امروز باز تماس گرفت گفت جواب صاحبخانه رو چی بدم؟ باز پرسید میخوای چی کارکنی؟ چرا با خانوادت صحبت نمیکنی.. باز همون حرفای قبلی
اما انگار تصمیمشو میخواد اجرا کنه.. گفت میخواد بره دادخواست بده
نمایش نسخه قابل چاپ
امروز باز تماس گرفت گفت جواب صاحبخانه رو چی بدم؟ باز پرسید میخوای چی کارکنی؟ چرا با خانوادت صحبت نمیکنی.. باز همون حرفای قبلی
اما انگار تصمیمشو میخواد اجرا کنه.. گفت میخواد بره دادخواست بده
سلام عزیزم سما جان منم مشکل تورو داشتم...
اگه دوست داشته باشی برات بگم
- - - Updated - - -
میدونم حال خوبی نداری فقط برات دعا میکنم تو هم برای من دعا کن
- - - Updated - - -
نیستی عزیزم
سلام مژگان جان ,بله عزیزم مشتاقم که بدونم, انشاالله که به بهترین شکل حل شده باشه مشکلت. امروز با دوست همسرم صحبت میکردم قبلا همیشه منو تشویق میکرد به صبر کردن.. اما امروز میگفت سما این آدم دیگه برنمیگرده , میگفت دیگه اون آدم سابق که دوسش داشتی نیست.. می گفت فکر جوونی خودتو بکن داری به خودت آسیب میزنی.. همسرم بهش گفته که دیگه میخوام اقدام کنم و تمومش کنم دوستش بهش گفته مهریه رو میخوای چی کار کنی? گفته سما مهریه رو ازم نمی گیره.. خی لی برام جالب بود حتی تو فکر دادن مهریه هم به شکل جدی نیست خیلی همه چیز براش ساده ست .. اگه فکر می کنه که من دلم نمیاد ازش مهریه بگیرم پس خودش چطور دلش میاد اینکارو با من کنه.. جالب که خیلی هم پولدارن ولی حاضر نیست یه کم از اموال باباشو بگیره و یه مقدار از مهریه مو بده تا لااقل تا حدی تامین باشم.. خیلی بی انصافه.. حالم بدههمه وجودم پر از خشم و نفرته احساس شکست میکنم فکر میکنم فریب خوردم اما تهش باز دلم براش تنگ میشه
سلام سما خانوم
من موردی مشابه شما رو به چشم دیدم
متاسفانه باید بگم هیچ راهی جز جدایی نمونده این وسط شما فقط از حق و حقوقت نگذر و مهرتو طلب کن
خدایا چقدر طلاق زیاد شده...:54:
من 5 ساله ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست داشتم
ما حتی قرار گذاشتیم بچه دار شیم اسفند ماه که میخواستیم اقدام کنیم شوهرم گفت من نمیخوام بعدشم گفت میخوام ازت جداشم ازت خوشم نمی یاد غلط کردم که باهات ازدواج کردم .اولش من کاملا شوک بودم یعنی شبا تشنج میکردم شوهرمم عین خیالش نبود می گفت اگه میخوای بمیری برو خونه بابات بمیر .می گفت از جلوی چشمم فقط برو
- - - Updated - - -
شروع کرد به بهونه گرفتن که من خیلی اذیت شدم دیگه نمیخوامت میخوام مال خودم باشم ما حتی قبلا پیش یک دکتر مشاور میرفتیم اینطوری که شد رفتم پیش اون اونم زنگ زد به شوهرم یعنی کلا بگم 2 ماه تموم از طرف من دکتره پدر مادرش التماس میکردیم که کوتاه بیا
- - - Updated - - -
هستی سما جوون
- - - Updated - - -
1 هفته از خونه رفت همه میگفتن آخه علت شو بگو میگفت خودم میدونم
- - - Updated - - -
نمیدونی من دست به دامن کیا شدم به دوستاش زنگ زدم باهاش صحبت کنن حتی چند بار مارو بیرون بردن اما شوهرم کاملا ازم سرد شده بودمنم مثل تو نمیخواستم خانوادمو درگیر کنم
- - - Updated - - -
الهی بمیرم برات که حالتو تقریبا میفهمم.اینقد گریه میکردم اینقد گریه میکردم داشتم دیگه خفه میشدم برای اینکه هم شوک بودم همه اینکه شوهرمو خیلی دوست داشتم
- - - Updated - - -
حتی چند بار خواستم خود کشی کنم خیلی سخته آدمی که همیشه روش حساب میکنی اینجوری شه .فقط بهت بگم 2 ماه بعد متوجه شدم تو این مدت که ازم دور بوده با کسی در دل میکرده و از این جور حرفا حالا نمیدونم رابطش چقد بوده اما داشت به کسی وابسته میشد واین بیشتر عذابم میداد
- - - Updated - - -
با خودم فکر کردم که من زندیگیمو دوست دارم شوهرم هم دوست دارم اهل زندگیم هستم پس مشکل مهدی من توی خونم نشستم و منتظر موندم
- - - Updated - - -
فقط بهش گفتم من تمام کسای رو که تو خواستگاریم بودن رو میارم و جلوی اونها اید بگی علتشو
- - - Updated - - -
الان تقریبا 6 ماهه میگذره توی تمام این مدت یک کلید پیدا کردم . سما جان هستی
- - - Updated - - -
ببین من گفتم که من که نمیخوام جدا شم پس نه از خونه میرم که عدم تمکین بشه نه طلاق توافقی اگه میخواد جدا شه خودش بره که آخرش اگه بدونن که تو میخوای زندگی کنی حداقل 1 سال طول میکشه. دوم اینکه گفتم آخرش طلاقه باید دیگه مهریه و اینجور مسائلم بده که هیچی بعدش به خدا گفتم خدایا من میخوام زندگیمو نگه دارم کمکم کن .آخه تو نمیدونی من چیکارا نکردم چه روزگاری داشتم که یعنی یادش میوفتم تپش قلب میگیرم . از اون آدمای محکمم نبودم که عین خیالشون نیست یا بروی خودشون نمیارن .دنبال دعا نویس تا انواع مشاوره ها رفتم باورت نمیشه
- - - Updated - - -
فقط میگفتم خدایا معجزه کن
- - - Updated - - -
فقط بهت بگم از الان دیگه بهش زنگ نزن
بزار به حال خودش باشه تو هم گریه نکن بدتر از من چون در نظرش اشک تمساح
میدونم سخته ولی ایمانتو قوی کن و دعا کن و اون موقع گریه کن نه جلوی شوهرت التماسشم نکن
اگرم زنگ زد نه تند خویی کن نه بی ادبی نه توهین نه گریه به مادر شوهر پدر شوهرتم همینو میگی میگی من زندیگیمو دوست دارم سر خونه زندیگیمم هستم بزار هرچی شد از سمت خودشون باشه لطفا کم نیار تا آخرین لحظه برای زندگیت بجنگ
- - - Updated - - -
خواهش میکنم به حرفم گوش کن چون از ته دلم میخواد تو پیروز بشی . نه حرف مهریه کن نه چیزی اما اینو بدون وقتی مرد اقدام کنه تا قرون آخر مهریه رو باید بده
و اگرم خدای نا کرده شد حقتو میگیری.
دنبال یکی بودم که شوهرم رو راضی کنه اما فقط خدا میتونه مهر تو رو توی دلش بندازه پس از اون بخواه نه از بندش . فقط مظلوم باش بزار زنگ بزنه و بگرده خونه بعدش وارد مرحله بعدی میشی که راهش محبت بدون توقع اینقد نتیجه میده که باورت نمیشه . ما فقط باید دعا کنیم فعلا شوهرت برگرده و شده شبا تو خونش بخوابه. خواهش میکنم بهش زنگ نزن
- - - Updated - - -
اگه زنگ بزنی و اس بدی اون حسش تنفره برای همین بدتر میشه یادت نرهههههه من مثل تو بودم اگر بهت میگم این موضوع رو تجربه کردم
- - - Updated - - -
باید فکر کنم چطوری شوهرت برگرده اگر بخوای میتونم حتی شمارمو بدم تا با هم راجب جزییاتش باهم حرف بزنیم . بقیشو بعدا میگم
مژگان جان الان به کجا رسیدی?
- - - Updated - - -
ببخشید من دایما آنلاین نیستم اما میام و می خونم
سما جان.
همون حرفی که بهت گفتم، به هیچ وجه قبول نکن.
حق با مژگانه شاید الان توی شرایط جدیدی باشه که داره واسه درست کردن اون، این زندگیشو بهم می زنه شاید هم نباشه. در هر حال تو ثابت قدم باش.
یک پیشنهاد خواهرانه با دوستای همسرت حرف نزن. اونا نامحرمن هم از نظر شرعی و هم به زندگیتون نامحرمن. اصلا ازشون نظر نخواه. همین دوستها باعث نابودی زندگی زن و شوهرا شدن.
اگر هم باهات حرف زدن بگو من تصمیممو گرفتم خونمو ترک نمی کنم. صاحبخونه جواب کرده باشه. می خواد چی کار کنه؟؟ انقدر نامرده که می خواد از زن شرعیشو از خونه بندازه بیرون؟
مطمئنم اینطور نیست که می گی!
بذار استوار بودنت باعث خجالت پدر و مادرشوهرت بشه. درس صبر رو باید از تو یاد بگیرن.
انسانیت پس کجاست؟
نگران نباش گلم. از همسرت هم متنفر نباش درست می شه. فقط تو رو خدا اون مطالبی که برات گذاشتمو خوب بخون. به خاطر خودت و نه به دست آوردن همسرت.
شاد باشی:72::72::72:
الان دارم زندگی میکنم درسته شب روزم استرسه اما موندم حداقل باعث شد برگرده خونه. و همش غیر مستقم بهش محبت میکنم اما نه اینکه خیلی آویزون بشم توقع ندارم.باورت نمیشه اما تو ی.این 6 ماه یکبار بهم نگفته خوبی. ولی یواشکی گریه میکنم چند وقت پیش باهاش حرف زدم گفت اگهتا الان وایسادم برتی اینکه منتظر چیزی هستم اما من نمیدونم واقعا دیگه باید چیکار کنم
سماجان من ازدیشب کل تاپیکتو خوندم وکاملاحستودرک کردم البته من الان خداروشکرسرخونه وزندگیم هستم امابارهاتوسط شوهرم به طلاق تهدیدشدم بارهاتودعواهامون
قهرکرده وازخونه رفته میخوام رک باهات حرف بزنم اکثردوستان توروتشویق کردن ازت تعریف کردن که توصبوری اماچون خیلی شبیه خودمی بی رودرباستی بهت میگم صبوری
الانت هیچ فایده ای نداره کاری که خودم بارهاکردم تامیتونم میتازم بعدکه صبروطاقت شوهرم تموم میشه ودیگه عاصی وخسته اش میکنم دربرابرقهرهاو توهین هاش
سکوت وصبوری درپیش میگیرم اگه کلاهتوقاضی کنی و6سال زندگیتودرنظربگیری میفهمی شوهرت سریه دعوااینطورنشده خودت گفتی ادم کنترل گری هستی وهرچیزی
بایدبانظرتوانجام بشه شوهرمن وتو دربرابرمون کوتاه اومدن اماادم هستن وبالاخره یه جایی خسته میشن من کاملاعجزوخستگی شوهرتوازحرفایی که ازش نقل میکنی
حس میکنم ایکاش قبل ازاینکه کاربه اینجابکشه کمی بیشترفکرمیکردیم صبوری رو اون موقع میکردی که شوهرت بدون اطلاع تودوستاشودعوت کرده بودباخودت میگفتی
کاریه که شده ارزش داره ارامش وامنیت زندگیموبخاطریه دعوتی که بدون اطلاع من صورت گرفته به خطربندازم؟من بارهاوبارهابخاطرمسائل پیش پاافتاده باشوهرم چنان
دعو.اهایی کردم که اخرش شوهرم حرف طلاقو زده ومن به التماس افتادم مقصراصلی خودمونیم
زندگی منم داشت ازهم میپاشیدشوهرم بقدری سردوبدوبی تفاوت شده بودکه بقول توادم باورش نمیشه این همون ادم مهربون قبل هست همون که اون حرفای قشنگو
میزدمن اخرین فرصت روبرای زندگیمون ازشوهرم گرفتم روزعیدفطردوشب بودقهرکرده بودورفته بودبه خانواده من وخودشم خبرداده بود که میخوادبعدازتعطیلات عیدفطر
برای طلاق اقدام کنه اما دومین روز من رفتم مغازش وبه هرترفندی بودراضیش کردم یه فرصت دیگه به زندگیمون بده بهش قول دادم ازعصبانیت های بی جاوحساسیت هام
سرمسائل کوچیک دست بردارم وتا الان خیلی حواسم به رفتارم هست همش یادروزی میفتم که داشتم ازدستش میدادم والتماس میکردم حس بداون روزهاباعث میشه
بیشترخودموکنترل کنم البته تویه جاگفتی ماهی 1باررابطه باهم داشتیدکه این نشون ازسردی روابطتون میده خداروشکروقتی اوضاع اروم باشه رابطه ماخیلی خوبه حتی
بعداز4سال گاهی هرروزرابطه جنسی داریم ایکاش زودترمتوجه این سردی هامیشدی وبرای رفع شون فکری میکردی فقط بدون کاملادرکت میکنم وازخدامیخوام که مهرتو
دوباره به دل شوهرت بندازه خوندن سوره مزمل برای زیادشدن مهرومحبت زن وشوهرخیلی خوبه همینطورگفتن روزی 360باریاعزیززهراکه منظورازعزیززهرا امام زمان هست
حتمابگومن جواب گرفتم ایشالاباخبرهای خوش بیایی
یه پیشنهادم برات دارم البته شایدمنطقی نباشه امامن اگه جای توبودم دیگه اس ام اس دادن روقطع میکردم هرگونه تماس باشوهرت ودوستاشو ومادرشوهرت وخانواده
خودت روقطع کن حتی شبه هابرق رو روشن نکن بذارهمه نگرانت بشن به شوهرت زنگ بزنن کسی جز اون که کلیدخونتون رو نداره شایداینطوری مجبوربشه باخانوادت یا
خانواده خودش بیاددرخونه روبازکنه ببینه توزنده ای؟بلایی سرت نیومده بلکه اینطوری بتونی درحضوربزرگترا یاخودتون تنهایی باهاش حرف بزنی
کاملیای عزیزم همینکارو میکنم ,
مژگان جان بیشتر از پنج ماهه که از خونه رفته الانم که صاحبخانه بهش گفته تخلیه کنید گفته که میرم دادخواست میدم. فکر نمی کنم دیگه برگرده خونه , مخصوصا با این حرفی که چند روز پیش بهش گفتم در مورد حرفی که همسایه ها پشت سرش میزنن. پدرو مادرش هم ظاهرا میگن مخالف طلاقن اما در واقع موافقن و مشکلی با طلاق ما ندارن.
وقتی انقدر خونسرد بهم میگه جداشیم برام سخته که گریه نکنم.
- - - Updated - - -
شاپرک جان حرفاتون کاملا درسته من منکر اشتباهات خودم نیستم اما اشتباهات همسرمنم کم نبود , اولین بار هم هست که حرف طلاق پیش اومده قبلا حتی یکبار هم نگفته بود که از رفتار من ناراحته. انتظار داشتم حالا که اولین باره به.من فرصت میداد برای یکبار. درضمن خیلی از حرفاش بهانه ست الان از اینکه از پایین شهر هستم من در حالیکه خودشون در بهترین منطقه شهر زندگی میکنن. به همین دلیل که اصلا نمی خواد به من فرصت بده چون مشکلش فقط رفتار من نیست ,معیاراش هم تغییر کرده چوخ وقتی ازدواج میکرد با من به قول خودش بچه بود و با مخالفت خانوادش با من ازدواج کرد. چندماهه که فقط ازش یه فرصت چندماهه خواستم گفتم بیا اگر اونی نبودم که میخوای بریم طلاق توافقی, اما حاضر نیست این یعنی اینکه من حتی اگر خوب باشم اون نمیخواد چون به کل از انتخابش پشیمونه
سلام
با خوندن تلاشت برا حفظ زندگیت و داستان مژگان خانم و شاپرک خانم دوباره تپش قلبم رفت بالا .
سما ج ا ن . حالو روز من کمتر از شما نیست خیلی هم بدتره . من هنوز پر از عشق نفرتم و این حس تا مدتها و شاید تاروزیکه دوباره دختری یا خانمی قالی قرمز قلبمو جارو کنه و سفره محبت توش پهن کنه همراه من باشه .
ولی سما جان مژگان خانم امروز من به این درک رسیدم که عشق یه طرفه ثمری نداره پوچه وقت گذرونی اتلاف عمر اینکه
مثلا همسر من برگرده و از روی اجبار جلوم غذا بذاره یا خودشو بدون عشق به من عرضه کنه و هیچ محبتی تو دلش نباشه و کلا زندگیم سرد باشه چه فایده
یا همینطور شما . من قبول دارم که من برا ازدواج مجدد به سبب مرد بودنم راحت ترم ولی به فاطمه زهرا ص زندگی مجردی و تنها .هزار برابر از یه زندگی یه طرفه و پر از حس نفرت پر از دعوا های پوچ حس کثیف خیانت .... دروغگویی بهتره
سماجان . مشاوره عشق منو تا حدی خوب و حس پایبندیمو ارزشمند میدونست ولی تا حدی بیشترش نشونه ضعف منوشماست ترس از آینده است .
وقتی زن آدم یا شوهر آدم بعد از 5 یا 6 سال زندگی راحت حرف جدایی میزنه و هیچ حسی تو این مدت براش پیدا نشده به نظر من اونا لیاقت عشق وجود شما ویا امسال منو ندارا
سما ..زندگی با قلب دیگران با احساسات دیگران تاوان داره و روزی در همین دنیا پس خواهند داد جواب این اشکا جواب این شکستن دلها را خواهند داد حتی اگر الان برگردن و ابراز پشیمونی کنن .
سما ازش نگذر تو مهریه کوتاه نیا ازش بگیر . راحت ولش نکن بزار بره درخواست بده . این کمتری تاوان اون نسبت به شماست . بعدا اگه تو ازدواج مشکل پیدا کنی پشتوانه داری و محتاج نامحرم برادر نخواهی بود
من برا برگشت همسرت برا بیداری همسرت از خواب غفلت دعا میکنم . برا ارامش دل شما و تحمل این شبا رو که خودم به سختی دارم تحمل میکنم دعا میکن
خدا از باعث و بانی بروز ای تفرقه ها ی هیچ پوچ بین زن و شوهرا نگذره .
سما خودتو برا جدایی ناخواسته آماده کن خودتو برا جمع کردن جهیزه و بهم زدن خونه عشقت آماده کن . خودتو برا مطعلقه شدن آماده کن . امروز امشب فردا هر چه قدر دوست داری گریه کن عیبی نداره خودتو خالی کن ولی وقتی گریه هات تموم شد تصمیم بگیر فراموشش کنی سما من همسرم مرد عشقم مرد براش ذره ای کم نذاشتم . شوهرتو تو دلت بکش فکر کن مرد . وقتی تماس میگیره محلش نده التماسش نکن صداتو نرم نکن جدی باش . دیگه گریه نکن .
این چه عشقی بود برا من و شما که طرف مقابلمون هیچ ارزشی براش قایل نیست .
مواظب خودت باش . خودتو نباز اون لیاقتت رو نداره
ازم ناراحت نشو حالم خوب نبود نفهمیدم چی برات نوشتم . بدرود
آقا پارسا غمی تو دلمه که هیچ وقت فکر نمیکنم دیگه بتونم از ته دل بخندم . چطور یه نفر میتونه غرورتو له کنه.. آرزوهاتو بر باد بده.. همه عشقو امیدتو نابود کنه.. با آبروی خودتو خانوادت بازی کنه وتو هیچ کاری نتونی بکنی..
یه مدت بود که حالم بهتر بود ولی الان چندروزه که خیلی باز حالم بده .. شبا نمیتونم بخوابم . از خدا میخوام اگه قراره ازم بگیرتش زودهر مرگمو برسونه.. خواستم هرجور شده جلوی این طلاقو بگیره , هرجوری که خودش صلاهح می دونه.
شما هم برام دعا کنید که باعث ناراحتی و شرمندگی پدرو مادزم نشم.
- - - Updated - - -
آقا پارسا غمی تو دلمه که هیچ وقت فکر نمیکنم دیگه بتونم از ته دل بخندم . چطور یه نفر میتونه غرورتو له کنه.. آرزوهاتو بر باد بده.. همه عشقو امیدتو نابود کنه.. با آبروی خودتو خانوادت بازی کنه وتو هیچ کاری نتونی بکنی..
یه مدت بود که حالم بهتر بود ولی الان چندروزه که خیلی باز حالم بده .. شبا نمیتونم بخوابم . از خدا میخوام اگه قراره ازم بگیرتش زودهر مرگمو برسونه.. خواستم هرجور شده جلوی این طلاقو بگیره , هرجوری که خودش صلاهح می دونه.
شما هم برام دعا کنید که باعث ناراحتی و شرمندگی پدرو مادزم نشم.
درود بانو سما
با اجازه پیشنهاد میکنم یه تایپیک جدید باز کنید و مختصری از مشکلاتان را مطرح کنید تایپیک خیلی طولانی شده و اینجوری افراد کمی نظر میدن البته این فقط یه پیشنهاد بودش
سلام بچه ها من همون mozhgan_a هستم نمیدونم چرا نمیتونستم پیام بفرستم دوباره با این نام ثبت نام کردم
- - - Updated - - -
سما جان تو این 5 ماه یعنی خانوادت نفهمیدن؟؟
- - - Updated - - -
آخه میگه چی به همه میگه علت اینکه میخواد ازت جدا شه چیه؟
- - - Updated - - -
اقا پارسا حرف شما درسته . اما جدا شدن بخاطر هیچ پوچ آدم زندگیشو خراب کنه ،به چه قیمتی؟
چشم جناب خاله قزی, فقط نمیدونم تو تاپیک جدید چطور لینک تاپیک قبلیرو بذارم
مژگان جان همیشه تو دعوا هلم میداد یا کارایی شبیه هل دادن انجام میداد که گاهی بدنم کیود میشد اما خودش اعتقاد داشت که به این نمیگن زدن. با وجود اینکه بارها ازش خواسته بودم تو دعوا به من دست نزنه هربار اینکاراشو تکرار میکرد تو دعوای آخر باز دست روم بلند کرد حتی شدیدتر عز دفعات قبل من هم متقابلا اینکارو کردم خیلی تحت فشار بودم فهمیده بودم که کسی رو میاره خونه که گوشی پخهانی داره... اما به روش نیاوردم.
حالا همش میگه کار خیلی بدی انجام دادی شب آخر.. اون دعوا و دعواهای دیگه ای که از اول زندگی داشتیمو بهانه میکنه.. میگه تو خونه آرایش نمیکنی با اینکه همیشه مرتبم تو خونه و.یکبارم تا حالا نخواسته بود که تو خونه آرایشی که دوست داره انجام بدم. همیشه طوری رفتار میکرد که انگار براش مهم نیست . تقریبا اینها دلایلی بود که برای طلاق میاره..میگم خوب همه اینهارو انجام میدم میگه دیگه فایده نداره من علاقم از بین رفته و آدم دوبار عاشق یه نفر نمیشه
- - - Updated - - -
خانوادم می دونن که هفت ماهه که مشکل داریم و از بعد از عید همسرم با من هیچ جا نمیره نه خونه پدرش نه خونه پدرم. اما نمیدونن که خونه نمیاد و قضیه در این حد جدیه که میخواد بره دادخواست بده
نرفتی تا حالا تعقیبش کنی ؟ یا تواین مدت سما ناراحت نشو حتما باکسیه .حداقل تعقیبش کن یک کاری کن که شرمندش کنی
سلام
مژگان خانم نمیدونم از دل من خبر داری یا نه به جون خودش به تار موهاش قسم (همسرم ) من بدترین گناهشو که اس بازی شبانه با نامحرم بود بخشیدم و همینطور تکرار شو گذاشتم به حساب بچگیش به حساب یتیمیش اونم در سن 25 سالگیش . ولی وقتی میبینم با وجود گذشت من بعد یکسالو نیم منو راحت ترک میکنه و تقاضای مهر میکنه و خط های گذشتشو فعال میکنه میفهمم این من بودم که بچه بودم نه اون . وامروز بدون هیچ دلیلی داره منو ترک مینه خیلی راحت انگار هیچ اتفاقی نیفتاده .
سما من کاملا درکت میکنم . بهت بگم از غم تو دلت هم خبر دارم از دلشورت هم خبر دارم از بی اشتهاییت از بی میلیت به ادامه زندگی خبر دارم . گفتم من از تو بدترم .
حالا خوبه تو هنوز دادگاه نرفتی برات نامه نیومده استرس دادگاه نداری . ولی سما قبول دارم سخته ولی بهت بگم مد شده طلاق بدون دلیل مد شده . یه سر برو دادگاه انقدر میان برا طلاق اونم به دلایل پوچ و بیخود .
بانو مژده و سما خانم به خدا من خواهان طلاق نیستم هم برا خودم هم برا سما و تمام کسانیکه با این موضوع درگیرا
ولی گاهی اوقات چاره ای نیست خب طرف مقابل نمیخواد به زور نمیشه که من یا سما تلاشمون کردیم تا لحظه آخرم که بخواییم طلاق امضا کنیم تلاشمونو میکنیم تا لااقل عذاب وجدان نداشته باشیم .
سما ج ا ن خودتو ناراحت نکن قسمته قسمت موضوع با مادرت درمیون بذار موضوع باز کن تا دیر نشده و سردتر نشده از خانوادها کمک بگیر . من اول خیلی ناراحت آبروی خانوادم بودم و اونا هم خیلی ناراحت شدن و تلاششونو هم کردن ولی خب به نتیجه نرسیدن . چاره چیه
تمام کسانیکه اندک شناختی از منو خانوادم دارن بامن همدردی میکنن و میگن آبروی شما نرفته و خانمت از کارش پشیمون میشه . من تحقیق کردم پشت سرم هم خوب گفتن و خانممو نفرین کردن برای قدر نشناسی حتی غریبه ها حتی همسایه های آپارتمان خودم .
شما هم حتما هینطور خواهد بود وپیش چشم مردم خوب بودنتون واضحه و عیبی بر شما نیست . مردم عقل دارن خوب بدو تشخیص میدن .
فکرای بیخود نکن . اگه برنگشت بابت نیومدنش شکایت کن مهر بذار اجرا نه همشو 100 تاشو دلیل داره . مهریه تون چند تاس ؟ یه وقت نری بدون مشورت مهرتو حلالش کنی اجرت المثلتو بگذری اونوقت فامیل درو همسایه میگن دختره یه خلافی داشت که تنهایی رفته این کار کرده . حواست باشه به ضرر خودت قدم برنداری . گول شوهرتو نخوری اون الان شوهرتو نیست چون به فکر تو نیست . بزار اجرا تا شاید به زور و ترس از مهریه برگشت ودر نهایت اگه بر نگشت در نهایت آخر بهش میبخشی طلاق میگیری . ولی الان این کار نکن .
بانو مشکلی داشتی با من و بقیه درمیون بذار تا بگم چیکار کنی . سما من جای برادرت یچیزی بگم بدونی و منو بهتر بشناسی من از گفته های بالا دنبال مهریه برای تو نیستم بخوره تو سر بی غیرتش من دنبال نجات زندگیتم . یه دونش هم ارزش نداره ولی گرفتنش از بعضی ها لازمه . بدرود
با سلام
این تاپیک از حد مجاز فراتر رفته و قفل می شود . در صورت نیاز به ادامه مشاوره تاپیک جدید باز کنید