حالا یکی دو روز ذیگه برو بهش سر بزن
نمایش نسخه قابل چاپ
حالا یکی دو روز ذیگه برو بهش سر بزن
میرم عزیزم
خدا کنه بتونم کینه رو از دلم بیرون کنم
مي توني عزيزم. تو مي توني.
الینا جون کینه ای وجود نداره تو فقط الان یکم دلخوری عزیزم همین که می گی موقع گریه کردنش دلم سوخت یعنی اینکه دوستش داری
ولی از رفتاراش خسته شدی یکم که مستقل بشی و تنها باشی همه رو یادت می ره
الینای عزیز این دوران فرصت خوبیه برای اینکه تجربه هات بیشتر و بیشتر بشه، پس سعی کن ازش استفاده کنی، بهش به عنوان یه فرصت نگاه کن، سعی کن خودتو بهتر بشناسی...
امیدوارم زودتر مستقل بشی عزیزم اما سعی کن به خودت خوش بگذرونی...
:72:
ممنونم از توجه همتون
تو رو خدا واسم دعاکنید
جای همسرت خالی نباشه خانومی
راستی الینا جون اونجایی که همسرت کار می کنه از نظر سکونت چطوره/
منظورم اینه که نمیشه باهاش بری همون جا زندگی کنی
بلوم جان ممنونم
نه اون با همکاراش زندگی می کنه قبلا" شرکت قبول کرده بود اگه من برم درصدی از اجاره خونه رو میده ولی رئیسشون فعلا" نیستش
امروز میخوام برم اونجا نگران مادر شوهرمم با اینکه به احتمال زیاد چند تا متلک هم بهم میگه ولی من بخاطر شوهرم میرم
ممنونم از همتون
شاد عزیزم میدونی
من اینجا رو دوست ندارم چون باعث میشه هر سری با هم بحث کنیم چون باعث میشه شوهرم کم بهم توجه کنه
چون باعث میشه انريی منفی بگیرم
در هر صورت ممنونم
وقتي نمي شه شرايط رو تغيير داد، تنها راه تغيير دادن خود آدمه
برو عزیزم
خوش باشی
اميدوارم اين دفعه كه همسرت برگشت خبرهاي خوبي راجع به جابه جابي بهت بده. تنها دعام براي تو دوست عزيز همينه. برو عزيزم، خدا هم به خاطر اين كارت درهاي رحمتش رو به روي تو باز مي كنه. مطمئن باش.
الینای عزیز می دونم بهت خوش نمی گذره و خیلی سختی می کشی من هم برای همین بهت اون حرفا رو زدم، مهم اینه که در این شرایط خودتو سرحال نگه داری...
برات آرزوی روزها و لحظه های خوش دارم عزیزم
:72:
ممنون از پیگیریهانون دوستان عزیزم
دیروز بعد از کار رفتم اونجا . مامانش داشت ظرف میشست رفتم ازش گرفتم و ظرفها رو شستم . خلاصه هر کاری تونستم انجام دادم . میدونم که کمرش خیلی درد نمی کنه ولی خب....
من به خاطر شوهرم رفتم خلاصه اینکه خیلی خوشحال بود بعد هم گفت همه زنگ زدند گفتن تو که عروس داری دیگه کمرت واسه چی درد میکنه انگار عروس گرفتن واسه کلفتی
من هم هیچی نگفتم فقط با برادرشوهرام خندیدم .
نمیدونم یه جورای میخواد همه بهش محبت کنن انکاری که کمبود توجه داره
در هر صورت من خوشحال بودم که رفتم چون شوهرم خیلی خوشحال بود.
دوستتون دارم
سلام خانومی
کار خوبی کردی رفتی همین که همسرت رو شاد می کنی خودتم شاد می شی یعنی خیلی گلی
از این حرفشم که گفته تو که عروس داری دیگه کمرت واسه چی درد میکنه ناراحت نشو فکرش هنوز یکم قدیمیه تو که امروزی هستی نباید به این چیزا دامن بزنی
همین که چیزی نگفتی و بحث نکردی بهترین کار بوده حداقل آرامش داری همسرتم اونجا دور از تو آرامش داره
آفرين به تو عروس خوب. مرحبا.
الينا جان چرا راه دوستي پيش نمي گيري همون طور كه با مامانت هستي و گاهي مثل همه مادر و دخترا به پرو پاي هم مي پيچن اما دلخور نمي شن چرا حرفه اي مادر شوهرت رو سعي نمي كني مثبت تلقي كني مثلا براي ادامه تحصيل چرا واقعاً فكر نمي كني اون نمي خواد زجرت بده فقط كمبودهاشو در وجود تو عروس گلش مي بينه چرا اينهمه دوري مي كني تو تا چند وقت ديگه مستقل مي شي چرا محبتت رو نثار نمي كني البته با حد و حدود
به اون به چشم پيرزني نگاه كن كه قصد داره خودش رو تحميل كنه مبادا فراموش بشه
البته اين نظر من بود ممكنه اشتباه باشه
با سلام
اگر روي موضوعي حساسيت نشان دهي بدتر مي شود در ضمن مادر شوهرت که بد تورا نمي خواهد
دلناز عزیزم
من خیلی سعی میکنم همین طوری که تو میگی فکر کنم ولی اون به من واقعا" به چشم یه رقیب نگاه میکنه
اون درک نمیکنه که بابا من سه هفته از شوهرم دور بودم نصف روز هم سر کارم عصرها حقمه با شوهرم باشم
حقمه بخوام گاهی باهاش تنها باشم تنها بریم بیرون
دلناز عزیزم
طرز صحبت خیلی مهمه تحصیالات من چرا باعث افت اون باشه؟ مگه اون منو بزرگ کرده ؟ من خیلی ناراحتم از این حرف
در هرصورت ممنون از پیگیریهات
بشين باهاش درد دل كن
بگو كه چقدر دوري شوهرت اذيتت مي كنه و زماني كه نيست چقدر دلت مي خواد برگرده و مثلا براش فلان كارها رو مي كني و....
بذار سر سفره دل او هم باز بشه و برات درد دل كنه و حرفهاي دلشو بزنه
اينطوري كم كم دل خودشو با دل تو يكي مي دونه و به جاي اينكه به تو به چشم يه رقيب نگاه كنه به چشم كسي كه باهاش هم قصه و همراه هست نگاه مي كنه و مي تونيد جفتتون به هم اعتماد كنيد
البته درد دلهاتو كمي سانسور شده و با سياست بگي يا. نشيني هر چي تو دلته بهش بگي؟!
دانه جان یه دفعه واسش درد دل کردم گفت همه مشکل دارند
تو خانواده ما فلانه تو خانواده ما رسم نیست عروس فلان کنه
من هم دیگه توبه کردم چرا درددل کنم واسه کسی که حتی یه ذره درکم نکنه
ممنون
سلام الينا جان. تنها كاري كه تو اين موقعيت كه مي توني انجام بدي صبره. تا مستقل نشي همين جوريه. ولي سعي كن برات اهميت نداشته باشه. باهاش فعلاً بساز، شوهرت كه مي ياد؟ ايشاالله خبرهاي خوبي بياره.
ممنونم
حرف دل عزیز
واسم دعا کن
خواهش مي كنم. من هميشه بعد از نمازم براي شما و ديگر دوستاني كه باهاشون در ارتباطم دعا مي كنم. ايشاالله كه مشكل همه دوستان من جمله تو دوست عزيز حل شود.
سلام الینا جان
خوبی خانومی؟
سلام بلوم عزیزم
ممنون
چند روزه که نتونستم برم خوانه درگیر عمل بابا بودم مامانم هم که هنوز دستش تو گچه
مادر شوهرم بیشتر از قبل تحویلم میگیره خدا کنه همین جوری بمونه گر چه وقتی شوهرم میاد باز هم کاراش شروع میشه
ممنونم
امیدوارم هم مامان هم بابا زودتر خب بشن
سلام الينا جون. اميدوارم حال بابا و مامانت به زودي خوب بشه. امروز خيلي دعا كن.
الينا جون منم براي مادر و پدرت دعا ميكنم
در مورد خونواده شوهرت هم سخت نگير اين دوران تموم ميشه و خوبيهاي تو باعث ميشه اونها بيشتر شرمنده بشن.
ممنون دوستان عزیزم
چند روزی میشه که بابام عمل کرده ولی خانواده همسرم حتی با تلفن هم جویای حال پدرم نشدن و تو این مدتی هم که مادرم دستشون شکسته دیدنش نیومدن
خیلی ازشون دلگیرم ولی حتی به همسرم هم چیزی نگفتم نمیخوام ناراحتش کنم اون بیچاره تقصیری نداره
میخواستم آخر هفته یه سر برم اونجا ولی وقتی یادم میفته که اینقدر بی معرفتن حرصم در میاد.
به نظر شما چی کار کنم؟
سلام خانومی
آره برو اونا اگه زنگ نزدن شعوره خودشونو نشون دادن کاره خوبی کردی به شوهرت نگفتی چون واقعا اون بی تقصیره
تو که مثه اونا نیستی تو تربیت خانوادگی خودتو می رسونی که می ری اینجوری شوهرتم تفاوت رو احساس می کنه بین رفتار تو و رفتار خانوادش
خیلی ازشون دلخورم
بلوم جان مامانش فقط میخواد من برم اونجا واسش کار کنم همین
می دونم چی می گی عزیزم
فقط می تونم بگم امیدوارم زودتر محل زندگیتون مستقل بشه یا اینکه با شوهرت بری همون جایی که کار می کنه
ممنونم
همین الآن پدر شوهرم زنگ زد و احوال بابامو پرسید گفت همین الآن از شوهرم شنیده در صورتیکه مادر شوهرم میدونست جالبه نه؟
قراره امشب بیان خونمون
ممنونم دوستان من
سلام الينا جان. خوبي؟ بابا و مامانت خوب هستند؟ خانواده همسرت آمدند؟ در چه حالي؟
سلام به همه یه خبر خوب دارم
به احتمال زیاد شرکت شوهرم داره میاد شیراز اولش خیلی خوشحال شدم وقتی پرسیدم درباره خونه گفت تا چند ماه میمونیم خونه مامانم اینا بعد جدا میشیم ومن قبول نکردم
میگفت پول پیش خونه ناریم من هم گفتم سکه ها رو میفروشیم خلاصه قبول کرد ولی من میدونم مشکلش چیه؟ روش نمیشه به مامانش بگه میخوایم بریم
ممنونم حرف دل عزیز
آره اومدن خیلی خوب بود برخوردشون
معمولا" وقتی شوهرم نیست با من خوبه وقتی میاد نه خدا رو شکر که اومدن جلو خانوادم سربلندم کردن
وای چه عالی شد الینا جون:227:
خیلی خوشحال شدم ایشالله زودتر مستقل بشین
هنوز قطعی نشده بلوم جان
دعا کن واسم