-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
در اين شك ندارم كه مرد قوي و با روحيه اي هستي و شك ندارم كه مثل كوه استواري و به وجود نازنين ات هم افتخار مي كنم .
در ضمن به عنوان خواهر داماد عرض مي كنم: خوش به حال دختر خوشبختي كه شانه هاي كيوان تكيه گاه اش باشد .
كيوان واقعا وقتش نشده يك تاپيك باز كني و حرف بزني و ما بفهميم تو چه مي كني و در چه حالي؟!!!
چه كسي ساز مخالف مي زنه و مي زنند ؟! ( اي شيطون ) به سلامتي تو هم داري داماد مي شوي؟!
بچه ها كشف كردم . كيوان مي خواهد داماد بشود . هوررررررا .
به افتخار
شاه داماد ها ديجيتال من و كيوان :104::227::73:
همسايه ها ياري كنيد تا ديجيتال من و كيوان زن داري كنند . هورررررا . :227::73::104:
خواهر شوهرها و برادر شوهرهاي محترم + پدر شوهر اعظم ( آقاي سنگ تراشان ) لباس بدوزيد كه عروسي ها در راه است . :72:
نقاب به عنوان برادر داماد، ساقدوش ماجرا است مگر اينكه كس ديگري هم بخواهد ساقدوش باشد .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
ani عزیز، بچه ها همه همین دور و برن.
خودم چند روز پیش به فکر افتادم که مبادا تالار رو فراموش کردن، و از راه اندازی مجددش بی اطلاع موندن. اما وقتی لیست اعضا رو به ترتیب آخرین زمان مراجعه به تالار نگاه کردم، دیدم اکثرا پیگیر وضعیت تالار بوده اند و از 16 خرداد به بعد، به تالار سرزده اند.
همه به همدیگه و به تالار دلبسته ایم. من هم با شما موافقم که ما مثل اعضاء یک خانواده ایم. (البته اگه من رو هم بپذیرید)
به نظرتون حکمتش چیه که تا این حد قلبمون برای همدیگه و برای تالار می تپه؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
وقتی ""آنی"" گرامی سخن می گویند من سرشار از امید می شوم.
انی گرامی حتما درست حدس زدید!!!:P
""کیوان"" جان نکند شما هم :::
>>>باران بارید
چشم هایم را شستم
و نسیم به قلبم راه یافت
دفتر آرزوهایم را گشودم
وتو را در صفحه اول آن
""عاشقانه"" یافتم.
""کیوان"" جان بوی عاشقی می آید نه؟؟:227:
آنی گرامی الکی الکی "کیوان" را داماد کردیم رفت..حالا این عروس خوشبخت کیه؟؟؟:300::72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام.
شادم به شاد بودنتان؛دلگرم وسرزنده ام به وجودتان
دوستان باور کنید اگر همدردی نبود ......
در این شرایط و درکل ،طی این مدتی که در تالار همدردی ؛بوده ام خیلی تغییر کردم؛اصلا" کیوان یک سال پیش نیستم؛وقتی به خودم نگاه میکنم و تغییر رو در خودم میبینم ؛!!! .
شماها باعث رشد من شدید،اگر همدردی نبود من هیچگاه نمیتوانستم(شکست نفسی نکن کیوان اینقدر هام سست نبودی) و شاید بهتر است بگویم هیچگاه نمیدانستم که چگونه با مشکلات کنار بیایم؛و درس زندگی کردن را بیاموزم ؛همدردی ابتدا روزنه ای بود از دور؛تا اینکه من هم به کاروان همدردی اضافه شدم و به سوی نور راهی شدم.از دلتنگی های شما اموختم ؛از قهر شما اموختم ؛از شاد بودن شما ووو آموختم ...
وقتی گذشته را به نظاره مینشینم؛پر از لحظه های داغ و پر التهاب بی قراری،دلتنگی ؛افسردگی،خاموشی ,سکوت ؛اشک ؛سوختن و.....
چیزی نمیابم.گاه دلم به درد می آید وقتی انچه را گذشته به نظاره مینشینم.
الان هم فرقی نکرده ؛همون ها رو دارم،بخصوص سکوت؛یا همان خاموشی ؛و گاه سوختن؛اما نه؛ اموختم؛زین پس به جای سوختن ؛بجنگم و بسوزانم؛ آنچه را که خود بر سر راه خود پیاده میکنم!و میکنند.
آنی ,گرامی خواهر محترم من,
به قول نقاب الکی ؛الکی ما را داماد کردید؛نه اصلا" به فکر این مورد نیستم و فعلا"ها !نخواهم بود. یعنی دوست ندارم !نه کی میگه دوست ندارم؛ اما فعلا" به چیزهای دیگه نیاز دارم.
آن هم به وقت خودش ساز مخالف میزند و میزنند.
چیزی شبیه به عاشق بودن را تجربه کرده ام صابر عزیز ؛اون وقتها که جوان بودم! گذشت و درسها گرفتم؛اما حالا در این سن و سال؛ ,هم باطنی هم ظاهری کمبود رو احساس میکنم؛صابر بین خودمان باشد ؛حالا اشکال ندارد انی هم بداند؛آشناست خانواده هم در جریان هستند(نه بابا دارن من رو سر کار میذارن)؛گاهی اوقات بهش فکر میکنم،اما طبق قوانین تالار همدردی در خصوص ازدواج و !!وقتی به ازدواج فکر میکنم ؛یه پس گردنی به خودم میزنم,آخه تو که اول راهی،بذار به اون چیزهای که دنبالشی برسی بعد؛
چرا؟ چون مانعت میشه؛ ادمی زاده دیگه دیدی یهو رفت تو بحر احساسات و بعد میام یه تایپک میزنم؛آهای به دادم برسید دارم میمیرم ؛نه میخوام خودم رو بکشم؛نه بابا هنوز جوانم ,خب دیدن کیوان راست میگه,....
آنی من چیز برای گفتن ندارم باور کنید هر آنچه که بوده در تالار نوشته ام بیان کرده ام ؛ابراز احساست ؛خشم ,ناراحتی؛ خیلی وقتها با خواندن نوشتهای شما ,دردهای شما من هم کمی سبک میشم؛انگار دارم سرنوشت خودم رو میخونم,خیلی وقتها خودم رو تو وجود شما ها پیدا کردم و گاهی گم کردم.
من هر چه هستم در حقیقت(یا به قول صابر واقعیت) ؛در مجازی هم هستم.اما خب گفتنی های هم هستند که نمیخواهند جامه الفاظ بر تن کنند, خودش بهتر میداند....(اون بالائی رو میگم)
3 سال پیایپی ؛دارم میدوم ؛ساز مخالف میزندو میزنند, گاهی اوقات خسته میشم؛از یه بنده خدایی شنیدم و به خودم میگم(از بخت یاری ماست شاید ,که آنچه را میخواهیم یا به دست نمی آید یا ز دست میگریزد.)اما زندگی که فقط هیمن یه مرحله رو نداره .....خیلی وقتها خواسته ام انچه که در دل دارم بنویسم,اما وقتی خوب فکر میکنم میبینم که چیزی ندارم ,یعنی نیست؛این خود من هستم که اونها رو به وجود میارم ,حالا بگیم نه،خودشان هستند ؛اما این بودنها معناها دارد،و من راهی این سفر ؛تا دریابم؛من مشکلات رو اینطوری تعبییر میکنم،
حالا که سال سوم رو سپری میکنم ,اینه که گاهی اوقات ابری میشه،
تحت فشار هستم ؛اما بدتر اینکه بیشتر اوقات سنگ صبورم؛!و گاهی وقتها میسوزم از سوز همسفرانم.
چرا گرفته دلت؟
مثل آنکه تنهایی...
چقدر هم تنها....
خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد.
چه فکر نازک و غم ناکی بود.
دچار باید بود.
به وقت خودش من هم کاسه ای لبریز میشوم ؛اما قول نمیدهم ؛....
بدرود
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
اما كيوان
مي داني درد دل چه كيف و لذتي دارد ؟
هر وقت دل آدم ، يك جورايي است ، درد دل خيلي مي چسبد .
البته من هم خيلي اهل درد دل نيستم . اما بد هم نيست . بيا با هم تمرين كنيم كه گاهي نياز داريم به حرف زدن و شنيده شدن .
بچه هاي پايه درد دل يك كلاس فشرده براي من و كيوان و ....بگذاريد .
نظرت چيه كيوان، معلم خصوصي بگيريم ؟!
چه كسي حاضر است كلاس تقويقي و فشرده براي بچه هايي كه سخت درد دل مي كنند بگذارد ؟!
از شوخي گذشته
يك تاپيك باز كن ،نياز جدي هست . درد دل كردن سبك ات مي كند . اين همه سكوت و تو داري به تو فشار مي آورد . از عشقي كه تجربه كردي ، از حال و هواي امروز ات بگو ، و همانهايي كه ساز مخالف مي زنند و اساسا ساز مخالف چيست و چه بايد كرد و.....
مطمئن باش ما هم بچه هاي خوبي هستيم و تا پايان سكوت مي كنيم و مي شنويم ات با تمام وجود .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام به همگی
آنی جون به نکته خوبی اشاره کردی
کاش یکی پیدا میشد کلاس اموزش درد و دل باز میکرد من از نظر هزینه همه جوره باهاش کنار میام
چون درد و دل نکردن واسه من کم کم داره دل درد میاره (شوخی)
من دقیق مثل جناب کیوان فکر میکنم و این واقعا داره دردسر ساز میشه
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
خوبه يكي يكي داريد دستهايتان را باز مي كنيد و همين يعني يك شروع خوب .
تا به حال كسي از كيوان يك مطلب شخصي به اين طولاني خوانده بود ؟!
صبا -2009 جان
مثل اينكه خودم بايد برايتان كلاس بگذارم .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام
مطلب دوست عزيزم كيوان را خوندم و همچنين مطالب خانم آني و صبا ،
دوستان عزيز ؛ بزرگان تالار همدردي
هر چند من قطره ناچيزي از اين درياي بيكران و زلال تالار همدردي هستم اما مي خواستم بگويم ، درد دل كردن هنر و آموزش نمي خواهد فقط كافي است خودمان باشيم ؛ چطور؟!
كافيه كه با صداقت تمام و خيلي راحت آنچه را از قلب و ذهنمان مي گذرد به زبان بياوريم يا در كاغذ مكتوب كنيم و يا تايپ كنيم ، بدون اينكه بخواهيم چيزي غير از آنچه بوده و هستيم را بگوييم !
كافي است دلتنگي ها، دغدغه ها و خواسته هاي خود را در ذهن مرور كنيم و با قلبي پاك به صورت روان آنها را بيان كنيم .
اما مي خواهم بگويم گاهي وقتها انسان بهتر است سكوت كند ؛ زيرا ممكن است شنونده ي دردل يا راز دل شما ، ظرفيت شنيدن حرفهاي دلتان را نداشته باشد! گاهي وقتها ممكن است اين درد دل ها دردسر ساز باشد! پس بايد بدانيم چه حرفي را كجا و در چه زمان و مكاني بيان كنيم اين خيلي مهم است.
اما خوشبختانه تالار همدردي فضايي بسيار صميمي كه اعضايي دلسوز، زلال و مهربان دارد و اكثر دوستان ظرفيتهاي بالايي دارند اينان همدردان و همدلان خوب و بهتر بگويم سنگ صبوراني هستند كه با گوش جان درد ودل هاي دوستانشان را مي شنوند .
لذا همانگونه كه گفتم كافي است كه با صداقت و بدون تكلف حرفها و دلتنگيهايمان را بگوييم مطئنا بعد از بيان دردل ها . بسيار سبك خواهيم شد و آرامش دلچسبي به ما دست خواهد داد .
هميشه آرام و سبكبال باشيد:43::72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
به به معلم بهتر از آرمان چه كسي سراغ داره ؟ يك هنرمند و غيور مرد ايراني .
اما اجازه آقا معلم ( آرمان عزيزم )
چرا آدم پر از حرف مي شود ولي وقتي مي خواهد چيزي بگويد ، مي بيند خيلي هم انگار حرفهايش مهم نيست كه بخواهد وقت خود و ديگران را بگيرد؟!
چرا گاهي به وقت گفتن مشگلات و يا دغدغه ها خار و كوچك مي شوند ؟!
آيا به واقع اين چيزها ارزش گفتن دارد ؟!
و يا در بعضي مواقع شايد دوستاني باشند كه احساس كنند آيا اين حرفها را طرف مقابل مي فهمد ؟!
يا حس بي حوصلگي و ...و يا گاهي دوستي تمايل به درد دل دارد ولي شنونده بايد با موچين از لاي زبانش حرف بكشد تا طرف سبك شود و ....
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
اما اجازه آقا معلم ( آرمان عزيزم )
سلام
خانم آني بنده همينكه افتخار شاگردي همه اساتيد و سروران تالار همدردي را دارم برايم كافي و بسي مسرت بخش است :shy:
چرا آدم پر از حرف مي شود ولي وقتي مي خواهد چيزي بگويد ، مي بيند خيلي هم انگار حرفهايش مهم نيست كه بخواهد وقت خود و ديگران را بگيرد؟!
در پاسخ به اين سوال خوب بايد بگويم كه بستگي به طرز تفكر شخص دارد ؛ ببنيد شايد از نظر شما غير قابل پذيرش باشد ولي خود بنده زماني كه مي خواهم دردل كنم يا حرف دلي بنويسم ؛ اصلا به اين توجه نمي كنم كه دارم اين مطلب را براي شخص يا اشخاص خاصي مي نويسم !!! در واقع من احساس مي كنم كه دارم با خودم درددل مي كنم ، البته اين بدين معنا نيست كه شنوندگان و مخاطبين براي بنده مهم نيستند بلكه به نوعي مخاطبين را جزيي از وجود خودم مي دانم و چيزي جداي از خود نمي پندارم به همين خاطر است كه اين حسي كه شما گفتيد به بنده دست نمي دهد ، و آن هم به دليل اينكه هر انساني براي خود ارزش قائل است و حس مي كند حرفها و دردلهايش لااقل براي خودش ارزشمند است و زماني كه مخاطبش را جزوي از وجود خودش مي داند اين دردلها از اهميت خاصي برخوردار مي شود و به نوعي شوق انسان براي بيان حرفايش بيشتر ميشود نمي دانم توانسته ام منظورم را خوب بيان كنم يا خير؟!!چرا
گاهي به وقت گفتن مشگلات و يا دغدغه ها خار و كوچك مي شوند ؟!
خب اين همان موضوعي است كه بنده عرض كردم يعني توجه به اينكه آيا كساني كه شنونده اين صحبتها و دغدغه ها هستند ظرفيت پذيريش دارند يا خير؟! ليكن اگر ما به اين توجه كنيم كه صرفا سخنان و دغدغه هاي خودمان را بدون هيچ انتظار و چشم داشتي بيان كنيم احساس خار بودن به ما دست نخواهد داد .
آيا به واقع اين چيزها ارزش گفتن دارد ؟!
بله هر چيزي كه ما فكر مي كنيم ارزش گفتن ندارد ممكن است براي كساني راهگشا و ارزشمند و هدايت كننده باشد .
و يا در بعضي مواقع شايد دوستاني باشند كه احساس كنند آيا اين حرفها را طرف مقابل مي فهمد ؟!
باز هم به پاسخ اول بر مي گردد كه طرز تفكر شخص در مورد بيان حرفها و دردلهايش چيست؟! اگر صرفا درد دل براي شخص خاصي است خب با شناختي كه ما از طرف مقابل داريم بايد سعي كنيم جوري صحبت كنيم كه طرف مقابل متوجه بشود ! يعني با صداقت كلام و رواني و سادگي؛ از اين روست كه مي گويند هر آنچه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند.
يا حس بي حوصلگي و ...و يا گاهي دوستي تمايل به درد دل دارد ولي شنونده بايد با موچين از لاي زبانش حرف بكشد تا طرف سبك شود و ....
اين حس گاهي وقتها به خودم هم دست مي دهد بهتر است از جايي شروع كنيم ؛مطمئنا از اين حس رهايي پيدا خواهيم كرد البته گوش دادن به يك موسيقي ملايم در هنگام نوشتن حرفهاي دل مي تواند اثر بخش مفيد باشد
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
با تشکر از آنی و آرمان عزیز
نمیدونم اینجا جای این حرفاست یا نه
من تا امروز فقط با گوش دادن به حرفا و درد دل دیگران خودمو سبک کردم تالار همدردی رو به شدت دوست دارم چون همون مسکنی هست که من همیشه ازش استفاده میکردم و در دسترس بودن همیشگیش بهترین آرامبخش واسه من
اینقدر درد ودل کردن واسه من سخته که همین حالا هم که دارم تایپ میکنم به شدت بغض گلومو فشار میده
جناب آرمان مشکل از گوش شنوا و سنگ صبورو خاری . .. نیست من به شخصه اینقدر خودمو غرق جملات و اندیشه های مثبت کردم که صحبت کردن از احساسات و نکات منفی و هر چند واقعی زندگی واسم سنگینه تنها چیزی که بر زبانم جاری میشه البته در مورد خودم و شرایطم فقط جنبه مثبت هست (البته همین مثبتا هم به سختی) و اون نکات و شرایط منفی دیگه داره تبدیل میشه به یه کوه
کوهی که اگه به دادش نرسم چند وقت دیگه آتشفشانشم فعال میشه
من حتی از نوشتن احساست منفیم هم یه جورایی واهمه دارم
یه راهی واسه این امراض جلوی پای من بگذارید؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
[/color][color=#FF1493]دوستان عزیز سلام..
چقدر این جا همه مهربونن:73:
من که دردودلی ندارم.....اخه هنوز خیلی جونیم تا دردودل کنیم...خدامرگ بنده منظورم این نیست که شما پیر شدید:D
به هر حال مشتاقانه و سراپا گوش هستم تا سخنان و دردودل های شما رو بشنوم.
آهای اونایی که پیر شدن :305:.........شروع کنید.(شوخی بودها):72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام دوست گرامي صبا 2009
بنده هم نمي دونم اينجا ( اين تاپيك ) جاي اين حرفها هست يا خير!
اما مي خواهم بگويم زندگي سرشار از سپيدي و سياهيهاست ، اين سياهيا هستند كه مثبت بودن سپيديها را به ما عيان مي كنند !
به هر حال همه انسانها داراي افكار؛ احساسات و رفتار مثبت و منفي هستند و هيچ كس هم نمي تواند بگويد كه عاري از خطاست. ذات انسان بر سعي و خطا بناشده است هميشه مثبت و منفي در كنار هم و دوشادوش هم حركت مي كنند با كمترين فاصله . اما وظيفه ماست كه مواظب باشيم تا از مسير اصلي زندگي كه همان طي كردن صراط مستقيم و ميل به خوبيهاست ؛ خارج نشويم .
اما چه خوب است انسان توازني برقرار كند و همانگونه كه نقاط مثبت خويش را مي بيند به نقاط منفي وجود خويش نيز معترف باشد . دوست عزيز اصل درد در بر همين كميها و كاستيها استوار است و گرنه اگر قرار باشد كه تمام نقاط مثبت و خوب زندگي خود را بيان كنيم كه اين مي شودخاطره اي شيرين نه درد دل !
اگر بخواهيم تعريف كلي از دردل داشته باشيم : به عقيده بنده ، دلتنگيها ، تعارضات ، دغدغه ها و افكار و رفتار و احساساتي كه به نوعي در وجود انسان به تعبير شما آتشفشان ايحاد كرده ، مجموع اينها مي شود درد دل و گرنه صرفا خوشيها ؛ خوبيها ؛ سپيديها به تنهايي خاصيت دردل را نخواهند داشت .پس چه خوب است انسان با در نظر گرفتن اين نقاط مثبت و منفي حرفها \مشكلات\مسائل و عواطف و احساسات خود را بيان كند چه بسا همين گفتن و بيان كردن موجب چاره جويي ، درمان و در نهايت آرامش انسان شود.
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام.
آنی گرامی خواهر عزیز.
باور کنید بودنتان, هم شما؛و هم سایر همدردان موجب دلگرمی من است.
در مورد رابطه ای که نزدیک به 3 سال از ختم ان میگذرد ؛که جز احساسات ؛و دور از منطق بودن چیزی بیش نبود؛برای گفتن چیزی در چنته ندارم و کلا" فراموش کرده ام.او ازدواج کرده , دو ماه پیش و من برایش ارزوی خوشبختی میکنم،
سکوتم از رضایت نیست ؛دلم اهل شکایت نیست
,من واقعبینم ,و خیلی خوب با مشکلات کنار میام ,اما وقتی پای صحبت با دوست وآشنا میشنی؛درد خودت یادت میره؛باید به فکر راهکار بود؛با
گله و شکایت به هیچ جا نمیرسم؛درسته که کوله باری از مشکلات رو دوش منه؛امادنیا رو به خودم سخت نمیگیرم؛چرا امروز رو تباه کنم؛فقط به خاطر فکر کردن به آینده؛
مشکل:پدر به جای خود،مادر هم و همینطور برادر,دوستان شاید سکوت من به خاطر امیدی است که تمام وجودم را فراگرفته!؟
مشکل اصلی من بیکاریه!اون هم 3 سال،شاید بگید که همت نداری؛نه به خدا؛خیلی دنبالش دویدم اما نشد؛تو یه اورگان ....استخدام شدم با روحیه من سازگاری نداشت؛اومدم بیرون!تو این 3 سال ,برای تأمین مخارج 6 شغل را تجربه کردم؛و از هیچکدام خاطره جالبی ندارم؛یکی اینکه در یک روز سرد زمستانی ؛آتش گرفتم؛باور کنید تمام لباسهایم سوخت اما خدا رو شکر ؛جسمی فقط دستهایم سوخت ؛آن هم خفیف؛یکی دیگر اینکه از 8 متر ارتفاع سقوط ازاد را تجربه کردم؛باور کنید زنده ماندن من معجزه بود؛زخمهای به عنوان یادگاری بر جای مانده!و بی احترامی ها؛یک بار هم تهمت دزدی،!؟خدا شاهد بود که غیر از تهمت چیزی بیش نبود؛و....
نارسائی قلبی من هم خودش کم دردی نیست؛که باعث میشه نتونم به بعضی کارها رو بیارم؛
دوستان شرمنده که نمیتونم مابقی مشکلات رو بگم,بالاخره هر کسی مشکلاتی داره،زندگی بدون رنج معنا نداره؛
امیدوارم به آینده،من سرشار از امیدم؛فقط محتاج به دعا هستم،راستی اگر این جبر خدا باشه چی ؟پس باید کنار بیام .....
خدایا تو خود می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیاچه دشوار است،چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار...
نمیدونم اسمش رو چی بذارم!!!!؟
نه خسته شدم...نه کم آوردم...ولی تا کی دویدن و نرسیدن..؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
در ضمن به عنوان خواهر داماد عرض مي كنم: خوش به حال دختر خوشبختي كه شانه هاي كيوان تكيه گاه اش باشد .
آنی گرامی؛چرا خوش به حال دختری که شانه های من تکیه گاه اش باشد؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
keyvan نوشته:
"آنی گرامی؛چرا خوش به حال دختری که شانه های من تکیه گاه اش باشد؟"
اگه اجازه بدین من جواب این سوالو میدم
به خاطر اینکه هنوز نباختی و امید داری و یه زن ازمردش جز این چی میخواد؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
برادر كيوان محترم و ارجمندم
بسيار عالي ، بي نهايت تشكر مي كنم كه از طريق اين پنجره روشن و نوراني با ما از خودت گفتي واين يعني بودن و دوستي و مهرباني . اين روحيه مثبت انديش و تلاشگر واقعا ستودني است .
مهرباني چيزي نيست كه از ياد برود . همين كه مطمئن شويم در جايي دوستاني دلشان براي ما مي تپد و گوش شنوايي هست .بهترين حس و نيرو را به انسان مي دهد ونور اميدي بيش از آنچه كه تا به امروز تجربه كرده ايم خانه ي دلهايمان را در بر مي گيرد .
گاهي ما انسان ها از هيچ ،همه چيز و گاها هم برعكس از همه چيز ، هيچ مي سازيم .
اما با هر روحيه و ديد گاه و جايگاه اجتماعي و خانوادگي و فرهنگي بايد مطمئن بشويم كه دوستاني داريم و ما هم مي توانيم از خود بدون سانسور حرف بزنيم . مهم نيست كه از درد مي گوييم و يا از ديدگاه ، مهم اين است كه مي داني جايي هست كه تو هم شنيده مي شوي - ديده مي شوي - درك مي شوي و.....
حس مي كنم اين روزها بايد هواي همديگر را داشته باشيم و خيلي بيش تر از قبل بايد همديگر را ببينيم و همديگر را دوست داشته باشيم و اين حس محدود به تالار نمي شود .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
در ضمن به عنوان خواهر داماد عرض مي كنم: خوش به حال دختر خوشبختي كه شانه هاي كيوان تكيه گاه اش باشد .
آنی گرامی؛چرا خوش به حال دختری که شانه های من تکیه گاه اش باشد؟
ضمن اينكه اين جمله را يك نوع تعارف ايراني قشنگ مي دانم اما به غير از اين هم نيست . شك نكن .
و آرزو مي كنم دختري زلف اش به زلف ات گره بخورد كه وجود و زندگي ات را سراسر از عشق و حس زندگي و تلاشگري مضاعف بكند و همگام و همقدم و شانه و به شانه ي تو در مسير زندگي گام بردارد و به گاه خستگي او ، شانه هاي تو تكيه گاه اش باشد و همينطور به وقت خستگي تو، دامان پر مهر وي مكاني باشد براي اينكه لختي بياسايي و نيروي دوباره بگيري( الهي آمين ) .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
صبا_2009جان
بايد مراقب خودت باشي و هر چه زودتر يك بساط هم فال و هم تماشاي ، گفتگويي ، راه بيندازي .
خانم ها از طريق صحبت كردن ، راه حل مشگلات را پيدا مي كنند و اين سكوت قطعا ترا به سمت يك خشم غير قابل كنترل هدايت مي كند . ( تجربه وحشتناك اش را خودم دارم )
پس قبل از وقع حادثه به فكر راه كار باش . راهكار هم مشخص است بايد حرف بزني .
از همان مثبت ها شروع كن تا به منفي ها هم برسيم .
بچه ها ي خوب تالار، صبا مي خواهد، حرف بزند . پس همه با مي شنويم اش و از جان و دل حس و درك اش مي كنيم .
بسم الله .
كيوان جان
چون philosara مهربان برايت يك تاپيك باز كرده مسائل ات را در تاپيك خودت پيگيري مي كنيم . و تو را هم مي شنويم و از جان و دل حس و درك مي كنيم .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
بچه ها احساس میکنم این روزها بحث های سازنده خیلی کم شده
فکرنمی کنید این باعث می شه ازشیرینی تالار کم بشه؟
در ضمن بهتره یه حضور غیاب اساسی کنیم ،چون خیلیا درسته on میشن ولی اصلا پست نمی ذارن
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
آنی عزیز چشم
به محض اینکه وقتم آزاد بشه و فکرم متمرکز به دیده منت میپذیرم که واسه عزیزای همدردی دردو دل کنم
نوشتن نیاز به وقت کافی داره نمی دونم این بهانه هست یا واقعیت
به هر حال ممنون که توجه میکنید
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
گل مريم محترم
دوستاني كه on مي شوند ولي پست نمي گذارند امكان پست گذاري ، ندارند .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
میدونم که به این دلیل نیست
چون اونایی که من میدونم اصلا خیلی کم on میشن
در ضمن باید قبول کنیم که تالار انگار شور و حالشو ازدست داده
واقعا نمیدونم چمون شده
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
من واقعا شک کردم ،فکر میکردم اشتباه کردم ولی الان متوجه شدم که اشتباه نکردم
اگه وضع تالار اینجوری پیش بره ،این تالار دیگه کاملا ارزششو از دست میده
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
گل مریم عزیز در نظر داشته باشید که فصل امتحاناته و بچه ها مشغولن. البته تنش های سیاسی هم شاید در بازگشت اعضا بی تاثیر نباشه. به هرحال مطمئنم که به زودی تالار مثل قبل شلوغ می شه
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام :72:مهربونای عزیز دل:16: همگی خوب هستید؟ (خداروشکر) :203:
می دونید اگه شماها خوب باشید من بهتر از همیشه ام، باور کنید به یادتون هستم و واسه اینکه از حال و احوالتون بدونم هر از گاهی سری به تالار می زدم. اما پیش خودم فکر می کردم نیازی به پست زدن نیست...
راستش منم مدتیه بیکارم(آخه خیر سرم تدریس می کنم و تابستون بیکارم...) و از اون مدل افکار (مخرب و منفی) اومده بودن سراغم و شاید باز هم یکی از ناشکرترین بندگان خدا شدم. (...آخه هنوز زمانی از یه زخم روحی جدید نگذشته و شاید زمان لازمه که کامل بهبود و التیام یابم.
می دونم اینم می گذره و شاید یه روز بیام و کل قصه زندگیمو واستون بنویسم و انوقت با هم بخندیم. اما هنوز باید صبر کنم تا خنده دار شه!)
...
:72::72::72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
به به استر خانم گل
انشالله كه بتواني از روزهاي خوب تابستاني و زمان استراحت خودت به خوبي استفاده كني و يك عالمه كتاب خوب بخواني .كتاب خوب خواندي به ما هم معرفي كن .
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام
مهربونای تالار همدردی همه خوبند؟
شدیدا دلم واسه «شاد عزیز» تنگ شده بود نمی دونم چرا پستی نمی گذارند؟
خوبی نازنین؟ خواهش می کنم بیا از خودت بگو همگی دلتنگت شدیما...
شادی جونم از روزن خانم چه خبر؟ خوب و سرحالند؟ نی نی شون خوبه؟
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
ممنونم estar عزیزم :72: علت اینکه پست نمی گذاشتم شرایط روحیم بود که یه کمی به هم ریخته بودم الان دیگه خوبم..
روزن هم خوبه، ازش بی خبر نیستم، فقط اینکه استراحت مطلق شده خونشون خوابیده و مادرش اومده پیشش.. دیروز هم از من خواست که پیغامهاش رو چک کنم.
امیدوارم که هیچ کس هیچ وقت نا امید نشه....
:72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
خیلی متاسفم.:302::302::302:
حرفی نمی تونم بزنم من تازه پست های شما رو دیدم.
الهی بمیرم واسه دلت شادی جونم ...
:302:خدایا خودت کمکش کن :203:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام دوستان !:72:
حالتون چه طوره ؟!:43:
اميدوارم همممممه تون دماغاتون چاق باشه !:P
خدارا شكر و سپاس مي كنم كه امروز هم مثل روزهاي قبل اين فرصت رو داشتم كنار دوستانم باشم . بخونم ,بنويسم , درد و دل كنم ,دردو دل بشنوم , با هاشون بخندم و گريه كنم .ياد بگيرم و با خودم عهد ببندم كه فراموش نكنم و بكار گيرم .
مي دونم كه مي دونيد فرصت كم داريم و ......
ثانيه به سرعت برق و باد مي گذرند و.....
بيرون از اين جهان كساني هستند كه دستشون از اين جا كوتاه ست و آرزو مي كنند يك روز فقط يك روز برگردند و جبران كنند .
پس بياييم ما كه هستيم و از اين نعمت بودن بهره مي بريم . دقايق عمرمون رو قدر بدونيم ويك قدم رو به جلو برداريم و دراين راه همديگر را ياري كنيم :203:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
shad عزيزم كجا پيغام بگذارم تا ببيني و جواب بدي
و بدونم كه حالت خوبه كه انشاالله كه سالم و سلامت باشي
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سایه های ماه عزیز... من حالم خوبه :72: ممنون که جویای حالم هستین..
:72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
rsrs1380سلام قربونت برم:72::43::46:
خوبی خانم دکتر مهربون تالار همدردی؟
:203:خداروشکر که برگشتید. (البته با دست پر:72:) خیلی خوشحالمون کردی مهربون...
اگه دوست داشتی از حال دلت واسمون بگو:72:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
بچه ها اگه میتونین بیاین با کمک هم یه لیستی از بچه هایی که خیلی وقته on نشدن یا پست نذاشتن تهیه کنیم
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط estar7
rsrs1380سلام قربونت برم:72::43::46:
خوبی خانم دکتر مهربون تالار همدردی؟
:203:خداروشکر که برگشتید. (البته با دست پر:72:) خیلی خوشحالمون کردی مهربون...
اگه دوست داشتی از حال دلت واسمون بگو:72:
سلام دوست خوبم استار::72:
ممنون...خیلی خوشحال شدم که به یادم بودید....از صبا و برادرم نقاب هم ممنونم....
راستش خوشبختانه مشکلات در حال حل شدن هست و من از وقتی احساس کردم دیگه داره اون مشکل حل میشه احساس کردم دوست دارم بیام و دوباره در خدمت باشم.....
تازه وعده یک مهمان جدید هم می تونم بهتون بدم که قراره بیان عضو تالار ما بشن....:228:
البته فعلا مثل کاربر عادی تا ببینیم نظرشون از تالار چی هست ولی می دونم خوشش می یاد....شایدم گاهی با نام کاربری من بیاد که می دونم شما گلهای مهربون ازش استقبال گرمی می کنین..
با اینکه فقط 1 هفته رفتم ..هرچند امید نداشتم انقدر زود مشکلم حل بشه ولی دلم برای تک تک بچه ها تنگ شده بود.....
به قول فرشته مهربان عزیزم:
:227:دست به دست هم دهیم تالار همدردی را کنیم آباد:227:
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
کامران 007
(24اردیبهشت)
گردافرید
(22خرداد)
on شدن ولی از این تاریخها به بعد پست نذاشتن
فعلا اینارو چک کردم
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
با سلام :
از این احساسات زیبای اعضا واقعا"به وجد امدم !
میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست و باران نعمت خدا امسال بیسابقه بوده که حتی هنوز هم ادامه دارد و شور و شوق اعضا برای اباد کردن تالار !
فکر میکنم بعد از پایان جو امتحانات و مسائل انتخابات تالار شروع به بازسازی و رشد کرده که خیلی خوشحالم .عرض ارادت به همه دوستان همدرد ومهربان.
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
سلام مهربونا :72:
کسی از خانم خانم مثل من خبری نداره؟
مثل من جونم اگه این دور و برا هستی ...
بگو که خوبی خانم گل چرا دیگه سری به دوستات نمی زنی؟
شما که قرار بود دوستانتون را همراهی کنید؟ پس چی شده؟ کجایی خانمی؟
ما منتظریم از حالت با خبر شیم...
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
قلب سفید شاید نتونسته هزینه عضویت رو پرداخت کنه اخه انگار تو خارج زندگی میکنن
به هر حال قلب سفید از 27اردیبهشت onنشده
سورنای عزیز که بحثاشون همیشه باعث رونق تالار بود از 27اردیبهشت پست نذاشته و فقط یکبار 22خرداد on شدن،نمی دونم چرا؟
taravatهم از 29 اردیبهشت on نشدن
سپیده عشق از 22خرداد کلا نیومده تو تالار
بازم هست
یه گلگی از دوستان دارم ،اونم اینکه بچه ها انگار اصلا دوستان قدیمی تالار واسشون مهم نیست ،هیشکی جز چند نفر سراغی از هیچ کس نمی گیره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
RE: حال و احوال دل شما همدردای مهربون تالار چطوره؟
حالا که دارین حضور غیاب میکنین خانم Del و آقای mostfun و azar_58 هم علاوه بر دوستایی که شما گفتین به تالار سر نزدند یا اینکه من بی دقت بودم و حضورشون رو ندیدم