نمدونی چه حالی میده وقتی که تو مه تو جنگل قدم میزنی
نمایش نسخه قابل چاپ
نمدونی چه حالی میده وقتی که تو مه تو جنگل قدم میزنی
دلم برای همه تون تنگ شده بود، شاید در ظاهر فراموش کرده بودم اما چیزی که واقعا وجود داره توی قلب ما آدمهاس. من توی جنگل نبودم، اما احساس می کنم دستهام بوی برگ درختها رو به خودش گرفته...
جالبه که توی این دنیا احساس تنهایی می کنم، توی دنیای واقعیم، باز اینجا شماها هستین، میتونم براتون درد دل کنم، حرف بزنم، بخندم، اما توی دنیای واقعیم چرا اینطوریه؟؟؟ چرا یک هفته بعد از برگشتنم باید یک دل سیر گریه کنم؟؟؟!!!! چرا باید انقدر راحت صدای شکسته شدن دلم رو بشنوم و ....
وقتی یه بچه به دنیا میاد همه هواشو دارن.. چه توقعی دارم من که بچه نیستم! من یه آدم بزرگم، من نباید از کسی توقع داشته باشم، من باید یادم بیاد که چطوری زندگی می کردم! چطوری تحمل می کردم! اما خیلی خسته ام، نمیدونم فردا چه روزیه، نمیدونم چطور میتونه ..
خسته ام خیلی خسته، کاش بر نمی گشتم، دنیای واقعی به عنوان هدیه تولد یک سبد بغض بهم داد. کاش حافظه ام بر نمی گشت....
میخوام فریاد بزنم، فریاد، خدایا کمکم کن، کمکم کن، کمکم کن .................................................. ....................................
شاید فردا بفهمم چه خبره! من کجام! چه کسی کنارمه و چه کسی نیست!
:72:
شاد عزیز از تو بعیده عزیزم تو حالا دیگه خیلی بیشتر باید به فانی بودن دنیا پی برده باشی فاصله بین بودن و نبودن ما از یک تار مو باریکتره پس این دنیای فانی دیگه ارزش غصه خوردن نداره توی این دنیا فقط یک خوبی میمونه و یک بدی ، و بدا به حال کسی که همه از او به بدی یاد کنند ، عزیزم بدون که
هرکه در این درگه مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
شاد عزیز که در زمان نبود و غیبتت ، اولین بار از روی پستهای دوستان و غمهای گردآفرید با تو نازنین آشنا شدم و چقدر احساس کردم که من هم شاد را دوست دارم بدون اینکه او را بشناسم و چند روز پیش ازروی پیام sorena_armanبرای گرد آفرید فهمیدم بر گشته ای . از داشتن یک دوست توانا مثل تو خیلی خوشحالم و به این دوستی تا بی نهایت افتخار می کنم .
احساس جدیدی که داری فکر می کنم مربوط به ضعف جسمانی و بیماری است عزیزم . تو موجود دوست داشتنی هستی و به نظرم نعمت و قدرتی در درون تو نهفته است که می توانی دل دوستانت را ببری و ذهن شان و احساس شان را مشغول کنی .چه چیز قشنگ تر از این . حال اگر کسی باعث غم تو شد یقین بی هنری است که به ارزشهای تو درست پی نبرده .بر ناتوانی اش ببخش
شاد عزیزم
ورودت رو به تالار خوشامد میگم. اینجا ما همه نگران تو بودیم و بیماری تو به همه ما ثابت کرد که زندگی ارزش غصه خوردن رو نداره.
باش و با مشکلات زندگی بجنگ. مطمئنم که برنده این میدان تویی. امیدوارم خبر بهبودی کاملت رو به همه ما بدی.
و خوشحالم که خدا جاب دعاهای ما رو داد.
شاد عزیز از وقتی شناختمت الگو شدی واسم تو صبر و عشق ورزیدن و دوست داشتن و مهربونی و . . .
تو رو خدا از این حرفا نزن من همیشه از تو یاد میگرفتم حالا نزار تنها بشم.
ممنونم :72:، یه خورده شرایط روحی و جسمیم به هم ریخته، برای همین نمی دونم در چه وضعیتی به سر می برم، وقتی صحبتهای شما رو می خونم سعی می کنم مقاومتر باشم، ازتون سپاسگذارم، واقعا خوشحالم که شما در کنارم هستین، دیگه روم نمیشه بهتون بگم اما برام دعا کنید...
:72: :72:
*اگر آدمي خود را چنان ببيند كه خدا او را مي بيند موجودي مي شود تابناك و بي زمان و بي تولد و مرگ...
زيرا خدا انسان را به سيماي خود و شبيه خود آفريد.....:72:
*هديه خدا به انسان. قدرت است و تسلط بر همه مخلوقات و ذهن و تن و امور خويشتن....:72:
*هديه خدا به انسان. قدرت است به محض پي بردن به اين حقيقت اوضاع و شرايط مساعد خود بخود پيش مي آيند ....:72:
*هنگامي كه كار خود را تمام و كمال به خدا مي سپاريد از هر وضعيت به ظاهر مخالفي. بركتهايي عظيم به سوي شما سرازير ميشود....
*چه دنياي زيبايي بود اگر هراس و اضطراب ريشه كن مي شد.... رهايي از ترس يك راه بيشتر ندارد:
تبديل "ترس" به " ايمان" .... زيرا ترس ضد ايمان است....
*** چون با خدا هستم از هيچ چيز نمي هراسم...***
همه توجه خود را به خدا معطوف كنيد و به هنگام رويارويي با مانع مدام در دل بگوييد كه :
***"راههاي خدا خردمندانه اند و چاره هاي او حكيمانه."****
اگر براستي ميخواهيم .... كه خير و صلاحمان پيش آيد بايد..... مقاومت را كنار بگذاريم و متوازن و متعادل و آرام باشيم....
بايد به ياد نگاه داريم كه خدا..... بخشاينده است و ما ستاننده....
بايد به ياد داشته باشيم كه خدا چاره ساز و وسيله ساز است .....
و خود بهتر ميداند كه از چه راههايي هدايايش را به ما برساند.....
آنگاه در مييابيم كه "درست دعا كردن" خود هنري است.....
بايد مشتاقانه خود و خواسته خود را به دست خدا بسپريم تا هرگونه كه خود ميخواهد و از راهي كه خود صلاح ميداند آرزويمان را برآورد.... به محض اينكه مراد دل را با آن خرد لايتناهي در ميان ميگذاريد او راه انجام را ميداند.... منتها بايد از سر راه او كنار برويد ... تا بتواند كار كند!!!!!
"قدرت . هديه خدا به انسان" نوشته فلورانس اسكاول شين....
******************************
شاد عزيزم سلام ..... :72: دوست خوب و عزيزم..... نگران نباش !!!
توكلت به خداي مهربون باشه عزيزه دلم.... ما همگي دوستت داريم و هميشه واست دعا ميكنيم ....
روزهاي سختي رو گذروندي و البته رحمت خدا و لطف خدا در تمام اون لحظات همراهت بوده عزيز دلم از ته دل واست دعا ميكنم كه سعادت و سلامتي و بهبودي كامل هم در زندگي و هم در جسم نازنينت واست ميسر بشه....:203::203:
عزيزم فريب تاريكي پيش از سحر رو نخور.... كه پايان شب سيه سپيد است...
من مطمئنم كه تو محبوب خداي نازنين هستي .... و اون خودش مراقب تو هست و كمكت خواهد كرد....
شاد عزيزم مراقب خودت باش و بيشتر استراحت كن ... عزيزم يقينا هيچ كار خداي مهربون بي حكمت نيست...
كمي تحمل و صبر داشته باش عزيز دلم ... اينجا همه دوستت دارند و مطمئنم كه اطرافيانت در دنياي واقعي بيشتر از ما دوستت دارن .... بياد داشته باش كه " با خدا همه چيز ممكن است" پس " قوي باش و نترس..."
دوستت دارم....:43::228:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط fatima-v
شاد خوبم.
حرف fatimaye عزیز خیلی به جاست.منم حرف ایشون رو تایید میکنم.:104:
شاد عزیز تو میتونی. تو بودی که به همه ما انرژی میدادی تا حالا حساب کردی به چند نفر انرژی میدادی:73:آفرین به تو دوست گل چه دل بزرگی داری.خداوند هر لحظه تو زندگیت سلامتی و آرامش رو بهت هدیه کنه:72::72::72::43:.
شاد جان دیگه هیچ وقت نگو کاش بر نمی گشتم....این ناشکریه بزرگیه میدونم ناراحتی که این حرفو زدی ولی دیگه وقتی ناراحتم بودی اینو نگو می دونی چرا؟اگه پستای قبلی بچه ها رو دیده باشی ما همه وقتی دعا می کردیم به خدا می گفتیم که خدا یا صلاح شاد رو در شفای اون قرار بده ....پس حتما خواست خدا بوده حتما دنیای قشنگی منتظرت بوده حتما تو موفق می شی حتما همه چیز همونی میشه تو می خوای.مطمئن باش.مقاوم باش.آروم باش.صبور باش.
:72::72::72:
شاد عزیز
مطمئنم ضعف جسمانی بعد از اون مرحله ی طی شده و خراش ها ی خار و خاشاک اطرافت اونقدر نمیتونه در برابر دل دریا ایت دوام بیاره،
شاد و قدرتمند باش دوست سر سبز ما
ممنون مهاجر عزیز :72:
بعضی وقتها نمی دونیم کجا هستیم، بعضی وقتها نمی فهمیم کی رسیدیم... من نمی دونم کجام و نمی دونم کی رسیدم! من میخوام زندگی کنم اما چطوریش برام مهمه، چطوری زندگی کردن برام خیلی مهمه، خیلی مهم...
:72:
:104::43:نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
سلام
واقعآ برای باز کردن ذهنی که از پیچ و خم ه ای زمانه زشت به درد اومده بهترین فکر رو کردی.همه ما میدونیم که جنگلهای شمال جاهای بکر زیبایی داره که در نوع خودش بی نظیره اما من جنگلهایی رو میشناسم که طلوع ماهش منو به وجد اورده.باران بهاریش مستم کرده.زیبایی های دلرباش منو جادو کرده.اره من احساسی که تو دوس داری تجربه کنی رو تجربه کردم مثل پرواز میمونه انگار که بدن و روحت ازاد و سبکه.فوق العاده است ولییییی به نظرم هرکسی با هر شرایطی این زیبایی ها مثل اونوقتای من مستش نمیکنه.بستگی به ادم و موودش داره.من توی شهر ایلام زندگی میکنم.جنگلهای بلوط اینجا البته نه همه جاش:نه جاهایی که مردم تا روز تعطیل گیر میارن میریزن توش و خرابش میکنن.تو فصل بهار ادم رو از زیباییش گیج و مست میکنه.من خیلی توی بارون برف به جاهایی از جنگل بکرش رفتم امیدوارم بتونی و موفق بشی به اون حس من دست پیدا کنی
مهتاب عزیز، اونجایی که شما میگید میشه برای چند روز زندگی کرد؟ یعنی کسی کاری نداره؟ میشه؟؟
:72:
نمیتونم رو در رو بهت بگم، شاید به خاطر لبخند مبهمی که همیشه روی لب داری، من متاسف هستم، همیشه حسرت زندگی تو رو می خوردم اما الان خیلی خوشحالم که به جای تو نیستم. امیدوارم بتونی مقاومت کنی. برات خیلی نگرانم.
اگه چند روز بری مسافرت بهتره، از دستم ناراحت نشو ولی این چند روزه دوست دارم سرت داد بزنم، بازم رویه قبل رو پیش گرفتی، دوباره کار دست خودت میدیا. فکر می کنی با سکوت و صبر کاری از پیش می بری؟ میگن صبر خوبه اما نه تا این حد!!!!
شاد گرامی حتما یک مسافرت برو. به دلایلی این بهترین انتخاب در شرایط فعلیه. سعی کن تمام اضطرابهای درونت رو به این شیوه از بین ببری. صبر به این شیوه کشنده می شه برای شما. بهتره که راهی هم در حین این صبر کردن برای تخلیه استرسهاتون پیدا کنید.من مسافرت واقعی و نه مجازی رو بهتون پیشنهاد می کنم
شاد عزیزم درسته که حضور ما مجازیه ولی عزیزم شونه های ما جای محکمیه برای تکیه زدنت خودت رو تخلیه کن هر چه دوست و هر آنچه آزارت میده بنویس به دیده منت با تو همراه خواهیم بود و همدرد ، از هرکه دلگیری گله شو پیش ما بیار فقط اجازه نده این خودخوری تورو از پا در بیاره این حس زیبایی که همه ما از استجابت دعا داشتیم یک سرش به تو برمیگرده پس بدون که ما مجازیها دوستان حقیقی توییم و دوستدارت و دلسوزت
شاد عزیز دوست گرامی چرا این کارا رو می کنی چرا خودتو تخلیه نمی کنی چرا می خوای همه ی فشارا رو به تنهایی تحمل کنی؟!!!!! خب به هیشکی نمی خوای بگی نگو اینجا که مجازیه
من مطمئنم وقتی روزن اینجوری میگه.....
ممنونم ....
سورنای عزیز فعلا امکان مسافرت برام نیست، برای اینکه امتحانهای دانشگاهم هست، البته استادام اصلا انتظار ندارن که کار ارائه بدم اما من اصلا از نمره الکی گرفتن خوشم نمیاد، برای همین خودم رو درگیر پروژه هام کردم، یک ماه هم بیشتر به کنکور ارشد وقت نمونده و من هیچ چیزی نخوندم میخوام برای ارشد هم بخونم. اینطوری ذهنم فقط روی درسهام هست اما شبها که میخوام بخوام همه چی به سمتم حجوم میاره...
:72:
فاطیمای عزیزم ممنون، من واقعا به دوستی شما دوستان خوبم اطمینان دارم، اما نمیدونم باید چی بگم، توانایی صحبت کردن رو ندارم، توانایی جمع و جور کردن ذهنم رو ندارم... باید یه کم زمان بگذره. بازم ممنونم عزیزم
:72:
پونه عزیزم، باور کن بحث مجازی و حقیقی نیست، شاید یکی از دلایل نگفتنم اینه که نمی خوام چیزی رو باور کنم، میخوام همه چیز عادی به نظر برسه...
:72:
روزن جان، عزیزم، سرم داد بزن باور کن ناراحت نمیشم، شاید به داد تو احتیاج داشته باشم، شاید باید یکی بیاد محکم بزنه در گوشم، پس این کار رو بکن، شاید بزرگترین کمک باشه..
:72:
برام دعا کنید....
:72:
سلام
شاد عزیز آدرس این جنگلتون رو به من هم بدید
احتیاج دارم...
تا کی با همه رو راست باشم؟ ولی درک نشم اگر هم کسی تونسته باشه منو درک کنه برای مدت کوتاهی بوده و بعدش ...
آخه بهت چی بگم دختر؟ !!!نقل قول:
روزن جان، عزیزم، سرم داد بزن باور کن ناراحت نمیشم، شاید به داد تو احتیاج داشته باشم، شاید باید یکی بیاد محکم بزنه در گوشم، پس این کار رو بکن، شاید بزرگترین کمک باشه..
:47:
عزیزم هنوز پیداش نکردم، اگه پیدا شد چشم البته اگه اونجا دسترسی به کامپیوتر داشتم :Dنقل قول:
نوشته اصلی توسط lمریم
ولی نه جدی اگه رفتم حتما آدرس میدم...
مریم عزیز، یه چیزی بهت پیشنهاد می کنم برای اینکه راحت تر زندگی کنی، توی زندگیت کاری رو بکن که قلبت و خدا رو راضی کنه، اینطوری از کسی جز خودت توقع نخواهی داشت، چه اهمیتی داره که کسی درکمون نکنه؟ چه اهمیتی داره که تنهامون بذارن و ... مهم یه چیز دیگه اس ...
:72:
اگر يك ديوار كوتاه باشه چه كسي بدش مي ياد كه از اون ديوار بپره؟! صبوري كردن و گذشت خوبه اما نه تا اندازه اي كه يك ديوار كوتاه فرض بشي.
شاد عزيز
تو اينقدر فهميده و باهوشي كه تا به حال جرأت نكردم كه بهت در مورد زندگيت پيشنهادي بدم اما هميشه جريان زندگيتو دنبال كردم.
گاهي اوقات تغيير رويه نه تنها مضر نيست بلكه مي تونه نتايج مثبت چشمگيري به همراه داشته باشه.
امتحان هر چيزي توي زندگي مجاني يه. مي توني امتحان كني.
شادی مهربون شما درست میگینقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
من هم همیشه سعی کردم که اینطور که شما میگی باشم وخدارو شکر تاحالا به کسی در این مورد که چرا منو درک نکردی اعتراضی نکردم و نخواهم کرد
فقط میدونی آدم بعضی وقتا از بعضی اشخاص یه کم انتظار بیشتری داره،ولی خوب آدما در شرایط خودشونو نشون میدن...
آره عزیزم ،حالا که خوب فکر میکنم میبینم چه اهمیتی داره....:72:
مواظب خودت باش:72:
دانه عزیزم ممنونم :72: اما من الان چاره ای جز صبر ندارم، یا باید صبر کنم، یا باید داد بزنم، یا باید ....نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
نمیخواستم یا نمیتونستم بنویسم .... بعد از به هوش اومدنم تا الان فقط یک بار همسرم رو دیدم! منو ترک کرده ... به نظر شما چی کار باید کرد؟
:72:
درسته عزیزم، بعضی وقتها روی بعضی از افراد حساب دیگه ای باز می کنیم، یه طور دیگه بهشون نگاه می کنیم، در واقع فکر می کنیم که اونها خود ما هستن... من هم در مورد همسرم همین فکر رو می کردم. اما همیشه اون طور که آدم دوست داره و انتظار داره نیست، هیچ وقت مثل این روزها محتاج همسرم نبودم!! اما نبود، نیست! چی کار می تونم بکنم؟ این قضیه درس بزرگی بهم داد و اون هم این بود که غیر از خودم از هیچ کسی توقع نداشته باشم، من همسرم رو دوست دارم، حتی الان هم بهش حق میدم، خیلی سخته که بخوای با کسی زندگی کنی که معلوم نیست تا کی همراهته! من هم نمیخوام اون عذاب بکشه، دوست ندارم به خاطر این کارش عذاب وجدان داشته باشه، اما باز هم اون رو از خدا میخوام، شاید خدا بهم برش گردونه...نقل قول:
نوشته اصلی توسط lمریم
:72:
سلام شاد مهربونم ولی روزن جان میگفتن تو دوران بیماری همیشه همسرتون کنارتون بودن و خیلی دلواپسو نگران . چطور که الان خدارو شکر به خیر گذشته سراغی ازت نمیگیره . عزیزم شما برو سراغش علتشو جویا شو باهاش حرف بزن حتی اگه فکر میکنی دلیلش موجه باشه ولی بازم تنهاش نزار شاید اون الان تحت تأثیر حرف دیگران باشه شاید منتظره عکس العمل از جانب شما باشه . یه کاری بکن گلم بلاتکلیفی خیلی عذاب آوره ، نمیگم با عجله تکلیفه خودتو روشن کن ولی منتظره معجزه هم نباش باید خودت حرکت رو شروع کنی .
از همه مهمتر مراقب سلامتیت هم باش . بعد از برگشت شما دوست عزیز ما همه به خودمون امیدوار شدیم که هنوزم پیش خدا آبرو داریم حالا نوبت شماست تا محافظ این نعمته الهی باشی. موفق باشی خانمی.
دوستت دارم گلم.
شاد عزيز شما خيلي بزرگواري كه تو اين اتفاق پيش آمده از حق خودت به راحتي مي گذري ودر رابطه با غيبت همسرتون به ايشون حق مي دي . به نظر من هم خود او بايد تصميم بگيره كه بياد شما رو تنها نگذاره يا اينكه نشون بده تو مشكلات زندگي جا زده . من اميدوارم هر تصميمي داره از طرف خودش باشه نه ديكته شده توسط اطرافيانش .
وای شاد عزیزم چقدر تو با ظرفیتی دختر.
من هنوزم دارم ازت یاد میگیرم چقدر من پیش تو خام هستم. من اگه جای تو بودم اصلا نمیتونستم تحمل کنم بهت آفرین میگم و از صمیم قلب واست دعا میکنم. بلاتکلیفی آدمو داغون میکنه تکلیف خودتو معلوم کن. هر چند خودت بهتر از هر کسی میدونی چی به صلاحته.
شاد عزیز
میدونی گاهی به تو غبطه میخورم؟ به دانشی که داری و به بزرگیت و به بخشش و صبوریت
باور کن خیلی چیزها ازت یاد گرفتم. هیچ وقت فراموش نکن که خدا بنده هایی رو که بیشتر دوست داره بیشتر امتحان میکنه. امیدوارم همسرت در امتحان عشق تو شکست نخوره
خداوند آدم را آفرید و او را مملو از رنگ های شگفت انگیز آفرید. و خداوند آینه ای آفرید و نام آن آینه را هستی نهاد و آن را در برابر شگفت انگیز مخلوقش قرار داد. آنگاه آن شگفت انگیز، به هستی نگریست و در آن آینه هزاران رنگ دید و هزاران جلوه و هزاران نور. به هریک روحی داد و نامی داد و نشانی...جنگل توئی، دریا توئی، کوهستان توئی، ماه و خورشید، سبز و سپید و سرخ، رنگ توئی، طعم توئی، حس توئی...و این ها همه انعکاس توست در آینه هستی.نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
ایام مبارک است از شما، روزها می آیند و میروند تا بر شما مبارک شوند، مبارک شمائید...
من هم یک جنگل دارم که همیشه سبزه، جنگلبانی هم نداره، هروقت بخوام میرم وسطش، تنها... چه موجودات عجیبیی هستیم ما آدم ها!
ممنونم :72:
مردمک عزیزم:72: درسته اون روزها همسرم منو تنها نذاشت، اما احساس می کنم کم آورده، من وقتی مرخص شدم بهش زنگ زدم اما اون فقط فریاد می زد!! فرداش بهش زنگ زدم ازش خواستم بیاد میدون ولیعصر با هم حرف بزنیم، اصلا حالم خوب نبود ولی باز رفتم، اول نگفت که نمیاد، اما هر چی منتظرش شدم نیومد، به گوشیش هم زنگ می زدم جواب نمی داد... من هم دیگه عذابش ندادم، منتظرم تا خودش تصمیم بگیره...
:72:
اسماء عزیزم ممنونم :72: من هم میخوام خودش تصمیم بگیره، میخوام آزاد باشه، اون از بیماری من خیلی ضربه خورد..
:72:
مثل من عزیز ممنون از لطفت :72: درسته بلاتکلیفی خیلی درد بدیه، اما من سعی کردم به این قضیه مثل بلاتکلیفی نگاه نکنم چون اگه این کار رو می کردم نمیتونستم تحمل کنم، سعی کردم به خودم بقبولونم که این روزها یک قسمتی از زندگی من هستن، پس من باید از پسشون بر بیام.. نمیدونم تا کی با این باور میتونم ادامه بدم اما به انتهای راه امیدوارم..
:72:
الینای عزیزم ممنون :72: اما خدا همه بنده هاش رو به یه میزان دوست داره، شاید من باید خیلی از مسائل رو پشت سر بذارم که روحم به بزرگی روح شما بشه. من بیشتر فکر میکنم خودم هستم که دارم امتحان میشم، همسرم با این کارش خیلی چیزها رو به من ثابت کرد، باعث شد خیلی بیشتر به خودم و خدا نزدیک بشم، خیلی بیشتر از قبل خودم رو میشناسم، امیدوارم هر دوی ما، همه ما، از امتحانهای خدای بزرگ سربلند بیرون بیایم...
:72:
محمدعزیز، چه خوب، قدر جنگلتون رو بدونید، میشه بیشتر ازش بگین..نقل قول:
نوشته اصلی توسط sedmammad
:72:
این تذهبون؟
جماعت!
کجا میرویم؟
چرا به زمین و آسمان بد می گوییم
چرا از روزگار گله می کنیم؟
چرا تحمل خودمان را نداریم؟
چرا با لبخند بیگانه ایم؟
چرا غصه ها به جانمان چنگ انداخته؟
چرا انتظار بهار را نمی کشیم؟
چرا دیگر صورت هامان"ناضر" نیست؟
چرا چشمهامان"الی ربک ناظره" نیست؟
مگر فراموشمان شده زمین از آن خداست
و"یورثها من یشاء من عباده"؟
چرا منتظر "الساعه"که"قریب" است نیستیم؟
چرا برای"یوم الخروج" روزشماری نمی کنیم؟
چرا به"والله متم نوره" یقین نداریم؟
به خدا قسم"جاءالحق" آمدنی است!
به خدا قسم زمین، مرده نمی ماند
"زهق الباطل" شدنی است.
شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی
http://media5.dropshots.com/photos/4...619/232502.jpg
به نقل از وبلاگ خودم !
شاد عزیز دعا می کنم آروم و صبور و امیدوار باشی و دعا می کنم هر چی از خدا بخوای بهت بده که تو هم در انتخاب و هم در شایستگی بی نظیری.
بچه ها لطفا همکاری کنین:دعا برای شفای پدر سمیرا
http://hamdardi.net/showthread.php?tid=5407
:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط poune