اره صبوری جان مطمینم که درست گفتیدید چون من چند بار قبلا سعی کردم همه چی تموم بشه اما باز میرفتم سراغش.
نمایش نسخه قابل چاپ
اره صبوری جان مطمینم که درست گفتیدید چون من چند بار قبلا سعی کردم همه چی تموم بشه اما باز میرفتم سراغش.
ديرتر از تو متوجه قطع رابطه ميشه اين ديرتر ممكنه چند روز يا نهايتا يكي دو هفته باشه دقيقا زماني كه تو سختي راه رو تموم كردي.
- - - Updated - - -
تو الان دقيقا مسافري هستي كه يكباره تصميم به سفر گرفته. تنها چيزي كه داري فقط يه كوله پشتيه سنگينه (اين شرايط اول مسيره) بايد اولش رو پياده بري . تابه يه جايي برسي كه بتوني استراحت كني اين پياده رفتن 24ساعته اوله.
فقط از خدا میخوام یک هفته یا دو هفته بگذره بگذره اونوقت دیگه راحت میشم.و اراده و حرفم رو بهش ثابت میکنم.یا قدم میذاره یا همه چی تموم میشه با اینکه بهش علاقه دارم اما حداقل دیگه فکرم راحته و از وابستگی ام راحت میشم
- - - Updated - - -
به خدا و خودم قول دادم که دیگه زنگ نزنم تا عادی واسم بشه
ستيلا جان اشتباه منو تكرار نكن منتظر تموم شدن يكي دو هفته نمون هدفت رو بذار روي كمرنگ كردن وابستگي وگرنه ضربه اي كه من خوردمو ميخوري دو هفته تموم ميشه و اوني كه ميخواستي نشه همه زحمتات هدر ميره داغون تر از الان ميشي.
- - - Updated - - -
هيچوقتم فكر نكن اون چكار ميكنه فكر كن خودت ميخواي چكار كني.اينطوري هيچوقت كم نمياري.
صبوری جان منظورم هم فقط همینه چون خودم هم متوجه شده ام که بیشتر وابسته شدم چون واقعا هیچ تجربه ای نداشتم و باید همون اول همه چی رو تموم میکردم.خودم هم هدفم توم شدن و خلاص شدن از این وضعیت وابستگی هست تا به زندگی عادی برگردم
- - - Updated - - -
وقتی شما باهام صحبت میکنید اروم میشم خیلی ازتون ممنونم که برام وقت میذارید
خواهش ميكنم گلم كاري رو ميكنم كه بعدا تو بايد براي ديگري بكني.
صبوری جان شما چه مواقعی توی تالار هستین؟
هميشه سر ميزنم فقط مواقعي كه بخوام نظر بذارم با كاربري وارد ميشم الان هم كه با هم داريم يه مسئله رو حل ميكنيم هر موقع لازم داشته باشي هستم.
مرسی عزیزم من حتما از راهنمایت استفاده میکنم.ازتون بینهایت تشکر میکنم و مزاحمتون میشم دوباره.
سلام خانمی صبوری عزیز خیلی خوب دارن راهنمایی مکنن. متاسفانه تو الان عین یه معتادی که میخواد ترک کنه. اولش مطمئنا سخته ولی شیرینی بعدی همه این سختی ها رو از یادت میبره. امیدت به خدا رو زیاد کن. عزیزم سعی کن خیلی زیاد با خانواده و دوستان و بیرون باشی. خودتو تو جمع قرار بده. کلا کارهایی رو که باعث میشه به یادش بیفتی انجام نده . حتی گاهی با این نوشته هات هم درسته زمان میگذره ولی بدون اینکه چیزی از یادش از ذهنت پاک بشه. سعی کن بیشتر استراحت کنی. عزیزم به خدا اگه بخوای میتونی. باورت نمیشه من موقعی که داشتم واسه ارشد میخوندم چون سال اول قبول نشدم سال دوم به خودم قول دادم هفته ای یه بار باهاش(همسر فعلی ام ) تماس میگیرم. وقتی به خودم قول داده بودم و هدفی که داشتم مهمتر از حال اون بود آسمون به زمین هم میومد بیشتر از یه بار باهاش تماس نمیگرفتم. با اینکه قبلش ساعتی نبود که از هم بی خبر بمونیم. منظورم اینه که ما انسانها هر کاری که بخوایم میتونیم انجامش بدیم فقط باید بخوایم. الان وضعیت تو هم خیلی سخت نیست. تو اگه یه کم فکر کنی که طرف تو رو بازیچه برای رسیدن به هوس خودش انتخاب کرده و از پاکی تو داره سوء استفاده میکنه، مطمئنا اونقدر ازش بدت میاد که حاضر نمیشی حتی جواب تلفن هاشو بدی چه برسه به اینکه خودت بخوای باهاش تماس بگیری. چون هر کس آدم عاقلی میدونه وقتی یه پسری دختری رو بخواد برای رسیدن بهش لحظه شماری میکنه و خودشو به آب و آتیش میزنه تا از دستش نده. ولی تو فکر کن این آقا غیر اینکه تو رو از زندگی انداخته چه کار مفیدی برای رسیدن به تو انجام داده؟؟؟ اون میگه 1- به خانواده ام گفتم مخالفند و 2- فرصت بده : این دو حرف کاملا مفهومش اینه که اون خودش دنبال قطع رابطه است و نفعشو از تو برده و فقط منتظر اینه که دانشگاهتون تموم شه و بگو تو رو به خیر و ما رو به سلامت. در ضمن دوست گلم پسرا یه اخلاق بدی که دارن خیلی زود میتونن احساسات دختر رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن. شاید با فهمیدن اینکه تو دیگه نمیخوای باهاش باشی خودشو بزنه به موش مردگی و کلی خواهش و التماس و گریه زاری و آخرش هم یه کوله از عذاب وجدان به دستت و رهات کنه و اسمش رو هم بذاره تو منو نخواستی. ولی عزیزم آگاه باش این خواستن نیست. پسری که دختری رو بخواد اگه از طرف دختر بی توجهی ببینه از طرف خانواده اقدام میکنه. مثل شوهر من . یه روز بهش گفتم خسته شدم از حرف اگه مردی عمل کن. میدونی چیکار کرد. توی تلفن بهم گفت باشه بهت ثابت میکنم که میخوامت . بعد همون روز رفت با پدرم رودررو حرف زد و فرداش هم مادرشو فرستاد خواستگاریم. عزیزم دوست داشتن یعنی این. یعنی به طرف ثابت کنی واقعا میخوایش. این دوران تو دوران حساسیه. مراقب احساسات و عواطفت باش . سعی کن خوب کنترلشون کنی و خدای نکرده به گناه آلوده نشی. عواقب این روابط مخصوصا برای دخترایی که عشق اولشونه( البته نمیشه گفت عشق، فلسفه عشق خیلی متفاوت از اینه) خیلی میتونه خطرناک باشه و پشیمونی هایی رو به دنبال داشته باشه که هیچوقت جبران شدنی نیست.
دوست دارم و دانم شده ای دشمن جانم
پس چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
سلام ستيلا جان چه خبر؟
- - - Updated - - -
سلام ستيلا جان چه خبر؟
سلام kamr جان میدونی منم از همین ناراحت بودم که چرا توی این مدت پا پیش نگذاشت.مگه احساسات یه دختری که حتی یکبار هم با کسی نبوده شوخیه.من همیشه وقتی میدیدیم دختری با پسری هست دلم فقط واسه دختره میسوخت البته تا دختر نخواد کسی نمیتونه ازش سو استفاده کنه اما چرا اینقدر پسرها بی وفا هستن.من معنی عشق و دوست داشتن رو میدونم چون من دختری نبودم که دنبال هوس باشم اما اون پسر منو بازیچه خودش کرد.باور کن الان که دارم این مطالبو مینویسم فقط اشک میریزم که چرا همون اول تمومش نکردم که الان اینقدر پشیمونم.مگه دوست داشتن رو باید از خانواده ها پنهان کرد.27 سال واسه یه پسر سن بچگی و نوجونی نیست که منو مسخره خودش کرد البته 70 یا شاید 90 درصد مقصر من بودم ولی به خدا دختر اگاهی نبودم .چون همیشه سرم توی درس و کتاب بود .من توی خونمون همیشه برادرامو با اینکه ازم بزرگتر هستن نصیحت میکردم اما نمیدونستم یک روز من اینجوری میشم.فقط اشک میریزم واسه خودم .نمیتونم اشکامو کنترل کنم
- - - Updated - - -
سلام صبوری جان صبحتون بخیر.من نه زنگ زدم نه چیز دیگه ای .اونم تماس نگرفته.ولی نمیدونم چرا نمیتونم اشکامو کنترل کنم
- - - Updated - - -
خیلی دلم گرفته که چرا منو مسخره کرد؟
ستيلا جان من از همون اول بهت گفتم راجع به شخصيت طرف مقابلت قضاوت نكن يادت هست. ما الان فقط راجع به شرايط خودت راهكار بايد ارائه بديم.پس قضاوت ممنوع .:81:
حالا چكار كردي موفق شدي 24 ساعت رو پركني؟؟؟؟؟
عزیزم نیازی به اشک ریختن نیست. قتل که نکردی. فقط تو یه تله ای افتادی که با زرنگیت خیلی راحت میتونی ازش خلاص شی. اینا همش تجربه است. با تلخ و شیرینی اش کار ندارم. فقط برو خداتو شکر کن حتما حکمت توش بوده که فکر ذهن و چشم تو رو به زندگی بازتر کنه برای یه انتخاب آگاهانه تو آینده برای خودت. با افسوس کاری حل نمیشه. خدارو شکر رابطتون خیلی هم پیش نرفته که فردا واسه اونی که میخوا شریک زندگیت باشه عذاب وجدان بگیری.
اين كاملا عادي اگر اين شرايط رو نداشتي جاي تعجب بود اين حالت ممكنه چند روز ادامه پيدا كنه.
اره عزیزم البته شما بهم گفتی از زمانیکه زنگ دیروز ظهر زدم و در دسترس نبود که میشه ساعت 3 بعد از ظهر اما اگه حساب کنم الان دو روزه ازش بی خبرم که اتفاقا خوشحالم که تنوستم
شرايط ديروزت:
تو الان دقيقا مسافري هستي كه يكباره تصميم به سفر گرفته. تنها چيزي كه داري فقط يه كوله پشتيه سنگينه (اين شرايط اول مسيره) بايد اولش رو پياده بري . تابه يه جايي برسي كه بتوني استراحت كني اين پياده رفتن 24ساعته اوله.
شرايط امروزت:
الان در كمال خستگي به يه درخت رسيدي كه ميتوني خستگي راه رو زير سايه اون درخت به در كني و براي ساعتي اونجا بمونه پس كوله بارت رو بذار زمين همون جا وسيله چرخ داري هست كه ميتوني براي ادامه كوله پشتي سنگينتو توي اون بذاري و حلش بدي بهتر نشد؟؟؟؟؟
اره صبوری جان من تمام سعیمو میکنم و درست گفتی
اينها رو كه گفتم داستان نيست ها بايد تجسم كني مبدا رو اون شخص قرار بدي كه تو داري از اون دور ميشي هر موقع خواستي بخوابي تجسم كن داري دور ميشي اينطوري اين حس بهت دست ميده اون ثابته تو اراده كردي و دور ميشي.پس برگ برنده دست تويه.
سلام عزیزم
من در جایگاه یک مشاور نیستم اما وقتی پستتو خوندم دیدم مرددی گفتم شاید بهتره داستان خودمو تعریف کنم برای تصمیم گیری درستر بدردت بخوره.
عزیزم منم مثه شما دختری بودم که اصلا از اینجور رابطه ها خوشم نمیومد. تنها دختری هم بودم که غیر از مطالب درسی با پسری همکلام نمیشدم تازه اونم خیلی محدود بود. چون اصن خوشم نمیومد به پسرا رو بدم تو کل پسرای کلاسمون فقط یکیشون خوب بود اونم مثه من بود اصن با دخترا همکلام نمیشد حتی یادمه همش سرش رو زمین بود حتی اگه میدیدمون یه سلام نمیداد مگه اینکه دختری بهش سلام کنه اونوقت جوابشونو میداد. این اقا تو ترم 5 مثه شما پیامی ابراز علاقه میکنه شمارمو از اونجایی داشت که ما همون موقع ها یه همایشی داشتیم این مسولمون بود باید میداشت منم کلا با این کارشون از چشمم افتاد اولش جواب رد دادم . تا اینکه یکی از دوستای صمیمیو در جریان گذاشت این دوستم ازما بزرگتر بود معمولا هم تو ورودیمون مثه بزرگترمون عمل میکرد مثلا مثه اینجور مواقع که پسری از دختری خواستگاری میکرد اول به این میگفتن اینو واسطه قرار میدادن.
خلاصه این گذشت و من اوایل جدی نمیگرفتم و اصن با خودم میگفتم چرا از طریق خانواده اقدام نمیکنه حتی غیر مستقیم که بهشون رسوندم این حرفو گفتن خانواده اطلاع داره هم مادرشون هم فامیل حتی گفتن دختر خالشون گفته اگه راضی نمیشه شمارشو بده خودم راضیش کنم و میخواسته شمارمو بده به مامانش راضیم کنه.... اما گویا خونواده هم جدی نگرفته بودنش دیگه بعد این حرفا من بعد از چند ماهی دیدم خودمم بهشون وابسته شدم و متاسفانه بنا به دلایلی مجبور شدم بهشون بگم . چون یسری ایراد از رفتاراش میگرفتم و ایشون میگفتن خب شماا چرا میگین و بشما چه از این حرفا دیگه مجبور شدم بگم که منم دلبسته شدم بعضی کاراش ناراهمدحتم میکنه. چون نمیخواستم تا رسمی اعلام نکنه این موضوع بهشون بگم اما نشد متاسفانه.
وقتی اینو فهمید تازه اونجا بود که من فهمیدم خانوادش کلا با ازدواجش مخالفن اونم تازه با ازدواج همکلاسی چون گویا تو فامیلشون ازدواج همکلاسی داشتن و کار به طلاق کشیده. دیدشون رو همکلاسیا دختر و پسر بد شده بوده.
ایشونم فکر کرده بعد از اینکه درسمون تموم شد میتونسته راضیشون کنه که بعد از یک سال ونیم که درسمون تموم شد تونست مامانشو راضی کنه که فقط منو ببینه که اونم وقتی دیده بهونه اورده قدش کوتاهه و من عروس قد بلند میخوام ... کلا این همکلاسی ماهم هرچی بیشتر اصرار کرده مامانه بیشتر با بچش قهر کرده. الانم حدود 4 ماهی هست که دیگه نخواستم باهاشون حتی اس ام اسی رابطه داشته باشم هیچ خبری هم ندارم ازشون البته گویا ایشون از اون دوستم که از این رابطه خبر داشته اطلاعاتی میگرفته از حالم که اونم من که فهمیدم دعواش کردم دیگه فکر کنم همچین کاری نکنه.
لازم بذکره که هردو ماله یه شهریم . میخوام بگم یعنی خانواده مخالف باشه دیگه دوری راه ... بهونس!!!
میخوام اینو بهت بگم که شما فرض و بر این بذار که این پسری که میگی خیلی خوب باشه قصدشم ازدواج باشه مثه مورد من اینم بگم که منم اول که وابستگی شروع نشد عاقلانه بررسیش کردم واقعا همه معیارامو داشت غیر از اینکه اولش از ظاهرش خوشم نمیومد که بعدا که وابسته شدم دیدم دیگه بچشم نمیاد. درسته وابسته ای اونم دوستت داره اما واقعا وقتی خانواده اون مخالفن میخوای خودتو بزور بهشون تحمیل کنی؟ تازه من که موردم تا اخر تحصیلمون طول کشید بخاطر این بود که جفتمون کارشناسی بودیم و اون حتی کارم نداشت و اولش مامانش گفته بود که من برم اونجا چی بگم نه کار و سربازی نه سرمایه هیچی نداری خب سنگ رو یخ میشم هرچند اینا واسه من مهم نبود چون بالاخره بعد مدتی بدست میاورد اما برای خانواده هامون چی ؟ اونا که مثه ما فکر نمیکنن.
تازه شما موردتون ارشد ه؛کار داره ؛ سنش به سن ازدواج میخوره خیلی فرق میکنه، من اگه مورد منم مثه شما بود همون اول بهش میگفتم فقط خانواده و زودتر متوجه مخالفت خانواده میشدم. یه سال و نیم الاف نمیشدم .خانواده واقعا مهمه اون بدون اونا هیچ کار نمیتونه بکنه تازه اگه بزور بیارتشون مطمعن باش دودش تو چشم خودت میره همین الانش خونوادهها دختر با هزار منت میبرن خونشون میبینی چه بلا یی سرش میارن تازه انتخاب خودشونم هست حالا تو فرض کن بزور انتخاب شی اونموقع همش تو سرت میزنن که ما که نمیخواستیمت پسرمون خواستت.پسر هم ممکنه بعد یمدت عادت کنه و حرفای خانواده روش اثر بذاره (من برای همین بهش تاکید کردم زیاد بهشون اصرار نکن منو باید قلبا بخوان)
تو بهتره یمدت تناش بذاری اگه اومد که خوشبحالت میشه کسیه که دوسش داری و انتخاب کردی اما اگه نیومد خودتو و خونوادتو کوچیک نکن اوناان که باید منت و ناز دخترو بکشن نه دختر که. بذارش بحساب قسمتت شاید قسمتت نبوده.حداقلش اینه که عزت نفستو نگه داشتی.
دقیقا بمنم اون میگفت تو خیلی خوبی من از سرت زیادیم هستم دیگه مثه تو نمیتونم پیدا کنم و از این حرفا نیمگم گولم زده چون اصن بگروه خونیش نمیخورد اما خب بالاخره نتونست که خانوادشو راضی کنه . تو بهتره بهش بگی برو هروقت تونستی راضیشون کنی اگه تا اون موقع ازدواج نکرده بودی روش زیر نظر خانواده فکر میکنی. سخته عزیزم اما من که تونستم تو هم میتونی بالاخره ما اشرف مخلوقاتیم تواناییامون بالاست.
همیشه پایدار و امیدوار باشی:72:
باشه عزیزم واقعا ازت ممنون ام.هم از شما و هم kamr عزیز.راستی صبوری جان من شاید فردا بخوام چند روزی با خانوادم برم مسافرت ایا گوشیو ببرم البته منظورم این نیست که میخوام زنگ بزنم چون دیگه هیچ وقت این اشتباهو نخواهم کرد فقط خواستم ببینیم ببرمش یا نه؟
اگه وسوسه میشی که اون زنگ بزنه یا پیام عاشقانه بده و نتونی تحمل کنی و جواب بدی و اینو تو خودت نمیبینی که بتونی جوابشو ندی نه نبر.
شما پست قبلیه که برات گذاشتم و بخون با خودت همزمان شد موند تو صفحه قبل پست خودت اومد تو یه صفحه دیگه گفتم شاید ندیدی!!
بعدش ببین واقعا باید جوابشو بدی یا نه!! یا حتی وسوسه بشی بهش زنگ بزنی. سخته که اینکارو نکنی اما غیر ممکن نیست دختر خوب !
ستيلا جان همين الان به خودت قول بده راجع به شخصيتش نه مثبت فكر كني نه منفي سعي كن بهش بيتفاوت باشي .
ببين سفرت چطوري بهت خوش ميگذره اگر ميخواي گوشي رو جا بذاري و همش فكرت پيشش باشه ببر ولي نظر من اينه الان بهترين موقع است يكي از وسايل كوله بار سنگينت رو جا بذاري بذارش خونه بهش هم فكر نكن.
از دوست عزیز دختر بیخیال تشکر میکنم که وقت گذاشتن و موضوع منو خوندن .اره عزیزم من خودم همه ی این رو میدونستم اما مشکلم از اینجا بود که متاسفانه بهش وابسته شده بودم.و مطینم اونم متوجه شده بود.حالا هم فقط میخوام وابسگی ام از بین بره و اونم هم اگه منو واقعا بخواد پا پیش میذاره اگه هم نه که دیگه همه چی تموم شده و منم از همین حالا سختی راهو رو تحمل کردم و نشد هم نشد .اینم مثل بقیه خواستگارام.بازم مرسی از لطفتون
- - - Updated - - -
خودم ام دوست ندارم دیگه ببرمش.
مطمعن باش اگه بخوادت با سن 27 زیاد براش سخت نیس واسه اقدام کردن .
تو هر چی بیشتر درگیر رابطه معلق رو هوا بشی وابستگیت بیشتر میشه واسه خودت سختتر میشه. پس از همین الان تمرین کن که دور شی اینجوری اونم 27 سالشه درکت میکنه. بهش بگو شما اگه واقعا دوستم داری از کجا میتونی تضمین بدی که در نهایت میتونی با خانواده اقدام کنی!!!بگو تو دختری و باید بفکر ایندت باشی پس بنفع هردویه این جدایی .
انشالله که اگه به خیرته اقدام کنه بعد بیای اینجا بنویسی فلان تاریخ عروسیته اونم با کسیکه خودت میخواسی:104::72:
به نطر منم اگه نبری بهتره. آخه منم یه بار اینکار رو کردم نتیجه خوبی هم گرفتم. یه ماه گوشیمو گذاشتم خونه و بی گوشی رفتم دانشگاه و یه ماه رو همش تو خوابگاه با بچه ها بودم. باور کن تنهایی هم عالمی داره ها که الکی خودمون درگیر میکنیم. وابستگی شما 3 ماهه ببین من کیم که بعد 2 سال اون کار رو کردم
ستيلا جان منم الان مثل تو بلاتكليفم ولي وابسته نيستم. پس ميشه وابستگي از بين بره.:227:
صبوری جان شما هم مشکلتون مثل منه؟میشه بیشتر واسم حول مشکلتون توضیح بدید؟ من فکر کردم شما متاهل هستین مثل kamr عزیز.فقط میخوام با چشم باز برگردم به زندگی قبلیم
اینجا چه خبرههههههه انگار چه اتفاقی افتاده!!!! خانمی شما چه راحت قضاوت می کنید هنوز از چیزی مطمئن نشده میگید با احساساتتون بازی شده !!! بازی همیشه دو طرفه میشه تا ما نخوایم کسی نمی تونه با احساسمون بازی کنه شما خواستید تا این رابطه 3 ماه طول کشیده 3 ماهم اصلا چیزی نیست اینطوری بزرگش کردین اصلا ایشون شمارو شناختن یا شما ایشون رو شناخین که اینقدر بزرگش کردین. رابطه 3 ماهه نه می تونه توش دوست داشتنی باشه نه واابستگی ( این برا هر دو طرف هم شامل میشه) شما به ایشون گفتید جدی اقدام کنند حالا ایشون اگر شمارو واسه ازدواج خواستن اقدام می کنند همین!!!! اگر قرار بود ایشون با احساس شما بازی کنند خوب شما جلوش رو گرفتید و گفتید از راه جدی اقدام کنند و ایشون هم هنوز که اقدامی نکردن یعنی نه دارن به دوستی با شما ادامه می دن نه اقدام جدی کردن کجای این شد بازی با احساس؟؟؟؟ این قضیه رو شما خیلی بزرگش کردین من اصلا این آقا پسر رو مقصر نمی دونم اگه واقعا این مسائل مهم بود براتون 3ماه رو هم نباید حرف می زدید همون اول باید می گفتید با خانوادتون اقدام کنید.
اینا به خاطر این بود که اینجا هی نگید ایشون با احساس شما بازی کردن این یعنی قضاوت در مورد آدما و بی گناه جلون دادن خودمون
گوشيتو جا بذار خاموش نكن.
باشه صبوری جان
هر چقدر میتونی تو این چند روز خوش بگذرون و بی خیال همه چی شو. توی روحیه ات کار کن. تو دلیل منطقی واسه جدایی از اون آقا داری پس نمیخواد جسمت تو سفر باشه و فکرت پیش اون. ایشون هم به قول دوستمون بی خیال جان (چه اسم جالبی گذاشتی خانمی) عاقل و بالغه و اگه واقعا بزرگ شده باشه کاملا درک میکنه و به جای گریه و زاری واسه شما ( البته نه در تنهایی مثا شما) میره دنبال راضی کردن خانواده اش. عزیزم تا رفتار تو قطعی و محکم نباشه اون واجب نمیبینه بره دنبال خواسته شما. خواسته ای که منطقیه. به نظر من الویت اصلی توی ازدواج خانواده ها هستند و دختر و پسر تو الویت بعدیند.
ستيلا جان من حس ميكنم دوستان خيلي زود شرود به نيت خواني اون آقا كردن در صورتي كه تنها چيزي كه اينجا نبايد بهش بها داد اين كه راجع به ايشون قضاوتي بشه ايشون هم يه آم مثل بقيه ما اصلا نبايد راجع بهش الان صحبت كنيم بايد اول وابستگي حذف بشه كه هنوز اين طور نشده.
- - - Updated - - -
حالا كه مي خواي بري سفر برنامه دوم رو بهت ميدم.
- - - Updated - - -
وقتي 24 ساعت پر شد بايد بذاريش تو ليست 72 ساعت. جايزه 24 ساعته ات يادت نره.
اره صبوری جان منم متوجه شدم یکی از دوستان اینجوری برداشت کردن ولی من خودم هم گفتم بیشتر اشتباهات متوجه خودم بوده و فقط میخوام مشکل خودم حل بشه
72 ساعته اينه كه ميتوني كوله پشتيت رو بايه وسيله كمكي ببري.
قرار گذاشتم واسه خودم جایزه رفتم سفر یه چیزی که نیاز بهش داشتم و نخریدم هنوز رو بخرم.مرسی
يه سوال الان با اون موقع كه تصميم گرفتي مشكلت رو تو تالار مطرح كني چقدر تفاوت داري؟
فکر میکنم اون موقع فکر نمیکردم بتونم تحمل دورش رو داشته باشم اما حالا میبینم که میشه و وقتی مشکل خودم حل بشه واقعیتها بیشتر به چشم ام میاد .و خودمو واسه هر اتفاقی حتی خلاف میل باطنی اماده میبینم .من اون موقع فقط میخواستم از دست اش ندم با اینکه خودم هم میدونستم اشتباه میکنم اما طاقت دوری اش رو نداشتم/نمیگم ناراحت نیستم چون یکدفعه ناخواسته اشکم سرازیر میشه اما میدونم زمان همه چی رو حل میکنه و واقعیت ها رو بهتر میتونم ببینم
- - - Updated - - -
مرسی kamr جان
سلام ستیلای عزیزم
من و تو یه جورایی مثل هم هستیم و همدیگرو درک میکنیم
اون متن رو که kamr جان گذاشته تو پست منه که شیدا بهم گفت و فک کنم خودت هم خوندیش
تو خوبه سه ماهه ما بعد از تقریبا 1سال جور شد بیاد خواستگاری که آخرش هم اینجور شد
خیلی دلم گرفته منم برا اخرین بار حرف زد بازم خانوادش مخالفت کردن جدا شدیم الان 2 روزه ازش خبر ندارم واقعا دلتنگشم اما جلو خودم رو گرفتم
خیلی سخته خیـــــــــــــــــــــــ ــــلی اما مجبوریم تحمل کنیم:54::54::54:
انشاالله خدا کمکمون کنه عزیزم
برات دعا میکنم:43::43: