست مدیریت کنی .
گفتگوی سختی خواهد بود و حتما مدیریت می خواهد و قبل از هر چیز حس اعتماد به نفس و مثبت اندیشی و تفکر سالم.
من مطمئن هستم تو از پس این گفتگو بر خواهی آمد . از کوره در نخواهی رفت . آرامش خواهی داشت . با صبوری نتیجه را به نفع خود خواهی کرد . باید گام نخست را درست برداری تا گام های بعدی درست برداشته شوند .
فکر نکن از همسرت محبت را گدایی می کنی او وظیفه دارد که به تو محبت کند و خلاهای عاطفی ترا در آن حدی که به خودش مربوط است پر کند . هیچ زندگی با اشتباه یکی از طرفین به بن بست نمی رسد . باور کن . باید هر دو نفر شما اشتباهات خود را بپذیرید . حتی خوب بودن زیادی هم می شود اشتباه بزرگ .
شنیده ای می گویند لطف مداوم حکم وظیفه پیدا می کند !!!حتی سکوت و صبر مدام هم حکم وظیفه پیدا می کند !!! پس عزیزم . اگر تو صد در صد هم خوب بوده باشی در جاهایی و در بهترین حالت اشتباهاتی از سر خوبی زیاد داشته ای . فاکتورهای خوبی که در زندگی تو حکم وظیفه یافته اند . اما تو چرا اینقدر صبوری کرده ای و یا سکوت و ... آن هم بر می گردد به درون تو و... که نشان می دهد یک جای کار در درون تو می لنگد .
اما چیزی که مهم است باور تو به زمان بر بودن تغییرات است .
در شروع گفتگو به خودت بگو من قرار است به عنوان کسی که اولین قدم را برداشته است رو به روی یک آینه بنشینم و تصویر درون آینه همان را نشان خواهد داد که من هستم . مطمئن باش اگر غمگین و عصبی باشی ،تصویر درون آینه همان می شود ( واکنش همسرت ) پس با روحیه ی بالا و اعتماد به نفس و بسیار مهربان و خوش زبان و مهمتر از همه سلامت فکر و مثبت اندیش . در غیر این صورت همسر تو نمی فهمد تو به چه هدفی اولین گام را برداشته ای و در درک آن دچار اشکال می شود . باید حس دوستی و رابطه ی سالم از درون تو بجوشد تا آن را بتوانی انتقال بدهی و او باور کند . پس اول از همه روی باور های خودت روی اقدامی که تصمیم گرفته ای انجام دهی کار کن .
قبل از گفتگو بارها و بارها نتیجه ی گفتگو را همانگونه که می خواهی تصور کن و بنویس . عشق و دوستی را هر چند سخت به رگهای منجمدت منتقل کن . کار سختی است اما شدنی است . یک موجود یخ زده و منجمد این حس را به راحتی از روی نگاه و علائم ظاهری و حسی به طرف مقابل منتقل می کند .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ارزوی عزیزم سلام
من تا حالا تو این تاپیک پست نگذاشته ام ولی انقد مشکلت برایم مهم هست که بدون اغراق بگویم هر لحظه دنبال می کنم تاپیکت رو
ارزوی عزیز پست 96انی را مو به مو وبا دقت زیاد بخوان
،اصلا سرسری از این پست نگذر ،بر احساس خودت مسلط باش و بدون که کلید موفقیت تو تو ارامش هست
منتظر خبر های خوشم ازت:72:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
لطف مداوم حکم وظیفه پیدا می کند !!!حتی سکوت و صبر مدام هم حکم وظیفه پیدا می کند !!! پس عزیزم . اگر تو صد در صد هم خوب بوده باشی در جاهایی و در بهترین حالت اشتباهاتی از سر خوبی زیاد داشته ای . فاکتورهای خوبی که در زندگی تو حکم وظیفه یافته اند . اما تو چرا اینقدر صبوری کرده ای و یا سکوت و ... آن هم بر می گردد به درون تو و... که نشان می دهد یک جای کار در درون تو می لنگد .
خانم آنی واقعا با این جمله شما موافقم توی یکی از پستها آرزو به شهری که پدر و مادرش در اونجا ساکن هستند رفته بود بقول خودش هرچقدر اصرار کرد شوهرش برای برگرداندن او و نوزاد کوچک و فرزند دیگرش حتی حاضر نشد به آن شهر برود اما آرزو باز مثل سابق خودش برگشت. بنظر من این ترس آرزو از قهرهای طولانی مدت شوهرش و ترس از عکس العملهای شدید اون باعث شده تا برای جلوگیری از خشونت در خانه به تمام عقاید وی احترام بگذارد اما از درون بخودش آسیب بزند. لطفا کمکش کنید تا این مشکل ترس براش حل بشه.
آقای سنگتراشان جایی فرمودند: آرزو تو نمیتوانی چون نمی خواهی. بنظر من آرزو میخواهد و بدنبال راه حلهای فراوانی است اما این ترس از رفتار آتی شوهرش به او اجازه تحرک نمی دهد.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
وقتی زنی از حمایت و موقعیت و پشتوانه ی خوب و قوی برخوردار نباشد وادار به سازش و مدارا و لطف مداوم می شود و متاسفانه مردانی با روحیه سلطه جو این موقعیت را خوب شناسایی و درک و در نهایت از آن سو استفاده می کنند .
البته مقوله ی مردان سلطه جو محدود به این گروه از زنان نمی شود آنها شانس خود را در هر موقعیتی امتحان می کنند اما زمانی که زنی که شرایطش با این گروه اول متفاوت است و از اعتماد به نفس بالا بر خوردار است اما از سر فروتنی و تواضع و ادب و ملاحظات و ...یا هر دلیل بیمارگونه ی دیگری به لطف مداوم بیفتد به وقتش هم می توانند واکنش سریع و ضربتی انجام بدهد و شرایط را به نفع خود عوض کند .
متاسفانه آرزو جز گروه اول است و همسرش او را شناسایی کرده است . مگر اینکه آرزو واقعا تصمیم به تغییر و وضعیت موقعیت بگیرد و خودش را به زنان گروه دوم نزدیک کند و هر چه این فاصله کمتر بشود نتیجه ی آن مطلوب تر خواهد بود .
و در اولین قدم اعتماد به نفس و مثبت اندیشی است که راه ها را باز می کند .
من اینگونه تجربه کرده ام که هر زمان که در اوج فشار بوده ام موتور مغزم بیشتر و بهتر فعال بوده است .
زمانی که فشار را با جان و دل احساس نکنیم در حالت استراحت و .. به سر می بریم . پس می بینید که اوج فشارها زیاد هم موقعیت بدی نیستند و برعکس راهگشا ست و فعال .
آرزو به این مرحله رسیده یعنی مرحله ی اوج فشار در نتیجه موتور مغز و جسم اش با تمام قدرت فعال شده و از این بابت واقعا به او تبریک می گویم .
مرحله ی فوق العاده ای است که اگر درست عمل کند نتایج بی نظیر خواهند بود . تبریک آرزو خانم . دست ما را هم بگیر .:46:
در ضمن باز به یک نکته ی دیگر هم بر مبنای تجربه رسیده ام که قورمه سبزی تا جانیفتد خوردنی نیست !!! مرحله فشارها هم همینگونه است باید جا بیفتد و به اوج برسد . حال بر مبنای ظرفیت انسانها میزان تحمل فشارها هم متفاوت است . مسئله و موقعیت آرزو تازه حکم همان قورمه سبزی جا افتاده را پیدا کرده و قبل از آن هر چه که می گفتی گرسنه هستی فایده نداشت برای اینکه واقعا غذا حاضر نبوده !!!
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ارزو, عزیزم از اینکه شرایطت تغییری نکرده متاسفم.
ارزو جان تو باید قاطعانه و با اراده کامل برای تغییر شرایط اقدام کنی. اینکه توی این سکوت شوهرت یه مرد حق بجانب باشه و تو درد بکشی اصلا درست نیست.
این سکوت مثل خوره داره تو را از درون نابود می کنه. اینکه تو به واسطه ذکاوت ساعت قرار همسرت با اون زنو می دونی و در اون زمان درد میکشی اصلا منصفانه نیست.
قبلا بهت پیشنهاد کردم سعی کنی به شوهرت نزدیک بشی(البته چون خودت مایل به ادامه زندگی بودی) ولی گویا نتونستی کاری از پیش ببری.
ارزو از اینجا به بعد خودت مسیرت را انتخاب کن و پیش برو.
نکته مثبتی که از شوهرت گفتی اینه که به بچه ها علاقه داره و وظایف پدری را به جا میاره با اینکه نمی تونه الگوی مناسبی برای اونها باشه ولی پدر وظیفه شناسیه.
ولی عزیزم تو باید مادری باشی که علاوه بر عشق و محبتت بتونی الگوی کاملی از یک زن باشی. باید به خودت, احساست و خواسته هات احترام بذاری. باید ارامش و رضایت خودت را در اولویت بذاری.
ارزو باید خودت را دوست داشته باشی.
ببین عزیزم من شرایط دقیق تو را نمی دونم ولی راهایی که به نظرم میرسه را بهت میگم می تونی بدون ابنکه با خودت رودربایسی داشته باشی راهی را که با روحیات و شرایطت بیشترین همخوانی را داره انتخاب کنی و خودت را از این برزخ نجات بدی.
1. جدایی: اگه می تونی از لحاظ اقتصادی و البته روحی استقلال خودت را بدست بیاری این روش می تونه برات مناسب باشه. جایی نوشته بودی که تا 2 سالگی بچه همسرت اجازه کار بهت نمیده. بعد از جدایی اینکه کار کنی یا نه انتخاب توه نه همسرت. برای کار کردن هم باید بدونی همه در اغاز از کارهای کوچیک شروع کردن نه از یه کار با شراط ایده ال.
2.ادامه زندگی: اگه بهر دلیلی فکر می کنی طلاق با روحیات تو سازگار نیست و مجبوری به این زندگی ادامه بدی باید شرایطت را مناسب تر کنی تا کمتر اسیب ببینی.
1-2. در پیش گرفتن شرایط فعلی: ارزو تو الان با شوهرت زیر یک سقف زندگی میکنی ولی عملا روابطتون هیچ شباهتی به رابطه بین زن و شوهر نداره. یه جور طلاق عاطفی. اگه می خوای به این شرایط ادامه بدی لااقل باید کاری کنی که احساس بهتری داشته باشی. یعنی تو, تو خونه به امور بچه ها و کارهای پدر بچه ها رسیدگی می کنی و در عوض از نظر اقتصادی تامین میشی. عملا در درون احساس میکنی که از همسرت جدا شدی بدون اینکه هزینه های طلاق را بدی. اگه فکر می کنی قادر به تغییر شرایط نیستی بایداز زاویه ای به مسئله نگاه کنی که ارامشت را بدست بیاری.
2-2. به شوهرت بگی که از همه چیز مطلع هستی و قاطعانه ازش بخوای این رابطه را تموم کنه.
این روش ریسک اینا داره که تو مطلع بشی این خانوم همسر رسمی شوهرته و مجبور بشی بین زندگی دو همسری و طلاق انتخاب کنی ولی در هر صورت تکلیفت مشخص میشه و از این درد درونی راحت میشی و می تونی مشکلت را بروز بدی.
ارزو قبلا روشهایی برای نزدیک شدن به همسرت و تغییر شرایط را هم من و هم دوستان دیگه گفتن. اگه فکر می کنی جواب میده روی اون روش ها تمرکز کن.
ارزو این فاصله بین تو و شوهرت و سکوت تو فقط و فقط به ضرر خودته. حتی ممکنه بعدا شوهرت عدم تمکین از طرف تو و نداشتن رابطه زناشویی را بهانه کارش بدونه و تو را متهم کنه.
به هر حال هر روشی را که انتخاب کردی چه طلاق و چه ادامه زندگی, اول باید شرایط را برای انجام تصمیمت مساعد کنی و از همه نظر خودت را اماده تغییرات در زندگی و نگرش به زندگی کنی و بعد پیش بری.
موفق باشی.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوستان مهربون
قدم اول:
چند روز پیش مسافرت بودم .از روز اول به شوهرم گفتم که می خوام باهاش صحبت کنم.نیم ساعت وقت بگذاره که بچه ها رو همراه خودمون نبریم و تنها صحبت کنیم.بالاخره روز آخر بعد از بارها گفتن دقایقی بیرون از خونه صحبت کردیم.
اولا علارغم اینکه به توصیه مشاور ازش خواستم اجازه بده من همه حرفم رو بزنم بعد او صحبت کنه وسط صحبتم شروع به حرف زدن کرد.و وقتی گفتم از وضعیت فعلی روابط عاطفی و زناشوییمون ناراضیم.دلیلش چیه؟و....
گفت:من دیگه به تو نمی گم.ما خیلی با هم حرف زدیم و هیچ فایده ای نداشته.من فقط در حضور جمع صحبت می کنم.
اگه میخوای برو دادگاه.من با تو صحبت نمی کنم.مسایل ما باید در جمع مطرح بشه.من و تو اختلافمون اساسیه.اختلاف فرهنگی داریم حرف هم رو نمی فهمیم!
تا حالا خیلی حرف زدیم!20روز خوبی دوباره مثل قبل میشی.4 نفر آدم از فامیلت بگو بیان .از خانواده منم فقط یا برادرم یا خواهرم میان و....
و در جواب من که گفتم من از این وضعیت خیلی ناراحتم و اصلا راضی نیستم گفت:منم آرامش ندارم!
جالبه که ما تا حالا حتی یه بار هم با هم در مورد مشکلاتمون صحبت نکردیم.همیشه ایشون متکلم وحده است و هیچ وقت حتی اجازه دفاع کردن به من نداده.بعد میگه ما خیلی حرف زدیم.همیشه منو متهم کرده.
و من با آرامش و توصیه های مشاور سعی کردم بحث رو پیش ببرم .خیلی سعی کردم که حرف بزنه.گفتم ما خودمون باید مسایلمون رو حل کنیم.تو هیچ وقت به من اجازه حرف زدن ندادی.هر وقت خواستی خودت حرف زدی و..................
ولی هیچ فایده ای نداشت و همه حرفش این بود که باید چند نفر بیان و.....
وحالا می دونم هدفش از این کار چیه.فکر می کنم اولا می خواد منو تو جمع از نظر خودش محکوم کنه و بگه همه مشکلات زندگی ما تقصیر منه!دیگه با این شرایط نمیتونه ادامه بده!!!!!!!
ثانیا فکر می کنم در نهایت می خواد یکسری امتیاز بگیره و شرط و شروط بیشتر بگذاره.شایدم می خواد توی جمع ازم تعهد بگیره که دیگه من مشکلی ایجاد نکنم!!!!!!!!!!!!!!
واقعا خنده داره که خودم مشاور و همه شما دوستان عزیز به این نتیجه رسیدید که من خیلی گذشت کردم و او مدام پیشروی کرده.خیلی کوتاه اومدم.مشاورم می گفت تو کوتاه اومدی و او با روحیه سلطه جویی اختیارات و امکانات خودش رو بیشتر کرده و تو رو محدود تر.
و حالا من واقعا موندم هدفش از این برخوردا و حرفها چیه؟من که هر چی گفته قبول کردم و خیلی کوتاه اومدم ؟می دونم اشتباه بوده ولی من این کارها رو کردم هدف این آقا چیه؟
خودم فکر می کنم می خواد شرط و شروط بیشتر بگذاره که راحت تر به امورات خیانتش برسه.قبلا با قهر و سکوت امتیاز می گرفت.حالا با قطع کردن رابطه زناشویی.
و دلیلش رو فقط خیانتش می دونم.فکر می کنم اونقدر در رابطه با اون زن افتاده که دیگه براش مهم نیست زندگیش با وجود دو بچه از هم بپاشه.
و من دیگه نمی تونم و نمی خوام به هیچ عنوان امتیاز بدم.من از این شرایط هم خسته ام چه برسه به اینکه بخوام شرایطم رو بد تر کنم.
اگه بنا باشه جلسه ای برگزار بشه منم خیلی حرف دارم و به احتمال زیاد بیشتر حق رو به من می دن.ولی واقعا نمی دونم انجام این کار درسته یا نه؟چرا باید مثل قبل هر چی ایشون میگن اجرا بشه؟با اینکه دیروز بارها گفتم که مخالفم و مشکلمون رو باید خودمون حل کنیم؟با این جلسه هم مشکل خیانت ایشون که حل نمیشه.
از دیروز هم باهاش حرف نمی زنم.
لطفا همه دوستان عزیز اگه نظری و راهنمایی دارید بفرمایید.
از جناب آقای سنگتراشان هم تقاضا می کنم نظرشون رو در مورد برگزاری جلسه با حضور فامیل بفرمایید.
سپاسگذارم
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
بنظر من بدلیل اینکه خانواده آرزو در این مدت کوچکترین عکس العملی نسبت به بدرفتاریها و آزارهایی که شوهرش در این مدت به او کرده نشان نداده اند امروز خیال می کند با طرح این مساله جلوی خانواده آنها هم آرزو را متهم خواهند کرد و احتمالا برای این رفتارهای ناخوشایند از شوهرش تشکر هم می کنند. البته آرزو خانم شما هم نباید (بنظر من) اصرار می کردی که خودتون دو نفره مشکل رو حل کنید. اینطوری شوهرت خیال می کنه خانواده تو پشت سرت نیستند. هر چند باشناختی که من از تو و خانوادت دارم میدونم که اصلا اینطور نیست اما شاید شوهرت اینطور فکر کرده.
خانم آنی و هم تالاری های عزیز : نظری و پیشنهادی در این مورد ندارید؟:325:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزو جان تو این جلسه شرکت کن و مطمئن باش چیزی از دست نمی دهی.
موفق باشی
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ابتدا با خانواده ات تمام صحبتهايت را بكن. ريز و درشت ماجرا را برايشان شرح بده. واقعيت را بگو نه چيزي كم و نه چيزي زياد. دوباره با مشاوره ات صحبت كن. بهرحال ايشون بهتر از ما مي توانند كمك اساسي به شما بكنند. هر چه زودتر اين جلسه را با هماهنگي تشكيل بده تا گره زندگيت هر چه زودتر باز بشود. هر چند منم معتقدم دو نفر بهتر مي تونند مشكلشون رو حل كنند ولي وقتي ايشون حاضر نيست صحبت كنه پس بهتره به جمع كشيده بشه و زندگيت شايد سر و سامان بگيرد.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو خانم گل
چه خوب که با همسرت صحبت کرده ای عزیزم . می دانم که چکیده ای از صحبت ها را اینجا نقل کرده ای ولی بر خلاف تو من این دیالوگ و این گفتگو را خیلی عالی می بینم و نتیجه بخش . باور کن که اینگونه است . پله ی اول را خوب رفتی بالا هر چند در نکاتی دچار اشتباه هستی . که در ابتدایی ترین مسئله صبوری و سوءبرداشت و بدبینی است !!!
هیچ اشکالی ندارد که در جمع خانواده و یا بهتر از آن مشاور رفتن ( این یکی را برای مورد شما بیشتر می پسندم ) مسائل باز شود و یا اگر قرار است که در جمع خانواده این مسائل را باز کنید 4 آدم به واقع عاقل و بالغ میان شما قرار گیرند .
برعکس تو ، من همسرت را مردی می بینم که تمایل دارد زندگی اش را سروسامان دهد اگر نه همین پیشنهاد را هم نمی داد و به واقع جای تشکر دارد . آفرین آقای همسر آرزو .
او را هم به اندازه ی تو آسیب دیده می بینم و او هم مثل تو خواستها و شرایطی دارد .چرا ما این فرصت و حق را از او بگیریم و این حق را برای او قائل نباشیم ؟!!
یادم نمی آید به شخصه تنها به تو گفته باشم که تو درست می گویی و همسرت سراپا اشگال است !!و برعکس در جای جای بعضی از پستهایم اشاره کرده ام که ما فقط صدای تو را می شنویم و مسائل را از دیدگاه تو مورد بررسی قرار داده ایم و ...
نائید و تکذیب های ما همه از برداشتها و تعاریف توست و ما صدای همسرت را هیچوقت نشنیده ایم و حتی مشاور تو هم هنو ز نمی داند این مرد چه می خواهد و چه می گوید پس نگاه یک سویه داشتن به مشگل شما دو نفر بی انصافی است در حق همسرت . بیا بی انصاف نباشیم :46:.
به نظرت آرزو اگر یک مردی در مسیر زندگی اش دچار کمبودهای شدید از سمت همسرش باشد باید چکار کند ؟!
نمی گویم که تو دانسته همسرت را در تنگنا قرار داده ای ولی به هر ترتیب عمل و عکس العملهای هر دو نفر شما باعث شرایط امروز است . پس بهتر است در گام نخست برای بهبود شرایط زندگی به دنبال قاصر و مقصر نگریدم . این خیلی طبیعی است که هر یک از شما فکر کنید که طرف مقابل مقصر است و ....
ولی واقعا اینگونه نیست . یک اشتباه از سمت یک طرف ماجرا ، باعث می شود از طرف مقابل دو اشتباه سر بزند . این یک اتفاقی است که بالاخره می افتد تا رابطه ای را دچار مشگل می کند حتی صبورترین انسان ها در مقابل افرادی که اشتباه پی در پی می کنند وادار به واکنش می شوند و...پس عزیزم این اتفاق در زندگی تو هم افتاده و باید با سر بلندی و با صدای بلند بگویی بله من هم اشتباهاتی داشته ام و آنها را شناسایی کرده ام و امروز فهمیده ام که همسرم را دوست دارم و دلم نمی خواهد زندگی ام از هم بپاشد . :104:
اگر باور کنی که همسرت هم آسیب دیده است از اینکه شرایط معقول و منطقی او را بپذیری واهمه نخواهی داشت و تو هم در میان جمع می توانی خواستهایی معقول و منطقی خود را مطرح کنی و حتی به کمی های رفتاری خودت اشاره کنی و ...( این کار به همسر تو این باور را می دهد که واقعا تو در پی زندگی درست و سالم هستی و نباید از این جهت در خود احساس ضعف و زبونی بکنی . این حرکت فقط از انسانهای بزرگ با روحیه ای قوی سر می زند و تو انسان بزرگی هستی و.... و البته تو نتایج جادویی آن را در پایان جلسه ی خانوادگی خواهی دید)
و مسئله بسیار مهمی که دوست دارم بدانی و رازی است زنانه اما مردان هم به هر حال در این تالار آن را می خوانند و از آن آگاه می شوند اینکه اگر در پله ی اول رابطه درست قرار بگیری ( که تو در این قسمت نیاز به کمک داری ) تو فاکتور زن بودن را داری و این همیشه برگ برنده ای است برای ما زنها تا بتوانیم مسائل را خیلی درست و منطقی پیش ببریم و این را فراموش نکن که زنان در دستانشان غول چراغ جادو و معجزه ی حفظ رابطه را دارند و قوی ترین و سر سخت ترین مردان را با این فاکتور می توان رام و اهلی و خانگی کرد . کافی است که از اعتماد به نفس عالی و مغز و تفکر و عمل سالم برخوردار باشی .
باور می کنی با تمام تعاریفی که کرده ای که تاپیک تو به 100 رسیده و 10صفحه رسیده من این قابلیت را در زندگی تو می بینم که بهترین زندگی باشد و رابطه زناشویی بسیار قوی می توانی با همسرت داشته باشی . کافی است که تو از حداکثر توانایی خودت استفاده ی درست ببری و خیلی ساده و آسان تو می توانی این مرد را رام و اهلی کنی و هر چه در مورد او و خواستهایش بیشتر بدانی بهتر می توانی عمل کنی . پس از طرح خواستهای او در جمع هراسناک نباش . هیچ مردی حاضر نیست در جمع خودش را ضایع و خراب کند . اشکال تو و شوهرت این است که حرف همدیگر را نمی فهمید و نحوه دیالوگ شما با هم درست نیست . به او فرصت بده بارها و بارها او را در موقعیت حرف زدن قرار بده حتی اگر با تمام حرف هایش هم مشگل داشتی فقط گوش بده و ساکت باش و سراپا گوش باش . این واقعا برای شما لازم است . عجله نکن . نخواه در جا نظرت را بگویی و بحث را به مجادله بکشانی . بگذار همسرت از جایگاه "من خوب، تو بد " هم حرف بزند آنقدر بگوید تا تخلیه شود بعد باور کن معجزه ای اتفاق خواهد افتاد و آن معجزه در درون همسر تو خواهد بود اکثریت مردها بعد از حرف زدن فکر می کنند و با وجدانشان خلوت می کنند . شاید زمان این تفکر کوتاه باشد اما عمقش زیاد خواهد بود .
فکر نکن آن خانم که دوست همسرت است ( البته به گفته ی تو ) کارت برنده ای در دست دارد که تو آن را نداری کارت های برنده ی تو خیلی بیشتر از آن خانم است کافی است که اعتماد به نفس درستی داشته باشی تا بتوانی کارت های برنده ی خودت را ببینی و شناسایی کنی و از آن استفاده کنی .
تمام تلاش من برای تو این است تا تو به این باور برسی که آنکه برنده است و می تواند برنده باقی بماند و با خوشحالی در کنار شوهرش زندگی کند تو هستی . باید بخواهی باید تو تغییر کنی . باید تو قوی باشی و باید اعتماد به نفس داشته باشی و درست عمل کنی .
سعی کن همیشه از بیرون به رابطه ات نگاه کنی تا بدون احساس و از نگاه یک ناظر به ماجرا نگاه کنی . آن وقت بهتر مسائل را درک خواهی کرد و اشتباهات را بهتر غلط گیری می کنی و بهترین تصمیم را خواهی گرفت .
نازنین دوستم من مطمئن هستم که تو سال خوب و جدیدی را آغاز می کنی که همه چیز در آن زیبا است و مهم تر اینکه همه چیز سر جای خودش است .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی عزیز سلام
از راهنماییهای ارزندتون بی نهایت ممنونم.
واقعیتش اینه که من فکر می کنم شوهرم از خودش مطمئنه که میتونه منو توی جمع محکوم کنه.برای همین این پیشنهاد رو داده.و باز هم فکر می کنم می خواد در جمع ازم قول بگیره و شاید تعهد که دیگه براش مشکلی درست نکنم.
من نمی گم خیلی خوبم.منم در این زندگی اشتباه کردم.اشتباهات بزرگ من رو دادن خیلی زیاد به شوهرم بوده که الان دیگه از پسش بر نمیام.
واقعا نمی دونم هدفش از این کارها چیه؟
ببینید روز خواستگاری که با هم صحبت می کردیم ایشون گفت:کار بیرون خونه مال منه و اگه لازم دیدم درموردش بهت می گم .
حالا روی حساب این حرف می گه من اگه تا 4 صبح هم بیرون بودم به هیچ عنوان حق نداری بپرسی کجا بودی و....
من حد و حدود تو رو روز اول مشخص کردم.
آخه از این حرف من چطور باید می فهمیدم منظورش اینه که هر موقع بیرون می رم هیچی نپرس.معلومه که کار بیرون مربوط به اونه.............
جالبه که اینقدر در این مورد بارها بحث کردیم که من مجبور شدم کوتاه بیام و دیگه تحت هیچ شرایطی نپرسم کجا رفتی و امثال اینها....................
یکی از مواردی که حتما در جلسه اگه برگزار بشه مطرح می کنه همینه.
یکی دیگه اینکه من فوق العاده ساده بودم و او هفت خط.بارها با من قهر های 2 ماهه کرده و جاش رو جدا کرده و در این مدت 1 کلمه هم حرف نزده . ومن که در این شهر غریب بودم خیلی بهم سخت می گذشت.خدا میدونه خودش سر یه مساله کوچک که خودش مقصر بود قهر می کرد و بعد با رفتارش من ساده رو مجبور می کرد که ازش معذرت خواهی کنم.قول بدم که دیگه مشکلی از طرفم بوجود نمیاد و......
فکرش رو بکنید که این آقا smsهایی رو که من بعد قهرهاش براش فرستادم که حرف بزنه و...و در اونها ازش معذرت خواهی کردم و قول دادم رو در گوشیش نگه داشته!و میدونم میخواد به همه نشون بده و بگه ببینین چقدر قول داده و مقصر بوده و عمل نکرده!
من نمی گم خیلی خوبم ولی خدا شاهده برای این مرد همه کار کردم.مجبورم کرد هر چی میگه گوش کنم.اشتباه کردم وقتی تقصیری نداشتم ازش عذر خواستم .و حالا او میخواد سو استفاده کنه.چه کنم؟
مساله دیگه اینه که کسی که به این راحتی در ابتدای صحبت میگه برو دادگاه شکایت کن.یعنی هیچی دیگه براش مهم نیست.مفهمومش این بود که وضعیت روابط عاطفی و زناشویی ما همینه که هست.میخوای بخواه .نمیخوای یه چند نفر رو بگو بیان.
آخه من جرا باید دوباره هر چی او می گه گوش بدم؟جلوی چند نفر آدم دیگه ریزترین مسایل زندگیم رو باز کنم؟احساس می کنم این مرد داره ازم بیش از حد سو استفاده می کنه.
با زنی (مطمئنم)رابطه داره و با وجودی که من براش یه زن رام و اهلی بودم هنوزم میخواد ازم امتیاز بگیره و کاری کنه که دیگه نتونم جیک بزنم.
رفتارش باهام اصلا خوب نیست.نه محبت .نه رابطه و هر موقع سر هر مساله بی موردی باهام دعوا می کنه.
واقعا نمی دونم باید چه کنم؟؟هر چه فکر می کنم می بینم یا باید اساسی تغییر کنه یا طلاق راه حله.........
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزوی عزیز
من باز هم حرف گذشته خودم رو تکرار می کنم و اونم اعتماد به نفسه .
اگر فکر می کنی بیجا کوتاه آمده ای ، اگر امتیازهای بی مورد داده ای و... خلاصه هر آنچه از همسرت می گویی ریشه در ضعف اعتماد به نفس خود شما داره ، اگر شما در عین رفاقت قاطع و با اعتماد به نفس زندگی می کردی و حقوق خودت را نادیده نمی گرفتی آن هم در درجه اول نزد خودت ، برای همسرت یکنواخت نمی شدی .
به نظر میرسه همسر شما از تیپ مردانی باشد که یک همسر قوی و محکم و با شهامت و در عین حال زن به معنای حقیقی کلمه راضیش می کند و نوع برخورد شما با او برعکس این شده .
همین که شروع کرده ای با وی صحبت کردی قدم خوب و مثبتی برداشته ای ، فقط در نظر داشته باش که جدی و محکم با وی صحبت کنی و معنای محکم و قاطع بودن دعوا و جنجال نیست بلکه همان اعتماد به نفس است .
از این که بخواد در نزد اعضاء خانواده ( پدر و مادر ) با شما صحبت کنه ترس به دل راه نده ، همین هایی که اینجا گفتی و جواب شما در مقابل sms نشان دادنها و... بیان کردی حرفای تو برای گفتنه و محکم بیان کن و نترس . اگر اطمینان داری غیر از آنچه اینجا بیان کردی نیست چرا می ترسی ؟! همینها را بیان کن .
ضمن این که در مقابل کار بیرون این حرف را می توانی داشته باشی که اولاً در کار دخالتی صورت نگیرد منطقی است اما ساعات بیرون بودن از خونه طبیعیه که یک همسر متعهد و خانواده دوست آن رابا همسرش هماهنگ می کند و اطلاع می دهد و این حق را به همسرش می دهد که نگران شوهرش باشد و از طرفی میل به گذراندن زمان بیشتری در کنار همسر داشته باشد . شما حرفهایی که در رابطه با مسافرتهای آخر هفته و کم پیدا بودن اون درکنار شما با این که مسافرت هستید و موضوع کار نیست حرفهاییه که شما برای گفتن دارید و مهمتر از همه یک بار خیانت او که محرز بوده و رفتارهای مشکوک که نمونه هاش رو میتونی بگویی و...
موضوع اینه که شما چنان اعتماد به نفس رو ضعیف نگه داشته ای که وقتی همسرت چنین گاردی می گیرد شما خودت را دست خالی می بینی .
حرفها و اشکالاتی که در رفتار همسرت می بینی را مرور کن و حتی لیست کن و وقتی نشست صورت گرفت محکم بیان کن و به او هم فرصت بده حرفش را بزنه و هرجا مشکلاتی که از رفتار شما بیان می کنه و حقه بپذیر و هر جا حق نیست بدون ترس و واهمه و سکوت ، بیان کن و با دلیل نپذیر و رد کن .
در نهایت محکم و با اعتماد به نفس باش و نترس . برای این منظور پیشنهاد می کنم خود شما جلسه رو ترتیب بده و او را غافلگیر کن و اینجوری ابتکار عمل را در دست داشته باش که همین اعتماد به نفس شما را تقویت می کند .
بدون این که خبر دهی در موقعیتی که میدونی او حضور خواهد داشت جلسه را ترتیب بده .
همسرت چون ضعف اعتما به نفس شما را دیده تصور این که شما چنین جلسه ای رو ترتیب بدهی را نخواهد داد و این یک مانور خوب از قاطعیت مؤدبانه شماخواهد بود .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
واقعیتش اینه که من فکر می کنم شوهرم از خودش مطمئنه که میتونه منو توی جمع محکوم کنه.برای همین این پیشنهاد رو داده.
عزیزم اگر تو با سیاست چند نفر بزرگ تر یا حکم یا داور عاقل و دانا را انتخاب کنی و آنها کارشان را خوب بلد باشند خواهی دید که بحث محکوم کردن در میان نیست . تو از چه می ترسی ؟!
از محکوم شدن ؟! مگر چه اشتباه بزرگی کرده ای ؟! می بینی طرز فکر تو اشتباه است . همه ی ما در مسیر زندگی اشتباهاتی داشته ایم این به معنی این نیست که ما جرمی انجام داده ایم تا کسی بخواهد ما را محکوم کند .
بحث محکومیت تو منتفی است و پای یک زندگی و منافع دو بچه در میان است و تو به عنوان یکی از طرفین دعوا باید به این ایمان داشته باشی که قرار است این جمع تو و همسرت را به هم نزدیک تر کنند نه اینکه از هم دور کنند و فاصله ی بین شما بیشتر شود .
فکر می کنی همسرت چرا اینقدر به خودش مطمئن است ؟! چرا تو به خودت مطمئن نیستی ؟! اعتماد به نفس !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
و باز هم فکر می کنم می خواد در جمع ازم قول بگیره و شاید تعهد که دیگه براش مشکلی درست نکنم.
ببین آرزو ، تو هم حق انتخاب و حرف زدن و تصمیم گیری داری . در آن جمع تو می توانی با حفظ آرامش از خواست های خودت بگویی از منافع خودت و بچه ها . حتی از ترس هایت . و حتی از عشق و علاقه و یا هرچیز دیگری که دوست داری از آن ها حرف بزنی و بیان کنی . فرصت خوبی است که به تو این امکان را می دهد تا صدایت را به گوش شوهرت برسانی و با هر بحثی هم که مخالف بود ی قبولش نکنی .تو چرا به حق و حقوقی که خودت داری توجه نمی کنی ؟! چرا فکر می کنی این اجتماع کوچک برعلیه تو اقدام خواهند کرد . تو اسیر بدبینی هستی و خودت می خواهی بازنده باشی و اصلا خودت را بازنده می بینی ،واقعا چرا ؟!
این نوع تفکر غلط است و تو بر مبنای همین تفکر برای خودت روزهای آینده ات را می نویسی .و چون تفکر تو قشنگ نیست روزهای آینده هم قشنگ نخواهد بود . تغییر بده تفکرات را . خودت را برنده ببین . به اختیارات خودت، در افکار ت بها بده .
تو نیاز به کمک داری و اول از همه باید خودت به خودت کمک کنی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
من نمی گم خیلی خوبم.منم در این زندگی اشتباه کردم.اشتباهات بزرگ من رو دادن خیلی زیاد به شوهرم بوده که الان دیگه از پسش بر نمیام.
آرزو تو در مسیر زندگی تغییر کرده ای . روزهای اول زندگی حتما به شوهرت فرصت هایی داده ای تا نشان دهی که مثلا خیلی خوب و صبوری ! ( همان کاری که خیلی از زن ها و مردها می کنند و بعد در این ظاهر سازی اولیه گیر می کنند ) چون در دراز مدت نمی توانند به این نقش بازی کردن ادامه بدهند و مجبور می شوند یک روزی این نقاب ها را کنار بیندازند . و تو چنین کرده ای . اما مهم نیست .تنها تو نیستی که چنین کاری کرده ای و امروز هم احساس می کنی گیر افتادی . امروز اهمیت دارد .می خواهی نقش باز نکنی ؟!نکن . می خواهی قوی و مقتد ر در صحنه ی زندگی ات ظاهر شوی ؟! ظاهر شو .
اما
درست . با آگاهی . با دقت . با مهارت. با درست اندیشی . با مثبت اندیشی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
ببینید روز خواستگاری که با هم صحبت می کردیم ایشون گفت:کار بیرون خونه مال منه و اگه لازم دیدم درموردش بهت می گم .
حالا روی حساب این حرف می گه من اگه تا 4 صبح هم بیرون بودم به هیچ عنوان حق نداری بپرسی کجا بودی و....
من حد و حدود تو رو روز اول مشخص کردم.
آخه از این حرف من چطور باید می فهمیدم منظورش اینه که هر موقع بیرون می رم هیچی نپرس.معلومه که کار بیرون مربوط به اونه.............
جالبه که اینقدر در این مورد بارها بحث کردیم که من مجبور شدم کوتاه بیام و دیگه تحت هیچ شرایطی نپرسم کجا رفتی و امثال اینها....................
یکی از مواردی که حتما در جلسه اگه برگزار بشه مطرح می کنه همینه.
فرض بگیر یم که شوهر تو این حرف را مطرح کند این چیزی نیست که تو توسط آن محکوم بشی که اشتباه کرده ای .
اما یک نکته
چرا مسیر اختلاف بین شما این مسئله شده ؟! برای اینکه تو بلد نبودی چطور با شوهرت حرف بزنی تا نسبت به سوال و جوابهای تو در این رابطه حساس نباشد و طبیعتا توانسته از آنها مبحثی برای مشاجره و اختلاف و سواستفاده یا هر چیز دیگر استفاده کند .
واقعا ببخشید کلمه بهتری پیدا نمی کنم ولی به همین شکلی که به نظرم می آید می گویم تو فاکتور لوندی و زنانگی را با بازپرسی عوض کردی در نتیجه نه تنها جواب نگرفتی بلکه به اینجا رسیدی که شوهرت حق خودش می داند و صغری و کبری می چیند .
باور کن زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد چه برسد به مرد .
یک نگاهی به نقش زنان در تاریخ بینداز ببین این زن چه موجود عجیبی است که می تواند دنیا را به جنگ بکشاند و یا برعکس و تو یکی از همین زن ها هستی .
باید خودت را باور کنی . از دید من تو خوب عمل نکردی و از کل توانایی های خودت بهره نبردی .اماچرا ؟! چون بلد نبودی .اما الان وقتش است که یک فکری بکنی و در نتیجه ی آن فکر روی اعمال و افکار و احساسات خودت تسلط کامل پیدا کنی و جریان را به سمت صلح و آشتی بکشانی و شوهرت را جذب کنی و در نتیجه برنده رابطه و زندگی ات باشی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
یکی دیگه اینکه من فوق العاده ساده بودم و او هفت خط.بارها با من قهر های 2 ماهه کرده و جاش رو جدا کرده و در این مدت 1 کلمه هم حرف نزده . ومن که در این شهر غریب بودم خیلی بهم سخت می گذشت.خدا میدونه خودش سر یه مساله کوچک که خودش مقصر بود قهر می کرد و بعد با رفتارش من ساده رو مجبور می کرد که ازش معذرت خواهی کنم.قول بدم که دیگه مشکلی از طرفم بوجود نمیاد و......
فکرش رو بکنید که این آقا smsهایی رو که من بعد قهرهاش براش فرستادم که حرف بزنه و...و در اونها ازش معذرت خواهی کردم و قول دادم رو در گوشیش نگه داشته!و میدونم میخواد به همه نشون بده و بگه ببینین چقدر قول داده و مقصر بوده و عمل نکرده!
هیچکس ساده نیست مگر اینکه خودش بخواهد و تو هم این را خواسته ای .
چرا فکر می کنی این اس ام اس ها امتیاز منفی است ؟! چرا فکر نمی کنی که برای حفظ زندگی و علاقه ای که به مرد زندگی ات و پدر بچه هات داشته ای این کارها را کرده ای و نه تنها اشکالی ندارد بلکه خیلی هم قشنگ است . و این نقطه ی قوت توست که بی توجه به قاصر و مقصری انجام شده برای بقای زندگی .
آرزو مردان برقرار کننده ارتباط نیستند . این را باید همه ی ما زنها بدانیم ما ارتباط را برقرار می کنیم و شرایط را برای عرض اندام های بعدی مرد مهیا می کنیم . بعد از این توانایی و هنر خودمان سود می بریم .
حال اگر ما در برقراری ارتباط دچار اشگال باشیم نتیجتا سودی هم درکار نیست .
چرا فکر نمی کنی که همسرت هم مثل تو تشنه محبت است و آن اس ام اس ها را نگه داشته تا در خیال خودش ترا زنی مهربان و عاشق و منعطف به تصویر بکشد .چرا فکر نمی کنی دلیل حفظ و نگهداری آن اس ام اس ها برای این است و نه سو استفاده ( هر چند که به نظر من مسئله سوءاستفاده منتفی است و منطقی آن را ثابت نمی کند که کارایی این چنینی داشته باشد )
من شوهر ترا نمی شناسم و حرف های او را نشنیده ام ولی به نظرم خیلی منفی هستی و هیچ نقطه مثبتی را نمی خواهی ببینی و ....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
من نمی گم خیلی خوبم ولی خدا شاهده برای این مرد همه کار کردم.مجبورم کرد هر چی میگه گوش کنم.اشتباه کردم وقتی تقصیری نداشتم ازش عذر خواستم .و حالا او میخواد سو استفاده کنه.چه کنم؟
کتاب وابستگی متقابل
کتاب وابستگی عاطفی
و کتاب زنان شیفته
را بخوان .
تا بفهمی چرا همه کار برای این مرد کرده ای و حداقل بفهمی که مشگل از خود توست نه او و اگر تو مشگل نداشتی نه او و نه هیچ فرد دیگری نمی تواند از تو بهره کشی کند تا امروز درگیر این حس باشی .
و اگر با عشق کاری براش کردی که دیگر حرفی در آن نیست و او هم می فهمد .
و کسی هم نمی تواند از نقاط حسن و قوت کسی سو استفاده کند . بچه نباش . دیگران هم بچه نیستند . همسر تو هم چنین کاری نمی کنه . اگر به واقع همینی است که می گویی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
مساله دیگه اینه که کسی که به این راحتی در ابتدای صحبت میگه برو دادگاه شکایت کن.یعنی هیچی دیگه براش مهم نیست.مفهمومش این بود که وضعیت روابط عاطفی و زناشویی ما همینه که هست.میخوای بخواه .نمیخوای یه چند نفر رو بگو بیان.
خیلی ها چه مرد و چه زن در فشارها دست به بازی طلاق می زنند ولی این بازی به معنای این نیست که حتما این اتفاق می افتاد او به دنبال برد است . اما تو چه میدانی ته فکر او چیست ؟! و او به دنبال چه بردی است . شاید می خواهدترا برساند تا از تو امتیاز بگیرد ولی نه امتیاز جدایی بلکه امتیاز زندگی خوب و بدون دعوا .
من فکر نمی کنم همسر تو به قصد قطع رابطه چنین حرفی را زده باشد بلکه برعکس چون در آن صورت نیازی به حضور بزرگتر و جلسه نبود و دیگر حرفی برای گفتن در میان جمع باقی نمی ماند .
آرزو در تحلیل کردن مسائل زندگی ات و فهمیدن حرف شوهرت دچار سیاه بینی و اشکال هستی .
تو هم حق انتخاب داری . طلاق خواستی بگیر نخواستی مبارزه کن . بگو طلاق نمی گیرم دندت نرم خرج من و بچه هام را باید بدهی و من سر جای خودم نشسته ام تو هم برو هر کاری دلت خواست بکن و...
نترس از اینکه تو هم شاخ و شونه بکشی .:311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
آخه من جرا باید دوباره هر چی او می گه گوش بدم؟جلوی چند نفر آدم دیگه ریزترین مسایل زندگیم رو باز کنم؟احساس می کنم این مرد داره ازم بیش از حد سو استفاده می کنه.
برای اینکه ثابت کردی که به تنهایی از پس حل مسائل زندگی ات بر نمی آیی و شوهر تو این را فهمیده و بسیار هم عاقلانه سعی دارد از دیگران کمک بگیره تا به این مشگل و بازی ها خاتمه بده .
چرا فکر می کنی که هر اقدام و پیشنهادی از سمت همسر تو معنایی مترادف با سو استفاده دارد ؟!اینجوری که تو تا به حال برای ما تعریف کرده ای این است که همسرت به تو خیانت کرده ولی الان جوری حرف می زنی که من علامت سئوال دارم که مگر از طرف تو چه اتفاقی افتاده و تو چه کرده ای که اینقدر طرح موضوع و مشکلات زندگی تان سخت به نظر می رسد ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
با زنی (مطمئنم)رابطه داره و با وجودی که من براش یه زن رام و اهلی بودم هنوزم میخواد ازم امتیاز بگیره و کاری کنه که دیگه نتونم جیک بزنم.
به هیچ چیز مطمئن نباش تا به چشم ببینی .
باز هم منفی دیدن ؟! امتیاز بده . امتیاز بگیر . سیستم بده و بستان است . از امتیاز دادن نترس اما راه امتیاز گرفتن را یاد بگیر .
جیک نزدن با غر زدن خیلی فرق دارد. تو جایی که باید حرف بزنی حرف نمی زنی اما جایی که باید سکوت کنی زیاد حرف می زنی و همین هم باعث واکنش های همسرت می شود .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
رفتارش باهام اصلا خوب نیست.نه محبت .نه رابطه و هر موقع سر هر مساله بی موردی باهام دعوا می کنه.
واقعا نمی دونم باید چه کنم؟؟هر چه فکر می کنم می بینم یا باید اساسی تغییر کنه یا طلاق راه حله.........
به نظر من تو خیلی جدی به مشاوره های خودت ادامه بده و حتی یک روان پزشک بالینی را در لیست کاری خودت قرار بده .
طلاق راه حل فعلی تو نیست . تو منفی هستی و در این شرایط نمی توانی از همسرت توقع برخورد درست داشته باشی . او همان رفتار و احساسی را از خود نشان می دهد که تو به آن فکر می کنی . تو مثبت فکر کن و به او با تمام وجود لبخند بزن و صمیمی باش ببین اگر غیر از این با تو رفتار کرد .
باز هم تکرار می کنم که تو نیاز به جلسا ت حضوری مشاوره داری باید دوربین را از سمت شوهرت به سمت خودت بگیری و زمانی که این کار را کردی خودت متوجه می شوی که اوضاع چگونه است .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ارزو جان
دوستان نکات خیلی خوبی را مطرح کردند فقط یه نکته دیگه:305:
شما برای این زندگی و بقای ان تلاش هایت را بکن و نتیجه را به خدا واگذار کن و به او توکل کن
با ارزوی شادکامی برای دوست خوبم:323:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی عزیز تمام راهنمایی ها را کرده اند. بنظر من هم آرزو نباید از جلسه ترسی داشته باشد چون بالاخره از این وضعیت ابهام در میاد. اونهم باید حرف حساب شوهرش را بفهمد ممکن است اون هم دلایلی داشته باشه در اینصورت آرزو در صدد جبران کاستی های احتمالی بر میاد.
البته
- اول از همه خواستن از خدایی که هر روز صدایش می کنی
- ترس ممنوع!!!
- با اعتماد بنفس بالا
- و حفظ آرامش در طول جلسه
- سعی در بیان رسای مطالب و خواسته هات با رعایت ادب
مشکل اصلی تو ترس است. اونو شکست بده
و در آخر این جمله را همیشه تکرار کن :
[color=#FF0000]برنده شدن همه چیز نیست اما میل و اراده به پیروزی و بردن همه چیز است
موفق باشی عزیزم
-
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزو چی شد؟! چیکار کردی ؟! به نتیجه ای تازه رسیده ای یا نه ؟!
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز سلام
ببخشید که زودتر نتونستم جوابتون رو بدم.کامپیوترم مشکلی داشت که امکان اتصال با اینترنت را نداشت.
به هر حال 3 هفته پیش در حالی که تصمیم گرفته بودم وقتی به مسافرت هر هفته به منزل پدر ایشون میریم پدر و مادر من هم بیان و جلسه رو تشکیل بدیم و حتی می خواستم ترتیب تعقیب شوهرم رو هم بدم ولی ..............با یکی از اقوام نزدیکم که قرار بود در جلسه حضور داشته باشه صحبت کردم.کسی که خیلی قبولش دارم.یه انسان تحصیلکرده که زندگی موفقی داره و.....
ایشون خیلی با من صحبت کردن.خلاصه ای از مهمترین حرفاشون این بود که در یه زندگی و مشکلاتش هم زن و هم مرد مقصرن.می گفت تو هم حتما اشتباهاتی داشتی .شاید اشتباهاتتون مثلا 4 به 2 بوده.ببین تو چه کردی که رابطتتون به این شکل در اومده؟تو چه کردی که او اینطور برخورد کرده؟می گفت اگه میتونی بشین فکر کن و تصمیم بگیر که زندگیت رو درست کنی و از نو بسازی.اشتباهاتت رو جبران کن.از عواقب طلاق برام گفت و گفت اصلا با مچ گیری و تعقیب و....موافق نیست و می گفت فکر نمی کنه شوهر من کسی باشه که در صورت مچ گیری عذر خواهی کنه و.....
می گفت اگه واقعا همه فکرات رو کردی و پتانسیلی در این رابطه برای بهتر شدن نمی بینی و برای جدایی مصممی که برو و اقدام کن .دیگه نیازی به مچ گیری و آبرو ریزی و این مسایل نیست.
و نظرش این بود که فعلا برای جلسه اقدام نکنم .چون نتیجه جلسه برای من میتونه صفر یا یک باشه.یعنی یا اون جلسه برای ادامه زندگیم از طرف شوهرم و من به نتیجه میرسه یا نمیرسه.
قبل از این کار همه سعیم رو در جهت حفظ و بهبود زندگیم و حل مشکلاتم بکنم و اگه نشد و نتونستم جلسه بگذارم وهر اقدامی مورد نظرمه با فکر و تعقل انجام بدم.
می گفت کسی که از دورتر به رابطه شما نگاه می کنه نظراتش با واقعیت و عقلانیت نزدیکتره و از احساسی بودن دورتره.نسبت به خود تو که در مجموعه ای از احساسات منفی قرار گرفتی.
و من همه حرفاش رو قبول داشتم.دیدم درست می گه.من هنوز به کاری که می خوام بکنم مطمئن نیستم.
مشاور هم می گفت باید به کارت 100 در 100 مطمئن باشی که هیچوقت احساس پشیمونی نکنی.نگی ای کاش این کار رو می کردم شاید درست می شد.
می گفت تو با شوهرت حرف می زنی و .....نه برای اینکه او درست بشه.برای اینکه تو مطمئن بشی که تصمیم احتمالیت برای جدایی درسته.برای اینکه در آینده برای بچه هات جوابی داشته باشی که من همه سعیم رو کردم ولی نشد.
و در کنار همه اینها جناب آقای سنگتراشان سیاست های جذبی رو برای طولانی مدت موثر دونستن و البته گفتن که کار خیلی سختیه که علارغم همه مسایل و شرایط مختلف یه زن نسبت به شوهرش سیاست جذبی داشته باشه.
نهایتا اینکه کمی فکر کردم و تصمیم گرفتم مدتی رفتاری مهربانانه تر و با محبت تر با شوهرم داشته باشم.احساس می کنم و مطمئنم این راه رو باید به هر سختی که هست طی کنم تا اگه کارم به جدایی رسید در مشکلات احتمالی بعدی اون خودم رو سرزنش نکنم که اگه تلاشم رو کرده بودم و یه ذره محبت کرده بودم شاید همه چیز درست میشد و....
و الان حدود 3 هفته ای میشه که سعی کردم رفتار بهتری با شوهرم داشته باشم.مهربون تر و با محبت تر باشم.
باید بگم که خیلی سخته..............خیلی سخته که او پس بزنه و من همچنان با محبت باشم.به قول جناب آقای سنگتراشان خیلی سخته در همه مواقع سیاست جذبی داشته باشم.در درون ازش بدم بیاد و در ظاهر خودم رو علاقه مندش نشون بدم و او همچنان پس بزنه!!!!!!
همچنان هیچ رابطه ای با هم نداریم و.....
البته اونطور که جناب آقای سنگتراشان مد نظرشون هست نتونستم باشم.یعنی چند باری در این مدت به جاده خاکی زدم.نتونستم عصبانی نشم و همچنان سیاست جذبی داشته باشم.و ایشون مدت زمان 6 ماه تا 1 سال رو توصیه می کنن که من اصلا فکر نمی کنم این مدت طولانی بتونم ادامه بدم.در ذهنم یه فرصت 2 ماهه است و بعدش تصمیم گیری......
سخت می گذره اما همونطور که گفتم این مرحله رو باید پشت سر بگذارم که بعدا جای پشیمونی نباشه.
هفته دیگه عیده و میدونم شوهرم به منزل خانواده من نمیاد و من نمیدونم باید جواب فامیل و اطرافیان رو چی بدم که عید هم تنهایی با 2 بچه کوچک مسافرت کردم؟
آنی عزیز اگه نظری دارید بفرمایید.خیلی ممنونم میشم .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوست خوبم آرزو خانوم، چرا سیاست جذبی رو تاییدی برای تصمیمات بعدیت می خوای؟ چرا به این موضوع فکر نمی کنی که اگر این سیاست رو با دل و جان و باور درونی انجامش بدی حتما طرف مقابلت هم جذب میشه! سخته! می دونم خیلی هم سخته! توی شرایطی که شما بیشترین نیاز رو به همسرت داری باید کاری کنی که همسرت رو هم به طرفت جذب کنی، اما به این موضوع فکر کن که اول این زندگی این نبود و یه سری رفتارها و منش ها و نگرشها باعث شد که این زندگی و این زن و مرد به این جا برسن!!!! یه کم فکر کن!
شرایطتت سخته! قبول! خیلی هم سخته! اما هیچ مشکلی نیست که آسان نشود، شاید زمان بر باشه اما فکرش رو بکن ساختن این زندگی ارزشش رو داره که یه مدت سختی بکشی، لطفا منشت و دیدت رو عوض کن و یه کم مثبت تر و عاقلانه تر فکر کن و عمل کن! باور کن که توی این دنیا هیچ چیزی نیست که نشه تغییرش داد الا یه موارد خاصی رو که خود شما آگاه ترید!
شما عوض شو، ببین که دنیا هم عوض میشه!!!!!!!!!!!:46::43:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جان
چقدر خوشحالم عزیزم که با یکی از اقوام عاقل و دانا خودت مشورت کردی .این موفقیت را به تو تبریک می گویم .
من مدتهاست که به مجازی بودن و کمی اطلاعات خودمان در زمینه ی راهنمایی های جدی برای زندگی های پر مسئله فکر می کنم و فکر می کنم که یک راهنمایی غلط چه پیامدهایی می تواند برای افراد دخیل در رابطه داشته باشد چرا که دنیای مجازی محدودیت دارد و بسیاری مسائل دیگر . از قضا تاپیک شما از آن دسته تاپیکهایی است که حساسیت خاص و دقت ویژه می طلبد ، چرا که مسائل شما از پیچیدگی خاصی برخوردار است و بد نیست یکبار دیگر تمام دوستان به پست آخر شما توجه کنند .
از جمله مواردی که باید به آن توجه شود راهنمایی و تمرکز بر روی خود فرد حاضر ( آرزو ) است و نه تحلیل فرد غایب !( همسر آرزو )
درست مثل پستی که del نازنین برای تو زده( پست 109) . یعنی کاملا شما را به مثبت اندیشی دعوت کرده و در مورد سیاست جذبی شما صحبت کرده . به نظر من بهترین شیوه ی راهنمایی همین روش است تمرکز بر روی خود فرد یعنی آرزو .
نظر همه ی ما بر حسب داده های شما نشست خانوادگی بود و نظر این آقا یا خانم فامیل که از نزدیک به شما و مسائل زندگی شما اشراف دارند چیزی غیر از آن . هر چند که در سایر موارد تقریبا نظرات یکسانی ارائه شده است .
اما همین مورد اخیر به نظر من خیلی مهم است و ما دوستان تالار را وادار به تعمق بیشتر در راهنمایی ها و راه هایی که ارائه می دهیم می کند و از این باب بسیار خرسندم و به سهم خودم یک عذرخواهی تمام قد از تو باید بکنم . چون خود من با وجود تمام دقتی که از ابتدای تاپیک تو در جهت راهنمایی داشتم در اینجا دچار اشتباه بودم و این فامیل قطعا بر حسب دانسته های حضوری و حقیقی اشراف بیشتری به ماجرای شما و زندگی تان دارد . ( این نمونه نشان مشت نمونه ی خروار از اشتباهات ما در راه حلهایی که ارائه می دهیم را نشان می دهد )
به واقع عزیزم برای تو بهترین زندگی را از خدا آرزو می کنم اما به غیر از تفکرات و اندیشه ها و عملکردهای فردی و احساسی خودت در جهت مثبت ، در موارد دیگر خیلی در بند راهنمایی های ما نباش .
ما همه تحصیلات نامرتبط و مطالعات پراکنده ای در باب علم روانشناسی و مشاوره داریم و همگی شاید به علتی علاقمند به مسائل روانشناسی یا حتی دوست یابی و.. باشیم .
مشگل زندگی تو قدری پیچیده است پس خواهش می کنم روی ما و تالار به عنوان جایی برای شنیدن نظرات مختلف حساب کن و جایی که شاید تا حدی بتوانیم بر حسب داده های تو در جهت رفع اشکالات فکری و احساسی و عملیاتی تو تلنگرهایی به تو بزنیم نه چیزی بیشتر از آن . سعی کن در محیط حقیقی از نزدیکان فهیم و دانا که از زندگی تو و همسرت بهتر می دانند کمک بگیری و مخصوصا دکتر روانشناس بالینی و مشاور را جزو برنامه های لازم و واجب خود جای بده .
و در تالار تنها جایی که آقای سنگ تراشان و نقاب حضور داشته باشند به آنها اعتماد کامل کن . آنها حد و مرزها ی راهنمایی و مشاوره های اینترنتی و مجازی را خوب می دانند و راهنمایی که منجر به اختلاف بیشتر بشود نخواهند کرد . آنها تحصیلات آکادمیک و تجربه ی مشاوره دارند اما سایر دوستان از جمله خود من به هیچ عنوان اجازه ی مشاوره و راهکار نشان دادن نداریم حتی اگر درست هم باشد باید خیلی روی آن فکر کرد و از همه ی جوانب ناپیدا سنجیده شود .
مطمئن باش در دنیای حقیقی شناخت ها کامل تر است و ابعاد گسترده تری را در بر می گیرد . در دنیای حقیقی مسائل حال و گذشته از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار می گیرد . فرض کن فردی در دنیای حقیقی اهل بازی باشد وبازیکن حرفه ای هم باشد با روشهای مختلف می توان بازی های او را فهمید و درک کرد و نشانه ها بسیار زیاد هستند ولی در دنیای مجازی تو ابدا نمی دانی چه کسی واقعا راست می گوید و چه کسی دروغ می گوید و چه کسی بازکن است و چه کسی قصه پردازی می کند و .......
این بحث شاید به مورد تو به تنهایی ربط نداشته باشد اما این تاپیک برای آن تلنگری که مد نظر من است تا همه ی ما بخوریم تا بفهمیم یک راهنمایی و اقدام کوچک اما غلط می تواند چه بر سر یک زندگی بیاورد لازم است .
موفق باشی دوست من .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی عزیز
از همه راهنماییهاتون واقعا ممنونم.ممنونم که همیشه راهنماییم کردید و تنهام نگذاشتید.شما و سایر دوستان عزیزی که برام پست گذاشتید خیلی کمکم کردید.خیلی راهنماییم کردید.
تا قبل از این تاپیک و اوایل اون دیدم نسبت به طلاق چیز دیگه ای بود.خیلی ساده تر و راحت تر از جیزی که الان فکر می کنم.
تنها به مسایل مالی ان هم نه به صورت یه مشکل اساسی فکر می کردم.برام خیلی تعجب آور بود که بالهای صداقت عزیز با وجود شاغل بودن و خونه و ماشین داشتن و مشکلاتش می گفت:طلاق مزخرف ترین دوره در زندگی یک زنه.
شما خیلی دید منو باز کردید.ازتون یه دنیا ممنونم.همه راهنماییهاتون عالی و درست بوده.
از همون موقع که در مورد مسایل مالی بعد جدایی گفتید سعی کردم که تا جای ممکن پس انداز کنم.سعی کردم برای احتمال جدایی آمادگی در خودم ایجاد کنم و این فقط به خاطر راهنماییهای دلسوزانه و درست شما و سایر دوستان عزیزم بود.
چند هفته پیش بعد اون صحبت یه لحظه به برخورد اطرافیان و قضاوتشون و حرفهای خاله زنکیشون در صورت جداییم فکر کردم.یه لحظه خودم رو در موقعیت جدایی قرار دادم و دیدم تحمل این حرفها و نگاهها لااقل اولش برام خیلی سخته.تا بخوام عادت کنم...........خیلی سخته..........
و به سایر مشکلات فکر کردم.دیدم اگه الان این دوره مهر و محبت رو نگذرونم بعدا شدیدا هم از طرف خودم و شاید از طرف اطرافیان و در آینده فرزندانم محکوم بشم.
در مورد جلسه هم چند هفته پیش که می خواستم این کار رو بکنم اونقدر از زندگیم خسته بودم که واقعا نتیجش برام یا اصلاح زندگیم بود یا اتمام اون.می خواستم توی اون جلسه با شوهرم اتمام حجت کنم و....
و صحبتهای اون آشنای محترم منو به تامل بیشتر وا داشت.
و نهایتا دیدم به هر سختی باید این دوره رو هم بگذرونم.یه مدت تا جایی که بتونم سعی کنم سیاست جذبی داشته باشم.محبت کنم .مهربون باشم.سعیم رو می کنم و نتیجه اش رو به خدا واگذار می کنم.اگه زندگیم اصلاح بشه که عالیه و در غیر این صورت جایی برای افسوس نمیمونه.همیشه میدونم که من همه سعیم رو کردم.
از شما و سایر دوستان عزیز در تاپیکهای مختلف خوندم که طلاق آخرین راهه و قبلش باید راههای دیگه رو امتحان کرد .
و من الان دارم راه محبت رو امتحان می کنم که بعدا پشیمون نشم.
من قدردان همه راهنماییهای خوبتون هستم.باز هم راهنماییم کنید.سپاسگذارم.:72::72::72:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوست خوبم خوشحال میشم اگر ما رو هم در جریان پیشرفتت قرار بدی!:43:
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
بابا بنده خدا کمک فوری خواسته شما 12 صفحه واسش پست زدین ؟
خانوم لب مطلب رو یهتون بگم:
یک مرد خیانت نمیکنه مگر اینکه نسبت به خانواده و همسرش احساس تعلق نداشته باشه
اینطور که من از پستتون فهمیدم مایلید زندگیتونو حفظ کنید چون اگر اینطور نبود مشاورده نمیکردید و همون کاری رو میکردید که یک خانوم عصبانی انجام میده با توجه به این موضوع مهم باید یک مرد رو از لحاظ روحی برگردونین سر خونه زندگیش هر چی که از یک جنس مخالف میخواد براش مهیا کنید
این یک پروسه زمان بره ولی مطمئنا پایان راه مرتون فقط مال خودتون خواهد بود
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوستان عزیز سلام
سال نو مبارک.دوباره اومدم تا از زندگیم بگم که روز به روز بدتر میشه.
عید هم اومد .حدود یک ماهی از تصمیم من مبنی بر تلاش بر حفظ زندگیم و سیاست جذبی داشتن می گذشت.در این مدت رفتار شوهرم یه ذره خیلی کم بهتر شده بود.البته خیلی کم و همچنان هیچ رابطه زناشویی نداشتیم.....
بعد عید علارغم خواست و خواهش من شوهرم فقط ما رو تا دم در خونه پدرم رسوند وحتی حاضر نشد برای یه تبریک عید 5 دقیقه به خونه پدرم بیاد.باورتون نمیشه که منو با 2 بچه کوچک در سرما دم در خونه پیاده کرد و همچین پاش رو روی گاز گذاشت که یه لحظه هم نبینتشون!
و من سر افکنده پیش خانواده و خواهر و برادر و.........به خونه وارد شدم.
و از فرداش من بودم که باید با شرمساری جواب فامیل رو می دادم که چرا عیده و تنهایی؟!!!!
و برای برگشت هم چند بار شرط کرد که کسی حق نداره برای خداحافظی ازت دم در بیاد.و خانواده من وسایلم رو زودتر دم در آوردند و به داخل رفتند.نمی دونید چقدر برام زجر آور بود...............
داغون بودم ولی فقط به خاطر سیاست جذبی داشتن علارغم میلم در طول این مدت هم باهاش خوب برخورد کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم.
بعد 2 سال اون هم به خاطر خانواده خودش نه من ما رو به مسافرت برد.به شهری که منزل یکی از اقوامش بود و باورتون نمیشه در لحظه حرکت باهام کلی دعوا کرد که ساک زیاد برداشتم.در صورتی که من هیچ وسیله اضافی بر نداشته بودم.2 تا ساک برای 4 نفرمون بود و تا عصر باهام حرف نزد.
روز سوم سفر بود که می خواستم لباس بچه بزرگم رو عوض کنم و او گریه می کرد که نمی خواد.از طرفی لباسهاش کثیف بود و باید عوض می شد و من ظاهر تمیز و مرتب برام خیلی مهمه.باز هم باورتون نمیشه که جلوی خانوادش چه برخورد زشتی باهام کرد.یه دعوای شدید که برای چی میخوای لباس بچه رو عوض کنی ؟مگه می خواد بره عروسی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
و همون لباسای قبلی رو براش پوشوند.نمی دونید چقدر سر افکنده شدم..........................نمی دونید.........چقدر احساس کردم شخصیتم خرد شد.................
و خنده داره که از اون موقع که حدود یه هفته پیش بود قهر و سکوت کرده و طلبکار هم شده...........یه کلمه حرف نمی زنه .یه قهر و سکوت طولانی رو شروع کرده........دیشب هم دیگه جاش رو جدا کرد و رفت یه اتاق دیگه خوابید!!!!!!!!!!!
و من فقط متحیرم....................از اوضاعم که روز به روز بدتر و بدتر میشه....................
گیجم...............دیگه نمی دونم چه کاری درسته چه کاری غلطه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام ارزو جان
سال نو تو هم مبارک باشه
عزیزم این که نوشتی رفتار شوهرم یه ذره بهتر شده امیدوار کننده است
ممکنه توی این مدت که تو تصمیم گرفته ای زندگی ات را نجات بدی گاهی از دست تو در به ره عصبانی بشی
گاهی شوهرت عصبانی بشه و حرف تون بشه اشکالی نداره
مهم اینه که تو پیشرفت در بهبود روابط ات با همسرت داشته باشی
ارزو جان پاشو یه تکون اساسی به خودت بده
مثلا دکوراسیون خونه رو عوض کن یک کلاس ورزشی ثبت نام کن یک لباس جدید و زبیا بخر موهایت را یه رنگی بزن که تا به حال نزدی به سرو وضع خونه ات بیشتر از قبل رسیدگی کن
در یک کلام تغییراتی را در ظاهر خودت و خانه ات ایجاد کن سعی کن همیشه لبخند به لبانت باشه
می دونم اولش ممکنه سخت باشه ولی اشکال نداره حتی اگه نتونستی مثلا از ته قلب بخندی وانمود کن
عزیزم تو یه زن هستی باید از قدرت های خدا دادی ات استفاده کنی
من مطمئن ام یه موی تو به صد تا از این خانم های می ارزد که وارد زندگی دیگران می شوند
پس خودت را باور داشته باش
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آتنای عزیز
متاسفانه ایشون با من قهر کرده.و هر بار که قهر می کنه لا اقل 2 ماه طول می کشه.در این مدت یه کلمه حرف نمی زنه و هر بار هم با کلی خواهش و امتیاز گرفتن آشتی کرده.
اینه که گیج شدم و نمی دونم باید چه کرد؟
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جون
عزیزم عیدت مبارک .
بعداز چاق سلامتی :46:
برو پست 104 این تاپیک را بخوان نه یک بار بلکه چندین بار و برداشت هر بار خود را روی کاغذ بنویس . نظر خودت را در مورد این پست بگو .
بیا و فکر کن این پست را من زده ام .
خودت را از رابطه بکش بیرون . از بیرون به ماجرا نگاه کن . چه می بینی ؟! تصویر زنی که این پست را زده از نگاه خودت بگو .
بگو اگر قرار بود این پست مال من باشد به من چه می گفتی؟!
منتظرم .
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام عزيزم
من مدت زيادي نيست عضو تالار شدم ولي جديدا تايپيک شما رو خوندم ميشه بگيد اوضاع چطوره؟ تو اين مدت چه اتفاقاتي افتاده؟من که خيلي نگران حالتون هستم، خوشحال ميشم سري به تالار بزنيد...
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
می می
مطالب ارزو در دو پست آخر مربوط به 14 فروردین و دیروز است .
تاریخ پست ها در بالای نام کاربری سمت راست نوشته می شود.
-
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
بنده پست 104 خانم آنی را در این تاپیک خواندم. خیلی توصیه های بجایی بود در رابطه با اینکه شما خیلی توی موضع ضعف و بدبینی و ترس فرو نروید. و متاسفانه شما انگار پاهایتان را در یک باتلاقی برو برده اید و حالا در حالتی از ترس و نومیدی هی دست و پای بیهوده میزنید بعد بیشتر فرو میروید و در نهایت هم فکر میکنید خوب نمیشود و حالا باید با راحت ترین روش ممکن کسی از آن بالا دست شما را بگیرد و بیرون بکشد. فکر میکنم تا حالا متوجه شده اید که فک و فامیل و دوست و آشنا کمکی به حل مشکلات ارتباطی شما و همسرتان نمیتوانند بکنند و روانشناس هم تنها میتواند شما را متوجه یکسری ضعف ها در شما بکند پس کار اساسی را شما باید انجام دهی. و آن تغییر در شیوه زندگیست.
حال بنده پیشنهاد میکنم شما اول سعی کنید فکر کنید که پاهایتان روی زمین سفت و محکم است و نه در یک باتلاق! باتلاق را ذهن شما برایتان میسازد.
بنده به عنوان کسی که از بیرون به ماجرا نگاه میکنم توصیه ام به شما این است که از قهرهای همسرتان به نفع خودتان سو استفاده کنید البته بدون جار و جنجال و خیلی هم تابلو نباشد! چطور؟ ببینید ایشان قهر میکند شما میگویید به نفعش میشود چون با فلان زن میرود یا...! خوب شما هم بگردید شغلی پیدا کنید و از خلاقیتتان استفاده کنید ببینید چه کاری هست که با شرایط شما بخورد یا اینکه شما چقدر میتوانید خود و بچه هایتان را باشرایط کار تطبیق بدهید! و مطمئن باش کار بیرون و بعد هم بچه ها در منزل فرصتی در این شرایط برای فکر کردن به مسائل این آقا نخواهد گذاشت. و همین طور کارهای دیگری که شما دلتان میخواسته انجام دهید اما ایشان مانع میشدند را میتوانید در ایام قهر انجام دهید. از ایام قهر برای رسیدگی به خودتان و ارتقای موقعیت اجتماعی و تغییرات در خودتان استفاده کنید. در عین حال زنانگی و لوندی خود را هم حفظ کنید اما! قدرت خودتان را با استقلال و عدم نیاز و وابستگی به مردتان بالا ببیرید. بگذارید فکر کند قهر به ضرر خودش تمام میشود. تمکین صد در صدی از مرد و عذرخواهی در هر دعوا و ... نه تنها نشان زن خوب بودن نیست بلکه شما را تبدیل به یک موجود ذلیل در نظر وی خواهد کرد.
اینطور که پیداست هرچه شما در پی این مرد میروید او از شما میگریزد. پس اول قدری بایستید بعد کم کم مسیرتان را به سمت دیگری تغییر دهید. به سمت خودتان و فرزندانتان. ترس طلاق و رفتن این مرد را هم بریزید بیرون. که اگر بترسی حتما این اتفاق خواهد افتاد چون ترس شما باعث خواهد شد شما کارهایی بکنید در جهت تحقق آنچه که نباید بشود.
شما قبل از اطلاح همسرت و به راه راست آوردن او، در قبال اصلاح خودت وظیفه داری. من وقتی به گذشته خودم بر میگردم میبینم تا زمانی که من ناز میکردم و او با همه نیازش به دنبال من میدوید همه چیز خوب بود. اما از وقتی من سراپا نیاز شدم و او خیالش از همه یز راحت شد و فهمید که زنش را معتاد به زندگی با خودش کرده، جفتک اندازیها و در رفتن ها شروع شد. عزیزم! وقت را بیشتر از این تلف نکن! حالا که آب گل آلوده پاشو ازش ماهی بگیر! و فعلا بگذار این ماهی یک شغلی باشه که برات در آمدی ایجاد کنه بعد برو سراغ مراحل بعدی. وقتی شرایط شما بهتر باشه ( استقلال مالی و...) اونوقت میتونی راجع به ماندن یا رفتن با قدرت فکر کنی. البته تمرکز روی خودت به معنای طرد کامل همسرت نیست. خوب فکر کن!