-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
گل ياس
صحبتهاي خانم " يك زن اميدوار" خيلي خوب و موجه بود.
عزيزم تا حد امكان از تداخل اطرافيان در مسائل و مشكلات زندگيت حذر كن.
من براي يك بار در عمرم اينكارو كردم و ضربه سهمگيني خوردم. با وجود اينكه خانوادهام بد منو نمي خواستند. ولي مشكل منو پيچيدهتر كردن.
همون دفعه اول اگه با يك زبون احساسي و زنونه ب حرف مياورديش الان ديگه زنعموي شوهر، همسايه، خاله همسايه و ... وارد ماجرا نميشدن.
قصدم سرزنشت نيست عزيزم. مي خوام برات تجربه بشه.
الان هم خوب به صحبت هاي يك زن اميدوار گوش كن و انجامش بده. حتي باز هم به نظرم اگر از در احساس وارد بشي خيلي بهتره. (اگر مي خواي زندگيت را نجات بدي).
شوهرت توسط پدر و مادرش استحاله شده. صدات را نميشنوه
صدات را به گوش دلش برسون. به هر طريقي كه ميتوني.
براي ارتباط با شوهرت يا راهي را پيدا كن و يا راهي را بساز .
[b]
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام دوستان عزیزم
وقتی اومدم دیدم که به فکرم بودید یه دنیا از شما تشکر می کنم:302::302:
من حرفهای یک زن امیدوارو گوش می کنم امروز وقتی با عموم حرف میزدم بهش گفتم اینا می خوان منو طلاق بدن عموم هم گفت زندگی یعنی این 3 سال با خوشی با شوهرت زندگی کردی یه چند ماهم با ناراحتی.عموم میگه زندگی که می گن فرازو نشیب داره یعنی این
میگه من دلم نمی خواد تو طلاق بگیری و اگه اونا می گن طلاق میدیم یه چیزیه که میگن همه همینو میگن
عموم اصلا نمی خواد من جدا بشم
امید زندگی شما که میگید صدام رو به گوش دل شوهرم برسونم درست می گید من سعی می کنم اگه تماسی هم نداشته باشم تو خلوت خودم با شوهرم حرف بزنم چون شوهرم اصلا دلش نمی خواد با من حرف بزنه و منم نمی خوام اذیتش کنم من خیلی دوسش دارم ولی باهاش حرف میزنم تا شاید دلش نرم بشه
مریم عزیز از شما هم تشکر می کنم و من هم برای مشکل عزیزتون دعا می کنم
خدایا خودت به دادم برس
الان مثل کسی هستم که داره غرق میشه
خدایا هیچ راهه نجاتی ندارم
خودت نجاتم بده
خدایا هر کس در هر کجای دنیا که مشکل داره خودت به دادش برس:323::323:
نمی دونم جریانه میترا جان چی شد
کاش یه چیزی می گفت
می خوام بدونم اقدامه قانونی کرد
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
گل یاس عزیزم
من 2 روز اینترنتم قطع بود ولی خیلی به فکرت بودم .منم نظر بچه های دیگه رو تایید میکنم .چون قبلا هم برات نوشتم که من هم مشکل تورو داشتم . اون موقع هم بهت گفتم که جریان زندگی تو مثل جریان زندگی خودمه .دقیقا درکت میکنم.
برای همین خیلی سعی داشتم تجربه هام رو در اختیارت بزارم ولی اصلا گوش ندادی.ولی عزیزم نگران نباش هنوز هم دیر نشده .
من به یک چیز خیلی مهم تو زندگیم اعتقاد دارم و اونم اینه که هر اتفاقی توی زندگیم می افته(چه خوب و چه بد) به فال نیک میگیرمش .یعنی به خدا توکل میکنم .و همیشه بعدش برام خیلی خوب شده و با خودم میگم اون موقع چقدر اذیت شدم ولی الان خدا رو شکر میکنم که حتی همون اتفاق بد باعث شد زندگی من الان صد مرتبه بهتر شه.ما از حکمت خدا بی خبریم .
الان بهترین موقع هست که تمام اتفاقات الان رو تو ذهنت ثبت کنی و همش برات بشه تجربه .تا به امید خدا که زندگیت دوباره سرو سامون گرفت نزاری دیگه هیچ کدوم از این اتفاقات برات بیفته و بدونی که برای کوچکترین اشتباه هم باید تاوان داد.من مطمئنم که با همه این اتفاقات زندگی تو یک روز خیلی خوب میشه البته به شرطی که همه این اتفاقات برات تجربه بشن.
زندگی (مریم 1363) رو بخون ببین که مریم هم خواست قانونی وارد بشه، رفتن به دادگاه و ....چقدر الان ساختن زندگی براش سخت تر شده .نزار بعدا سرکوفت اینکه تو رفتی دادگاه و آبروم رو پیش همه بردی و ...به این و اون همه چی گفتی و ....خیلی خاطرات بد دیگه تو ذهن شوهرت بمونه .نزار وضع از اینی که هست بدتر بشه .
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام
من مشکلت رو با همسرم در میون گذاشتم و اون هم با دقت اتفاقاتی رو تو این این مدت برای شما به وجود اومده بود دنبال کرد
به نظر من خیلی مفید هست که آدم هر از گاهی مسائل رو از دیدگاه آقایون ببینه چون چه بخواهیم چه نخواهیم تفاوتهای فکری زیادی داریم و زاویه دیدمون متفاوت هست
اینهایی رو که دارم مینویسم حرفایی هست که به عنوان یک مرد زد
همسرم میگه فقط اون سیلی علت این اتفاق نبوده بلکه فقط مثل کبریتی بوده
کبریتی که توی یک انبار باروت انداخته باشن
شوهر شما نارضایتی های زیادی رو توی دلش نگه داشته بوده و سعی میکرده باهاش کنار بیاد ولی نقطه پایان تحملش اون سیلی بوده
درخواستهایی که بعدا از شما به عنوان شروع دوباره زندگی کرده هم شاهدی بر این قضیه هست و باید شما نارضایتی همسرتون رو نه فقط یک رفتار بلکه مجموعه ای از رفتار ها در طول مدت زندگی بدونید
حالا گذشته ها گذشته و کاریش نمیشه کرد ولی آینده رو میشه ساخت
شما الان یک سری امتیازات همچنین یک سری اطلاعات با ارزش دارید که میتونید ازش برای درست کردن زندگیتون استفاده کنید
اول اینکه شما خانوم هستید و خوب بلدید دل یک پسر رو که از قضا همسرتون هست و کلی خاطرات قشنگ و مشترکات خوب با هم دارید رو به دست بیارید ، فقط کافیه دوباره تبدیل به همون دختر عاطفی و جذاب برای شوهرتون بشید
ولی این کافی نیست
چونکه الان همسرتون به دلایل درست یا غلط از شما به شدت عصبانی هست
تاکید میکنم به هیچ عنوان در حال حاضر دنبال این نباشید که ببینید که کی درست میگه و کی غلط میگه
بلکه
بلکه
لطفا فقط در این شرایط دنبال این باشید که فضا رو آروم کنید
چطوری ؟
شما به هیچ عنوان نه با شوهرتون یا با هر عضو خانواده همسرتون نباید بحث یا جدل کنید
لطفا فقط سعی کنید نشون بدید که شما از رفتارتون پشیمونید و "تغییر کردید " و "تابع همسرتون هستید"
شما الان باید هزینه هایی رو بپردازید همون طور که وقتی کسی دچار بیماری میشه باید برای سلامتیش هزینه بپردازه
هزینه شما اینه که شرایط همسرتون رو هرچند غیر منطقی و بی رحمانه بپذیری و از این طریق به اون ثابت کنی که تصمیم داری گذشته رو تغییر بدی به طوری که عملا تغییر رو در شما احساس کنه
لطفا متوجه باش که این هزینه چندان کم نیست
شما در ابتدا باید کاملا قید غرورت رو بزنی ، آماده شنیدن هر حرفی و هر رفتاری از طرف هر کسی باشی
اجازه بده عصبانیت خودشون رو خالی کنن و در عوض شما هستید که به عنوان چهره خوب و معصوم معرفی میشی
الان همسر شما در حالت عصبانیت شدید ترین شروط و محرومیت ها رو براتون در نظر میگیره که با عقل جور در نمیاد
ولی شما قبول کنید
مطمئن باشید وقتی که زندگیتون به حالت عادی در اومد و محبت دوباره حاکم شد خود همسرتون از بابت این رفتارها ازتون عذرخواهی خواهد کرد
البته به شرطی که شما واقعا تغییر کرده باشید
پس در شرایط کنونی شما باید برای به دست آوردن زندگیت "بچنگی"
سعی کن تا ممکنه اجازه نده بزرگتر ها وارد این مساله بشن که قضیه بیخ پیدا کنه
بذار مساله بین خودت و همسرت بمونه
اگر کسی هم از طرف خانواده همسرت اومد شما با اون صحبت کن
تمام تلاشت رو بکن که با همسرت در یک شرایط خوب و مناست روبرو بشی
اگر ده دقیقه بتونی در یک شرایط خوب با همسرت صحبت کنی و تمام این مطالب رو بهش منتقل کنی کار تمامه
لطفا به هیچ عنوان در مورد پدر و مادر همسرت به همسرت اعتراض نکن
حتی بگو که اونجا خانه پسرشون هست و من هم مثل دخترشون هستم و اونا هم برام مثل پدر و مادر خودم هستند و اگر هم بخوان اونجا بمونن منزل خودشون هست
لطفا اینها را از ته دل بگو و حتی پاش وایسا نه اینکه بخوای نمایش بازی کنی
و آخرین و با ارزش ترین نکته هم اینکه حضرت امام صادق میفرماید
هر کس بین خودش و خدای خودش را درست کند ، خدا بین او و سایر انسانها را به بهترین شکل درست میکند
وقتی که یه همه کاره ی مهربون بالای سرت هست و داره تمام زندیگت رو میبینه و با یه اشاره همه چیز رو میتونه درست کنه ، پس چرا معطلی ،
حالا که پای خدای مهربون وسط اومد پیشاپیش زندگی خوب آیندت رو بهت تبریک میگم
:shy:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
adventجان خیلی ممنون که این همه خوب راهنمایی کردین
از حرف اخرتون خیلی خوشم اومد و با جان و دل می پذیرم
من خدا رو وکیل خودم قرار میدم و دوست دارم تو این دادگاه الهی سر بلند بیرون بیام
و زندگیه از هم پاشیدمو از نو بسازم
از شما هم می خوام برای شوهرم دعا کنید تا خدا دلش رو به رحم بیاره و اونم یه شکست رو تجربه نکنه
من خیلی دوسش دارم و امیدوارم اونم دلش مثل من باشه:302:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
آفرین advant عزیز چون واقعا تمام حرف دل من رو زدی . :104: زندگی منم مثل گل یاس بود و منم دقیقا تمام کارایی که گفتی رو انجام دادم و الان خیلی از زندگیم راضی هستم .خدا رو شکر .خیلی هم به گل یاس اصرار داشتم که حتما این کارو بکنه .آدم باید اشتباهات خودش رو بپذیره و برای جبرانش تلاش کنه .
گل یاس عزیزم حتما برای به دست آوردن زندگیت تلاش کن و اصلا نا امید نشو .:46:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
گل یاس جان...چی شد نتیجه صحبت عموت؟
ما نگران و منتظر هستیم:323:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام
تا الان که خبری نشده
احتمالا فردا زنگ بزنه به من
من خودم هم نگرانم
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام گل یاس عزیز
ممنون از اینکه به فکرم هستی شروع کاری من هم هر روز در محل کارم چک کردن تاپیک شما و بقیه دوستان سایت است زندگی شما و مشکلی که شما دارید با گوشت و خون من عجین شده و الان 8 ماهه که دارم باهاش دست و پنجه نرم می کنم اگه پاسخی یا نظری نمی تونم بدم به خاطر اینه که خودم هم هنوز هیچ راهی برای نجات از این مخمصه پیدا نکردم تاپیک من مثل شما به علت طولانی شدن قفل شد مدیر سایت حق هم داشت اینکارو بکنه چون همه اش به دردل تبدیل شده بود منم چون حرف جدیدی برای گفتن نداشتم تاپیک جدیدی باز نکردم اما با دنبال کردن تاپیک شما منتظر یه راهکار اساسی از طرف کارشناسهای سایت هستم به من که کمک زیادی نتونستند بکنند ولی امیدوارم شما این روند رو قطع نکنید . میدونی چیه یاس مهربون همه ما وقتی با مشکلی روبرو می شیم فکر می کنیم بدبختترین آدم روی زمین هستیم ولی وقتی مشکلات دیگران رو می بینیم اونوقته که می فهمیم هنوز جای شکرش باقیه اینقدر غم و غصه نخور یه وقتایی می گم اگه پسرم نبود راحتتر تصمیم می گرفتم ولی بعدش پشیمون می شم و میگم نه حتما حکمتی توش بوده شما الان از اینکه مادرشوهرت اینا به خونه ات اساس کشی کردند و اومدند ناراحتی البته حق هم داری ولی من می گم کاش مادر شوهر من هم به خونم میومد و از وسایلام استفاده می کرد حداقل می دونستم کسی هست که حواسش به اونجا باشه الان 8 ماهه که کسی پا تو اون خونه نذاشته و آفتاب و هوایی نخورده خدا می دونه چی به سر خونه و زندگی ام اومده پارسال که 3 ماه خونه بابام بودم وقتی برگشتم آشپزخونه ام کرم گذاشته بود و شاپرکا از در و دیوار خونه بالا می رفتند ببین حالا چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه .
یاس عزیز قبل عید به شوهرم زنگ زدم و هر حرف عاشقانه و با محبت که بود بهش زدم عذر خواهی به خاطر خطای نکرده ام کردم حتی التماسش کردم اما ذره ای دلش نرم نشد اون قید من و بچه رو زده ولی من هم مثل شما دوستش دارم و حاضر نیستم زندگیم از هم بپاشه فعلا که توکل کردم به خدا و هنوز هم هیچ کار قانونی نکردم ولی نمی دونم تا کی می تونم ادامه بدم ؟ دلم فقط به حال پسرم می سوزه خیلی زوده براش بخواد از الان غصه بخوره آخه دل کوچیکش گنجایش اینهمه دردو نداره تو رو خدا برام دعا کنید برای پسر عزیزم دعا کنید . امیدوارم مشکل شما هم به زودی زود حل بشه و برگردی سر خونه و زندگیت
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام میترا جان
خیلی خوشحال شدم که جواب دادی
من وقتی دلم می گیره و ناشکری می کنم همون لحظه تایپک تو میاد جلو چشمم و به خودم می گم چقدر زود خسته شدی
باور کن همیشه برات دعا می کنم
امیدوارم مشکلت خیلی زود حل بشه و تو هم سر خونه زندگیت برگردی
امروز متوجه شدم مادرش اینا دیشب اونجا نبودن
فکر کنم با اوردن یه چندتا از وسایلا می خواستن منو هوایی کنند که من به اونا زنگ بزنم یا واسته بندازم وسط که اونجا خونه منه و منم می خوام تو خونه خودم باشم
ولی خدا رو شکر تو این تالار دوستان به من گفتن که صبر کنم و هیچ کاری نکنم
منم همین کارو کردم و الان خیلی خوشحالم که نقشه شون نقشه بر اب شد:311:
بازم مطمئن نیستم که اونجا می مونن یا نه
ولی امیدوارم که حدسم درست باشه
کلی خندیدم که نتونستن با این نقشه شون به نتیجه برسن
به حرف شما دوستان گوش دادم و نتیجه گرفتم:46:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام گل یاس
ولی خدا رو شکر تو این تالار دوستان به من گفتن که صبر کنم و هیچ کاری نکنم
منم همین کارو کردم و الان خیلی خوشحالم که نقشه شون نقشه بر اب شد
کلی خندیدم که نتونستن با این نقشه شون به نتیجه برسن
فکر نکنم با این روحیه بتونی برای بدست آوردن زندگیت بجنگی.
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل یاس
فکر کنم با اوردن یه چندتا از وسایلا می خواستن منو هوایی کنند که من به اونا زنگ بزنم یا واسته بندازم وسط که اونجا خونه منه و منم می خوام تو خونه خودم باشم
ولی خدا رو شکر تو این تالار دوستان به من گفتن که صبر کنم و هیچ کاری نکنم
منم همین کارو کردم و الان خیلی خوشحالم که نقشه شون نقشه بر اب شد:311:
بازم مطمئن نیستم که اونجا می مونن یا نه
ولی امیدوارم که حدسم درست باشه
کلی خندیدم که نتونستن با این نقشه شون به نتیجه برسن
به حرف شما دوستان گوش دادم و نتیجه گرفتم:46:
دوست عزیز:72:
منم با صحبتهای ادونت موافقم.
شما که مرتب از طریق مادر دوستتون و یکی دوتا همسایه دیگه اونجا رو رصد می کردین؟!
از طریق این همسایه ها صحبتهایی رد و بدل می شد؟!
باباتون با برادر ایشون تماس گرفتن و گفتند با دختر من تماس نگیرید؟!
عموتون به ایشون زنگ زدند و قرار ملاقات گذاشتند؟!
نمی دونم منظورتون کدوم صبر هست؟؟
درسته که سنتون خیلی کمک هست برای زندگی مشترک و این رفتارها شاید اقتضای سنتون باشه
ولی دوست عزیز شما مسئولیت زندگی مشترک را قبول کردید.
قرار بازی و یا لج و لجبازیهای بچگانه و محکوم کردن و یا متهم کردن ایشون و یا خانواده اشون نیست.
قرار براین است که بزرگ بشید خودتون و اشتباهاتتون رو اصلاح کنید و با دانش بیشتر وارد زندگی شوید.
اگه همین رویه را ادامه دهید و بدنبال به زمین زدن حریف باشید دیر یا زود از این زندگی کنار گذاشته خواهید شد.
موفق باشید.:72:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام
گل یاس جان اونا با این رفتارشون غیر مستقیم داشتن منت کشی شما رو میکردن...اونا هم از خداشونه شما برگردی اما راهش رو بلد نیستن.
به خدا ما رو هم دق مرگ کردی !
مگه دیروز عموت قرار نذاشته بود؟پس چی شد نتیجه؟الان یک روز میگذره
ضمنا دوستان عزیز سنجاب و ادونت مهربان
یه دوستمون حق بدید.مدتیه که تحت فشاره روحی شدیدیه و چندین بار تا به حال تا لب مرگ رفته و برگشته.
فکر نمیکنیم ایشون یه بلند گو دستش گرفته باشه و بلند بلند به اونا بخنده و بگه خوشحالم نقشه تون خراب شد
بلکه این راهیه برای تخلیه تنشی که این مدت داشته.
ممکنه این خنده توام با رضایت و راحت شدن خیالش باشه.
صبر گل یاس کمه.این یه واقیعت غیر قابل انکاره .این قسمت از حرفهای سنجابو قبول دارم
باید روی صبرت خیلی کار کنی
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
گل یاس سلام
مامنتظریم که بهمون خبر بدی .
نگرانت هستیم:shy:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام دوستان
خیلی ممنون که به فکرم هستید
من از همه شما تشکر می کنم مخصوصا از مریم عزیز که خیلی خوب با روحیات من اشنایی داره
خب حالا خبری که منتظرش بودین
دیروز عموم ساعت 2 رفت پیش عموی شوهرم و کلی صحبت کرده و عموی شوهرم هم خیلی ناراحت شده و به پدرم زنگ زده و شماره منو از پدرم گرفته
منم مهمون بودم که به من زنگ زد و گفت جریان چیه که منم همه چیرو توضیح دادم گفتم که قفل درو عوض کرده و من حتی نمی تونم شخصیترین وسایلامو وردارم بعد از کلی حرف زدن به من گفت که به شوهرم زنگ می زنه و با اون هم حرف میزنه
بعد از 1 ساعت به من زنگ زد و گفت اره با شوهرت صحبت کردم و اونم گفته زنمو زندگیمو دوست دارم با این حرف عموش شاخ در اوردم یعنی از شوهرم همچین حرفی بعیده:163:
بالاخره بعد از اینکه به خونه برگشتم عموم زنگ زد و گفت واسه شنبه قرار گذاشتن که من با عموم و شوهرم با عموش بیان یه جایی چهار تایی صحبت کنیم
من از یه چیزی تعجب می کنم و اونم اینه عموی شوهرم به عموم گفته که این یه امضا بده یعنی شوهرم باز می خواد از من به خاطر شرطاش امضا بگیره
اون از دوست داشتنش اینم از امضا گرفتنش:163:
عموم هم گفته ما قراره اینا رو اشتی بدیم نه امضا میدیم و نه امضا می گیریم
حالا فردا قراره بریم یعنی اونا باید زنگ بزنن
از یه چیزم خیلی تعجب می کنم
امروز همسایم می گفت که دیشب مادرشوهرم و پدر شوهرم خونه ما بودن این چند روز رفته بودن و حالا که می بینند من شاید اشتی کنم اومدن باز نشستن اونجا:302:
احتمالش خیلی زیاده که یه کی از شرطاش هم همین باشه که پدر مادرش پیش ما زندگی کنند
حالا فردا اگه اشتی کنیم پدرم میگه از اونجا نرو خونت
بیا خونه بعد بیاد دنبالت
به نظرتون من چیکار کنم؟
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
:104::104::104::104::227::227::227:
الهی شکر که اینجوری شد
خیلی واست خوشحالم عزیزم
گل یاس عزیز سعی کن هکه چی درست بشه
با بابا صحبت کن وبگو اگه اونا خواستن همون موقع بری خونه بذاره بری
براش توضیح بده شاید اینجا ناز کردن به نفعت نباشه
به نظر من حتی اگه شوهرت گفت باید با مادرم اینا زندگی کنی بگو باشه من سر حرفم هستم که دوست دارم و میخوام زندگیمو حفط کنم
عزیزم شما یه مدت برو باهم زندکی کنین از بچه های اینجا مهارتهای با خانواده شوهر زندگی کردن رو یاد میگیری....شاید شوهرت بعد یه مدت که دید چقدر با هم خوبین و چقدر تو زن زندگی هستی خودش بگه دوباره اونا برن
اصلا شاید داره امتحانت میکنه ببینه شما چی جواب میدی ایا اونقدر پابند زندگی هستی که تو این شرایط هم زندگی کنی
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام گل یاس خوشحال شدم که این حرفا رو شوهرت زده بود
به نظر من هر شرطی رو گذاشتن قبول کن و بعد بدون اکراه امضا کن . اولا اعتماد شوهرت رو جلب میکنی دوما این جور نوشته ها هیچ سندیتی نداره اینو مطمئن باش .اینو گفتم که مثلا اگه یه شرط غیر قابل قبولی بود فعلا قبول کن چون احتمالا شوهرت عصبانی و تحت تاثیر یه سری مسائل (شاید) .بعد با صبر و تحمل گل یاس عزیز و یکم از خود گذشتگی این کاغذ بدست شوهرت دور انداخته میشه.
از طرفی البته این نظر منه به حرف پدرت گوش کن و به شوهرت بگو که بیاد دنبالت که بری خونه . وقتی که همه ی شرطای شوهرت رو قبول کردی و فهمید که میخوای زندگی کنی قاعدتا ایشون هم باید بیاین دنبالت و با هم برین خونه . اینجا رو به نظر من اگه انجام بدی هم سیاست به خرج دادی هم حرف پدرت رو زمین نزدی .
یکم خیالم راحت شد فردا هم باز خبرمون کن:43:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام گل یاس جان...منم خیلی خوشحال شدم.یادت باشه باید 500 تا صلوات بفرستی !
منم با نظر دلینا موافقم
دیگه الان خیلی کلا س گذاشتن مناسب نیست..بگو بهت اجازه بده که بری.شاید با گفتن این موضوع دوباره اختلافا پررنگ بشن. دست پدرتو ببوس و راضیش کن.
این مدت خیلی حرص و غصه تورو خوردن.
بچه ها توروخدا برای مشکل برادر منم دعا کنید.مشکلش قابل ذکر نیست.از گل یاس عزیزم عذر میخوام که در تاپیکش این موضوع رو مطرح کردم.توروخدا دعا کنید که کار من و مادرم شده شب و روز گریه.واسه همینم کم به تالار سر میزنم...
:323:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
ولی به نظر من وقتی شرطات رو گفتی بعد با شوهرت صحبت کن که باهم برین خونه ی باباتون از اونجا برو خونه ی خودت .نه اینکه منتظر باشی که شوهرت بیاد دنبالت.
به شوهرت بگو برای اینکه نشون بدی که ما با هم آشتی کردیم بهتره که بیای خونه ی ما تا با هم بریم تا همه متوجه بشن که مشکل ما حل شده و همه چی به خوبی و خوشی تموم شده.
البته خیلی دوستانه بهش بگو اینو .تا قبول کنه
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام
خیلی ممنون که به فکرم هستید:46:
تا الان که خبری نشده واسه قرار
مریم جان مرسی که صلوات نذر کردی
منم واسه برادرتون دعا می کنم
اگه می خوای مشکلتون حل بشه هر روز 1001 مرتبه بگو المجیب
من که 2 روزه میگم
خدا بزرگه انشاالله کار میترا هم حل بشه
از خودم بیشتر به فکر اونم به خدا:302:
از یه چیزم خیلی ناراحتم
تو این تالار به هر تایپکی سر میزنم کارشناسها حتما به اونا جواب دادن ولی به تایپک من یه گوشه چشمی هم نگاه نمی کنند:302:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
الان عموم زنگ زد گفت که عموی شوهرم زنگ زده و گفته پدر شوهرم فعلا می خواد با عموم صحبت کنه
حالا یه چیزه جالب :163:
پدر شوهرم گفته من هم عروسم و دوست دارم
نمی دونم که تو دلشون چی میگذره
نه به اون شوریه شور نه به این بی نمکی
من که شاخ در اوردم
برام دعا کنید:323:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام یاس عزیز
خوش خبر باشی خیلی خوشحال شدم به نظر من حالا که خواسته برگردی حواست رو جمع کن هر شرط و شروطی رو بدون در نظر گرفتن عواقبش و انتظارات بعدی همسرت قبول نکنی اگه واقعا در توان خودت دیدی که می تونی بپذیری و از این بابت مشکلی نخواهی داشت قبول کن وگرنه اگه بخوای مثل من که بارها واسه فرار از موقعیت الان و اینکه کسی مشکلم رو نفهمه و حرفم نیافته تو دهنها بخوای به هر قیمتی برگردی احتمال برگشتت دوباره خیلی زیاده چون بهت زور میاد و دوباره درگیری و اختلاف سر می گیره و روز از نو و روزی از نو البته این فقط نظر منه به نظر بقیه بچه ها هم گوش بده منتها چون رفتارهای شوهر من و شما و لجبازی کردن و به حرف پدر و مادر بودنشون ، حتی قفل در رو عوض کردنشون خیلی شبیه هم هست از این بابت میگم که یه جورایی بدعادت نشه و فکر نکنه که شما حاضری تن به هر خواسته غیرعقلانیش بدی درسته که اشتباه کردی خوب اونم بی تقصیر نبوده و اگه کسی قصدش زندگی کردن و ساختن زندگیش باشه شرط و شروطای بی منطقی رو مطرح نمی کنه من هر دفعه شرطاشو قبول کردم حالا دورادور شنیدم که میگه در صورتی حاضره که به زندگی با من فکر کنه ( دقت کن فکرکنه) که من مهریه مو ببخشم و سر کارم نرم تازه باید از طریق دادگاه این کار صورت بگیره تمام کوتاه اومدنهای من تو زندگی باعث پرروتر شدن این آقا شد و اینم نتیجه اش فقط خدا می دونه که من چی میگم و چقدر مقصر بودم و اون چقدر و چه کارا که نکرد.
البته بازم میگم اینا نظر منه و ممکنه که درست هم نباشه ولی کلا اینو می خوام بگم :برا کسی بمیر که برات تب کنه زندگی یه رابطه دو طرفه است اگه قراره تو کوتاه بیای اونم باید کوتاه بیاد تو هم ممکنه شرطایی داشته باشی ببین حاضر میشه در قبال قبول کردن شرطاش از طرف شما اون هم خواسته شما رو برآورده کنه یا نه ؟
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام میترا جان
حرفات خیلی خوبه و منم قبول دارم
الان عموم زنگ زد و گفت که پدر شوهرم و شوهرم برا 5 بعد از ظهر قرار گذاشتن من هم نمی رم
حالا شرط اینا اینه که پدر مادرشو پیش خودش نگه داره و من پدرم و عموم اینو قبول نداریم
میترا جان درست می گی اونم باید به فکر زندگیش باشه
پارسال عروسی برادرم بود اونم تو شهرستان
منو شوهرم به اتفاق پدر مادرم رفتیم شهرستان خونه یکی از فامیلامون
خونه فامیلمون یه خونه اپارتمانی بود مثل خونه من
شوهرم پیش پدر مادرم معذب بود هم واسه حموم رفتن هم خوابیدن بالاخره راحت نبود
حالا نمی دونم چطور انتظار داره من با پدر مادر اون تو یه خونه زندگی کنم
تو رو خدا دعا کنید
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
گل یاس عزیزم خیلی برات خوشحال شدم .خدارو شکر که بالاخره انتظار به سر رسید.:43::46:
به نظرم اگه خواستی صحبت کنی بگو من هر شرط منطقی که برای زندگیمون خوب باشه و به نفع هر دوی ما باشه قبول میکنم .احتمال داره بگه باید هر حرفی زدم گوش بدی و هرچی گفتم بگی چشم .بدون چون و چرا این شرط رو اگه گذاشت قبول کن.چون مردا دلشون می خواد این و زنشون قبول کنه .بعد تو زندگی با محبت کردن و سیاست زنانه می تونی هر چیزی که میخوای انجام بدی .
تو هم اگه حرفی داری و خواسته ای داری تا بزرگترها هستند بهش بگو .الان فرصت خوبیه .
بعد ببین پدر و مادرش تا کی می خوان خونه شما بمونند .اگه زمانش زیاد نبود یا دلیل خاصی برای کارشون دارند فعلا قبول کن .تا به امید خدا مشکل اونا هم حل بشه و اونا هم برن خونه خودشون .بالاخره همیشه که نمی خوان با شما زندگی کنن.
امیدوارم موفق باشی عزیزم .:46:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
تمنا جان منم از شما تشکر می کنم
حالا خبر جدید
دیروز عموم با پدر شوهرم صحبت کرده شوهرم نیومده بوده
عموم میگه بعد از یک ساعت و نیم صحبت پدر شوهرم برمی گرده می گه که حالا چیکار کنیم
عموم هم در جوابش میگه هیچی اگه نیت شما جدایی هست چطور با شادی و خوش رفتاری اومدین دخترمونو بردین همونطوری هم حق وحقوقشو بدین تا اینا جدا بشن گفته چرا با دعوا می خوایین جدایی باشه
با این حرف عموم پدرشوهرم گریه می کنه که نه من عروسمو دوست دارم
کی دوست داره بچه اش طلاق بگیره
من دیگه نمی تونم دنبال زن باشم واسه پسرم من نمی تونم دیگه همچین عروسی داشته باشم
بعد از این حرفا عموم گفته خب شما اگه نمی خوای جدایی باشه پس برو پسرتو نصیحت کن منم دخترمونو نصیحت می کنم و اینا رو اشتی بدیم
حالا یه مشکل :
عموم یادش رفته که بگه شما تو اون خونه زندگی می کنید و قراره همیشه اونجا باشید؟
حالا امروز عموم در این موردم صحبت می کنه
اگه قبول کنند که اونا وسایلشونو ببرن مارو اشتی میدن
دوستان تو رو خدا دعا کنید که این مشکلم حل بشه و برگردم سر خونه زندگیم
دیشب عموم و حتی پدرم خیلی نصیحتم کردن که رفتی دیگه احترام شوهرت پدرشوهرت و مادرشوهرتو نگه دار تا شوهرت دوست داشته باشه
منم از این به بعد می خوام بیشتر از قبل احترام بذارم و حتی اگه به من بدی هم کردن به روی شوهرم نزنم
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
قبربون عموت برم که انقر خوبه پی کارهای برادر زادشه .
کم پیدامیشه اینجور آدمها بیان میان جگری کنند.
تو این زمونه هرکی دوتا دست داره دوتایی دیگه قرض میکنه سر خودشو نگه داره.
دست عموتو ببوس :46::46:
انشالله که مشکلت حل بشه با خوشی برگردی سر زندگیت.:227::227:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
عزیزم آرزو میکنم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه
با خبرهای خوب خوب بیاین. شیرینی آشتی کنون هم فراموش نشههههههه:72:
-
RE: می خوام خودم رو اصلاح کنم و به زندگیم برگردم
سلام گل یاس،
این تاپیک به علت طولانی شدن و گذشتن از حد ظرفیت تاپیک های مشاوره ای (50 پست) قفل می شود.
مدتی هست که این تاپیک رو زیر نظر دارم. به خصوص در چند صفحه آخر تاپیک بیشتر از این که یک تاپیک مشاوره ای باشد، تبدیل شده است به یک تاپیک برای نوشتن گزارش های روزانه.
این چیزی نیست که هدف همدردی باشد. شما اینجا تنها دارید مسائل خصوصی خود رو در اینترنت گزارش می کنید. و طرح مشکل مشخصی نیست که قرار باشد کمک خاصی به شما بشود.
به نظرم سعی کنید از مطالب تاپیک استفاده کنید. و همینطور در شرایطی که دارید، اینکه به یک مشاور حضوری مراجعه کنید بهتر است.
به شما توصیه می کنم اگر قرار است همین روند رو ادامه بدهید، تاپیک جدیدی باز نکنید!
همگی برای بهبود شرایط زندگی شما دعا می کنیم.
برای شما آرزوی موفقیت می کنم.