-
ما رفتیم روانشناس خانم ما رو ارجاع دادن به آقا که تجربه خوبی داشتن
اون آقا گفتن که تست روانشناسی انجام بدین
بعد دوهفته بیاین برای اینکه این تست ها رو تحلیل کنم و نظرم بدم گفت شخصیت وسواس با خود رفتار وسواس فرق داره
و حتی وقتی فهمید الان چند وقته رابطه نداشتیم خیلی تعجب کرد گفت به همسرم مگه میشه شما اصلن نیاز نداشته باشید ((((( این واقعن منو نگران کرده)))))) همسرم گفت یا وقت نکردیم یا دعوا و اون گفت اصلن قابل قبول نیست مگه شما هر روز بحث دارید یا هر روز دیر وقت به خونه میرید وقت نداریم یعنی چی
اما جواب تست رو ننوشته من دیروز پر کردم عصر میخوام ببرم
ببین آقای آونگ فقط وسواس نیست که
مثلا من نیم کیلو سبزی پاک کنم خونه باید تنش ایجاد کنه وقتی از میوه و چای ایشون نزدم و اومدم کنارش چای بخورم
یا دیشب دیر که اومده چیزی نگفتم و روی باز داشتم شام خوردیم شده بعدش نشست فیلم ببینه رفتم توی رختخواب نصف شب اومده کنار خوابیده
روانشناس گفت سعی کنید ساعت خوابتون تنظیم کنید و با هم به رختخواب برید وقتی میوه خوردیم چای خوردیم فیلم هم یک مقدار نگاه کردیم بیاد بریم بخوابیم (((((البته اینو بهش نگفتم دارم اینجا میگم)))))
اما اون اصلن انگار نه انگار
حالا امروز صبح صبحانه اش آماده کردم اول خوب بود چون عصر قرار بود برم خونه مادرم یک سری وسایل جمع کردم ببرم محل کارم وبعد از اونجا ببرم اونم داشت صورت میشست رفت سراغ کیفش شروع کرد(((( دیرم شد تاخیرم میخورم اینطوری شد اونطوری شد من الان نباید این کار ها رو انجام بدم باید دیشب انجام میدادم گفتم خب دیشب انجام میدادی رفتم برای چسبی که میخواست بیارم گفت نمیخوام اون جارو بهم بزنی گفتم باشه برو از بالا بیار رفت بالا حالا با داد و بیداد و غرغر آخرش گفت احمق خر سگ گوه )))))))))))
واقعن نمیدونستم باید چی میگفتم آخه من کاری نکرده بودم
امروز میخوام برم پیش مشاورمون و بگم که زودتر بگه بیایم
ولی چشمم از همسرم آب نمیخوره من چهار سال دارم باهاش زندگی میکنم
-
سلام مینا خانم
می دونم زندگی با یک بیمار روحی سخت تر از بیمار جسمی است:54:
منم قبول دارم نباید سر یک سبزی تو خونه دعوا بشه :54:
اما وقتی داره غرغر می کنه کاری بهش نداشته باشید تا وقتی ازتون درخواست کنه:81:
کمکش نکنید ظاهرا دعوا میشه:81:
فرض کنید اصلا نیستید تا اینکه علنا چیزی ازتون بخواد
ولی چشمم از همسرم آب نمیخوره من چهار سال دارم باهاش زندگی میکنم
مگه اگر همسرتان خدایی ناکرده سرطان داشت دکتر هم نمی رفتید یا درمان کامل انجام نمی شد می گفتید من چهار سال با همسرم زندگی کردم خودش خوب نمیشه
خوب معلومه سرطان خودش خوب نمیشه
نیاز به پیگیری و درمان داره
این مشکلات روحی هم همین طور
ولی هضمش برای مردم سخت است
من خودم باهاش مواجه بوده و هستم (در یکی از نزدیکانم)
اختلال شخصیت دو قطبی داره :54:
تو اوج بیماری یک هو از خونه میره بیرون موبایلشم خاموش می کنه :54:
اونوقت ماییم که باید نه تنها کل شهرو بلکه باید کل کشورو دنبالش بگردیم:54:
موفق باشید:323:
-
سلام
دیروز بردم تست خودمو تحویل دادم و از روانشناسمون خواستم که فاصله زمانیمون رو کمتر کنه ایشون گفتن باید تکالیفی که دادم انجام بدین که باید توی این دو هفته باشه و تست رو تحلیل کنم
همسرم هم دیشب اومد خونه یکم بابت بنایی که پدرشوهرم کرده غرغر کرد و داد زد چرا خونه رو کثیف کردی یکم به پدرش توپید و به من کاری نداشت نشست من هم شام آماده کردم که بخوره و چون چشمم درد میکرد گفت برو بخواب و من رفتم خوابیدم ساعت 3 صبح پاشدم دیدم بیداره و شام نخورده و داره غرغر میکنه ... خلاصه یکم غرغر زد من مردم میوه بیار بزار سر قبرم از این جور حرفها بعدش من دوباره خوابم برد و خوابیدم تا اینکه صبح بیدار شدم خواب بود صبحانه اماده کردم ببرم و خوابیدم
پدر شوهرم هم دو روزه تنهاست
من چون از جاریم دلگیرم نرفتم بالا اونم هم نیامده این دو روز
نمیدونم با این کارش چه عکس و العملی نشون بدم این دفعه دوم بود که دعوتشون کردم برای اینکه بیان خونه ما ولی متاسفانه این سری هم نیامدن
خیلی ازش متنفر شدم و میخوام یکم تحویلش نگیرم نمیدونم درسته یا نه
- - - Updated - - -
همسرم هم تستها رو برده محل کارش اینو جا جواب بده
-
عزیزم چرا از جاریتون متنفر باشی مگه خودت نمیخواستی خونتون نیان بخاطر اتفاقی که افتاد؟؟
منظور من از اینکه کاری نکنین این نبود کاری اصلا انجام ندین بلکه این بود کارایی که خوششون نمیاد انجام ندین.تو کاراشون دخالت نکنین تا بهانه ای برای غرغر نداشته باشن.بیا یه مدت که شوهرت غرغر کرد هی بگو چی میگی؟ چه صدات قشنگه و ...(منظورم اینه که یه ذره از غرغراش تعریف کن ...باور کن جواب میده ولی نتونستم خوب بنویسم)
آره یه مقدار جداش و و به خودتو حال روحیت برس.این برات خیلی بهتره عزیزم
-
شوهرت اینقدر زشت ورکیک باهات حرف میزنه و شما هیییییییچی نمی گی؟
حداقل وقتی یه ذره ارام شد بهش بگو من از سادات هستم و تو نباید به من فحش بدی
-
سلام به کمال محترم خب چی بگم اگر جواب بدم من هم مثل اونم جواب نمیدم بهتره که کمتر میگه
دنیای عزیزمدجاریم خودش بهم زد مهمونی رو این دفعه دومشون بود بعد از عقد دعوت کردم که بهونه اورد نیامد.به خاطر بی ادبی ازش متنفر شدم
-
مینا جان
بهتر بود همون موقع که کنسل کردند بهشون می گفتید که دوبار برای دعوتشون برنامه ریزی کردید که هر بار متاسفانه از طرف اونها به هم خورد.
بگو که کارمندی و برنامه ریزی مهمونی برات راحت نیست و یه کم غیر مستقیم اظهار ناراحتی کن از رفتارشون.
آخرش هم بگو دفعه بعد هر وقت براتون جور بود، تماس بگیرید و بیایید.
یعنی دیگه دعوتتون نمی کنم.
اگر هم تماس گرفتند که بیان، اگر شرایطت مناسب بود قبول کن و اگر آماده نبودی عذرخواهی.
الان هم می شه اگر حرفش شد یا شرایط مناسبه، بهشون این حرف را بزنی.
بگو دیگه دعوت نمی کنی و هر وقت خواستند و تونستند بیان تماس بگیرن خبر بدن و بیان.
-
سلام شیدا جون مرسی که جوابمو دادید
ممنونم حرفی پیش نیامد اون روز اینقدر شوکه شدم که نتونستم جوابی بدم فقط گفتم باشه هر طور راحتید
بعد از اون دو روز اومد خونه پدرشوهرم منم نرفتم طبقه بالا فقط روز پدر رفتم به پدرشوهرم تبریک گفتیم و اومدیم پایین و جاریم هم در حد سلام و علیک با هاش بودم و چیزی نگفتم
اونم چیزی نگفت اصلن دیگه برام اهمیتی نداره
اما در مور پد همسرم راونشناسمون گفت ساعت خوابتون باهم یکی کنید اما اونم اصلن رعایت نمیکنه یا دیر میخوابه یا میگم بیا بریم الان دیگه دیر وقته بخوابیم یا قهر میکنه یا میگه برو بخواب منم میام بعدش که صبح میشه میبینم همون توی هال خوابیده
تست های روانشناسی رو هم هنوز انجام نداده
به کل ازش سرد شدم و حسی بهش ندارم الان دو روز با هم به سفر رفتیم اصلن در کنار حس خوب نداشتم و حس میکردم غریبه است..
فقط لبخند های مصنوعی روی لبم بود
ته دلم هم اصلن راضی نیستم
کارهایی که روانشناس گفته هم انجام نمیده به چه امیدی دیگه کمکش کنم وقتی خودشم تلاش نمیکنه
الان 5 ماه دیگه عروسی جاریمه اصلن حوصله عروسی و دنگ و فنگ و غرغر را رو ندارم ....
-
سلام
وای سفر ، سفر :310::310:
این که بهترین موقعیت بود :203:
حتی راجع به مسائل خصوصی تون
چرا ازش بهره نبردید:81:
از الان به فکر 5 ماه دیگه اید:54:
انقدر ذهنتون آزاده که غصه اون موقع رو می خورید :81:
به خودتون و همسرتون و امروز و فردا فکر کنید
نا امید نشید:81:
موفق باشید:323:
-
مرسی آونگ محترم
مهمونی بود بیشتر اما شهردیگه
میشه گفت مسافرت دو روزه
ناامید از همسرم هستم از خودم و خدا ناامید نیستم
چون اصلن تکالیفشو انجام نمیده
نمیتونم امید واهی داشته باشم
الکی خودمو به امید واری بزنم
باز هم مثل همیشه دیر میاد سر سفره و خودم هم عصبی میشم و میریزم توی خودم و حرص میخورم
جدید هم به پدرش گیر میده چرا داری بنایی میکنی تو که پیر هستی
میگم بیا از این خونه بریم میگه چطور کرایه خونه بدیم پول رهن چی بعدش میگه پدرش و برادرش راضی نیستن ما بریم
اصلن نمیدونم رفتنم از اون خونه به صلاحه یا نه
-
درود بانو پرانرژی باشید
در صورت امکان تایپیک جدیدی بزنید اینجوری دوستان بیشتری می توانند نظر خودشان را برای شما بنویسند.یه جمع بندی کوتاه بکن از نتیجه این تایپیکی که زدی و یک تایپیک جدید باز کن و توی پست اول بصورت کلی توضیحات خودت را بنویس صفحات بیش از اندازه جلو رفته و وقت و انرژی بسیار زیادی میبره برای افرادی که تمایل داشته باشند نظرشان را بیان بکنند.از صفحه اول باید مطالعه بکنند تا صفحه 9!!
شخصیت انسان خمیر مایه اصلیش شکل و گرفته شوربختانه میل به تغییر کمی در وجودش قرار داره و انعطاف پذیری کمی داره نه تنها شوهر شما بلکه در بیشتر مواقع بدینگونه هست مخصوصا طرف مقابل مرد هم باشه نیاز به صبر و استمرار داره ناامید نشید لطفا :72: اولش اصولا اکثر مردها در مقابل تغییرات مقاومت نشان میدهند ولی به مرور زمان بهتر میشه از ظرافت های زنانه و احساسات قوی که خداوند در وجود شما بعنوان یک بانو قرار داده بیشتر استفاده کنید.
امیدت همیشه به خدا باشه نماز می خوانید با خلوص نیت بیشتری باشه بعضی وقتها بشین باهاش حرف بزن و دعا بخوان حداقلش اینه سبک میشی و آرام
تایپیک جدید فراموش نشه تا دوستان بیشتری شرکت کنن مقالات سایت را هم مطالعه بفرمایید بسیار مفید هستند برای بهبود کیفیت زندگیتان.مخصوصا در مورد شناخت نسبت به شخصیت آقایان
-
مينا جون ديدى گفتم ساعت خوابتون رو تنظيم كنيد و با هم به رختخواب بريد، من خودم يه پا روانشناس بودم خبر نداشتم :103:حالا دومين نكته اى كه به ذهنم مى رسه اينه كه واسه روابط خصوصى يه فكر اساسى كن، منظورم اينه كه درسته معمولا مردها پيش قدم ميشن و حالا كه رابطه اى نداشتين همه از چشم همسرت مى بينن كه نيومده سمتت اما من اگر جاى تو بودم حتما حتما حتما خودم پيش قدم مى شدم، اونم به صورت كاملا از پيش تعيين شده، اما جورى رفتار مى كردم كه كسى شك نكنه، اينقدر با دلبرى و قيافه هاى مكش مرگ ما تو دست و پاش مى پلكيدم كه خستگى و دعوا و كل كل كردن كلا از يادش بره :227:
-
با سلام
تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده و قفل می شود . لطفاً ابتدا یک جمع بندی از راهکارها داشته باشید و به آنها تا مدتی عمل کرده و تمرین کنید ئ در صورت نیاز مبرم تاپیک چدید باز کنید و بیشتر سعی کنید خلاق باشید و خود از راهنمایی های داده شده بهره وسیع تر ببرید
موفق باشید