-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
سلام ماه چهره عزیز دلم
خوبی؟
الان همسرت میدونه که بارداری؟
تست فینگر که تو آزمایشگاه های ژنتیک انجام میگیره ، پدر بچه رو مشخص میکنه.
اما اصلا نگران نباش .
انشالله بچه همسر خودت هست.
اون روز که برات اون اتفاق افتاد به روش اورژانسی ، پیشگیری نکردی؟؟؟؟؟؟
ببین خواهر جون ، تنها نشستن و خون دل خوردن و خودکشی و... راه حل شما نیست. واقعا باید سریع اقدام کنی. میدونم خیلی برات سخته عزیزم.
اما زمان رو بخر.
اگر خدایی نکرده اون طفل مال همسرت نیست، باید تا قبل از چهارماهگی بارداریت ، تکلیفشو مشخص کنی.
عزیزم حتما به مشاور مراجعه کن. وقت برای تو طلاست.
بیا و بهمون بگو که چطور روند کارات پیشمیره.
هرگز به خودت صدمه نزن. تو زن قوی و عفیفی هستی. قویتر باش گلم.
:72:
خدا نگذره و لعنت کنه این مرد یا بهتره بگم این نامردو.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهره جان جواب منو میدی؟؟؟بیصبرانه منتظرم
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
اين فكرا داره ديوونم مي كنه تنها در صوتي زندگي من و شوهرم مي تونه ادامه داشته باشه كه رابطه برادري همسرو برادرش از بين بره يعني ديگه هيچ وقت هم و نبينيم كه خوب بايد قيد كل خانواده شوهر رو بزنيم كه مبادا خونه كسي ببينيمش!!!! و گرنه بايد طلاق بگيريم كه اگر قرار به طلاقه پس چه لزومي داره كسي از اين ننگ بزرگ باخبر شه حتي شوهرم
برادر شوهرم تو خريد خونه 30 ميليون كمكمون كرد واسه همين اين روزا شوهرم شده راننده شخصي خودش و خونوادش
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهره جان نمیگی چه اتفاقی افتاد اون روز؟؟؟؟؟؟عکس العملت چی بود عزیزم؟
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
پريماه عزيز متاسفانه هيچي دم دستم نبود برادر شوهرم خيلي گنده و هيكليهو من تقريبا كوچولو و ظريف اصلا فكر زنگ زدن يا اس ام اس دادن به همسرم نبودم راستش ترسيدم
نمي دونستم بايد چي كار كنم الان هم نمي دونم!!!!!
شوهرم اصا نميخواد هيچي راجه به داداشش بشنوه وگرنه بايد شعورش مي رسيد همون چند ماه پيش من تنها خونه برادرش نذاره تزه وقتي داشتم با يه سياستي در مورد رفتار داداشش و اينكه دستم رو گرفته.... براش حرف مي زدم به جا اينكه بزنه تو گوشم و جبهه بگيره و بگه جاي باباته يه كوچولو هم به من فكر ميكرد!!!!!
بعيد ميدونم بچه مال برادرش باشه چون تاريخا نمي خونه ولي خوب من و شوهرم يك ساله كه جلوگيري نمي كرديم يه دفعه تو اين وضعيت ديدم باردار شدم خوب دلم هزار راه ميره
دوستان خواهش ميكنم يه راه حل ارائه بديد كه كاملا با شناخت روحيات و شخصيت همسرم بخونه
من اون اوايل كه خيلي داغون بودم به 148 هم تماس گرفتم گفتند بايد مسئله رو به صورت قانوني پيگيري كنيد گفت بايد پليس در جريان قرار بگيره چه شوهرت خوشش بياد چه نياد
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
از كجا ميتونم بفهمم بچه صد در صد مال شوهرمه بدون اين كه شوهرم چيزي بدونه؟؟؟ايا برا ازمايش و تست خودش بايد باشه؟
شوهرم ميدونه باردارم ولي ازش خواستم فعلا به خونوادش چيزي نگه تا بچه 3 ماهه كه شد خيلي خوشحاله اخه خيلي بچه دوسته
دوستاني كه پيشنهاد مشاور رو مي دن يعني نظرتون اينه كه همه چيزو بسپارم به مشاور كه بهش بگه چي شده ؟
يا خودم بگم؟؟؟يعني هيچ كدوم اين راه رو كه بي سر و صدا طلاق بگيرم رو توصيه نميكنيد؟؟؟
يعني شوهرم باور ميكنه؟؟؟
يه سوال پزشكي هم دارم ايا صحت گفته هام با رفتن به پزشكي قانوني الان مشخص مي شه اينكه تو فلان تاريخ فلان شخص بهم تجاوز كرده؟؟؟
حتي به سرم زده به برادرش زنگ بزنم بياد خونمون بعد با يه چيز مسموم چميدونم به يه طريقي به درك واصل شه به خدا كشتن همچين ادمايي ثواب هم داره ديگه نمي دونم چي كار كنم هميشه تا يه عمر اين خاطره تلخ باهام هست برا هميشه
نميتونم ازش فرار كنم
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
نقل قول:
بعيد ميدونم بچه مال برادرش باشه چون تاريخا نمي خونه ولي خوب من و شوهرم يك ساله كه جلوگيري نمي كرديم يه دفعه تو اين وضعيت ديدم باردار شدم خوب دلم هزار راه ميره
خوب خدا رو شکر...عزیزم این همه استرس واقعا به اون بچه ضرر میزنه ها..فکر نکن هیچی حالیش نیست..تو خیلی باید مراقبش باشی چون مادرشی..چون مسئولی
چرا انقد داری پیشاپیش قضاوت میکنی..از کجا معلوم شوهرت طرف برادرشو بگیره؟؟عزیزم به برادرش اعتماد داشته چون جزخوبی ازش ندیده بوده..خوب هر کسی برادرش انقد بهش محبت کنه رو برادرش حساس میشه اما وقتی بفهمه برادرش واقعا کیه که همونطور نمیمونه..
اصلا شاید برعکس باشه.بگه ماه چهره چرا زودتر به من نگفتی..به نظر من این حق شوهرته که بدونه..و هر چی دیرتر بهش بگی بدتر میشه.اما چون موضوع مهمیه باید توسط یه فرد کاربلد گفته بشه مثل مشاور...
مهم اینه که تو کار درست رو انجام بدی..بقیش دیگه دست تو نیست..هر چی که بشه ((که من مطمئنم شوهرت تو و زندگیش رو ترجیح میده )) مهم اینه که تو از حقت دفاع کردی و یه عمر خودتو سرزنش نمیکنی که چرا گذاشتم حقم پایمال بشه..ماه چهره جان الان روحت زخمی شده..بهش برس.
وقتی ادم راه درست رو بره دیر یا زود به نتیجه میرسه...تو باید صبور باشی و به شوهرت کمک کنی و درکش کنی.
انقد هم خودتو سرزنش نکن.
نقل قول:
ولي مي دونم من اينايي كه گفتيد نيستم خيلي ترسو تر عجول و متاسفانه احساسي هستم
گل بی خار خداست..همه ما نقاط ضعف و قوتی داریم..شرایط اینطور برات پیش اومده و دست تو نبوده..اما از این جا به بعدش دست توئه..اینکه راه درست بری..بقیش رو به خدا توکل کن.
موفق باشید
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهره عزیز،
با توجه به اینکه مدت زمان زیادی گذشته امکان اثبات تجاوز نیست. ولی اگر بچه متعلق به همسرتون نباشه امکان اثباتش تا حدود زیادی هست.
با توجه به اینکه گفتید سن برادرشوهرتون زیاده، قدرت باروری اش پایین است. به احتمال زیاد بچه متعلق به ایشون نیست.
گفتید که طلاق بی سرو صدا بهتر از گفتن موضوع است. به نظر خودت می تونی همسرت را قانع کنی که خانم باردارش را که خیلی هم دوستش داره، بی دلیل طلاق بده؟
بهترین کار برای شما مشاوره حضوری است. هر چی دیرتر بری سخت تر می شه.
این قسمت ممکنه برای شما خیلی کاربرد نداشته باشه، اما فکر می کنم با توجه به عمومی بودن این سایت جاش در این تاپیک باشه و شاید ( انشالله که هیچوقت مورد استفاده اش پیش نیاد ) به درد کسی بخوره.
1- اگر بعد از تجاوز سریع به پزشک مراجع کنید امکان نمونه برداری از آثار به جا مونده روی پوست و داخل بدن هست ( مایعات بدن، مو و ...).
پس بدون شستن بدن و با همان لباسهای زیر به پزشک مراجعه کنید.
2- حتما قرص های اضطراری پیشگیری از بارداری استفاده کنید.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
سلام
ماه چهره جان
حواشی را بگذار کنار عزیزجان . حتماً نزد مشاور برو ، وقتی ویژگیهای همسرت و میزان اعتمادش به برادرش را عنوان کنی و ترس از این مسئله و از طرفی فشار روحی از واقعه ای که اتفاق افتاده و عذابت از دیدن برادر شوهرت را ، و نگرانیت از اینکه نمیتوانی این مسائل را با همسرت درمیان بگذاری چون از اینکه باور نکنه و فکر کنه تو پاپوش براش درست می کنی و از واکنشش می ترسی و همه اینها شده عذاب برایت و بارداریت و شک در مورد بچه هم یک عذاب دیگر . مطمئن باش مشاور که تخصصی عمل می کند ترا به خوبی درک خواهد کرد و با همسرت هم مصاحبه خواهد داشت و با سنجش شرایط روحی او و بررسی های لازم به صورت تکنیکی به گونه ای خواهد گفت که هم باورش خواهد شد هم در رابطه با شما احساس مسئولیت و حتی تقصیر خواهد کرد که چرا به اشاراتت توجه نکرده و از اینکه آسیب دیده ای قطعاً ناراحت شده و در صدد جبران برخواهد آمد ، چه بسا از تو بخواهد که با برادرش هرگز مواجه نشوی و .... یا خودش هم از برادرش فاصله بگیرد .
آنچه مهمه این است که در مراجعه به مشاور ضرری نمی کنی و راهکارهای درست بنا به همه جوانب بهت داده میشه .
البته همانطور که گفته شد ابتدا خودت تنها نزد مشاور برو و مسئله را بگو بعد با همسرت برو و مطمئن باش بدون حضور خودت مشاور به وی خواهد گفت و اینکه شما در یک رنج و عذاب مدام هستی و راه خودکشی یا طلاق را تنها چاره دیده ای را با وی مطرح خواهد کرد و من می دانم همسرت ترا درک خواهد کرد . کافیه بشنوه قصد خودکشی یا طلاق داری ببین چقدر ناراحت خواهد شد و احساس و اعتمادش از برادرش برخواهد گشت .
نکته دیگر این است که عزیزم ، تحت هیچ شرایطی از حفظ حریمها کوتاه نیا حتی اگر همسرت با تو دعوا کند و کتک بزند تو محکم بایست و با عزیزترینهایش که به تو محرم نیستند و کلاً جنس متفاوت از تو هستند حتی پدر محرم او تنها در یک جا قرار نگیر ، بدان و بدان و بدان که هیچگاه فاصله سنی و اعتماد ناقض این حریمها نیست و همین اتفاق خود گواه دلیل اینکه آیین ما اینهمه تأکید روی حفظ حریم بین جنس متفاوت دارد چیست .
همیشه میگویند که هرگاه دو نامحرم تنها کنار هم باشند نفر سوم آنها شیطان است برای وسوسه آندو به جذب هم شدن و این نوع اتفاقات .
من به شخصه میگم در دنیای امروز در خانواده هایی که آزاد و راحتتند با هم و حریمی برای نگاه و شنوایی و گفتار ندارند و از رسانه ها هم برنامه های جنسی و ... را راحت استفاده می کنند حتی دو جنس متفاوت محرم هم تنها باشند باز هم خطر در کمین است چه رسد به نامحرمها . الحمدلله که به نظر میرسد برای شما ها مقید بودنی هست که در حضور برادر شوهرت چادر پوشیدی اما حریم حضور در خلوت رعایت نشده که اتفاقی چنین افتاده و البته شما بی تقصیر بودی چون از طرف شوهرت ساپورت نمی شدی و از طرفی ذهن خودت هم یاری نمی کردنه که مثلاً تا مشکوک به رفتارش شدی منزل را ترک کنی . و به همسرت زنگ بزنی و محکم بگویی یا با تو زندگی نخواهم کرد یا بدون حضور خودت برادرت حق ندارد منزل ما بیاید یا من را منزل آنها بگذاری همینی که هست و منزل پدرت میرفتی تا دنبالت بیاید .
باز هم تأکید می کنم شما تقصیری نداشتی و حضور ذهن کافی در اون لحظه ندشتی و البته اعتماد شدید و تندیهای همسرت نیز مزید بر علت شده که نتونی به وقع تشخیص دهی که چه کنی ، لذ برخودت خرده نگیر .
.
.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
و این پست من عمومی است خطاب به همه کسانی که این تاپیک را می خوانند :
عزیزان حفظ حریمها را جدیت داشته باشید .
رفتاری که در اینجور موقعیتی می توانید داشته باشید و برای همه شما الگویی از جرأتمندی برای در پیش گرفتن یک روند صحیح است این می تواند باشد :
شرایط ایشون را برای خود فرض کنید ( یعنی داشتن چنین فامیلی )
1- در بیشتر مواقع از مواجهه با اینجور برادر شوهیر در نشستهای خانوادگی پرهیز کرده و در چهره و رفتارش به وی قاطعیت و جَذَبه نشان دهید .
2 - وقتی به هربهانه ای (مثلاً اینجا برای آموزش زبان ) وادار شدید نزد وی بروید دیدید که او تنهاست ، فوراً از منزل خارج شده و به هیچ وجه هم نگران گله مندیهای وی نزد همسر نشده بلکه پیشدستی کرده و با همسر تماس گرفته و بگویید : بیا گردنم را بزن اما حاضر نیستم با برادرت تنها باشم ضمناً ایشون از کس دیگری بری فلان موضوع کمک بگیرند ، همینی که هست . با همه علاقه ای که بهت دارم اما نمی پذیرم با مردی نامحرم حتی اگر برادر تو هم باشد و سالها فاصله سنی داشته باشد تنها باشم
وقتی خواست شما را به اتاقی یا فضایی دیگر راهی کند ( که شرایط سوء استفاده فراهم شود ) به هیچ وجه نپذیرید و باز هم اقدام به ترک منزل کنید و بگویید رفتارهای شما اصلاً برای بنده خوشایند نیست ، لطفاً حریم نگه دارید و الا مجبورم طور دیگری اقدام کنم ، بنده به کمک دادن به شما و اجرای اوامرتانآنهم در سرای خلوت نخواهم بود ، گفتاری بسیار تند و جدی و ترک محیط
3 - هروقت که تنها می آید ، درب را برای وی باز نکنید .
وقتی اشتباه شد و درب به روی وی باز شد ، بعدش او را در منزل تنها رها کرده و خود از منزل خارج شوید و بعد با همسر تماس گرفته که برادرت آمده و با شما کار دارد زودتر بیا که با هم منزل برویم ، اگر همسرش اعتراض به تنها گذاشتن وی در منزل نمود خیلی محکم اما محترمانه بگویید این اخلاق من هست که با هیچ مرد نامحرمی نمیخواهم تنها باشم و استثنا هم ندارد ، آیا اینرا نمی پسندی ؟ اگر نمی پسندی پس باید در خصوص شناخت تو به غیرتمندی که یکی از فاکتورهای من برای ازدواج با تو بود تجدید نظر کنم . من انتظار دارم که حامی من باشی در اینمورد نه مقابل من .
مجموعه آنچه گفته شد یک الگو هست که هرکسی در زندگیش بنا به شرایطش می تواند پیاده کند . یعنی جرأتمندی در حفظ حریمهاست ( که از آسیبهای مشابه پیشگیری می کند و راه هرگونه سوء استفاده و در معرض خطر بودن را سد می کند .
دقت داشته باشید دوستان این الگو نباید شما را بدبین کنید که حتماً همه برادر شوهرها چنینند بلکه منظور این است که اهمیت حریمها را برای بستن راه نفوذ و وسوسه شیطان بدانید و پای بندش باشید .
موفق باشید .
.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
مرسي از همه دوستان عزيز
چند روز پيش برادر شوهرم از سفر خارج برگشت و برامون سوغات خريده بود شوهرم ديشب ازم خواست اخر هفته دعوتشون كنيم گفتم حال و حوصله ندارم كه باز عصباني شد گفت بذار اينا بيان و برن خودت رو خندون نشون بده و درست جلوشون در بيا بعد دوباره به اين ديوونه بازيات ادامه بده كلي برام خط و نشون كشيد كه واي به حالت اگه درست تحويلشون نگيري و ...ازش خواستم تو همين هفته بريم مشاور (تا نياز نباشه ديگه اخر هفته اون عوضي رو ببينم )ولي شوهرم ميگه اين هفته سرش خيلي شلوغه و توهفته اينده نوبت بگير
يه چيز ديگه هم كه هست من الان تو دنياي مجازي تونستم راحت حرفام رو بزنم يعني پيش مشاور حضوري هم مي تونم؟؟؟ خيلي شديد اعتماد به نفسم رو از دست دادم.
تورو خدا برام دعا كنيد
بازم ممنون از راهنماييهاتون
راهكارهاي فرشته مهربان خيلي درست و به جا هستند اما مشكل من اينجا بود كه خيلي چشم گوش بسته بودم و حركات نادرست يا نگاههاي عجيب برادر شوهرم رو بيشتر به حساب حسهاي اشتباه دروني خودم ميزاشتم و خيلي وقتا به خودم ميگفتم شايد اون هيچ مشكلي نداره و من بيخودي حساس شدم
ميدونيد اين روند خيلي كند ولي صعودي پيش مي رفت حتي زماني كه تو ماشين(دم خونه برادرشوهرم)به شوهرم گفتم نسبت به برادرت حس خوبي ندارم يه جوري بد نگاه ميكنه اون اتيشي شد و كتك كاري كرد گفت اگه مطمئني كه اون چشم ناپاكه حتما چيزي ازش ديدي يالا پياده شو همين حرفا رو در حضور هر سه نفرمون بگو اين مسئله بايد كاملا شفاف و مشخص شه من تحمل اين چرنديات تو در مورد برادرم رو ندارم بيا به خودش بگو شايد جوابي داشته باشه اما من نرفتم ترسيدم پيش خودم گفتم شايد ذهن من بيخودي بيماره شايد اون بيچاره هيچ مشكلي نداشته باشه و اينا فقط يه حس بيخود و زود گذر تو ذهن من باشه در واقع به خودم و احساسم اعتماد نكردم اين اشتباه اصلي من بود(كاش همون شب كه شوهرم ازم خواسته بود برم در حضور هر سه حرف بزنم اين كار رو كرده بودم)
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
پیش مشاور هم به همین راحتی حرفهایت را بزن حتی گریه ات گرفت مانع نشو . تا قبل از اینکه سر همسرت خلوت بشه خودت تنهایی برو .
هرچقدر می تونی تلاش کن که این مهمانی تا قبل از مشاوره رفتن مشترک برگزار نشه ، وضعیت جسمی را بهانه کن و البته با گفتن همین مسئله مهمانی و اذیت شدنت از حضور او به مشاور مطمئناً مشاور راه حل مناسبی ارائه می کند و شاید بخواهد شوهرت پیش از از این مهمانی نزدش برود ، وقتی تأکید مشاور باشد شوهرت حتماً خواهد رفت .
نگران نباش ، ارام باش و به خدا توکل کن ،
با خدا اگر واگذاری کار خویش
بد نبینی هرگز از کردار خویش
.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ببخشید من توی این تاپیک نمی خواستم پستی بذارم چون مشکل سختیه و واقعا باید مشاور بررسی اش کنه. من که هیچ نظری نمی تونم بدم. فقط می خواستم توجه مشاورین عزیز این فرومو یه بار دیگه به این موضوع جلب کنم که تا جایی که من از نوشته ها متوجه شدم ظاهرا این تعدی که از سوی برادر شوهر ایشون صورت گرفته کاملا ارادی و با طرح و نقشه ی قبلی بوده. یعنی اون اقا شرایطو طوری فراهم کرده که این کار رو با اگاهی انجام بده. این با کسی که مثلا مسته و همیشه به یه نفر کشش داشته اما حالا که مسته نمی تونه خودشو کنترل کنه فرق داره. در واقع فکر نمی کنم هیچ پشیمانی ای از کرده ی خودشون داشته باشن اون اقا و اگه بتونن بازم موقعیت را ایجاد می کنن.
و بالاخره در طول زندگی این خانم ممکن بوده یه بار با اقایی که جای پدر شوهرشونه تنها بمونن.
در مورد شوهرشون، البته ممکنه حالشون بد بشه بعد از شنیدن و ممکنه خود شوهر ایشون هم حتی بیشتر از ایشون به کمک نیاز پیدا کنن برای مدت کوتاهی چون در واقع حالت کسی رو خواهند داشت که پدرش رو از دست داده یا حالت کسی که ببینه هر چیزی که تا حالا بوده و فکر می کرده دروغ بوده و یه حالت شوک زدگی براشون پیش میاد که طبیعی هم هست. البته این به شرطیه که خیلی برادرشونو دوست داشته باشن. نه اینکه فقط بهش اعتماد داشته باشن.
امیدوارم مشکل ایشون حل شه. واقعا سخت بوده و من فکر نمی کنم که هیچ تقصیری حتی از لحاظ حفظ حریم ها متوجه ایشون بوده باشه.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهر عزیز تو این روزهای سختی که داری خدا رو فراموش نکن.با خدا درد و دل کن تا آرامش پیدا کنی.
و البته هر چه زودتر به مشاور مراجعه کن.بهت حق می دم سختت بیاد بری و از اتفاقی که واست پیش اومده صحبت کنی ولی فقط اولش سخته.هر چی بیشتر از ماجرا بگذره سخت تر می شه.پس در اولین فرصت برای رفتن به مشاور اقدام کن.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
عزیزم به مشاور همه چی رو بگو اون خیلی خوب کمکت میکنه .اون طوری همسرت رو در جریان میزاره که اصلا نیاز نیست نگران باشی .ولی قبلش خودت تنها برو پیش مشاور که مشاور آمادگی همه چیز رو برای گفتن به همسرت داشته باشه .
مطمئن باش که همسرت هوای تو رو داره و نه هیچ کس دیگه ای .وقتی همسرت بفهمه که برادرش که عزیزترین و نزدیکترین کس بهش بوده و بهش خیانت کرده زندش نمیزاره چه برسه به این که بخواد ازش طرفداری هم بکنه .
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهره جان من هم با بچه ها موافقم
خداي بزرگ به ما و اعمالمون اگاهه, خودشم كفته هواي بنده هاشو داره
واسه ارامش خودت واسه اون كوچولويي كه تو راهه و هديه خداست حتما پيش مشاور برو
يه مشاور خوب
تو قراره مامان پاك اون كوچولو باشي و كمكش كني يه زندگي اروم و شاد داشته باشه
تو مسوول اوني
نترس و به خدا اعتماد كن و راه رو بر تكرار ببند
اما زير نظر مشاور و عاقلانه
تو خدا رو داري
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
ماه چهره عزیز
ناراحت نباش ، مهم اینه که از این به بعد حواست جمع باش و جرأتمند رفتار کنی .
چرا فکر نمی کنی این پیش آمد درسی برای شوهرت خواهد شد ، باور داشته باش وقتی با سوز دل و صداقت به خدا رو میاری همین مسئله برای تو خیر خواهد شد و درس و تنبیهی برای همسرت که بداند و این بلوغ را پیدا کند که اعتماد جای خود دارد و حریمها هم جای خود ، و نباید به همسرش شرایطی که احساس معذب بودن و ... را دارد تحمیل کند .
درسته تو و احساست و جسمت آزار دیده ای اما شاید این تبعات اشتباه همسرت باشد و اینجوری خدا تلنگری به او بزند که نتیجه سهل انگاری و بی توجهیت این میشه و برای شما هم تجربه دردناکی که زمینه رشد در جهت جرأتمندی در یک مسیر و روش درست و صحیح باشد و وقتی راه درستی را در پیش می گیری از هیچ چیز نترسی و مطمئن باشی خدا کمکت خواهد کرد . مطمئن باش اگر همین نبود گذرت به این تالار و راهنمایی های خوب دوستان بخصوص مدیر محترم همدردی نمی افتاد پس به همین خدای حامی لاشریک توکل کن و هرچه زودتر نزد مشاور برو و وقت اورژانسی بگیر .
.
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
سلام
من اکثر نظرها رو خوندم. ولی من اگه جای شما بودم حتما خیلی سریع پیش دکتر زنان میرفتم و ازش میخواستم که کمک کنه که بفهمم بچه مال شوهرم هست یا نه. چون این شک برای آدم کشنده میشه. آدم باید یه کم واقع بین باشه. با حدسیات و انشاءالله و این حرفها که آدم آروم نمیشه. حتما برو پیش دکتر. چون حتی اگه یک ذره هم شک داشته باشی به این موضوع ،حتی فکر کردن به این که ممکنه این بچه ماله اون آدم عوضی باشه آدمو میکشه. در ضمن حتما ازش شکایت کن و آبروشو ببر و اگه شوهرت غیرت داشته باشه و تورو دوست داشته باشه واقعا!نباید از اون دفاع کنه. در ضمن مطئنی شوهرت آدم خوبیه؟ کسی که به خاطر برادرش زنشو کتک میزنه و برادرش عزیزتر از خانوادشه ...
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام دوستان
ممنون از راهنماييهاي خوبتان
من و شوهرم تقريبا يك هفته هست اشتي هستيم دارم سعي ميكنم مهارت هايي رو كه گفتيد به كار بگيرم
تصميمات مهم رو گذاشتم به عهده خودش و من اصلا نظر نمي دم اما اون هم همچنان كار خودش رو ميكنه يعني باز هم بريز بپاش و ولخرجي ولي خوب شما دوستان مي گيد داره به سبك خودش محبت ميكنه رفته گوشي يك ميليوني برام خريده :302:
سخته كه چيزي بهش نگم و دوباره سر ماشين و .... باهاش بحث نكنم ولي تمام سعيم رو مي كنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه چهره
سلام دوستان
ممنون از راهنماييهاي خوبتان
من و شوهرم تقريبا يك هفته هست اشتي هستيم دارم سعي ميكنم مهارت هايي رو كه گفتيد به كار بگيرم
تصميمات مهم رو گذاشتم به عهده خودش و من اصلا نظر نمي دم اما اون هم همچنان كار خودش رو ميكنه يعني باز هم بريز بپاش و ولخرجي ولي خوب شما دوستان مي گيد داره به سبك خودش محبت ميكنه رفته گوشي يك ميليوني برام خريده :302:
سخته كه چيزي بهش نگم و دوباره سر ماشين و .... باهاش بحث نكنم ولي تمام سعيم رو مي كنم
-
RE: خودكشي به خاطر بي اعتمادي شوهر و بي ابرويي
از مدير انجمن درخواست قفل شدن اين تاپيك را دارم مشكل من اينجا خل نمي شه اصلا نبايد همچين موضوع حيثيتي رو اينجا باز مي كردم خواهشا قفل شود
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماه چهره جان ايا شما همون kherse soorsti هستيد؟
اگر پاسخ مثبته با توجه به تاپيك ديگه اي كه در مورد حركت ناشايست برادر شوهرتون با نام كاربري ماه چهره داشتيد،كه لينكشو در پايين ميبينيد:
http://www.hamdardi.net/thread-22796.html
حتما حتما به مشاور مراجعه كنيد،تمام توصيه هاي ما در اين تاپيك با فرض اين كه تنها مشكل زندگي شما همينه بود،اما كه حالا ناخود آگاه از قسمت اصلي مشلكتون آگاه شدم به نظرم اين توصيه ها تا زماني كه مشكل اصليتون حل نشه نا كار آمده!
عزيز دل...اگه حدس من درسته،كاش از اول همه ي ماجرا رو كامل ميگفتي تا كارشناسان هم بهتر راهنماييت كنن.
در هر صورت برات آرزوي موفقيت ميكنم.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
متاسفانه متاسفانه حدستان درست است
تو اين تاپيك نمي خواستم هيچ اشاره اي به بزرگترين مشكلم و ان اتفاق شوم كنم تا اول تكليفم با شوهرم كه خيلي ادعاي عاشقيش مي شه مشخص شه ،اينكه ايا اين زندگي و اين شوهري كه من دارم ارزش جنگيدن داره بعد وارد مقوله برادرش بشيم كه پي هر نوع بي ابرويي و برچسبي رو بايد به تنم بمالم
البته خواهش كردم اون تاپيك قفل شود چون بالاخره تصميم خودم رو گرفتم مي خوام جدا شم بدون اينكه كسي از موضوع مطلع شه زمزمه هاي جدايي رو تو گوش همسرم خوندم
ضمنا پيش مشاور هم رفتم 3 جلسه تو يك هفته يه سري راه كار گفت همش رو رو همسرم امتحان كردم و نتيجه رو به مشاور گفتم اون هم نظرش به جدايي بود
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماه چهر عزیز واقعا نگرانت بودم.چرا جدائی؟؟؟؟؟؟؟؟
به همسرت واقعیتو نگفتی؟
همسرت مشاور نیومده؟.چرا مشاوره می گه جدا شو؟.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
خودم رفتم ولي همسرم هي گفت كار دارم و امروز فردا كرد كارش هم همش حمالي واسه داداشش بود يا ميخواست برادر زادش رو ببره دكتر يا واسه داداشش بليط جور كنه يا... قرار بود جمعه برادرش اينا بيان خونمون يعني شوهرم دعوتش كرده بود منم گفتم تا نياي مشاور مهموني در كار نيست اما اون نيومد
مشاور ازم خواست غيرتش رو خودم و علاقش به داداشش رو مقايسه كنم
واسه همين تو چند تا جمله رفتم زير زبونش ببينم من يا داداشش و ديدم اون اينقدر ديوونه داداشش هست كه شايد اگر از موضوع مطلع شه من رو كنار مي زاره نه داداشش رو و شايد هر دومون رو
يه جا بهش گفتم فكر نمي كني داداشت دوست دختر داشته باشه گفت خوب داشته باشه به ما چه داداش من اگه قاتل هم باشه تو بايد هميشه احترامش رو نگداري و قبل از اينكه من برات مهم باشم اون برات مهم باشه حتي به وضوح گفت اگه يه جا من چيزي ازت خواستم و داداشم برعكسش رو خواست تو بايد اون چيزي كه اون مي خواد برات اولويت داشته باشه ....خلاصه ديدم با اين ديدي كه شوهرم داره من راه به جايي نميبرم جز اينكه ابرو خودم رو مي برم
شوهرم خيلي نادون و احمقه نمي خوام چوب نادوني اون رو من و بچم بخوريم بره با همون برادرش زندگي كنه شوهرم اصلا مرد نيست و توانايي دفاع از من و زندگيش رو نداره
روز جمعه سر خود اونا رو دعوت كرد منم حاضر نبودم تو خونه بمونم گفتم از داداشت متنفرم چشم ناپاكه از روز اول اينو فهميدم و سعي كردم تو رو روشن كنم كه حواست به زنت و زندگيت باشه گفت خيلي دوستم داره ولي اول زندگيش با اسم برادرش و پدرش شروع ميشه گفت اگه تحمل برادرم و رفتاراش رو نداري پس من رو هم بيخيال شو حتي گفت اگه يه بار ديگه اسمش رو بياري جنازت رو مي فرستم دم خونه بابات،گفت اگه برادرم از نظر تو ادم كثيف و پستيه خوني كه تو رگامون هست مثل همه پس منم لنگه اونم و ديگه معطل نكن و برو درخواست طلاق بده
روز جمعه هم خودش پخت و همه چيز رو اماده كرد خونه رو مرتب كرد به منم اصلا كاري نداشت مهمونا كه اومدن من اصلا از اتاقم بيرون نرفتم اونام كلي بهشون برخورد ولي شورم عين خيالش نبود بهترين پذيرايي رو ازشون كرد از تو اتاق شنيدم كه برادر شوهرم گفت چرا زنت نمياد غذا بخوره يا چرا اينقدر بد اخلاقه شوهرم گفت شما به بزرگي خودت ببخش اين خانم مثل اينكه ارث باباش رو طلب داره ديگه از دستش خسته شدم تورو خدا بي احترامي و بي ادبيش رو به بزرگي خودتون ببخشيد برادر شوهرم اومد تو اتاق با شوهرم گفت شما كه بچه نيستيد اينجوري به هم مي پريد اخه مشكلتون كجاست از من كمكي ساختست؟من گفتم چه قشنگ نقش بازي ميكنيد و شوهر ساده من هم تو خواب غفلته كه شوهرم همونجا محكم زد تو گوشم و گفت لباست رو بپوش بريم خونه بابات وقتي داشتم از در مي رفتم يه كوچولو گريه كرد كفت از داداشم عذر خواهي كن تا ببخشمت گفتم كاش چشمت باز مي شد و حقيقت در مورد داداشت رو ميديدي كه وحشي شد و چند تا لگد به شكمم زد گفت نميخوام از تو بچه اي داشتم اصلا نه تو رو مي خوام نه بچه اي كه از تو پا بگيره اول و اخر زندگي من بابا و داداشم هستن نمي خوام تو يا بچت اين جور بي احترامشون كنيد پس چه بهتر كه بچه اي از تو پا نگيره
منم ديدم مي خواد بچمو بكشه فرار كردم رفتم خونه همسايمون
زنگ زدم بابام بياد دنبالم الان خونه پدرم هستم هيچ كس هنوز از رازم خبر نداره هم خودم هم شوهرم مصر هستيم برا طلاق
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کبوتر
با گفته شما.
همسر شما تعادل رفتاری نداره. یکباره عصبانی میشه شمارو به کتک میگیره.
وبعداز چندساعت آروم میشه وشایدم در خلوت گریه هم کند از کار خودش واز رفتارش.
ودر جایی دیگر به فرزند علاقه دارد واتاق بچه رو آراسته میکنه برای ورود نو گل شما.
دوست عزیزم من خوب شمارو درک میکنم چون خودمونم نزدیکترینم همین رفتارهارو داره وخداروشکر یکسال تحت نظر روان پزشک بوده خیلی خوب شده.
فقط برای شما راضی کردن همسرتون به روانپزشک مراجعه کند سخت است.
چون اینجور آدما اصلا قبول نمیکنند که مشکل دارند.
باید با بهانه ای ببریش .یا از کسی که میتونه روش کارکنه وراضیش کنه کمک بگیری طوری که ناراحت نشه.
عزیز جان. شوهرت خودش همیشه همینطوری باهاش رفتار شده. اون برادر شوهری که می گی جای پدرشه نه هیچوقت دوستش داشته نه بهش احترام گذاشته. فقط جلوش پول گذاشته همیشه که اون براش بیشتر بدود. یعنی همیشه محتاج نگهش داشتن. شوهرت ادم خوبیه ولی گرفتار خونواده مزخرفی بوده تا بزرگ شه. حالا اینم هیچی. الان که بزرگ شده بازم احترام نداره بازم باید عین بچگیاش دنبال اون برادر مثلا بزرگتر بدود و بازم باید ارایه خدمات کنه تا به حضور و زنده بودنش توجه شه. یعنی جلوی صغیر و کبیر باید خوار و خفیف کنه خودشو تا دل برادرش یه کم رضا شه. تو که می گی می خوای جدا شی یعنی ته قصه رو گرفتی. برو باهاش پیش یه مشاور و به مشاور بگو خواسته هاتو بهش بگه.
البته چند تا جمله ی اخرین پستت که شوهرت یه همچین رفتاری با تو و بچه ات کرده یه کمی سخت شده کارت.
خودت هم دست کمی از اون نداری. خونواده ی تو هم یه جور دیگه توهین و تحقیر کردنت. اگه خونوادت پشتت بودن اون برادر شوهرت هم احتمالا جرات نمی کرد اون کارو باهات بکنه. (یه جورایی همه ی عمر و زندگی و احترام و شخصیت شوهرت تو دستای برادر شوهرت بوده همیشه و حالا فقط زن برادرش مال خودش نبوده که اونم در یه فرصتی تلاش کرده که از برادرش بگیره. )عزیزم ادما وقتی ببینن کسی تنها و بی کس و بی دفاعه خودشو نو نشون می دن. عقده هاشونو و کمبوداشونو همه رو راحت سر ادم در میارن. در مورد بچه های کوچیک هم همینه. ادما خودشونو در مقابل بچه های کوچیک که بی دفاعن نشون می دن. اگه عوضی باشن با بچه درست حرف نمی زنن یا رفتار نمی کنن یا خیلی لطف کنن به بچه هیچ اهمیتی نمیدن. اما اگه خوب باشن با بچه درست رفتار می کنن.
یعنی خونواده هاتون اعلام کردن با رفتاراشون که هر دوی شما بی پشت و پناهین. واسه همینم هر کی بهتون می رسه راحت راحت می شه خود واقعی اش. یعنی دیگه به خاطر احترام و این چیزا نقاب نمی گیره خودشو خوب نشون بده.
اگه بتونین قبول کنین که همدیگه رو فقط دارین و اگه شوهرت بتونه به این دیدگاه برسه که باید برای خودش و رفتارش بره کمک تخصصی بگیره خیلی خوب می شه.
ولی در هر حال هر تصمیمی که می گیری امیدوارم موفق باشی و خدا به همراهت.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
با سلام دوست خوبم
می دونم که خیلی ناراحتی و اصلا نمی خوام با مرور دوباره اون روز ناراحتت کنم با توجه به اینکه الان بیشتر از همیشه باید مواظب نی نی گلت باشی ولی یه سوالی که ذهن من رو مشغول کرده اینکه با توجه به نوشته خودتون که :
"بعد رفت تو اتاق كمار شوهرم صدام زد كه يه ليوان اب براش ببرم......."
بعد که اون حرکت زشت رو کرد صدا نزدید از مادرشوهرتون کمک بگیرید و یا جیغی، فریادی، چیزی...
اگه کسی اون رو زبهت کمک کرده بود و یا شاهد ماجرا بود شاید بهترم ی تونستی این قضیه رو مطرح کنی
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماه چهر عزیز شاید چون اصلا به فکرش هم نمی رسه داداشش چقدر پست فطرته اینقدر هواشو داره.و فکر می کنه تو حساسی.
صبر داشته باش.من به کارشناسا اطلاع دادم.امیدوارم هر چه زودتر بیان راهنمائی کنن.
بدون ما برات دعا می کنیم.:323:
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام ماه چهره جان
کارهایی که مشاور گفت انجام بدی رو ذکر کن و هم چنین چه طور شد که مشاور به این نتیجه رسید باید جدا شی؟
عجله نکن
یه کم زمان بده
یه کم آروم باش عزیزم
در مورد بچه ات چه کارهایی انجام دادی؟
یه کم اطلاعات بیشتری از روند مشاوره ای که رفتی بده تا کارشناس های سایت بیشتر بهت کمک کنند
به این مکان اطمینان کن به خیلی ها کمک کرده
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ولی بالاخره یه روزی باید شوهرت چشماشو باز کنه و واقعیتو ببینه. قبول کردنش هم اسون نیست . ادم خیلی راحت ممکنه به مرز از دست دادن عقلش برسه. شاید واسه همینه که هی داره از دیدن واقعیت فرار می کنه. ولی هر چی دیرتر بخواد با واقعیت روبرو شه ضررهای بیشتری میکنه و تحملش هم بعد ار دیدن واقعیت سخت تر می شه.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
به مادر شوهرم زنگ مي زدم؟؟؟؟يعني اون پشت پسرش رو خالي مي كرد طرف من رو مي گرفت برادر شوهرم نور چشم مادر شوهرمه هلاكشه... اون روز به تنها چيزي كه فكر مي كردم خودكشي بود به خاطر ابروي از دست رفتم خودم تحمل خودم رو نداشتم وقتي هم شوهرم اومد برام گل خريده بود همين طور كه هق هق كنان گريه مي كردم محكم زدم تو گوشش اون دستم بوس كرد گفت هر وقت اروم شدي باهم حرف مي زنيم ولي نتونستم نتونستم نتونستم حتي ترسيدم شايد اون خودش رو بكشه...
مشاور ازم خواست غير مستقيم از شوهرم سوال كنم اگه پاي از دست دادن من يا برادرش برسه از كدوممون مي گذره؟؟با توجه به علاقه اي كه به بچه داره چي كار مي كنه گفت با مهربوني و لطافت طوري رفتار كنم كه شديدا بهش نياز دارم گفت خودم رو بزنم به دلدرد و يكي دو روز رو بيمارستان بستري باشم و تحت هيچ شرايطي تن به مهماني روز جمعه ندم اما شوهرم وقتي دلدرد شديد من رو ديد زنگ زد بابام ببرتم دكتر خودشم دختر برادرش رو برده بود دكتر از اون ور هم رفته بودن سينما.....
گفت روز جمعه خونه بمونم و به برادر شوهرم بگم تا كي مي خواي نقش بازي كني تا شوهرم كنجكاو شه ببينه در مورد چي حرف مي زنم و از برادرش جواب بخواد اما اون اصلا به حرفم اهميت نداد و زد تو گوشم
مشاور دوست داره با شوهرم حرف بزنه ولي از طرفي ميترسه مي گه چون حمايت خونوادم رو ندارم و خيلي هم سنتي هستيم اگر كارمون به جدايي برسه در حالي كه شوهرم از همه چيز خبر داره شايد حرفايي پشت سرم زده شه كه ديگه اينده اي برام وجود نداشته باشه واز همه طرف طرد شم و حتي حضانت بچه هم بهم نرسه يا از ابتداييترين حقوقم محروم شم
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
عزیز دلم خودتون نوشتید
"بعد رفت تو اتاق كمار شوهرم صدام زد كه يه ليوان اب براش ببرم......."
یعنی مادر شوهرتون صداتون زده که براش آب ببرید یعنی توی خونه بوده ؟؟؟!!!!!!
می خوام ببینم اون موقع هیچکس نبود که صداتون رو بشنوه و بتونید الان بعنوان شاهد ازش کمک بگیرید؟؟؟
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماه چهره جان من نظر شخصیه خودمو می گم و به هیچ عنوان کارشناس نیستم
از صبح زندگیه شما ذهنم رو مشغول کرده و سعی می کنم خودم رو جای شما بگذارم و ببینم
بین به نظرم این مسئله با توجه به حساسیت و اطمینان و توجه زیاد همسرتون به برادرشون به هیچ عنوان با ایشون مطرح نکنید
و سعی کنید این مسئله به عنوان رازی در دلتون نگه دارید
با توجه یه اینکه حمایت خانواده تون هم ندارید و به همسرتون هم علاقه مندید
به زندگیتون برگردید و از همسرتون هم بخواهید که خودش تا هر وقت خواست به صورت تنها با برادرش رفت و آمد کن و از شما نخواد حتی برای یه لحظه با برادرش نه روبرو بشید و نه بر خورد کنید و نه حرفی از برادرش با شما بزنه
چون با مخفی کردن این مسئله دلیل قانع کننده ای برای عدم رفت و امد همسرتون ندارید و فقط می تونید برای خودتون تصمیم بگیرید
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماموش جان اون روز خودش تنها اومده بود خونمون نه با مادر شوهرم!!!!!!!! برادر شوهرم رفت تو اتاق كار شوهرم و از اونجا صدام زد براش اب ببرم
نه اقليما جان من ديگه علاقه اي به شوهرم ندارم اون نميتونه حامي و تكيه گاه من باشه ديگه نميتونم تحملش كنم از چشمم افتاده
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
چرا هیچ علاقه ای برات نمونده
عزیزم اون از ماجرا بی خبره و نمی تونه باور کنه چون مثل یه پدر به برادرش اطمینان داره و برادرش مثل پدر می مونه
براش
تو خودت رو بذار یه کم جای همسرت آیا می تونی به کسی که مثل پدر می مونه بو برات پدری کرده شک کنی
یه لحظه خودتو و جایگاهاتونو عوض کن و کمی فکر کن و ببین ..................
ماه چهره جان الان فقط تو تنها نیستی آینده بچه ات هم هست
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
اقلیما جان گفتنش راحته ولی چطوری مثل یه راز اینو برای خودش نگه داره و بره بقیه زندگیشو بکنه؟! مثل اینکه هیچی نشده؟! اونم وقتی که اون اقای برادرشوهر هی جلوی چشم ایشون هستن؟
در مورد نگرانی اون مشاور برای اینکه ایشون از حقوقشون مثل حضانت بچه و این چیزا محروم شن فکر می کنم مشاور حق دارن.
به هر حال شوهرشون باید درمان شن تا بتونن شوهر خوبی باشن. ضمن اینکه اگه یه لحظه خودتونو جای شوهر ایشون بذارین می فهمین چه حالی ممکنه بشه اون اقا. اینکه یه روزی بعد از چندین و چند سال بفهمی هر چی فکر می کردی اشتباه بوده و کسی که فکر می کردی مهمترین ادم زندگیته (برای ایشون برادرشون) اصلا یکی دیگه است. خیلی راحت ادم به جایی می رسه که ممکنه عقلشو از دست بده. یا دوباره همه چی رو انکار می کنه و یا اینکه به سلامت می گذرونه این مرحله رو این اقا در این وضعیت.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
خوب تورو خدا بگيد چي كار كنم؟؟؟مگه مرد نبايد زنش و حفظ ابروي زنش از همه چيز براش با اهميت تر باشه هر چقدر هم برادرش رو دوست داشته باشه دليل نمي شه برادرش كه خوبه حتي اگه پدرش هم باشه بازم اون نبايد اينقدر احمق باشه مگه روزنامه و حوادث رو نمي خونه؟؟؟؟؟
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
اقلیما جان گفتنش راحته ولی چطوری مثل یه راز اینو برای خودش نگه داره و بره بقیه زندگیشو بکنه؟! مثل اینکه هیچی نشده؟! اونم وقتی که اون اقای برادرشوهر هی جلوی چشم ایشون هستن؟
در مورد نگرانی اون مشاور برای اینکه ایشون از حقوقشون مثل حضانت بچه و این چیزا محروم شن فکر می کنم مشاور حق دارن.
به هر حال شوهرشون باید درمان شن تا بتونن شوهر خوبی باشن. ضمن اینکه اگه یه لحظه خودتونو جای شوهر ایشون بذارین می فهمین چه حالی ممکنه بشه اون اقا. اینکه یه روزی بعد از چندین و چند سال بفهمی هر چی فکر می کردی اشتباه بوده و کسی که فکر می کردی مهمترین ادم زندگیته (برای ایشون برادرشون) اصلا یکی دیگه است. خیلی راحت ادم به جایی می رسه که ممکنه عقلشو از دست بده. یا دوباره همه چی رو انکار می کنه و یا اینکه به سلامت می گذرونه این مرحله رو این اقا در این وضعیت.
من هم کاملا می فهمم شرایط خیلی سختیه ولی گفتن این مسئله و بازگو کردن این راز مشکلات خیلی زیادی رو داره:
1.ممکنه همسر ایشون اصلا این مسئله رو باور نکنه و ماه چهره رو ببره زیر سوال و یه اطمینان چندین و چند ساله به برادرشو رو به اطمینان به همسرش ترجیح بده
2.اثبات این قضیه با توجه به اینکه هیچ مدرکی وجود نداره غیر ممکنه با توجه به اینکه برادر همسر ایشون با برنامه ریزی این کارو کرده پس هیچ وقت زیر بار نمیره
3.ماه چهره هیچ وقت نمی تونه همسرش رو با نگفتن اصل قضیه راضی با عدم رفت و آمد با برادرش کنه
پس نگه داشتن این راز هر چقدر هم سخت باشه از گفتنش به صلاح تره
در ضمن آدم مگه زندگیش و عشقشو برای یه آدم هوس باز بهم می ریزه
ماه چهره تو می خوای اون ادم به اهداف شومش برسه
تو باید قوی و محکم باشی و زود جا خالی نکنی طلاق آخرین راه از اول نگو.......
ماه چهره جان حرف شما درست ولی همسر شما مقصر نیست که ازش کینه داری خودتو بذار جای همسرت آدم مگه باورش میشه برادرش هم چین کاری رو کنه!!!!!!!!!!!
امیدوارم زودتر کارشناسای تالار بیا اینجا
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
اما باید یه راهی بالاخره باشه که این آقا برادرشو بشناسه ممکنه بازم برادره نقشه بکشه.
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
رایحه جان میشه به کارشناسای تالار اطلاع بدی بیان اینجا
-
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
ماه چهر جان علت اینکه کارشناسا به تاپیکت سر نمی زنن با وجود حساسیت موضوعت به خاطر اینه که یه دفعه موضوع اصلی رو تو همین تاپیک که مربوط به مشکلت هم نیست دنبال کردی و البته داشتن دو نام کاربری
اگه می خوای نتیجه بگیری یه تاپیک جدید ایجاد کن یا اگه می خوای من به مدیرا اطلاع بدم تاپیک قبلیت که قفل شده دوباره باز کنن؟؟؟
اقلیما جان من حتی از طریق پیام خصوصی هم بهشون اطلاع دادم