یعنی این کارهارو انجام بدم فکر و خیالم کمتر میشه ؟؟؟
اینقدر فکر و خیالم زیاده که هرروز تنها که نشستم دوباره به فکر می افتم زودتر از این دنیا برم راحت کنم خودم رو ...
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام
دارو درمانی دوره دارد و فراز و نشیب دارد.
باید منظم و مرتب و مستمر دنبال کنید.
نظر شخصی خودتون را بر نظر متخصص برتری ندهید و دقیقا مصرف کنید.
دوره های دارو درمانی بر اساس شدت مشکل کم و زیاد دارد. اما به هر حال موقتی هستند.
لطفا پست قبلی ام را دقت کنید. شاید ابتدا کمی کسالت آور باشد. اما آنچنان کمک به شما می کند. که راه حل های مختلف را بتوانید خوب ببینید و احساس بن بست نکنید.
من حرف جناب مدیر رو تایید میکنم
چیزی که مهم هست استمرار و مداومت به کار هست اگر شروع کنید ان شالله موفق می شوید
کتاب دکتر خیر اندیش به سبک زندگی خیلی بها می دهد پس حالا که بهبود شما در سبک زندگی هم نهفته است
پس شروع کنید با دارو درمانی و وتغییر سبک زندگی ان شالله زندگیتان را زیر ورو کنید
شما دارودر مانی راشروع کنید تا خوابتان را بهبود بدهید و آرامش نسبی به دست بیاورید
وقت خوردن داروهایتان را ساعتی قرار دهید که به نیمه شب نکشد مثلا اگر دوازده ساعته هست شما نه یا ده آماده خواب باشید وهمان ساعت دارو را خورده باشید
خوراک شب هنگامتان سبک باشد واز غذا های حجیم وسنگین پرهیز کنید
ورزش هایی که توصیه شد اثر معجزه اسایی دارند به خصوص ورزشهایی که باید درآنها نفس عمیق بکشید مثل تیر اندازی وشنا و پیاده روی های سبک در سراشیبی هاو...
موفق باشید:72:
بعد از 2 ساعت تونستم تاپیکتون را بخونم.
اولین باره که توی این تالار برای یک تاپیک اینقدر وقت می گذارم برای خوندنش حالا حساب کن با 3 تا بچه که یکیشون هم تازه به دنیا اومده. :303:
جای خیلی خوبی آمدید.
راستی چطور شد با این سایت آشنا شدید؟
یک رازی رو بهتون بگم ، به مرور زمان متوجه خواهید شد که این تالار و آدم هاش خیلی فراتر از اون چیزی است که در تعاریف دنیای مجازی و آدماش می گنجه. توی این تالار به برکت دعای بچه ها یی که دلشون پاکه:323: و خالصانه برای همدردی وکمک به همدیگر پست می گذارند حتی شاهد معجزه هم بودیم.
اینو بدون دوستای خوبی پیدا کردید که همیشه برای شنیدن و همدردی گوش شنوا هستند البته اونم به صورت اصولی و مشاوره ای.
این همه پست خوندم ولی از اول تا آخرش یک قسمتش تو ذهنم بولد بود و فقط می گفتم خیلی حیفه چنین آدمی قبل از اینکه تجربیاتش را در اختیار دیگران که یکی از آن دیگران خاصه خودم هستم (خودم که نه همسرم ) از این دنیا بره.:203::203:
می دونید اون قسمتی که مشاور هم بهتون گفته بود خیلی از مراجعین نیاز به مشاوره مالی شما دارند و می تونید کمکشون کنید.
یک جوون 29 ساله در عرض 16 ماه بتونه این همه بدهی رو بدهد و 50 میلیون هم موجودی داشته باشه خیلی مخ می خواد.
متاسفانه ا ما هم از اون دست آدم هایی هستیم که خیلی خیلی نیاز به یک مشاوره مالی داریم .
من هم در یک ورطه ای از زندگیم پیش اومد که اونقدر احساس درماندگی و نا امیدی می کردم که حتی با خدا هم قهر کرده بودم. حرف زدن با خدا راحت ترین کاریه که می شه در هر حالتی که هستید انجام بدید، احتیاج به هیچ آداب و آیینی هم نیست. همین امشب امتحانش کنید در کنار 10 ساعتیکه در خاطرات و اتفاقات غوطه میزنید وبی خوابی می کشید 10 دقیقه هم با خدا درد دل کنید.
برای اولین قدم عملی هم ، نه نسترن را فراموش کن و نه خاطراتش رو ، فقط از اتاقت و اون خونه بزن بیرون.
هر چه زودتر ، برنامه بریز بگو همین فردا میرم بیرون.
اگر رفتی بیا خبرش رو بده
البته توی یه تاپیک جدا مضمونش باشه تلاش برای برون رفت از حالات فعلیت.
میدونی من تا 20 ماه پیش حتی سر کار هم نمیرفتم روزی 20 هزار تومن از پدرم میگرفتم . چون همیشه میگفتم کار و شغل طوری باید باشه که روز به روز بتونی پیشرفت رو حس کنی
اولش رفتم دنبال همین کار بازاریابی شبکه ای خیلی تلاش کردم فقط یه چیز فهمیدم تو این شغل فقط و فقط نفرات اول میتونن خوب پول در بیارن و مابقی ادم ها دارن پولشون رو مستقیم تو جیب اون ها میریزن
بعد بیخیال شدم و دیگه کار نکردم هنوز به اون درجه فکری نرسیده بودم ...
چیزی که مجبورم که شب و روز کار کنم فقط و فقط هدفی که داشتم بود .. رسیدن به نسترن
از روزی که پا از اون خونه گذاشتم بیرون فقط به یه چیز فکر میکردم بتونم سرمو بالا بگیرم و مطمین بشم میتونم خوشبختش کنم ...
تنها همین واسم مهم بود
پدرم 40 سال سابقه ی کار داره تو بازار پارچه و پرده
تو شهرمون چزو اولی ها بود ولی از ده سال پیش ثابت مونده بود و هیچ پیشرفتی نکرد همین باعث شد تو شغلش از همه عقب بیوفته و مشتری هارو از دست بده
اولین روزی که رفتم مغازه دیدم اوه اوضاع خرابه نمیشه اینطوری ..
چند تا کار که گرفتیم تصمیم گرفتم از اعتبار پدرم استفاده کنم و با اعتبارش بدون پول جنس جور کنم
و همینم شد ...
الان 20 ماه میگذره درامد من بیشتر از ده میلیون در ماهه و 2 تا مغازه دارم و یه گالری بزرگ پارچه پرده کفپوش و کاغذ دیواری دارم
ولی واسم مهم نیست .. همرو دادم دست داداشم ...
چون اون هدفی که براش جنگیدم نابود شد ..
من تو کل دوستیم با نسترن یه گوشی 1100 نوکیا داشتم و حتی یه گوشی برای خودم نخریدم ولی هیچ وقت نذاشتم نسترن با حسرت ویترین مغازه هارو نگاه کنه یا نذاشتم چیزی از دوستاش کم داشته باشه ...
خیلی کارها کردم خیلی کارها ..
اگ شما 3 تا بچه دارین ... همسر شما باید . شما و بچه ها رو هدف قرار بده ... و اینقدر رو کارش تمرکز داشته باشه که تمام زمانی که سر کار هست فقط فکرش پیشرفت تو اون کار باشه ...
هیچ وقت به کم قانع نباشید .. به محض اینکه بتونید بفهمین تو کاری که انجام میدین چه قسمتیش سود اورتره میتونید پیشرفت کنید حتی اگر راننده تاکسی باشه ....
البته به نظرم هیچ وقت راننده ها به فکر پیشرفت نبودن وگرنه این شغل رو انتخاب نمیکردن ...
الان کل گالری و مغازه رو داداشم میچرخونه و من دیگه دخالتی ندارم ... یه جوری با خودم لج کردم مثل بچه ها ...
عشق میتواند دیوانه ای را عاقل کند
عشق میتواند عاقلی را دیوانه کند
با اینکه هنوز خوب نشدم ... هنوز همون افکار تو سرمه ولی خیلی وقت هایی که میام اینجا حرف هامو میزنم اروم تر میشم ...
اگر اینجا حرف نمیزدم اگر نبودم اینجا اگر صحبت نمیکردم امروز هفتم من بود باور کنید چند باری طناب رو انداختم ولی فقط اشک ریختم ..
حرف های همه خوب بود مخصوصا باغبان خیلی خوب بود .. تشکر میکنم از همه ی دوست های جدیدی که پیدا کردم ...
باسلام
شما انسان توانمند و با اراده قوی هستید. با مدیریت و توانایی هایی که دارید حتما میتونید درون خودتون و محیط اطرافتون رو مدیریت کنید و زندگیتون رو بازساری کنید.
در این مسیر براتون آرزوی موفقیت می کنم.
اون روزی رو می بینم که پیامهای خوشی از شما می شنویم...
رنج شما بیشتر از تنهایی و از دست دادن آدم های زندگیتان هست
وهمین به شما القا می کند که مشکلت بزرگترین مشکل دنیاست وبعد از آن دیگر نابودیست
تنهایی دردتان را زیاد میکند وشما را آزار می دهد ورنج می کشید
اولین بار از جدایی مادر وپدرتان شروع شد وتا الان ...که نسترن با ...نمی خواهم دردتان را زیاد کنم
مطلبی رو از دکتر محسن فاطمی گوش می کردم که می گفتند رنج تنهایی انسانها رو نابود میکند واگر مردم باور داشتند که خدا همه جاهاست وآنها هیچ وقت وهیچ وقت تنها نیستند
هیچ افسردگی و در ماندگی وخودکشی نبود.....انسانها باید باور داشته باشند که هیچ گاه تنها نیستند
به راستی که هیچ یک نفری نیست مگر اینکه آنجا دو نفری بود ...هیچ دو نفری نبود مگر اینکه آنجا سه نفری هست... پس مطمئن باش که تنها نیستی :72::72:
دعای جوشن کبیر رو بخوان اگر حوصله نداری تنها ترجمه اش را بخوان
در این تاپیک خیلی جوش خروش کردم تا شما را با خدا آشناتر کنم وسبک زندگیتان را...
امیدوارم سرتان را درد نیاورده باشم موفق باشید :72:
سر منو درد نیاوردی خیلی هم خوشحال میشم مینویسید و میخواین کمکم کنید ...
میدونید مشکل کجاست اینکه فکر میکنم دیگه هیچ وقت همچین موقعیتی واسم پیش نمیاد این که هیچ وقت چنین دختری که به خاطرش همه چیز رو عوض کنم تو زندگیم نمیاد
...
با خاطرات چیکار کنم ؟ هرجارو نگاه میکنم خاطرات هست و اذیتم میکنه هرچی میبینم هرجایی میرم خاطرات هست . از خونه مغازه ماشین دوستام . بیرون جای جای شهر . همه جا خاطرات اذیتم میکنه . از گوشی لپتاپ و و و...
و یه مشکل دیگه اینکه خیلی از من سو استفاده کرد من حقم رو از کی باید بگیرم ؟؟؟ هم مالی هم جانی هم روحی روانی ....
تجربه ای که شما داشتی رو خیلی ها حتی تا آخر عمرشون، تا 80-90 سالگی هم ندارن. برای خیلی ها عشق فقط یه نوع افسانه بوده، هست و می مونه.به نظرم باید خوشحال باشی که
عاشق شدی.یه تجربه ی فوق العاده مثبت!!!! خوبه که نه؟ چقدر روزای خوبی داشتی. چقدر بهت خوش گذشته. خوش به حالت که این فرصت رو داشتی. به نظرم باید خوشحال هم باشی
:43: میدونی چیه برای خیلی ها اعتماد به یه آدم سخته.ولی تو به یه نفر اعتماد کردی، از ته وجودت براش هر کاری تونستی کردی. تو ضرر نکردی بلکه تجربه کردی یه جور آرزوی همه ی آدما
رو زندگی کردی!!! من هم خیلی دوست دارم به یک آدم اعتماد کامل داشته باشم اما تا حالا به جز پدر و مادرم نتونستم کسی رو این قدر لایق پیدا کنم.برای خیلی ها سخته.
چرا حس میکنی ازت سو استفاده شده؟ تو عاشق بودی، طبیعت عشق اینه. تو کار اشتباه یا بدی نکردی، دوستش داشتی و وقتی آدم کسی رو دوست داره براش هر کاری میکنه.مهم اینه
که تو خوب بودی، عالی بودی!!! مهم نیست اون چیکار کرد. تو مقصر رفتارا ی اون نیستی و هیچ اشتباهی نکردی فقط کاری رو کردی که فکر میکردی درسته.
به نظرم دنبال خسارت نباش، حقی نخواه برای اینکه کسی که ضرر کرده اونه نه تو.
اشتباه میکنی شما ... البته ببخشید خیلی
یه جایی خوندم همون قدری که عاشق کسی هستید همون قدر هم ریسک کردین و اجازه سو استفاده از شما رو به اون طرف میدین ...
فکر میکنید به من خوش گذشت ؟؟؟
من اینده نگر بودم با عشقم زیاد تفریح نرفتم اصلا دور نزدم اصلا نگشتم اصلا زیاد خوش نگذروندم .
میدونید چرا ؟؟؟
چون من فکر اینده بودم گفتم 2 سال به خودم سخت میگیرم هیچ تفریحی نمیکنم فقط مشکلات رو حل میکنم و بعدش با نسترن تمام خوشی های دنیا رو تجربه میکنم
میپرسین چرا فکر میکنید از من سو استفاده شده چون واقعا سو استفاده شده .. من با نسترن خوشی نداشتم چون تمام درگیری ذهنیم حل کردن مشکلات بود ولی برای نسترن چیزی کم نذاشتم همه کار واسش کردم بهش خوش گذشت هیچ چیزی نبود بخواد و من انجام نداده باشم ولی من هیچ چیز ازش نخواستم هیچی ...
درست زمانی که مشکلاتم تموم شد و خواستم نفس بکشم برای اولین بار تو جوونیم خواستم نفس بکشم که نسترن رفت و نفسمو گرفت ...
هیچ تفریحی نکردم 2 سال انگار 2 سال تمام تو زندان بودم و فقط و فقط روز هارو میگذروندم
به نظرم خوش به حال ادم هایی که روزمرگی میکنند درگیر هیچ ی نیستن ... خوش به حال اون هایی که عاشق نیستند راحتند تو دنیا و هیچ مشکلی ندارند استرس و احساس مسیولیت . ترس از دست دادن عشق ... اینها کم نیست ... من تا اخر عمرم نه دیگه عاشق میشم نه ازدواج میکنم نه ادم سابق میشم .. اینو میدونم
سلام
خوبی محمد ؟
حکایت بعضی از ما آدم ها شبیه اینکه طرف می بینه شهر سوخته و دود و غبار همه جا را گرفته ،،،،ولی حاضر نیست سوار ماشین بشه و به سمت جایی بره که دودی نباشه
دوست داره بره تو دروازه شهر ،،،وایسه و این دود ها را تماشا کنه ،،،
از طرفی جالب اینجاست که میگه این آتش و این دود منو اذیت میکنه !
اون شخص میتونه همسفر جاده ها بشه و مسیر دیگر را تجربه کنه ،،،
و یا اینکه با این دود و غبار باشه .
این حکایت شبیه حکایت شماست،،،،
زندگی یعنی یه تصمیم !،،،،،یه تصمیمی که بگه در سخت ترین شرایط هم ،،،آروومم و امیدوارم .
.............................
باغبانم
از تبار نو رس امیدوارانم ،،،،،،
عاشق هر ذره ای،،،، از خاک ایرانم
شما چطور؟
سلام. کمی از فضای زندگی و فکری آدم های دیگه بگم فکر میکنی به حرفام؟ اینکه چرا همه میرن سمت چیزی که تو ازش فراری هستی؟ اینکه سراسیمه میرن سمتش؟نقل قول:
به نظرم خوش به حال ادم هایی که روزمرگی میکنند درگیر هیچ ی نیستن ... خوش به حال اون هایی که عاشق نیستند راحتند تو دنیا و هیچ مشکلی ندارند استرس و احساس مسیولیت . ترس از دست دادن عشق ... اینها کم نیست ... من تا اخر عمرم نه دیگه عاشق میشم نه ازدواج میکنم نه ادم سابق میشم .. اینو میدونم
عدم راحتی... مسئولیت های سنگین...
فکر میکنی یه آدم که صبح ساعت 6 پامیشه میره سر کار تو فکرش چی میگذره؟
راحته؟ احساس مسئولیت نداره؟
فکر میکنی آدمی که بچه داره یه مادر یه پدر چی تو فکرش میگذره؟
راحته؟ احساس مسئولیت نداره؟
فکر میکنی یه دکتر، یه مهندس، یه بغال چی تو ذهنشون میگذره؟
دنبال راحتی؟ فرار از مسئولیت؟
اتفاقا آقای محمد رضا دقیقا قضیه عکس این ماجراست.
یه معلمی که پا میشه از شهر می کوبه میره پشت کوه در حالی که راحت میتونه بشینه خونه اش، یه امدادگری که جونشو می گیره کف دستش میره تو جاده و دره برای نجات آدما، یه آتش
نشانی که میزنه به دل آتیش نمیتونه بشینه تو خونه اش؟ نمی تونه نون راحت دربیاره؟ اصلا پول چه ارزشی براشون داره؟
راحت ترین کار برای همه ی آدما اینه که خودشونو بزنن به مریضی و باشن وبال گردن و این و اون. بابای پولدار بود که چه عالی، نبود بهزیستی و کمیته امداد یا گدایی گوشه شهر.
فکر میکنی نمیتونن این کار رو بکنن؟ می تونن. همه می تونن.
پس چرا یه آدم از خواب شب و بالش گرم و جای راحت میزنه ؟ چرا آدما کار میکنن؟ مگه کار سخت نیست؟
چرا آدما ازدواج می کنن؟ مگه ازدواج مسئولیت نیست؟
چرا یه زن بچه دار میشه؟ مگه مریضه 9 ماه ناراحتی بکشه و بعد بدترین دردا رو تحمل کنه ،با این کارش احتمال مردنش بالا باشه در حالی که عاشق زندگیه، احتمال ابتلا به قند خون و کم
خونی و پوکی استخوان و هزارتا بیماری داشته باشه در حالی که سالمه،و بعد این همه ماجرا بچه رو با دردی که توصیفی نداره به دنیا بیاره و بعد دو سال تموم بهش شیر بده و بعد تا لحظه
ی مرگش نگرانی و استرس بچه شو تحمل کنه؟ چرا با وجود تمام این سختی ها زنا بچه دار میشن؟ چرا عاشق مادر بودن هستن؟
به نظرت این آدما چه مرگشونه؟ چرا این کارا رو میکنن؟ چرا خودشونو میندازن وسط درد؟ مگه نمیتونن روزمره باشن؟
به خدا میتونن. همه میتونن بی خیال باشن، عاشق نشن، ازدواج نکن، کار نکنن ، از خونه بیرون نیان یا افسردگی بگیرن. اما محمد رضا پس چرا آدما میزنن تو دل سختی؟ چرا آرزوی
عشق تو دل همه ی آدماست؟ چیزی که تو تجربه کردی و ناراحتی برای خیلی ها افسانه اس؟
همه دلشون میخواد مثل تو باشن.با خیال راحت بدون ذره ای توقع سخت کار کنن و بعد ببخشن. هیچ چیزی نخوان، توقعی نداشته باشن و فقط مهر و محبت خودشون رو ابراز کنن.
محمد رضا تو فکر میکنی زندگی اون آدمای با مسئولیت چه جوریه؟ پزشکی که میره تو اتاق عمل و هر بار تا مرز سکته میره تا بیمارش خوب بشه چرا دوباره این کار رو تکرار میکنه؟
مسئولیت به غیر از سخت بودنش به غیر از درد چی برای یه آدم میاره؟
به نظر من مهم نیست که اون آدم در مورد تو چی فکر میکرده یا ازت سو استفاده کرده.برای من این مهمه که تو خوب بودی. تو تمام تلاشت رو کردی و بدون دوز و کلک عاشق شده بودی.
خاصیت عشق همینه. هر کاری از دستت برمیاد انجام میدی بدون اینکه توقعی داشته باشی. بنابراین هیچ جای ناراحتی وجود نداره. چون تو مقصر رفتارهای بد اون خانوم نیستی.
تو لایق سرزنش یا اتفاق های بد نیستی.
به دلیل مسئولیت پذیری آدما فکر کن.
با سلام
در صورت امکان این سوال را پاسخ دهید
اگر اون خانم الان از دوست فعلیش به هر دلیلی خسته بشه و دوباره شما رو به عنوان گزینه جدید انتخاب کنه شما این برگشت رو می پذیرید؟ با توجه به اینکه ایشون فرد متعهدی نیست و هر لحظه امکان رفتن مجددش در صورت برخورد به یه کیس مناسب تر هست. بعید می دونم منطقا پاسخ شما به این سوال مثبت باشه. پس به هر صورت لازم هست پرونده این خانم رو در ذهن خودتون ببندید.
شما هنوز همه پیامهای ایشون رو با خودتون حمل می کنید و هر روز مرورشون می کنید اگر به این شکل پیش برید هرگز نمی تونید این پرونده رو ببندید. لازم هست کمی محیطتون رو هم عوض کنید اگر میتونید منزلتون رو عوض کنید اگر اجاره نشین هستید یه خونه دیگه اجاره کنید و اگر صاحب منزل هستید بدین اجاره و منزل دیگه ای اجاره کنید. هر نشانه ای از ایشون رو از بین ببیرید و در این از بین بردن نشانه ها اصلا شک و تردید به خودتون راه ندید.
اگر زندگی مادی براتون بی اهمیت شده میتونید حداقل روی بعد معنویتون کار کنید مثلا برید برای دفاع از امنیت کشورتون تلاش کنید که حتی مرگ در این راه هم سربلندی محسوب میشه و نه سرشکستگی. من معتقدم اگر شما از این زندانی که برای خودتون ساختید خودتونو آزاد کنید تمام یادگاریها رو نابود کنید میتونید به زندگی معمول برگردید و این بار یه عشق واقعی که اولین خصوصیتش تعهد و وفاداری باشه رو پیدا کنید. برای عوض کردن حال و هواتون میتونید به مراکز خیریه یا مثلا خانه سالمندان یا مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست سری بزنید.
خودتون رو از این افکار که من هیچ وقت کسی مثل اون رو نمی تونم پیدا کنم و چه عشق سوزانی بود و ... رها کنید چند سال دیگه خیلی ساده و بدون ناراحتی و استرس به این روزها فکر می کنید
شما خودتون حتما پتانسیل رشد و پیشرفت رو داشتید که شاید با حضور اون خانم به خودتون زحمت دادید و این پتانسیل بالقوه رو به صورت بالفعل در آوردید الانم که دیگه از این پتانسیل و توانایی آگاهید و میدونید که میتونید همچنان موفق باشید پس همت کنید لحظات زندگی دیگه برنمی گرده قدرشونو بدونید حضور ما در این دنیا خیلی کوتاهه مراقب باشید
سلام .ممنون که واسم وقت گذاشتی خیلی خوب توضیح دادی با مثال ...
میدونی به من ثابت شده اگر هدف خاصی تو زندگیم داشته باشم انرژی م چند برابر میشه ...
پرسیدین چرا دیگران اینقدر سختی رو تحمل میکنند و شاید لذت هم ببرند ...
چون یه هدفی دارن و اون هدف براشون جذاب ه ... وقتی مسیولیت رو دوش کسی باشه سعی میکنه وظایف ی که در قبال اون مسیولیت داره رو خوب انجام بده حالا یکی موفق میشه یکی نمیشه ...
یه سوال دارم ؟؟ شما مثلا تشنه هستید و در حال مرگ یه لیوان اب صد متری شما هست و میبینین تمام انرژی خودتون رو میذارید برای رسیدن به اون اب اگر به اون لیوان برسید و ببینید اب ی در کار نبود چه اتفاقی میوفته ؟؟؟
زندگی منم همین بود من تمام انرژی خودم رو گذاشتم برای حل کردن مشکلاتم هدفم هم رسیدن به این خانوم بود که به بار طعم خوشبختی رو بچشم ولی وقتی تمام انرژی رو گذاشتم و خالی شدم و دیگه وقتش بود کنارم باشه و پر از انرژی کنه من و یهو فهمیدم تمام هدفی که داشتم سراب بوده و پوچ خالی...
هر ادمی یه جا تو زندگیش کم میاره
یه جایی که دیگه مغز و روح و جسمش توان رویایی با چیزی رو نداره کافیه فقط یه لرزش دیگه اتفاق بیوفته و تموم شه همه چیز ...
الان دوست دارم انتقام بگیرم همش میپرسم چرا اون راحت میتونه به زندگی ادامه بده ولی من نمیتونم ...
چرا هیچ احساس پشیمونی نداره؟
چرا هیچ عذاب وجدانی نداره ؟
سلام
من تاپیک تون رو از اول نخوندم فقط گاهی بعضی پست ها رو یه نگاه انداختم.
تو پست اخیرتون نوشتین
یهو فهمیدم هدفی که انتخاب کرده پوچ بوده و سراب و واهی
الان چه هدفی بالاتر از این می تونید داشته باشید که دنبال یه هدف غیر پوچ باشید. یعنی فعلا تو این نقطع زمانی هدف تون رو بگذارید پیدا کردن هدف اونم هدفی که پوچ نباشه. خود این فرآیند یعنی زندگی. از حالا هم بگم بارها باید شکست بخورید تا بفهمید چی پوچه چی پوچ نیست.
بجای اینکه از اون خانم انتقام بگیرید از زندگی انتقام شکستتون رو بگیرید . اونقدر باید موفق باشید که جبران اون دوران و این دوران که در حالت نقاهت هستید رو بتونید بکنید.
آدم ها بی ارزش تر از اونی هستند که قلب و ذهن و فکر ما برای انتقام گرفتن ازشون مشغولشون بشه. رها کنید. طبیعت کار خودش رو بلده و به موقع و خیلی بهتر از من و شما انتقام می گیره.
نمیدونم میدونید یا نه . ولی تنها چیزی که نمیشه گول زد مغز خود ادمه ....
یعنی هرچی میخوام فکر نکنم فکر و خیال شب و روز میاد سراغم ...
اصلا نمیشه گولش زد اصلا نمیتونم کاری کنم در مقابل این فکر و خیال هر لحظه تو ذهنم هست ... فکر و خیال میاد سراغم خیلی سعی کردم خودم رو مشغول کنم و سرگرم شم ولی نمیشه ...
در جواب اون سوالتو باید بگم اگر بیاد باهاش دوباره میمونم ولی زندگی واسش میسازم که سیاهی شب براش سفید باشه ... حس نفرت من خیلی زیاد شده ...
ممنونم.نقل قول:
پرسیدین چرا دیگران اینقدر سختی رو تحمل میکنند و شاید لذت هم ببرند ...
چون یه هدفی دارن و اون هدف براشون جذاب ه ... وقتی مسیولیت رو دوش کسی باشه سعی میکنه وظایف ی که در قبال اون مسیولیت داره رو خوب انجام بده حالا یکی موفق میشه یکی نمیشه ...
تو علم روانشناسی یه نظریه وجود داره که میگه شادی و لذت زمانی در یه آدم به وجود میاد که به هدفی که داشته رسیده باشه. یعنی تو، خوشحالی رو زمانی تجربه میکنی که به چیزی
که میخوای برسی.بقیه چیزها شادی آوره ولی این شادی بالاترینه. شادی برخاسته از رسیدن به هدف بعد از تلاش.
در صورتی که نرسی ناراحتی رو به معنای واقعی تجربه میکنی.
چیزی که گفتم خیلی چیز تابلو و مشخصیه اما اون چه که درون جمله ای که گفتم هست و نامشخصه اینه که مفهوم هدف چیه. اون چیه که تو اگه بهش برسی خوشحالی واقعی رو تجربه
میکنی.
چند مثال در مورد تلاش و عدم خوشحالی بعد از رسیدن به اون بگم بهت. مثلا یه آدمی تمام عمرش رو کار میکنه تا مثلا n میلیارد پول داشته باشه. بعد از اینکه به اون پول رسید واکنشی که
داره و حسی که داره اینه که خوشحال نیست.ممکنه حتی خودکشی هم بکنه!!! در واقع اون قدری که تو ناراحت بودی ، ناراحت و عصبانی باشه. بعد از کار بسیار و رسیدن به هدف!!!
یا یک بازیگری که به هر دزی زده تا مشهور بشه بعد از این که مشهور شده چیکار میکنه؟ به جای خوشحالی به شدید ترین نوع افسردگی مبتلا میشه.
یک مثال بسیار رایج بزنم که شاید تو ندیده باشی. مردایی هستن که خودشونو میکششششن برای اینکه با یه نفر ازدواج کنن. خیلی جالبه هر کاری میکنن به هر دری میزنن، خواب شب و
روزشون قاطی میشه حتی خودکشی هم میکنن و شاید ده ها سال منتظر بمونن که به دختر مورد علاقه شون برسن و هیچ دختر دیگه ای رو نمی پسندن با اینکه موقعیت ازدواج دارن و به
نوعی میشه گفت تنها فرشته ی زندگی شون و تنها ملکه ی رویاهاشون رو فقط اون دختره میدونن و بس. اما بعد از ازدواج چه اتفاقی می افته؟
شاید باورت نشه محمد رضا من هم دفعه ی اول که به این موضوع برخوردم مغزم سوت کشید!!! جوری اون دختر بیچاره رو آزار میدن که تو فیلما هم ندیدی، جوری بهش بی محلی میکنن که
انگار نیست. اون مرد با وجود دوست داشتن اون زن، دیگه از داشتنش خوشحال نیست بارها دیده شده که با از دست دادن اون زن مثلا با طلاق دوباره انرژی میگیرین و روز از نو.
اینجاست که سوال پیش میاد، مگه این آدماف هدفشون پول، ثروت و یا به دست آوردن یه دختر خاص نبوده و مگه علم نمیگه که وقتی به هدفت برسی شادی؟ پس چرا اینا رفتاراشون
برعکسه؟
باور میکنی همین الان تو گوشه گوشه دنیا آدمایی هستن که مثل تو و در شرایط تو، با وجود اینکه به عشقشون نرسیدن خیلی هم تلاش کردن رفتار تو رو نشون نمیدن؟
اگه متوجه بشن طرف دختر خوبی نیست براش آرزوی خوشبختی میکنن ،اگه دختر خوبی بود و سر هر اتفاقی بهش نرسیدن باز هم براش آرزوی خوشبختی میکنن. این ها هم عاشقای
واقعی هستن!!!
پس قضیه چیه؟ چرا تو این طوری رفتار میکنی ولی اونا نه.تجربه ی یکسان و عکس العمل متفاوت.علتش چی میتونه باشه؟
خب من هر چی که لازم بود رو گفتم و نمیدونم نظرت در مورد واقعیاتی که گفتم چیه امیدوارم بهشون فکر کنی. امیدوارم به تفاوت فکری خودت با بعضی ها توجه کنی.
محمد رضا تو یه آدم خوبی که هیچ تقصیر و گناهی نداری و هیچ کس هم واقعا نمیخواسته تو رو آزار بده حتی اون دختر.
آدما در مواجهه با ناراحتی سه دسته میشن1-کسایی که خودشون رو آزار میدن، با ابتلا به بیماری های افسردگی، حبس کردن خودشون تو خونه ، حرف نزدن با دیگران، کار نکردن و ... اینا
کارشون به جاهای خوب نمیکشه.
2-آدمایی که دیگران رو آزار میدن،خانواده شون رو، همسایه هاشون رو و انتقام میگیرن از کسی که ناراحتشون کرده.این ها هم آخر و عاقبت درستی نخواهند داشت.
این دو دسته از آدما افرادی هستن که خودشون رو بد یا مقصر میدونن (دقتکن خودشون رو).دسته ی سوم افرادی هستن که میدونن و پذیرفتن که اگه اتفاق بدی هم براشون بیوفته اون ها
همچنان انسان هستن و حق دارن زندگی کنن و خوشبخت باشن.
دسته سوم آدمایی ان که خودشون رو کنترل میکنن. عصبانی میشن اما درست اون رو بروز میدن. ناراحت میشن اما درست مدیریتش میکنن و اینها هستن که طعم واقعی خوشبختی رو
میچشن.
یه روز وقت بذار و فکر کن چرا یک آدم دوست داره خودش یا دیگران رو مجازات کنه.چه فکرایی باعث چنین عملی میشه.
میدونی محمدرضا من مطمئنم تو جز دسته سومی میشی. چون میخوای طرز فکرت رو عوض کنی.
چون تو متوجه هستی که بی تقصیر بودی و مطمئنم میدونی اون دختر هم واقعا بی تقصیر بود. تو عاشق یه دختر شدی به دلایل خودت و اون دختر عاشق تو نشد با دلایل خودش. باور
کن اون کلی دلیل داره برای کاراش و رفتاراش.دلیلش حتی اگه کلاه برداری و تیغ زدن تو هم باشه مطمئنا از سر نیاز بوده یا بیماری وگرنه هیچ دختر با عزت نفسی همچین کاری نمیکنه.
پس مطمئن باش یه جای کار اون دختر هم میلنگه.
من اون دختر رو نمیشناسم اما مطمئنم مشکلی داشته.
پس لازم نیست خودت رو به خاطر اشتباه دیگران یا احساسات پاکی که داشتی سرزنش کنی. لازم نیست اینقدر عصبانی باشی.لازم نیست از خودت انتقام بگیری لازم نیست از دیگران
انتقام بگیری.لازمه عاقلانه رفتار کنی و خودت رو بهتر بشناسی.
هر اتفاق بدی یه اتفاق خوبه. من مطمئنم این اتفاق بد برای تو یه شروع دوباره خواهد بود.این بار یه محمدرضای جدید و موفق قراره متولد بشه.
محمدرضایی که خودش رو بشناسه و بتونه علت رفتارای دیگران رو بفهمه و درک کنه که هر آدمی (نه تنها اون بلکه هر آدمی) ممکنه به خواسته هاش نرسه.
سلام
واقعیتش محمد ،تاپیک شما ،،،تاپیک جالبیه
این همه شوق و همدلی و همیاری برای کمک به همدیگه ،تلاش شما ،،و خیلی چیزهای دیگه،،،
برای آدم پر معناست
گویا این جمله در این تاپیک موج میزنه :
همه برای یکی،،،، و یکی برای همه
:)
...............................
محمد به نظرم ،،،زندگی یه مسابقه نیست ،،،
زندگی یه سفر ِ ،،،،،و ما مسافر آن.
بنابراین در این سفر زندگی چیزی که باعث میشه ما پخته تر و مرد تر بشیم،،، نه پیروزی ست و نه شکست ،،،
بلکه تلاشه .
برای همین شکست به انداره پیروزی ،،،ما را رشد میده .
ما باید همیشه در حال حرکت باشیم ،،،زیرا با حرکت و تلاشه که می تونیم با طروات باشیم
طراوت یه آب به حرکت اونه !،،،،آب باید در جریان باشه تا با طراوت باشه .
لذا اگر تو مسیر زندگی چرخ ماشینمون پنچر شد ،،،،به جای اینکه غصه بخوریم ،،،باید دست به کار بشیم بریم پنچرگیری کنیم :)
بعضی ها هستند زاپاس چرخ با خودشون ندارنند،،، ولی اشکال نداره ،
باید با پای پیاده مسیر را ادامه بدیم ،،،،چون امکان داره یه ماشین بیاد سوارمون کنه ،،،بیاد کمکمون کنه ،،،بیاد یه لاستیک یدک بهمون بده
محمد می دونی چه جوری آدم ها به این روحیه و باور میرسند ؟
جواب : امید
این امید و انگیزه هست که باعث میشه انسان دوباره به جاده بزنه و مسیر جدیدی را آغاز کنه
امید اون ندایی هست که میگه آهای ،،،،من هنوز زنده ام
حتی بعضی از آدم ها حضور فیزیکی ندارنند،،، ولی هنوز زنده انند ! (تفکرشون – تلاششون – استقامتشون و .....زنده هست)
امید و شوق به زندگی مثل یه عصایی می مونه که میتونه کمک حالمون باشه
اندیشه ای که بگه : این نیز بگذرد
به نظرم امیدواری ما نباید وابسته به اشیاء باشه :
مثلا طرف بگه من اگر این رشته تحصیلی قبول بشم به زندگی امیدوارم و اگر نه دیگه نا امیدم
یا مثلا بگه اگر من ماهی 5 ملیون درآمد نداشته باشم ناامیدم و دیگه شاد نیستم
یا اگر مثلا به این دختر و یا پسر نرسم دیگه نا امیدم و شاد نیستم
می بینی محمد ،،،،اگر شادی و امیدواری ما وابسته به این چیزها بشه ،،،،به این اندازه شادیم و امیدواریم
چون یه پرنده تو قفس ،،،،فقط میتونه به اندازه قفسش شاد و آزاد باشه
ولی یه پرنده تو آسمان ،،،،به اندازه آسمان آزاده .
نمی دونم با مطالب بالا چقدر آشنایی
شاید بهش رسیده باشی
شاید 10 سال بعد برسی ،،،،و شاید هیچ وقت نرسی !
بستگی به تفکر درونی و روحیه مبارزه طلبی ادم ها داره ،،،،
لذا احساس می کنم پسر توانایی هستی .
...............................
در مورد آرزوها باهات صحبت کنم ،،
شاید بعضی از ماها ،،وقتی تو زندگی مون به هدفی و یا آرزویی نمی رسیم ،،،میشینیم گریه زاری می کنیم
شاید معنی زندگی برای بعضی از ما آدمها این باشه : تماشای تشییع جنازه آرزوهای برآورده نشده ،،،به صورت متوالی
من به شما یه پیشنهاد میدم :
برو کنار دریا ،،، اون مرحوم ( اون دختر که عاشقش بودی ) را کنار دریا خاک کن و هر چقدر خواستی براش گریه کن ،،اینقدر که خالی بشی
سپس چالش کن و به دریا ها و امواج دریا بسپار
براش دعا کن و خودت را آزاد کن
فرض کن تو دستت 4 سبد سنگ داری ،،،،باغبان با 10 سبد طلا می یاد و میگه محمد بیا 5 تاشو بردار :)
تو در صورتی می تونی این طلا ها را برداری که سبدهای سنگ را بیرون رها کرده باشی
وقتی دستت خالی باشه میتونه برداری
وقتی اون دختر و خاطراتت را رها کنی میتونی عشق جدید را تجربه کنی ،،،
مگرنه میشه همون داستان شهری که ،پر از دود و غبار بود که در پست قبلیم برات گفتم !
...............................
بذار یه خورده باهات فنی تر صحبت کنم :
علت اینکه نمی تونی خاطره ات را رها کنی اینکه داری بهش تمرکز میکنی .
وقتی کاری را برای اولین بار انجام می دهیم ، یه ارتباط فیزیکی و یک رشته ی عصبی نازک ایجاد می کنیم ( نورون ها )
در واقع این کار باعث میشه ما به آن احساس و به آن رفتار دسترسی داشته باشیم
مثلا اگر ما تا حالا به آب جوش دست نزده باشیم – دست زدن به آب جوش ، باعث میشه اون احساس ثبت بشه
هر بار که رفتاری را تکرار می کنیم ، این ارتباط ( شبکه های عصبی یا نورون ها ) تقویت می شه و ما یک رشته عصبی به رابطه اضافه می کنیم
مثلا کسانی که سیگار میکشند را در نظر بگیر :
بار اول که اون فرد تا حالا سیگار نکشیده – سیستم مغزی اون از سیگار چیزی نمی فهمیده
با کشیدن اولین نخ سیگار – یه رشته عصبی نازک در مغز او ایجاد می شه
وقتی بار دوم این کار کنه – این رشته قوی ترمیشه
وقتی یه هفته این کار را کند - این پیوند باز هم قوی تر میشه
وقتی یک سال بگذرد – شاید همه بگن اون عادت کرده به سیگار کشیدن
ولی در واقع درون سیستم عصبی خودش شبکه یی از پیوند های عصبی قوی ایجاد کرده.
شروع هر عادت ، مثل یه رشته ی نامرئی ست، اما هر بار که آن رفتار را تکرار می کنیم،
آن رشته را تقویت می کنیم و رشته های دیگری به آن می افزاییم ،تا این که تبدیل به یک کابل بزرگ میشه
برای شما هم همینه :)
داری هر روز به اون دختر و خاطراتت فکر میکنی و انتظار داری تغییر ایجاد بشه
خبر خوب اینکه هر چی کمتر یه عادت را انجام بدیم و یا کم تر بهش فکر کنیم ،،،این رشته ها کم رنگ میشند !
محمد خاطرات روز 25 آبان اول دبستان در مغزت هست ،،، ولی چرا یادت نیست ؟
چون یاد آوریش نکردی ،،،چون کمرنگ شده
..................................................
موفق باشی دوست من :72:
با سلام
شما نیاز به کنترل ذهن و بازسازی آن دارید آنوقت از خیلی از احساس های منفی رها شده و انگیزه زندگی در شما تقویت می شود .... مقالات انجمن معنا درمانی را مطالعه کنید .....
این تاپیک بسیار از ظرفیت مجاز عبور کرده .... منتظر تاپیکی در موضوع نحوه کنتل ذهن و بازسازی روح و روان و شخصیت هستم تا راهنمایی های کارساز و موثر دریافت کنید .
موفق باشید.