همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
نمایش نسخه قابل چاپ
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
یارب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
تو لیله القبری،برو تا لیله القدری شوی چون قدر مر ارواح را کاشانه شو،کاشانه شو
وز برای صید دل بر گردنم زنجیر زلف چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی
« حافظ »
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو
یاد باد ان که نهایت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
مثل اینکه من و زیبا با هم همزمان ارسال کردیم «ی» دادم
دوش با يادت چنان بودم که در بزم طرب
شمع را در گريه آوردم ، زحال خويشتن
نشنو از ني ني حصيري بينواست بشنو از دل دل حريم کبرياست
"" به یاد دوست گلم عزت الله کریم نیا""
توی گسترده ی رویا ای سوار اسب ابلق
دنبال کدوم مسیری توی تاریکی مطلق
تو بدری و خورشید تو را بنده شدست تابنده ء تو شدست تا بنده شدست
سلام بهاره جان بخاطراینکه همزمان رسید ولی با ( ق) بود
اشکال نداره با (ت ) جواب می دم ....
تو ترحم نکنی بر من مخلص کفتم
ذاک دعوای وها انت و تلک الایام
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین و گرنه بدنام شوی
""تقدیم به دوست خوبم آقای محمد ستاری""
یه روزی یه روزگاری آدما مثل فرشته
حالا امروز و نگاه کن آدما گرگ تشنه
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی
"" تقدیم به دوست عزیزم آقای امیر رعدشندی""
يك سايه در ديوار عشق
يك پايه در آغاز عشق
قیامت قامتی قامت قیامت قیامت میکند این قد و قامت
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
سلام بهاره ؛
این بیتی که فرستادی ادامه ی کدوم شعر بود!!!
باید با "ت" شروع میکردی هااااا
من می خواستم ادامه شعر معشوق همینجاست « ی » بدم ببخشید کمی دیر شد .
تازیان را غم احوال گرانباران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشيند
در جوانی پاک زیستن شیوه ی پیغمبریست ور نه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار
دلا دایم گدای کوی او باش به حکم انکه دولت جاودان به
هزاران سال با فطرت نشستم
بدو پیوستم و از خودگسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود
تراشیدم ، پرستیدم شکستم
ما اجنبی ز قاعده ی کار عالمیم
دیوانه گرد کوچه و بازار عالمیم
مثل شعر مرثیه از شب و گریه پرم
برای تموم شدن لحظه ها رو می شمرم
ما مردمان خانه به دوشیم و خوش نشین نی زان گروه خانه نگه دار عالمیم
ماییم چو می جوشان،در خم خراباتی گرچه سر خم بسته است از کاهگل پنداری
دهه،هنوز هیچکس *ی* نداده؟!پس خودم می گویم:
یا جهت ستیز من،یا جهت گریز من وقت نبات ریز من،وعده و امتجان دهی
*مولوی پارسی*
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
دی شیخ ما با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا دارد .
دوید بر روی تپه ها ندید چیزی از هوا گرفت پایش بر حکیم سقوط کرد بر روی زمین
نقشهای صنعت دست توام پروریده نعمت و نان توام
*مولوی پارسی*
مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود *
در دلش نبود چیزی جز وفا خالی شدش روحش از ریا
آینـــــــــه ام من،آینه ام من،تا که بدیدم روی چو ماهش
چشم چهانم،چشم چهانم،تا که بدبدم چشم سیاهش
*مو وی پارسی*
شاه بودم و در صفحه شطرنج غمت
با کیش رخت مات شدم
میوه هر شاخ و شجر هست گواه دل او روی چو زر،اشک چو دُر،هست گواه دل من
*مولوی پارسی*
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد *
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود