پارميس گرامي براتون آرزوي روزهاي خوبي رو مي كنم. اين عشق رو از دست نديد. اما براش زحمت بكشيد. خواهش مي كنم بعد از زندگي مشترك در هياهوي مشكلات عزيزتون رو و عشقتون رو به اون از بين نبريد و فراموش نكنيد." اين قضيه خيلي زياد شده"
نمایش نسخه قابل چاپ
پارميس گرامي براتون آرزوي روزهاي خوبي رو مي كنم. اين عشق رو از دست نديد. اما براش زحمت بكشيد. خواهش مي كنم بعد از زندگي مشترك در هياهوي مشكلات عزيزتون رو و عشقتون رو به اون از بين نبريد و فراموش نكنيد." اين قضيه خيلي زياد شده"
ممنونم دوست عزیز . من عشقمو تو دلم نگه می دارم و تمام تلاشمو واسش می کنم هر شب دارم واسش دعا می کنم ، ولی قطعاً اگر تصمیم به ازدواج بگیرم تمام این عشق رو نثار همسرم می کنم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط sorena_arman
به من آموخت این فریادهای تلخ بی پاسخ
که هرچه در پی آنم فقط در قصه ها مانده
آفرین خانوم خانوما
از این همه عشقش که وجودتو پر کرده خوشم اومد
عزیزم منم میگم بیشتر از این به خودت بیندیش
واست آرزوی خوشبختی می کنم انشاالله که به عشق تون اگه به صلاحتونه برسید واسه منم دعا یادت نره
این طرز تفکر واقعا جای تحسین داره . :104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط parmis08
خانم ها معمولا احساساتی هستند و شما هم بعد از شش سال از همراهتون جدا شدید و بیشتر مهرش رو به دل دارید تا ناراحتی از رها کردن شما . با اینحال خیلی منطقی فکر میکنید . امیدوارم با کسی ازدواج کنید که واقعا لایق شما باشه .
پارمیس عزیز:72:
زندگی سراسر تشکیل شده از تجربیات سیاه و سفید است اما ما باید یادمون باشه که همیشه خاکستری نگاه کنیم و نزاریم نگاهمون سیاه و سفید بشه .و یادت نره آنچه که مهم است نتیجه ای است که ما از این تجربیات به ظاهر تلخ و شیرین می گیریم .
اینو بدون که ما اعضای همدردی اینجا هستیم تا هر کدوم غمی رو از رو دلت برداریم تا کمی سبکتر بشی.
دوست خوبم من شما رو درک می کنم اما :
هیچ گاه نگذار در کوهپایه های عشق کسی دستت را بگیرد که احساس می کنی در ارتفاعات آن را رها خواهد کرد.
سلام بچه ها
من یه مشکلی واسم پیش اومده . اون آقایی که گفتم ، دیروز بهم زنگ زد و خواست که برم ببینمش . من واقعاً دیگه احساسی بهش نداشتم فقط رفتم که اگه شبهه ای هست براش برطرف کنم . اولی که دیدمش مث همیشه شاد و شنگول بود ( البته دوستمم تو ماشین بود ) من گفتم خوب اگه کاری داری بگو بعدم گفتم یادم بنداز وقتی داشتی می رفتی عکست که دستمه بدم ببری بقیه عکساتم پاک کردم .(روز آخری که گفتم فراموشم کنه گفت باشه تو هم منو کاملاً فراموش کن و عکسامم از تو گوشیت پاک کن ) . داشت می خندید گفت دروغ می گی پاک نکردی تو منو دوس داری بعد گوشیمو گرفت رفت تو فایلی که عکساش بود دید هیچ کدومش نیست .
پیاده شدم تا حرفاشو بشنوم . گفت دلم برات تنگ شده بود ، گفتم ولی من کاملاً تو رو فراموش کردم خلاصه شو بگم خدمتتون اونقدر عصبانی شد سر من داد می زد من به تو دل بستم هیچ کس تا حالا به اندازه ی تو منو خورد نکرده . هیچ کس تا حالا با من اینطوری حرف نزده . تو این چند روز به من فشار آوردی بعد می گی اصلاً واسم مهم نیست . من تو رو واسه زندگیم انتخاب کردم من برنامه ریزی کردم تو هر طور دلت میخواد همشو بهم می ریزی . بچه ها اینقدر ناراحت بود که وقتی حرف می زد دست و پاش می لرزید من که اولش با عصبانیت رفته بودم فقط هیچی نمی گفتم که آروم شه .
گفتم من به خاطر هیچ کس خودمو عوض نمی کنم . میگه من نگفتم خودتو عوض کن میخوای زنم بشی باید نظر منم توزندگیت اهمیت داشته باشه .
گفتم من به تو گفتم همو بشناسیم اگه به درد هم خوردیم ازدواج می کنیم الانم به این نتیجه رسیدم که به درد هم نمی خوریم . میگه تو به من فرصت ندادی خودمو بهت بشناسونم چه جوری فهمیدی من به دردت نمی خورم . (حرف همو نمی فهمیم )
بهش گفتم حرفای تو درسته نظرات درسته ، تو خیلی خوبی ، من بدم ولی همینم عوض نمی شم برو دنبال یکی بگرد که مث خودت باشه . میگه تو اگه می دونی حرفای من درسته چرا قبولشون نمی کنی ؟
من هر چی گفتم این یه چیز دیگه گفت . منم هر چی می گفتم می گفت تو داری با حرفات منو آزار می دی ، تو خودخواهی بهش گفتم من هیچ وجه مشترکی با تو نمی بینم و هیچ علاقه ای هم بهت ندارم . گفت دیگه حرفی باهات ندارم برو ولی اگه تو اعتقاد نداری دل کسیو بشکنی دامن زندگیتو می گیره ولی من دارم و مطمئنم که چوبشو می خوری . منم چون فوق العاده به این امر اعتقاد دارم دوباره مجبور شدم بشینم قانعش کنم و ایشون به هیچ عنوان قانع نمی شد و یا من مخم هنگ کرده بود و نمی تونستم قانعش کنم .
سرتونو درد نیارم منو قانع کرد و قرار شد بریم پیش یه روانشناس ولی من دیگه واقعاً فکر می کنم به درد هم نمی خوریم . پسر خوبیه و یه حرفایی می زد که من واقعاً متعجب می شدم هنوز پسر اینجوری رو زمین هست با نه ؟ ولی سلیقه و عقیده مون با هم فرق می کنه . به نظر شما چه جوری میشه ظرف یک هفته اینقدر به یک نفر علاقه مند شد و اصلاً آدم اینقدر احساساتی رو میشه باهاش زندگی کرد ؟ در کل من مهر این آقا از دلم رفته بیرون ولی نمی دونم چه جوری حالیش کنم . کمکم کنید . نکته مهم اینه که پسری فوق العاده مغروره و ازیناس که دخترا دنبالشن و الان فکر می کنه من شخصیتش رو زیر سئوال بردم .
خدایا چقدر دلم گرفته ..........
حرفی بزن چیزی بگو کین بغض در من بشکند
بغضی که دارد از درون دور از تو می ترکاندم......
پارمیس عزیز، چیزی که شما در آن گیر افتادین یه مثلث عشقیه، کسی شما رو دوست داره که شما علاقه ای بهش نداری و شما کسی رو دوست داری که اون شخص هم با شما نیست!
شما همه به شخص روبه روتون نگاه می کنید در صورتی که اون شخص پشتش به شماس!
شاید مشاور بتونه ایشون رو قانع کنه که به درد هم نمی خورید، اتفاقا فکر خوبیه، امیدوارم ایشون کاملا قانع بشن...
اما عزیزم یه هفته نه برای عاشق شدن مناسبه و نه برای شناخت، عزیزم شما اونقدر عماد رو دوست داری که هیچ جایی برای شخص دیگه باقی نذاشتی، نه به خودت فرصت میدی نه به زمان و اشخاص دیگه، تا وقتی اینطوری به عماد علاقه داری، هیچ شخص دیگه ای نمی تونه به نظرت فرد مناسبی باشه، امیدوارم این مشاوره بتونه بهت کمک کنه که توی دلت برای فرصتی جدید جا باز کنی..
:72:
پارميس خانوم لطف كن بدون اينكه به اون پسر در صدد كمك كردن باشي رابطه رو قطع كن. من يك پسر هستم و اين رو به همه چيز ترجيح مي دم. چون شما توانايي عشق ورزيدن لااقل به ايشون رو نداري. يكي دوسال طول مي كشه عماد از ذهن شما بياد بيرون. جواب اون پسر رو نده بيشتر از اين. فقط بگو من واقعا توانايي زندگي با شما رو ندارم. صحبتهاي شاد رو هم بخون فكر مي كنم بسيار مدبرانه گفته شده.
موفق باشي
ممنون دوستای خوبم مثل همیشه دلم به پاسخهای شما گرمه و کمکم می کنید . دوستتون دارم . دیشب بهم اس ام اس داد منم حالم خوب نبود گفتم حالم الان خوب نیست دلم گرفته . گفت چرا ؟ گفتم همینجوری . گفت با کی داری اس ام اس بازی می کنی؟ (یه کم دیر جوابشو می دادم فقط چند دقیقه ) گفتم با هیچکی با تو دیگه . گفت من باور نمی کنم مشکوکی و اگه به من خیانت کنی نمی بخشمت و اینا . منم گفتم برو بابا حوصله ندارم و دیگه جوابشو ندادم خودش یک اس ام اس داد که ببخشید هر وقت حالت بهتر شد بهم زنگ بزن .
امروز رفتم پیشش یه کم ازین طرف اون طرف صحبت کردیم . بعد گفت دیشب از چی ناراحت بودی . گفتم چیز خاصی نبود همینطوری دلم گرفته بود . گفت دروغ می گی با یکی اس ام اس بازی می کردی. گفتم تو اگه دوست داری اینجوری فکر کن . گفت حالا اگه یه دفعه گفتم بریم پرینت بگیریم بعد مشخص می شه . گفتم من خوشم نمیاد یکی همش بهم شک داشته باشه اگه کاری بکنم از تو نمی ترسم که نگم . گفت من شک ندارم . گفتم پس چرا الکی به همه چیز من گیر می دی ؟ دوباره صداشو برد بالا ، گفت من الکی گیر نمی دم دیشب داشتی یه غلطی می کردی . گفتم بار آخرت باشه صداتو رو من بلند می کنی . گفت اگه لازم بدونم بازم اینکارو می کنم . منم گفتم من تحمل نمی کنم و اومدم بیرون .
اومدم خونه بهم زنگ زد . جوابشو ندادم . اس ام اس دادم لطف کنید دیگه به من نه زنگ بزنین نه اس ام اس بدین . خدا رو شکر خودش پر خودشو وا کرد .
شاید مقصر من باشم که نمی تونم کسی رو زود دوست داشته باشم که کاملاً خوشحالم چون می تونم عاقلانه فکر کنم نه از روی احساس ( الان دیگه خطاهای بچگیم رو نمی کنم) . ولی مطمئنم هیچ رفتار بد و غیر منطقی نداشتم و مشکل از خود طرف بود . می خواست منو به زور مال خودش بدونه در صورتی که هنوز رو هم شناخت نداریم .
به هر حال خدا رو شکر می کنم که دوسش ندارم و خدا رو شکر می کنم که عاشق عمادمم ، شاید می خواسته بهم بفهمونه که من در انتخاب عشقم اشتباه نکرده بودم و هنوز این عشق بزرگ زمینی می تونه منو به خدای خودم نزدیک و نزدیک تر کنه .
قبلاً فکر می کردم من یه خلأ عاطفی دارم و اگه ازدواج کنم مشکلم حل میشه ولی حالا می فهمم اشتباه می کردم من عاشق می مونم بدون هیچ قید و شرطی و این درد عمیق رو با خودم نگه میدارم . مطمئنم خدا جواب عشقمو میده به هر شکلی که صلاح بدونه (منظورم رسیدن به عماد نیست گرچه خودم هنوز امید دارم) و من هیچ چیز جز این نمی خوام ...
" قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمهای بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ؛ و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست . "
آفرین عزیزم
خوشحالم که خیلی پخته تر شدی وواقع بینانه تر به مسائل می نگری
سلام پارمیس دوست مهربانم. خوشحالم بخدا راست می گویم شما منو خوشحال کردید بخاطر اینکه طرز فکرتونو تغییر دادید و بصورت منطقی به مسایل نگاه می کنید تصمیم خوبی گرفتی. امیدوارم در هر جا و در هر مرحله ای از زندگی هستی موفق باشی.
من بعد گذشت حدود چهار ماه صدای عمادمو ، عشقمو شنیدم . احساس می کنم پاهام رو زمین نیست . امروز می خواستم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم . شماره شو هم 2-3 بار گرفتم ولی تماس برقرار نشد ، منم چون دو دل بودم دیگه زنگ نزدم . یعنی فکر می کردم اگه زنگ بزنم هم جوابمو نمیده . خودش نیم ساعت بعدش بهم زنگ زد . قلبم داشت از کار میفتاد . گفت کارم داشتی ؟ منم گفتم فقط میخواستم صداتو بشنوم . هیچی نگفت ... تو این یک ماه چند بار ساعتای دو سه ی شب واسش اس ام اس فرستاده بودم . گفت میشه یه خواهشی بکنم شبا بهم اس ام اس ندی اگه زندگی منو دوس داری و نمی خوای خرابش کنی اگه خواستی بهم اس ام اس بدی روز بده !!! گفتم دروغی که خودتم باورش نمی کنی نگو . گفت تو دوس نداری باور نکن ولی هیچکس نمی دونه (منظورش دختردایی ش بود که من دورا دور باهاش رابطه دارم ) گفتم یعنی مامان باباتم ؟؟؟ گفت چرا دیگه فقط خونواده ی خودمون . خبر نداره که من با مامانش حرف زدم . گفتم چه راست چه دروغ من تمام سعیمو می کنم کاری رو بکنم که تو میخوای . هنوز صمیمیت رو تو صداش حس می کردم ، باهام سرد نبود . فقط 2 دقیقه باهاش حرف زدم و بعدش یک ساعت گریه کردم . چقدر دلم براش تنگ شده بود برای حرف زدنش حتی دروغ گفتنش ...
عمادم ، عشقم ، عزيزم ، منتظرت مي مونم تا برگردي و ايمان دارم كه بر مي گردي .
دوستاي خوب و مهربونم تا برگشت دوباره خداحافظ همتون .
خدای من عمادم تصادف کرده سرشو عمل کردن :54:. احساس خیلی خیلی بدی دارم از اینکه عشقم ، کسی که 6 - 7 سال عزیزترین و نزدیک ترین کسم بود اتفاق به این وحشتناکی واسش افتاده و من حتی نمی تونم برم ببینمش.
خیلی تلخم ، خیلی ..................
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب
سلام پارميس جون :بنظر من انسان بايد تو اوج ناراحتي هم خداروشكر كنه اخه ميدوني ميتوني به اين فكر كني كه اتفاق بدتري نيفتاده.قربونت بشم الهي مطمئن باش خدا چون ميدونسته لياقت تو بيشتر از اين حرفاست با اين اتفاق خواست كاري كنه تا اونيو واسه زندگيت انتخاب كني كه واقعا لياقت اون دل مهربونتو كه حاظري كسيو كه دلتو شكوند ببخشيو داشته باشه.اينو هم بدون كه نا اميدي از خدا خيلي گناه بزرگيه عزيز دلم.اميدت بخدا باشه.اون خودش درست ميكنه.بعدشم!بهتر كه جدا شد.الان ديگه راحتي.ميتوني با خيال راحت به زندگيت برسي و عشق دنيا رو بكني.اصلا جوش نزن.اون ليقت تورو نداشته گلم.اميدوارم اونقد خوشبخت بشي كه جبران همه ي غصه هاو اشكاي نازت بشه.:72::46:
چوب خدا بوده حتماً
شاید در حین تصادف سرش به یه چیزی بخوره تا بفهمه سرکار گذاشتن یه دختر و بازی کردن با عواطف و احساسات پاکش چه معنی داره!!!
سعی کن فراموشش کنی تو داری با این کارهات روز به روز بیشتر وابسته اش می شی .
سعی کن توی عالم بی خبری باشی یعنی اصلا باهاش در ارتباط نباشی و حتی هیچ خبری ازش نداشته باشی تا زودتر بتونی فراموشش کنی.
چند شب پیش اینقدر دلم واسه عماد تنگ شده بود 2 ساعت پشت سر هم گریه می کردم . کلافه بودم ساعت 1 شب بود گریه م یه لحظه بند نمیومد . دلم داشت می ترکید . به عماد اس ام اس دادم گفتم من حالم خیلی بده ، عمادمو می خوام یه شب. اصلاً فکر نمی کردم جوابمو بده . ساعت یک و نیم بهم زنگ زد .
اینقدر گریه کرده بودم که صدام در نمیومد . خیلی خودمو کنترل کردم که حداقل باهاش که حرف می زنم گریه نکنم. باهام حرف زد یک عالمه آروم و مهربون مثل قدیم . وقتی دید صدام چقدر گرفته گفت چرا با خودت اینجوری می کنی ؟ نتونستم خودمو کنترل کنم بغضم دوباره ترکید . عمادم تمام مدت سعی می کرد آرومم کنه . ولی دوباره گفت منو فراموش کن ، من زن دارم بفهم ، ولی من که می دونستم دروغ می گه . همش می گفت گریه نکن من طاقت گریه هاتو ندارم اذیت می شم . هیچ وقت نفهمیدم چرا باهام اینجوری کرد ؟
ومن هنوز عاشقشم ، اونم هنوز دروغ می گه . 14 روز دیگه تولدشه .این اولین ساله بعد از 6-7 سال که تولدش پیشش نیستم .
به ساعت نگاه می کنم ، حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم ،
طبق عادت کنار پنجره می روم ،
سوسوی چند چراغ مهربان و صدای هیجان انگیز چند سگ
از شوق به هوا می پرم و خوب می دانم که سالهاست که مرده ام
دوسته عزيز
عشق همه زندگی نيست بخشی و جزيه از ان هست زندگی را با يد تجربه کنی عشق هم که بخشی از ان هست با يد تجربه کنی
ميگن اگر کلمه نه در ادبيا ت نبو د مفهو م عشق هيچ گا ه سا خته نمی شد
اشتبا ه شما اين بود که در جا مه ايران امروز خيلی اين ربطه را طول دادی زود تر از اينها بايد تکليفت را با وی مشخس ميکردی دقت کن اين را در شرا يت
جا مه ايران ميگيم
اما گزشت بد ترين کا ر اينه که بشينی و از اين فکرها بکنی گزشت
کمی استرا هت با دوستانت تفريه و دوباره با استفا ده از تجربها ت يک عشق جديد
چرا نتو نی ازدوج کنی به سؤالت کمی فکر کن شما الن کمی افسردگی مو قتی گرفتيد و گر نه خوب هم ميتونی
اين فقت برا ی شما نيست که رخ داده هميشه از اينگو نه مورد ها هست تو يه جمه سنفره که باشی در ايران بر آی 1 نفر شن اين مو رد پيش امده
آره دوسته من نشينی و از اين اتفا ق برا ی خودت ترا ردی بسا ز اين کا ر درستی نيست فقت کمی استرا هت و زما ن هلش می کنه فقت يک چيز
از اين پس به عشق بی اعتماد نشو به عاشقا ن کمی بيشتر بيا نديش و در عشق از اين موا رد کم نيست
هر بار که کودکانه دستی را گرفتم گم شدم ، آنقدر که در من ترس گرفتن دستی هست ترس از گم شدن نیست .
سلام
شما خیلی دیگه دارین قضیه رو کش میدین.باید رابطون رو کامل قطع کنین و به یه روانپزشک مراجعه کنین باور کنین جواب میده من خودم امتحان کردم.
پارمیس عزیز من تا حالا برات هیچ جوابی نذاشته بودم ولی دیگه دلم نیامد عزیزم خودت رو آزار نده این خواست خدا بوده که برات اتفاق افتاده من دقیقا میدونم چی میگی چون منم از بچگی با یکی بزرگ شده بودم خانواده ها همه ما رو مال هم میدونستن منم دوسش داشتم او هم بی نهایت به من ابراز علاقه میکرد ما هم تقریبا 6 سال با هم یکی بودیم وضع من از تو بدتر بود چون اورو به چشم همسر آیندم میدیدم ما شدید به هم وابسته بودیم که یکدفعه همه چیز از هم پاشید تمام این لحظات تورو من پشت سر گذاشتم وقتی پست تورو دنبال میکردم قلبم میلرزید چون حست میفهمیدم من الان ازدواج کردم و بچه دارم ولی این هیچ منافاتی با عشقی که در دل منه نداره هیچ وقت به شوهرم خیانت نکردم تاپیک دوست داشتن برتر از عشق من را بخوان عزیزم عجله ای برای ازدواج ویا دلبستن به کس دیگه نداشته باش به خودت فرصت بده تا کمی آروم شی ارتباطت رو باهاش کامل قطع کن این ارتباط مثل استخوان لای زخمه هر چی ادامه بدی بیشتر اذیت میشی اجازه بده گذشت زمان آرومت کنه
سلام خانومی
من کاملا درکت میکنم و میدونم چی میگی و از حال و روز شما بدترم ، اما یه چیزی ، به قول خودتون شما رو بعد 6 سال نادیده گرفته ، پس خودتون فکر کنید این آدم ارزش فکر کردن داره ؟ به نظر من که نداره ، آدمی که بعد 6 سال عشق و محبت شما رو نادیده گرفته و رفته پس حتی ارزش فکر کردن نداره چه برسه به غصه خوردن ، اما چون میدونم که چی میگی منم بهت پیشنهاد میکنم به یه روانپزشک مراجعه کنی و سعی کنی با کارهای مختلف سر خودت و گرم کنی
گر چه من خودم گر طبیب بودم سر خود دوا مینمودم ولی خوب
سلام پارمیس عزیز
من 8 سال با پسری دوست بودم اره دل کندن و جدا شدن سخته من 1 ماه از دوستم جدا شدم اون هم ازدواج کرد . خیلی سخته ولی خدا صبرش و می ده به خدا توکل کن خدا همه چیز و درست میی کنه شما 6 سال رابطه داشتید مشکلی برایتون بوجود نیاورد ؟ این جای شکرش است چون کمن 8 سال دوست بودم پردم و از دست دادم حالا تا اخر باید تنها باشم چون هیچ پسری این را قبول نداره
خدا را روزی 1000 مرتبه شکر کن
مرسی عزیزم . عمادم پسر با وجدان و با فهم و شعوری بود اگه منم بهش می گفتم پردمو بزن نمی زد . به هر حال ممنون که با من همدردی کردی و متاسفم از اتفاقی که واست افتادهنقل قول:
نوشته اصلی توسط pantea_8
سلام
خوب من هم آرزو می کنم ناراحتیت هر چه زودتر برطرف بشه اما چند توصیه برات دارم.
1:تا قبل از اینکه کاملاً فراموشش نکردی و برای فرار از ناراحتی وارد رابطه جدید نشو(این خیلی مهمه) زیرا هم به خودت هم به طرف مقابل ضربه زیادی می زنی.
2- چطور اون آقا شش سال بازیت داده و باهات ازدواج نکرده باز می گی دوستش داری.می دونی چقدر فرصت رو ازت گرفته.
3-مطالب مربوط به خیانت بزرگ رو بخون و تا زمانی که احساس کردی نمی تونی کسی رو کاملاً دوست داشته باشی ازدواج نکن.
با سلام parmis08
به علت طولانی شدن تاپیك و اینكه دارای بیش از 100 پست بوده و در حوصله اعضاء مخصوصا تازه واردین نیست كه با دقت همه آن را بخوانند، بنده این موضوع را می بندم.
پیشنهاد می دهم اگر مشكل یا مسئله جدیدی دارید به طور جداگانه در تاپیك جدیدی ایجاد كنید. اگر هم در همین رابطه هنوز مشكل دارید.
یك تاپیك جدید ایجاد كنید و سعی كنید با توجه به 100پستی كه ارسال شده است به طور خلاصه در چند خط مشكلتون را بنویسید و در چند خط نتیجه ای را كه از این پستها تا كنون گرفتید بنویسید و بعد منتظر بمانید بنده و سایر اعضاء پاسخ بدهیم. اینطوری فكر كنم همه افراد با توجه به خلاصه شما بیشتر بتوانند كمك كنند.
یك توصیه عمومی به همه دوستان:
سعی كنید وقتی مشكلی طرح می كنید به راهكارها و روشهای حل مشكل توجه كنید. اینطوری با یاد گرفتن روش می توانید مشكلات و مسائل مختلف را حل كنید.
اما اگر بخواهید برای هر مشكلی جداگانه منتظر پاسخ و راه حل بگردید، همیشه محتاج و وابسته به نظرات دیگران خواهید ماند.
لذا سعی كنید با خواندن مقالات تالار این روشها را خوب بیاموزید و بعد با چند مورد از مشكلات خود تمرین كنید.
اینطوری نیاز نیست كه موضوعی با صدها پست داشته باشید و هر روز با نوشتن یك مسئله و نظرخواهی مسائل را حل كنید.
استقلال و خودبسندگی در حل مشكلات هدف نهایی همه ماست.