سلام . سپاس گزارم آقای مدیر :72: ان شاءالله خداوند حافظ شما و عزیزان تون باشه :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام . سپاس گزارم آقای مدیر :72: ان شاءالله خداوند حافظ شما و عزیزان تون باشه :72:
سلام خانم طنین باران، تسلیت میگم. ایشالا که روح آن بیدار قرین رحمت پروردگار باشد. برای شما هم طلب صبر دارم از پروردگار یکتا.
سلام
سپاس گزارم اقا غلام ، خداوند مادر شما رو هم رحمت کنه و شما و عزیزان تون رو حفظ کنه
هر چند مادر همسرم بود اما خیلی دوستش داشتم و میتونم خوب درک تون کنم واقعا داغ مادر جانسوز هست
- - - Updated - - -
زن ساده دلی بود و خیلی وابسته و دلبسته ی بچه هاش...
چقدر هم تشییع و مراسمش با شکوه بود ، حتی همان جایی که دوست داشت (با این که شرایط سخت بود ) کنار گلزار شهدا تدفین شدند
سلام ، باز من اومدم همدردی و این تاپیکو برای خودم کردم :smile:
مدتی بود من برنجایی که اضافه میومد میریختم پشت پنجره و قسمتی از تراس
دیدم گنجشکا میان برنج میخورن :43: همین طور هر روز میومدن تا اینکه متوجه شدم یه یار کریم هم اومد. من امروز دیدم با نوکش شاخه درختو گرفته داره تو تراس مون لونه میسازه انقدر ذوق کردم :310: زنگ زدم واسه همسرم :103: و خدا هم در و تخته رو جور کرده :311: همسرمم بیشتر از من ذوق کردند خلاصه که دوست داشتم حس خوبم رو با شما به اشتراک بذارم . صداشم خیلی قشنگه صبح آواز میخونه :43:
خب دیگه من رفتم خدانگهدار تا سال بعد :wink:
سلام بر اهالی محترم و عزیز همدردی :72: حال و احوال تون دم عیدی چطوره ؟ ان شاءالله که سلامت باشید :203:
پیشاپیش عید نیمه شعبان و عید نوروز رو خدمت همدردی های نازنین تبریک عرض می کنم و از خداوند برای شما خیر و سلامتی و اتفاقات خوبی رو خواهانم :72:
یه تبریک دیگه بگم به خانم فرشته مهربان ، دیروز تولدشون بود . تولدتون مبارک فرشته مهربان :43: هدیه من به شما آیت الکرسی و یه تسبیح صلوات :16:
زیر سایه امام زمان (عج) شاد و تندرست باشید :72:
التماس دعا
سلام طنین جان
درگذشت مادر همسرتون تسلیت میگم
ان شاالله با خانم فاطمه زهرا ع همنشین باشن:72:
سلام
شمیم الزهرا ، عزیز جان ، حالتون خوبه ؟ :16: خیلی ممنونم خداوند عزیزان تون رو براتون نگه داره و شما رو هم حفظ کنه:72:
من هم درگذشت مادربزرگ بزرگوارتون رو خدمت تون تسلیت عرض می کنم و براتون از خداوند صبر خواهانم . لایق باشم براشون فاتحه کبیره میخونم.:203:
* پاییزه جان ، پست شما را تو تاپیک سیمرغ خوندم خیلی برات خوشحال شدم . الحمدالله رب العالمین . با اون حال معنوی و پاکت برای ما هم دعا کن . خدا حفظت کنه:72:
سلام
آغاز سال نو وقرن جدید مبارک
الهی که سالی سرشار از خیر و برکت و صحت و عافیت، لطف و محبت و رفع آلام جسمی و روحی و خلقی در انتظارتان باشد و اجابت حاجاتتان تضمین به عنایت وتوجهات خاص امام عصر عجل الله تعالی گردد و شاهد دفع رنج و بیماری و ظلم و بیداد در سراسر دنیا شویم خاصه به ظهور حجت خدا سلام الله علیه باشیم
آمین یا رب العالمین
در این سحرگاه اولین روز از سال و قرن جدید دعا گویتان هستم و التماس دعا دارم
سلام .حال و احوال تون چطوره ؟ :43:
سایت چه خلوت شده :sleepy:
در این شب های ماه رمضان من رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید:72:
سلام علیکم و رحمة الله :72:
در قسمت متولدین امروز ، تولد اقای مدیر ثبت شده :103:
اقای مدیر تولدتون مبارک باشه از خداوند عمر طولانی و با عزت و زندگی و آرام و شاد درکنار خانواده برای شما خواستارم :72:
هدیه من به شما صلوات + آیت الکرسی
التماس دعا از همه ی خوبان :72:
سلام خوبین . عبادت تون قبول باشه :72:
ماه رمضونم داره تمام میشه چه حیف ...
پیشاپیش عید فطر رو خدمت تون تبریک عرض می کنم:43:
روز معلم هم که نزدیکه . خدمت معلمین عزیز همدردی و آقای مدیر تبریک عرض می کنم
یادش بخیر اون قدیما :305: چقدر برای روز معلم ذوق داشتیم حالا یه جوراب زنانه یا ظرفی چیزی برای معلم مون میخریدیم و بهشون هدیه می دادیم و کلی کیف می کردیم . حالا بماند این وسط حسرت هم میخوردیم که بعضیا کادوشون بهتر از ما بوده :310:
التماس دعا :72:
راستی اینم بگم تو برنامه زندگی پس از زندگی به حق الناس خیلی تأکید شده من این برنامه رو که می بینم خصوصا قسمت حق الناس وحشت تمام وجود منو میگیره... دیگه از همسر و فرزند و همه ی اعضای خانواده م و بستگان همسرم حلالیت گرفتم
اومدم اینجا به شما هم بگم اگر کسیو رنجوندم ، اسباب زحمت شدم ، دل کسیو به درد اوردم خواهش میکنم از من بگذرید . اگر هم از من دلخور هستید حتما به من بگید تا ازتون عذرخواهی کنم و در جبران براتون دعا و قرآن بخونم . :72:
سلام، خوبین دوستان؟ نماز روزه ها قبول درگاه باریتعالی. عیدتون مبارک. یکی از بهترین حس ها، حس موقع عید فطره.
داشتم به این فکر میکردم که چقدر روز به روز ، روزه گرفتن سخت میشه. سر کار که هستی، خیلی کم روزه میگیرن متاسفانه (عملا هیچکی نمیگیره و همه ناهار رو تپل میزنن)....حالا من با اینشم مشکلی ندارم، مشکل اینجاست که در پوشش شوخی و شوخ طبعی! انواع اهانتها رو به اسلام هم میکنن، روز آخری بفرض یکی از دوستان اومد و زمان اعلام عید فطر رو به شکل توهین آمیزی به ماها که روزه میگریم ارتباط داد و مثه بچه کوچیکا شروع کرد به تیکه انداختن. خب متاسفانه مام که رفتار جراتمندانه و اینجور چیزا رو توش ضعیفیم، نمیتونیم جراتمتدانه جوابشون رو بدیم، مام شروع میکنیم به مقابله به مثل، مام شروع میکنیم به تیکه انداختن. خواستم بگم روز آخری با این اتفاق کامم تلخ شد... یکی نیست بهش بگه مرد حسابی من نه فاز شوخیم با شما یکیه، نه سن و سالم. چرا چرند میگی که باز چرت و پرت بشونی! نمیدونم چی بگم...
عیدتون مبارک.
سللام عزیزان خوبین؟
چقدر دلم براتون تنگ شده
همه یکباره کمرنگ شدین. الهه زیبا، پاییزه، میشل، فرشته،بی نهابت، فکور ، فرشته مهربان، بالهای صداقت، اقایون mvaz, mreza momadrezaو gholamووو
لااقل از خودتون هرازگاهی یک پیامی بذارید بگید چه میکنید حالتون چطوره
راستش من مدتیه خواستم تاپیک بزنم اما پشیمون شدم چون دیگه دوستان فعال نیستن دیگه پاسخ نمیدن یا کم میدن و کلا تالار در پاسخ دهی به مراجع در رکود ناراحت کننده ای هست...
این مدت خدا برام برنامه ویژه ای رو شروع کرد... جاییکه فکرشم نمیکردم منم مثل خیلیا درگیر این امتحان سخت بشم...
هنوزم باور نمیکنم در جه مسیری افتادم خیلی اوقات انکارش میکنم، گاهی درش غرق میشم و ناامید میشم.... به تعادل نرسیدم
نمیتونم توکل کنم اونقدررر عمیق که دیگه به نتیجه فکر نکنم و فقط تلاش کنمو خودمو نتبجه رو به خدا بسپارم.... ایمانم ضعیف نشده فقط فهمیدم که ایمانم ضعیف بوده...
سلام
شمیم عزیز ، نا امید نشو ، تاپیک بزن ان شاءالله دوستان آنلاین میشند . آقای مدیر هم حضور دارند کمک تون می کنند . :72:
ان شاءالله خداوند گره از مشکلاتت رو باز کنه و به آرامش برسی:72:
سلام عزیزم، حال من خوبه، کارهای عادیِ یک انسان طبیعی روانجام می دم و یه زندگی معمولی رو می گذرونم. اما سطح شادی و رضایتم از این چیزیکه هستم و این زندگی ای که دارم بالاتر از یک انسان طبیعیه.
همه چیز هم به نظرم عادی و طبیعی میاد. نه درد و رنج آدم ها، نه فقرشون، نه مرگشون، ناراحتم نمی کنه.
به نظرم همه چیز سر جای خودشه.
تو تعریف کن. درگیر چه امتحانی هستی؟ چه اتفاق غیرقابل باوری برات افتاده؟ :72:
سلام عزیزم
حال تورو خیلی دوست دارم. یکی از افرادیکه واقعا مشتاقم از نزدیک باهاش ارتباط داشته باشم شما هستی :72:
گفتن اخرش شاید نیاز به یک پیشینه داشته باشه، پیشینه ای که حتی همین هم پیشزمینه امتحانیه که درش هستم.
من تک دختر و فرزند آخر هستم، از بچگی دوست داشتم خواهر داشته باشم و هرچی بزرگتر میشدم بیشتر دلم خواهر میخواست. خودم تو ذهنم و در کنارش اطرافیان میگفتن دختر میاری واست خواهر میشه...
جقدر در ذهنم با دخترم روزها داشتم... استخر تفریح مهمونی زنونه... همو ارایش میکردیم و باهم صمیمی بودیم مثل دوتا دوست...
فرزند اولم پسر شد
فرزند دوم ذوق دختر داشتن در من دوباره زنده کرد و در سونو سیزده هفته دکتر بهم گفت دختر دار شدی...
لباسای خوشگل رنگی میخریدم... حس اینکه کنار دخترم باشم روح تازه در من داده بود...
به دنیا اومدو ی دختر ناز ظریف که اصلا شبیه من نبود...
همه چی عادی بود هیچی غیر طبیعی نبود.. پسرم همش میگفت مامان خواهری کی بزرگ میشه؟ منم میگفتم عزیز دلم خیلی زود بزرگ میشه و باهات بازی میکنه... اما انگار زمان نمیگذشت... داداشش مرتب میگفت چرا خواهرم بزرگ نشد ولی انگار داشت درست میگفت خواهرش بزرگ نمیشد...
و این دردناکترین چیزی بود که فهمیدیم... هرچی دخترم سنش بیشتر میشد اختلاف رشدش با سنش بیشتر میشد... کاش میشد تو دوماهگی بمومه اونوقت همه چی طبیعی میموند....
بازهم باور اینکه دخترم طبیعی نیست نداشتم تااینکه کرونا گرفتیم و دکتر اطفال که بردم یکدفعه به ذهنم زد بپرسم دخترم شش ماهشه ولی تالان چیزی دستش نگرفته، غلط نزده نمیشینه،صداش میزنم برنمیگرده، چشامو نکاه نمیکنه...
و اولین بار که دلم ریخت اونحا بود دکتر ...
و بعد ازون دکتر رفتیم دکتر رفتیم، ام آر آی، نوار مغز، ای بی آر، تست های بینایی، آزمایش های خون، ادرار....
برعکس مامانم که منتظر بود جواب ای بی آر خوب بیاد من منتظر بودم بگن گوشش مشکل شنوایی داره برای همین واکنش نمیده، منتر بودم بگن چشماش انحراف داره، بیناییش پایینه برای همین نگاتون نمیکنه... اما اما هیچکدوم ازینا نبود
میپرسیدن سابقه عقب موندگی در اقوام دارین؟ نه ازدواجتون فامیلی بوده؟ نه...
پس خدایا چرا دخترم به قول داداشش بزرگ نمیشه...
تاااینکه بعد چند دکترو هزار ازمایش و کاردرمانی ذهنی، کاردرمانی جسمی، داروها...
یکی از بهترین دکترای مغز و اعصاب کودک بلاخره تونستیم بعد ماهها وقت بگیریم...
اونحا بود که اونچه میدونستم و انکار میکردم رو باهاش مواجه شدم...
من مادر یک اوتیسم هستم
نمیدونم یکباره چرا فروریختم و دردو دل شروع کردم... حتی صمیمیترین دوستم از این جریان باخبر نیست...
منی که دیدار دوستام رو خیلی دوست داشتمو مرتب برنامه داشتیم دیگه الان رغبتی به تو جمع بودن ندارم... باغ پدرشوهرم که همه اخر هفته ها جمع میشدیم مدتهاست من نمیرم... حتی دلم نمیخواد تلفنی زیاد باکسی در ارتباط باشم
حرفای عادی هم شده خنجر به قلبم... چه دختر سربه زبری داری... جه ارومه... انگار تو دنیای خودشه اینجا نیس... هنوز حرکت نمیکنه؟ شیشه خودش دستش نمیگیره؟؟؟
همه سوالا همه حرفا ازارم میده دلم میخواد هیچکس دخترم نبینه
اون عزیز منه هرچی که هست هدیه خداست، دوست ندارم نگاه کنجکاو بقیه بهش بیفته برای همین علاقم به تو جمع بودن از دست دادم، نگاه متعجب بقیه آزارم میده مخصوصاااا که در جمع دوستام سه تا بچه درست همسن دخترم هستن که اینهمه تفاوت بین اینهارو همه میبینن..
درس خوندن شده برام یک واکنش که برای فرار از واقعیت انجام میدم... فکرمو چند دقیقه منحرف میکنه اما باز مثل الان حتی وسط درس یاد اینکه دخترم شاید هیچوقت حرف نزنه، هیچوقت چیزی یاد نگیره با کشی نتونه ارتباط بگیره....
به قول میشل همه چی سر حای خودشه. دختر منم قسمتی از خلقته و باید همینی باشه که خدا ازش میخواد...
پس مادر یک اوتیسم هستی. :46: خوبه، نمی دونستم سه تا جنس داریم، دختر پسر و اوتیسم.
احساستو می فهمم شمیم، منم این سطح از شوک و ناباوری رو تجربه کردم، اینکه حس کنم اون چیزی که نصیب من شده یه چیز کلا متفاوته.
پارسال روی یه نرم افزار برای بچه های اوتیسمی کار می کردم، یکم در مورد اوتیسم یاد گرفتم.
الان باید برم، بعدا میام بیشتر صحبت می کنیم. تو فعلا درستو بخون که راه حل خوبیه. :43:
سلام شمیم 3> بخاطر تاخیرم عذر می خوام. :72:
سعی کردم خودم رو در وضعیت تو تجسم کنم و یکم به جای تو زندگی کنم. چند تا فیلم با موضوع اوتیسم هم نگاه کردم و همزاد پنداری کم.
هم احساس و حالت رو (تا حدودی) درک می کنم و هم فکر می کنم خیلی خوب از عهده این مسئولیت جدید برمیای. به نظرم خدا انتخاب خوبی کرده، تو مادر مناسبی برای اون زیبای دوست داشتنی هستی، فکر نکنم گزینه های زیادی براش وجود داشته. که بتونن بهتر از تو براش مادری کنن.
از نظر من تو ایده آلی برای اینکه عوارض اوتیسم رو به حداقل میزان ممکن برسونی. حساس و مهربون و صبور هستی، و این پتانسیل رو داری که خیلی خیلی آروم باشی. دقیقا چیزهائی که دخترت نیاز داره.
به نظرم کارهائی که تا الان انجام دادی هم درست بوده. مثلا نرفتن به مهمونی ها و جاهای شلوغ. هم بخاطر اینکه دخترت به صدا خیلی حساسه و هم بخاطر اینکه خودت به فضا نیاز داری.
بهت حق می دم که احساس ناامیدی داشته باشی، ولی ازت انتظار نمی ره زیاد تو این وضعیت بمونی.
مثل هر کسی که در یه موقعیت جدید قرار می گیره، تو هم به مشاوره و روانشناس نیاز داری. که هم آرامش بهت برگرده و هم یه سری مهارت ها که تا الان زیاد بهشون نیاز نداشتی رو یاد بگیری. مثل طبیعی دیدنِ نگاه های کنجکاو اطرافیان. یا تمرین کردن جدی تر درس هائی که تا الان هم زندگی می خواست بهت بده، ولی شاید نمره های خوبی نمیاوردی. مثل حفظ آرامش در شرایط تلاطم.
شاید بعضی از دوست های قبلیت هم نتونن توی شرایط جدید همون اندازه بهت کمک کنن. احتمالا به دوست های جدید هم نیاز داری.
حتما لازمته درد دل کنی، مشورت کنی. یه دوست هایی نیاز داری که هرموقع یادت رفت، بهت یادآوری کنن.
قبل از همه اینها، امیدوارم معنای این اتفاق رو توی زندگی خودت و دخترت پیدا کرده باشی. یا خوب دنبالش بگردی تا پیداش کنی. چون اون معنا زیربنای همه احساسات و افکار و شخصیتیه که از این به بعد برای خودت می سازی.
فکر نکنم لازم باشه بگم اوتیسم می تونه اونقدر خفیف بشه که توی جوانی توسط دیگران بعنوان اوتیسم تشخیص داده نشه. مثلا بعنوان یک شخصیت خاص و باهوش، اما منطقی و سرد توصیف بشه که اتفاقا به نظر خیلی ها خیلی هم جذابه.
کاملا نمی شناسمش، اما تو خیلی خوب یادش می گیری و هم برای دخترت، هم برای بچه های دیگه ای که بهش مبتلا هستند و خونواده هاشون یه دوست و راهنما و تکیه گاه امن و مهربون و اثرگذار می شی. از نظر من که رسالت قشنگیه.
اگه دوست داشتی اینجا هم تاپیک بزن و بنویس. خیلی مهم نیست که بقیه چقدر برات بنویسن، بیشتر این مهمه که خودت بنویسی. خیلی چیزها هست که می تونی از خودت یاد بگیری.
من هم تو رو خیلی دوست دارم. و همیشه حس می کردم زندگی و حضورت در این دنیا ارزشمند و مهمه. الان به نظرم تو یه انسان برگزیده ای. که به شایستگی انتخاب شده. :72:
میشل عزیزم
مثل خیلی از پستات باید چندباره و حتی چندد وقت یکبار مجدد پستتو بخونم
خیلی ازت ممنونم و دعاگوتم:72:
سلام
شمیم عزیز من همیشه در سکوت همدردی رو می خونم و به ندرت پیامی ارسال می کنم. راستش خیلی وقت هم بود نیومده بودم تا امشب که بی خوابی به سرم زد و از قضا قصه شما رو خونده. شمیم جان یک روز تو سال های گذشته من مادر فرزندی با یک تفاوت مادرزاد شدم. شوک بزرگی بود. هنوز مادری نکرده و ناشی، باید با شرایط خاصی هم دست و پنجه نرم می کردم. مدت ها از همه کناره گرفته بودم و فرزندم رو از نگاه ها پنهان می کردم تا ازش دفاع کرده باشم. به خاطر این تصمیم دروغ هم می گفتم و این بار بزرگی روی شونه های روحم گذاشته بود. تا این که از یه جایی به بعد دیگه نکشیدم. روشم رو عوض کردم. محکم مشکلم رو به زبون آوردم و گفتم به خاطر شرایط حساسی که پشت سر میگذارم احتیاج به خلوت و آرامش دارم. با شرایطم زندگی کردم. به جاهایی مشکلم شد حریفم و دست تو گریبان هم انداختیم و من تلاش کردم زمین نخورم. به جاهایی هم طرح رفاقت با هم ریختیم و راه پیدا کردم تا همون طور که هست حال خودم رو خوب کنم. گریه هم کردم. غصه هم خوردم. خودم و همسرم و هرکسی و هرچیزی رو هم به پای میز محاکمه بردم و محکوم هم کردم. قضاوت هم شدم. اما در نهایت باهاش زندگی کردن رو انتخاب کردم. درسته این انتخاب از سر اجبار بود اما تونستم. شرایط ما شبیه هم نیست. اصلا شبیه هم نیست. ما فقط هر دو مادریم. مادرهایی که بخش زیادی رویاهاشون از دست رفته و بازی شون عوض شده. فقط خواستم بهت بگم من بعد چند سال، اگرچه هنوز وقتی با خودم خلوت می کنم جایی از روحم درد می کنه، اگرچه چشمای معصوم فرزندم وقتی که درد می کشید یا وقتی الان شرایط خاصی رو تجربه می کنه داغ بوده و هست روی دلم، اما هدیه های بزرگی هم توی این مسیر نصیبم شد. مثلا این که بلوغ رو احساس کردم. و این که تونستم. تو هم اگرچه راه پر پیچ و خمی داری، اما اگه انتخاب شدی، پس می تونی. ً
پرستو نازنین
ممنونم منو قابل دونستی و تجربه ارزشمندتو در اختیارم گذاشتی
خدا سلامتی کامل به فرزندتون بدن:72:
چقدر قشنگ توصیف کردین ممنونم
واس من پذیرش راحتر از پذیرش ولی کنارش تلاش به امید بهبوده...
اما همیشه کار سختتر باید انجام داد
دیگه میخوام رو پذیرش پسرم کار کنم تا کمتر اذیت بشه از ارتباط نداشتن با خواهرش...
خیلی خوشحالم دوستایی تو فضای مجازی دارم که به دردهام حتی بیشتر از آدمای دنیای حقیقی واقفن
خداروشکر
سلام خانم شمیم الزهرا، روی کمک اطرافیانتان، اونایی که میتونین بهشون اعتماد کنین، حساب باز کنین و بصورت کلامی ازشون بخاین کمکتون کنن، نذارین کل سنگینی این بار رو خودتون تحمل کنین. ایشالا از این آزمون به خوبی بیرون میاین.
سلام به همه دوستان
شمیم عزیز نگرانی و ناراحتیت رو درک می کنم
یکی از دوستانم بچه اوتیسم داره
ظاهرا با دیدن آموزشهای خاص امکان زندگی عادی براشون وجود داره
اینکه به سطح بقیه بچه ها برسن
و چه خوب که زود تشخیص دادید
اون بچه ای که من میگم رو فکر کنم تا 4 سالگی تشخیص ندادن
بعدا شروع به درمان کردن
فکر کنم اصلا آموزشگاههای مخصوص این کودکان هست
مهم اینه که پس از یه مدت زمانی، می تونن مثل بچه عادی باشن
این خیلی عالیه
نسبت به خیلی شرایط دیگه
الان حتما می دونی که خیلی از دانشمندان بزرگ اوتیسم بودن
حتی فکر کنم انیشتن هم اوتیسم بوده و از مدرسه اخراجش کردن و فقط با پشتکار مادرش به زندگی عادی برگشته
ان شاالله خدا بهت توان بده و از پس این امتحان بزرگ بربیای
ان شاالله که خیلی زود نتیجه بگیری
سلطان ، مایه مباهات هست.... باعث افتخار همه هست.
چقدر کوته فکریه که بخای همه چیز رو با چشم سر ببینی تا وجود بعضی چیزا رو تایید کنی... بعضی چیزا بهش میگن تابیدن نور حقیقت بر دل. همه چی رو که نباید ببینی.......
نفسی که میکشیم از صدقه سریه سلطانه... نگاهش رو آزمون نگیره، که اگه گرفت کارمون ساختس
سلام و عرض ادب
بعد از مدتها به تالار همدردی اومدم
انشالله حال همگی خوب باشه. ما هم شکر خدا خوبیم.
روابطم با همسرم خیلی بهتر شده و سعی می کنم اختلافات و اتفاقات تلخ رو فراموش کنم. مخصوصا بخاطر اینکه یه توراهی هم داریم که دو ماه دیگه به دنیا میاد.
از وقتی که این هدیه رو خدا به ما داد بیشتر حواسمون هست به زندگیمون. هر چند هنوزم یه دعواهایی پیش میاد ولی خداروشکر زود حل میشه و رفع میشه.
آرزوی بهترینهارو دارم برای تمام یاران همدردی
سلامی به گرمی تابستان :)
هوا گرمه ولی به لطف خدا خوبم :)
ان شالله حال و احوال همتون خوب باشه ،،،
تابستون باید گرم باشه و زمستان سرد .
خب خوبید ؟
سلامتید ؟
اوضاع روبراه هست؟
ان شالله تابستان خوبی را داشه باشید . :72:
سلام باغبان عزیز
خوش اومدی
خدا رو شکر خوبم
باقی دوستان رو نمیدونم.
مثل آقا غلام، اسکارفیس، راشمون، زونیام، سرشار و خانم های همدردی مثل خانم زیبایی ها، پو، سون، زلال، مریم۱۲۳ و .............
چند وقتی همدردی خلوته
- - - Updated - - -
خانم پاییزه ممنون
بابت پست امام رضایی که گذاشتین، عالی بود، عالی
یه بار تو اسفند حدودا یه پست تو سیمرغ گذاشتین، خیلی رو من تاثیر گذاشت
سلام باغبان جان، خوبی؟ چخبر؟mvaz عزیز چطوری خوبی؟
منم خوبم خداروشکر، روزگار میگذره. امروز هم که برادر عزیز آبه به رحمت ایزدی شتافت. ایشالا که همه سالم و سلامت باشن
سلام Mvaz عزیز
تشکر – خوشحالیم که خوبی – حالت دلت همیشه آسمانی
بله خیلی از دوستان نیستن و شاید مثل همه ما مشغله های مختلفی دارن .
ایشالله تمام بچه ها ، چه دوستانی که هستن و دوستانی که تشریف ندارن همیشه سلامت و تندرست و متعالی باشن .
مشهد هم واقعا یکی از بهترین شهرهاست – خوش به حال بچه هایی که قسمتشون میشه میرن زیارت و خوشبحال مردمان اون شهر .آدم میره استخونی سبک می کنه ، واقعا خیلی خوبه .
اگه اشتباه نکنم سمت نیشابور هم یه قدمگاهی هست که میگن خیلی باصفاست .
ان شالله قسمت بشه همه بریم .
...........
سلام بر آقا غلام بزرگوار
متشکرم اخوی - الحمد الله خوبم . خوشحالم که شما هم خوبید
مشغول یه پروژه کاری هستم فکر کنم چند سالی زمان ببره ،،، تلاشم را می کنم ایشالله به نتیجه برسه با دعای خوب شما .
واقعا چشم بزنیم عمرمون رفته ،،،تو یه سنی نمی دونم چی میشه انگار عمرمون زودتر می گذره .
آره شینزو آبه هم ترور شد
واقعا از ثانیه های بعد و فردای خودمون خبر نداریم - امروز هستیم ولی شاید بلا نسبت ،فردا بریم زیر موتور
شرایط دنیا شرایط دشواری شده ، ان شالله روزی برسه که تمام جنگُ ظلمُ خونریزی هایی که بشر به خاطر بی نهایت طلبی خودش داره انجام میده در تمام کره زمین ، تمام بشه و اون اتفاق فقط در روزی می افته که اون بنده خدا بیاد و ما هم بخوایمش .لازمه اون اینکه سعی کنیم در هر شرایطی هستیم الان ، هممون روی خودمون کار کنیم و خودمون را بهتر پرورش بدیم .
به امید ظهور .
مراقبت خودت باش اخوی
.........................
روز عرفه را قدر بدونیم .
فرصت کردیم بریم یه جای خلوت و یه زمانی بذاریم این دعا را بخوانیم همراه با ترجمه و بهش فکر کنیم .
دل هاتون حسینی .:72:
در پناه حق :72:
عید همه بزرگواران مبارک باشه
سلام دوستان خوبم ، ان شاءالله حال دلتون عالی باشه .
ممنونم آقای mvaz که از من یاد کردین ، روز های سختی رو گذروندم ولی شکر خدا بهترم .
خیلی حرفا دارم بچه ها که میخوام بگم و دوباره از صحبت ها و مشاوره های خوبتون استفاده کنم ولی به موقع میام .
نمیدونم چرا الآن حرفم نمیاد :(
فعلا خدانگهدار همه تون :72:
عید قربان پارسال بود که اون کرونای لعنتی اومد توی خونمون و خانوادمون و دو ماه سیاه رو برامون رقم زد.
هنوز که هنوزه، یاد مادر که میفتم تیر میکشه مغزم و قلبم.... متاسفانه خاصیت برونگرایی و بیرون ریزی هم ندارم، مدام با خودم فکر میکنم. با پانصد تا مشاور هم مشورت کنم، چاره کار نخواهد بود.
این روزها بیشتر به این فکر میکنم که مادرم بیشتر از ماها هوشیاره! و حواسش بهمون هست. آخه مگه مادرمون فقط جسم بود؟! اون الان مارو میبینه و کاراشونو و حسهامونو قشنگ میبینه.
بیشتر تایم فکرها، تایم شب هست. وقتی که بعد شام میشینی یکم ریلکس کنی، یاد مادر و حرفاش و نگاههاش میفتی. یاد دستانش که منبع انرژی بود، آنقدر گرم بود که کلی صمیمیت و صفا ازش میگرفتیم...
شاید تنها فایده رفتنش این بود که رفتن خودم خیلی بنظرم راحت شده، میگم منم یه روزی میرم... ترکیبی از ترس و امیدواری هست! میگم میرم اونجایی که مادرم هست.
چرا انسان فراموشکاره؟ همه چی رو یادش میره. هممون معتقدیم خدا آفریدگار همه چیزه. ولی هی یادمون میره. خود من، روزهای اول فوت مادرم، ثانیه به ثانیه به مادرم فکر میکردم، الان شده روزی یه بار. شاید چند سال دیگه بصه مثلا هر چند ماه یکبار یا هر چند سال یکبار....
فراموشکاری هم خودش نعمت بزرگیه ،همه ی ادما تو زندگی لحظاتی رو تجربه میکنن که یاد اوریش ممکنه سخت باشه و آزار دهنده،حالا این لحظات میتونن خوب یا بد باشن که هر کدوم یاد اوریش میتونه نفس آدم رو بگیره به نوعی:54:
سلام
یکی از تاپیک های سایت را پیدا نمیکنم که برای طرح مشکلات به مدیر همدردی هست .
ممنون میشم اگر میدونید لینک رو برام بگذارید .
با سلام
اگه مسئله ای هست در تالار می خواین با آقای مدیر همدردی بیان بفرمایید ، این تاپیک :
دفتر مدیران تالار(سؤالات-مشکلات-انتقادات و درخواستها)2
موفق باشین
در پناه حضرت دوست .:72: