-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
مینا تو هم با خانواده همسرت قطع رابطه کردی، میشه تو هم از حسن ها و ضرر هاش بگی؟
نه الان چند وقتی میشه که تقریبا هر سه هفته یه بار میرم خونشون.
اگه نظر منو بخوای در مورد لیلا نمیدونم، اما در مورد من و شما قطع رابطه با خونواده همسرمون جواب نمیده چون درسته رفتار اونا خیلی صحیح نیست اما من و تو هم خیلی حساسیم و بی تقصیر نیستیم.
ثانیا این کار بیشتر باعث میشه که شوهرت به طرف خونوادش بره چون از شما و از اینکه قطع رابطه کردید ناراحته حتی اگر در ظاهر نشون هم نده.
اقلیما واقعا چرا انقدر یه حرف واست مهمه؟؟؟ سعی کن خیلی حرفا رو جدی نگیری به خصوص حرفای توی دعوا و جروبحثها رو.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
حالا چی کار کنم
یه مدت کلا بیخیالش بشم؟
به نظرتون بهش فعلا بی اعتنایی کنم تا خودش بیاد سمتم؟
تا یه کم دلش برام تنگ بشه؟
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام اقلیما جونم
خوبی؟
یادته منم فکر میکردم همه چی تموم شده و بدتر از این محاله برای کسی اتفاق بیفته؟
یه مسئله ای هست ، اقلیما جان، من الآن خیلی چیزا رو به دل نمیگیرم و محبت بی دریغ به همسرم دارم و توقعاتمو ازش کم کردم، بخاطر اینکه شرایط روحیشو در مورد از دست دادن مادرش درک میکنم
یعنی دقیقا همونکاری که همیشه دوستان بهم میگفتن انجام بده و من نمیتونستم از پسش بر بیام و حس میکردم دارم خودمو له میکنم و غرور و شخصیتمو زیر سوال میبرم
باور نمیکنی همسرم چقدر تغییر کرده، اوایل خیلی ناراحتم میکرد، ولی بخاطر شرایطش به روی خودم نیاوردم، الآن 180درجه تغییر کرده، یه تغییر باور نکردنی
اقلیما یه لحظه خودتو بزار دور از جون خودت و شوهرت جای من، ببین اگه شوهرت برای یه غم بزرگ به هم بریزه حاضری براش چکارکنی؟ حاضری چقدر محبت کنی و بخاطر روحیه خرابش ازش توقع محبت نداشته باشی؟
من مطمئنم خودتو فدا میکنی و هرکاری میکنی که به زندگی عادیش برگرده
بخدا اینکارو میکنی
حالا حتما که نباید یه اتفاق تلخ باعث بشه این همه از خود گذشتگی نشون بدی، الآن تمرین کن، هر وقت اتفاق بدی بینتون افتاد، فکر کن یه عزیز از دست داده
واقعا اگه روزی عزا دار باشه بعد بشینه یه گوشه و بهت نگه دوستت داره تو ازش دلگیر میشی و بهش شکایت میکنی؟ یا بهش حق میدی و توقع نداری که اینکارو بکنه؟
یه مدت که رفتارت تغییر کنه، متوجه تغییر رفتارش میشی،
اقلیما جان به نظرم امشب یه شاخه گل بخر و باهاش صحبت کن، اگه بهت بی محلی کرد، اگه بهت گفت حرف نزنی یا هر برخورد منفی دیگه ، خیلی آروم بهش بگو میدونم خیلی کار زشتی کردم، من حق ندارم به خانوادت توهین کنم، من دوستشون دارم ولی بیشتر از همه تو رو دوست دارم، بهش بگو که پشیمونی و بهش بگو دیگه تکرار نمیشه (واقعا دیگه تکرار نشه) و از همون لحظه رفتارتو تغییر بده
مهم نیست شوهرت عذرخواهیتو قبول کنه یا نه، فردا میشینه بهش فکر میکنه
تو عذر خواهی کن و برو دنبال کار خودت و کنارش نشین، سر شام با محبت صداش کن، اگه لج کرد و نیومد، غذاشو بکش تو یه سینی و بزار کنارش، اگه نخورد، براش بزار تو یخچال، تو کار خودتو بکن فقط زیاد صحبت نکن خیلی مختصر
فقط و فقط خودت تغییر کن، در مورد سختیش هم هر وقت بهت فشار اومد تصور کن یه عزیز از دست داده، فقط همین
تو رو خدا اینکارو بکن
برات آرزوی موفقیت دارم دوست خوبم
:72:
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام
دیروز کمی از حرفاتون آرامش گرفتم ولی این آرامش زیاد طول نکشید
رفتم خونه دیدم مامانم زنگ می زنه و بهم میگه چرا وقتی بهت میگم از چی ناراحتی میگی هیچی
گفتم مگه چی شده گفت که همسرم زنگ زده به شوهر خواهرم و همه چیزو براش تعریف کرده و بعدم گفته من روم نمیشه به بابای اقلیما زنگ بزنم لطفا شما به بابای اقلیما بگید که با اقلیما حرف بزنه و تکلیف منو روشن کنه
به مامانم گفتم بعدا زنگ می زنم به همسر زنگ زدم و ازش پرسیدم اونم گفت اینطوریه بهش گفتم لازم به این کارا نبود هر موقع تو بگی بریم کارای جدایی رو بکنید بابام منو مجبور به ازدواج نکرده که بخواد الان تصمیم برام بگیره
خلاصه خیلی گریه کردم و داشتم خفه می شدم تلفنو قطع کردم
بعد یه ساعت که آروم تر شدم بهش زنگ زدم که من دارم میرم و تو این خونه دیگه جایی برای من نیست
اونم گفت صبر کن یه ساعت دیگه می آم منم گفتم ولی من می خوام برم این خونه هیچ چیزش منو نمی خواد
دوباره گفت وایستا دارم می ام
موندم با وجود حال بدم براش شام گذاشتم اومد شام خوردیم و من زود رفتم تو رختخواب اونم اومد
داشتم کلافه می شدم
داشتم خفه می شدم
یاد حرف همدردی افتادم و برج شیشه ای گفت اگه عصبانی بشی پتکی زدی به برج شیشهای
بلند شدم رفتم کمی تو پذیرایی نشستم اونم اومد بهم گفت چته
بهش گفتم منو می خوای یا نه
گفت اون اقلیمایی که دیدم رو نه نمی خوام
ازم پرسید تو تغییر می کنی
گفتم تو تغییر می کنی
خلاصه یه نیم ساعتی حرف زدیم
ازش خواستم تا زمانیکه دلش باهام صاف نشده و هیچ وابستگیه عاطفی بهم نداره بهم نزدیک نشه و هیچ کاری رو از روی اجبار برام انجام نده مثل خیلی از کارایی که تو این چند سال از روی اجبار انجام می داد و من حالم ازشون بهم می خورد
گفت همه اینا درست ،بی اعتمادی من به تو چی؟!!!
بهش گفت چی داری می گی
گفت خودت بهم گفتی تو سرم چیزایی می چرخه که تو فکرشم نمی کنی
بهش گفتم مگه چیزی ازم دیدی
گفت من که صبح تا شب با تو نیستم
بهش گفتم گاهی یه ذره بی اعتمادی لازمه تا آدما هوای طرفشونو بیشتر داشته باشند
حالا هم با یه دل پر از غم اینجا ام
خواهش می کنم تنهام نذارید و بهم بگید چی کار باید بکنم
چه طوری باید رفتار کنم
من بعد خدا امیدم به اینجاست
بهم کمک کنید
:302:
الان باید چطوری رفتار کنم
با این همه توهین موندم کار درستیه؟
با این قضیه که گفه بابات تکلیفتو روشن کنه و زنگی که زده کار درستیه که هنوز موندم
من خورد شدم درسته؟!!!!!!!!!!!
sci میشه یه سر به اینجا بزنید[b]
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان
شاید شرایط پیش اومده خیلی هم بد نباشه به شرطی که اگاهانه کنترلش کنی
این رفتار شوهرت معنیش اینکه دوست داره ولی نمیتونه تورو راضی کنه یه جورایی انگار کم اورده فکر کنم بهتر باشه یه جلسه با همسرت بذاری و ازش بخوای هرکدوم خواسته ها و گله مندی هاتون تو یه برگه بنویسید و بهم بدید فقط همین نه اینکه بخواین هم تغییر بدید فقط از حرف های هم اگاه شید بعد باهم یه قراری بزارید که هرکس فقط خودش تغییر بده مدت بذارید به ترتیب اولویت مشکلات و هرکی دنبال راه حل های خودش باشه . یه جمله ای خوندم خیلی خوشم اومد نباید برای حل مشکلات عمیق عجله داشت. پای خانواده هارو هم وسط نکش غیر دلگیری هیچی اخرش نیست .
راستی اقلیما یه سوال : همسرت چجوری بهت ابراز علاقه میکنه لطفا" دقیقا" فکر کن و راه هاش بگو
تو چجوری به همسرت نشون میدی بهش علاقه داری؟
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
صحرا من فکر نمی کنم دوستم داشته باشه از روی چه چیزی می گی دوستم داره؟
شرایط بینمون اینقدر بد که جایی برای مطرح کردی این ایده ی خوبت نی ذاره
من اصلا دلم نمی خواست پای اونا رو وسط بکشیم ولی اون دوباره اینکارو کرد
من خیلی بد عصبانی شدم و حالا باید این چیزارو هم بکشم
راستی اقلیما یه سوال : همسرت چجوری بهت ابراز علاقه میکنه لطفا" دقیقا" فکر کن و راه هاش بگو
تو چجوری به همسرت نشون میدی بهش علاقه داری؟
مشکل منم دقیقا همین جاست که رفتارش با من با رفتارش با بقیه فرقی نداره
ببین ابراز احساساتش به من اینطوریه که مثلا بهم میگه فلان چیزو بخور
یا هوا سرده لباس بپوش
یا فلان چیز یادت نره
یا گاهی تو طول روز زنگ بزنه
اینا کارایی که دقیفا واسه بقیه هم انجام میده
مثلا برای مامانشم این چیزا رو بعلاوه هزار تا توجه دیگه داره
گاهی بعضی از شبا یه چیزی حدود دو الی سه دقیقه با موهام بازی می کنه بعد هم شب بخیر میگه
همین!!!!!!!
من هر از گاهی بوسش می کنم بهش ابراز علاقه می کنم .
گاهی بهش میگم دوسش دارم البته تازگیا نگفتم
بعضی شبا براش لباسهایی که صبح می خواد بپوشه رو آماده می کنم(که خیلی دوست داره و گاهی بهم میگه اقلیما می خوام ببینم واسه فردا چه لباس هایی رو برام ست می کنی)
خرید که میرم گاهی اوقات واسش چیزهایی که لازم دارو می خرم مثل لباس می خرم
تو اینترنت می چرخم مطالبی رو که دوست دارو پیدا می کنم و براش ایمیل می کنم
گاهی موهاشو براش اتو مو می کشم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام اقلیما جون
خوبی؟
به نظرم توجه نمیکنی که نزاشت بری، اگه دوستت نداشت خب به گوش خانوادت که رسونده پس دلیلی برای جلوگیری از رفتنت وجود نداشت
ولی بهت اجازه نداد ترکش کنی،
حالا که بین خانواده ها مطرح شده با مدیریت درست میتونی با شوهرت کنار بیاین
هیچی بهتر از حرف زدن و فرصت دادن به همدیگه نیست
اقلیما جون حرفهاتو ، خواسته هات و درد دلتو بهش بگو ولی با مهربونی و آرامش
من مطمئنم تا عید به هرچی بخوای میرسی و مشکلاتت حل میشه
:43:
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان
مطمین باش اگه دوست نداشت ازت نمی خواست که نری توام اگه دوستش نداشتی یه لحظه هم نمیموندی
اگه دوست نداشت نصفه شب نمیومد بخواد باهات حرف بزنه
((بهش گفتم منو می خوای یا نه
گفت اون اقلیمایی که دیدم رو نه نمی خوام؟)) اگه دوست نداشت میگفت تورو نمیخوام ولی اون میخواد بهت بفهمونه از حرکاتت ناراحته و خشمگین
اگه دوست نداشت پریشب کلافه نبود که بری کنارش تا خوابش ببره
اقلیما اون دوست داره ولی ازت کلافه شده فکر میکنم میخواد راضیت کنه ولی تو راضی نمیشی که البته یه جاهایی واقعا" بهش حق میدم
بنظرم زنگ زده به شوهر خواهرت که این حرف هارو یجوری بگوش یکی از اعضای خانوادت برسونه که باهات حرف بزنن
در غیر این صورت خیلی ساده شب خونه نمیومد و زنگ میزد به پدرت
ببین اقلیما به شیوه محبت کردن همسرت دقت کن
اون عملی بهت نشون میده
حالا به شیوه محبت خودت دقت کن توام بهش عملی نشون دادی
خوب تو محبت کلامیو خیلی نیاز داری هر ادمی هم یه جوره مثلا" من دوست دارمم عملی توجه طرفم ببینم کلامی برام خیلی ارزشمند نیست . خوب تو خودت چقدر سعی کردی به شیوه های مختلف به همسرت نشون بدی نیاز به محبت کلامیش داری؟؟؟؟ ببین اقلیما همسرت محبت کلامیو بلده چون به خانوادش کلامی محبت میکنه ولی اینکه چرا با تو به این نحوه برخورد نمیکنه
یا تو در مقابل محبت های کلامیش عکس العملی نشون دادی که تغییر رویه داده
یا تو عقایدش چیزی هست که فکر میکنه نباید بتو کلامی محبت کنه
حالا فکر میکنی کدوم ایناس؟؟؟
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
آفرین اقلیما. آفرین که دیشب خودتو کنترل کردی. خیلی خوشحالم الان.
اقلیما من یه مردم و بهت اطمینان میدم که همسرت خیلی خیلی خیلی دوست داره.
با تعاریفی که از دیشب کردی هیچ شکی ندارم.
اینکه خواسته خونواده ات رو در جریان بزاره دقیقا نشنون دهنده ی عشقش به توه. اقلیما تو خیلی شبیه همسر منی. یعنی تقریبا رفتارهات عین همسر منه. منم توی یه برهه خونواده ی همسرم رو در جریان گذاشتم و تنها هدفم این بود که یه تلنگری به همسرم بخوره. چون خودش قدرت تصمیم گیری و تغییر نداشت و به تلنگر خونواده اش نیاز داشت. پس از همسرت ناراحت نباش.
باید بگم همسرت خیلی آدم خوبیه که بعد از دعوا و حرفاهایی که بینتون رد و بدل شده این جوری رفتار کرده و من نمی دونم محبت و عشق و علاقه از این بالاتر رو چه جوری باید به تو ابراز کنه.
اقلیما اگه می خوایی یه رابطه ی سالم و شاد بین تون برقرار باشه اجازه بده همسرت به روش خودش ابراز علاقه کنه. من حرفتو قبول ندارم که میگی ابراز علاقه اش به من با دیگران فرقی نداره. مثلا فکر نکنم همسرت پیش هیچ کسی دراز بکشه و موهاشو ناز کنه. فکر نمی کنم همسرت اگه کس دیگه ای به جز تو اون توهین ها رو به خودش و خونواده اش می کرد، باهاش همین رفتار رو داشت.
بازم میگم. به نظر من همسرت خیلی دوست داره. قدرشو بدون.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقليما جون سلام .
اون عينكي كه به چشمت زدي رو بردار . عينكت فيلتره . تو فقط محيت هايي كه دلت ميخواد رو ميبيني .
اقليما اقليما اقليما حيفه .
به خدا شوهرت دوست داره .
حيفه . اين حرفها چيه ميزني . طلاق چيه . اقليما نذار قبحش براتون بريزه .
شما چه سوسول دعوا ميكنين !!!!!!
اقليما چشماتو باز كن . تو رو خدا تا دير نشده باز كن .
آخه جان من اون ميخواد يه تلنگر بهت بزنه .
وگرنه بيكار نبود پاشه بياد خونه . زنگ كه ميزدي ميگفت پاشو برو .
اقليما به خدا مردا حوصله غرغر ندارن . حوصله گير دادن ندارن .
ميدونم تو هم خسته اي . اما به خدا راهو درست نرفتي .
نميگم همسرت كارش 100% درسته . اما هميشه بيشتر بار عاطفي زندگي مشترك به دوش زنه .
اقليما تو ميتوني ازون زندگي بهشت بسازي . شرط ميبندم . به شرطي كه بخواي .
اقليما انقدر روي خودت متمركزي (روي ناراحتي هايي كه داري ) ناراحتي همسرت رو فراموش كردي .
اقليما اونم از صبح تا شب بيرونه . خسته ميشه . محيط بيرون به اندازه كافي سرد هست . تو ديگه توي خونه سرد نباش . همسر تو شيفته محبته . آدمي نيست كه عاطفي نباشه .
خدايي اين مدت درست حسابي بهش محبت كردي ؟
اون از تو انرژي نگيره از كجا بگيره ؟
اقليما نه طلاقي در راهه نه بي مهري .
به شرط اينكه تو بخواي .
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی کاش می دونستید حرفاتون چه قدر بهم آرامش میده
ازتون به خاطر برج شیشه ای ممنونم خیلی بهم کمک کرد
تصمیم گرفتم که رهاش کنم برای مدتی و ابراز علاقه ام رو بهش به حداقل برسونم نه از روی لجبازی فقط به خاطر اینکه بهش کمک کنم که بیاد سمتم و بهش کمک کنم دلش برام تنگ شه بهش کمک کنم تا کمی بهم احساس نیاز کنه و فقط کارایی که باید انجام بدمو انجام بدم مثل اتو کردن لباساش و یا آماده کردن غذاش.....
به نظرم این فاصله برامون لازمه
و مهمترین دلیل برای این فاصله کم کردن وابستگی افراطیم به همسرمه
آیا به نظرتون کار درستی می کنم؟؟
آیا همسرتون مثل من به روابط شما با خانوادهتون حساس بود ؟
چه راه حلی رو پیش گرفتید تا مشکلتون حل شد؟
اگه براتون اشکالی نداره کمی بیشتر برام از تجربه هاتون و مشکلاتتون بگید و کاری که از جانب همسرتون باعث رضایت شما شد
من 5 سال با این زندگی درگیرم و هنوز راه حلی پیدا نکردم
دیشب همسرم بهم گفت اقلیما رفتارهای این دو روزتو چه طوری توجیه می کنی
بهش گفتم از اون دو روز حرفی نزن چون من از خودم به خاطر اون رفتارها متنفرم و من از اون اقلیما داره حالم بهم می خوره
دیشب بهش گفتم هر کاری رو که از روی اجبار انجام میدی رو دیگه انجام نده مثل زنگ زدن ساعت نه که هر روز این کارو می کنی و من احساس می کنم مجبوری هر کاری که واقعا ته دلته انجام بده و اونم گفت اره مجبورم از روی اجبار انجام میدم و ازش خواهش کرد که دیگه به من زنک نزنه ولی باز امروز زنگ زد ساعت نه احساس کردم دیگه مجبور نیست و شاید واقعا خودش دلش می خواد که بهم زنگ بزنه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
ا
شما چه سوسول دعوا ميكنين !!!!!!:311:(چه قدر از حرفت خنده ام گرفت)
خدايي اين مدت درست حسابي بهش محبت كردي ؟ خیلی در مورد محبت این آخریها بهتر شده بودم ولی بهار جان اون همه چیزو تو خانواده اش خلاصه می کنه اگه با اونا خوب باشم اونم باهام خوبه در غیر اینصورت هیچ کار من به چشش نمی اد
اون از تو انرژي نگيره از كجا بگيره ؟ اینو راست میگی
اقليما نه طلاقي در راهه نه بي مهري .
به شرط اينكه تو بخواي .
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقليما تو دوست داشتني هستي بنابراين نمي شه تو را دوست نداشت. اينو جدي مي گم.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
اقليما تو دوست داشتني هستي بنابراين نمي شه تو را دوست نداشت. اينو جدي مي گم.
راست میگی لیلا
چه قدر این حرفت بهم اعتماد به نفس داد
امیدوارم اینطوری باشه
من همیشه تو لحظه ها و مشکلات زندگیم یاد صبر و تلاش تو برای زندگیت می افتم و کمی امید می گیرم و همیشه نوشته هاتو می خونم تو تاپیک های مختلف می خونم
مرسی لیلا جان
برام دعا کن
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان خوشحالم از اینکه حرفام تونسته کمکی بهت بکنه و این نشون میده خودت هم داری سعی میکنی و داری تغییر میکنی.
راستش در مورد اینکه میخوایی ازش دور شی نظر من اینه که دوست داشتن با وابسته بودن خیلی تفاوت داره. به نظرم تو دوست داشتنتو کم نکن، بلکه وابستگیتو کم کن.
مطمئن باش همسرت هم داره روزهای سختی رو می گذرونه و اینکه حس کنه تو دیگه دوسش نداری، شاید نگران و پریشونش کنه. پس اگه می خوایی محبتتو کم کنی، طوری این کارو بکن که باز هم بفهمه که دوسش داری.
ولی در مورد وابستگی کاملا موافقم که باید از بین بره. برای یه مرد تحمل زنی که بهش وابسته باشه خیلی سخته و دیگه نمیتونه باهاش ارتباط برقرار کنه.
مردی که زنش بهش وابسته اس همیشه تحت استرس و فشارهای روانیه. مثل یه مرغی میمونه که توی قفسه و تنها اندیشه اش پرواز و رفتنه. حتی شاید اگه مرغ رو توی قفس نمی گذاشتن، هیچ وقت از اون جا نمی رفت ولی همینکه محدود میشه همه ی فکرش رفتنه.
در مورد زندگیم مشکلات خاص خودم رو دارم و ممکنه یه روزی تاپیک باز کنم و از دوستان راهنمایی بگیرم. ولی الان خیلی نمیتونم بازش کنم و شرحش بدم.
همسر من هم به روابط من با خونواده ام حساس بود و در وهله ی اول خودش اذیت میشد و بعدش منو اذیت میکرد. همسرم به مرور زمان متوجه شد که این قضیه فقط به خودش لطمه میزنه و نباید روی روابط ما حساس باشه بلکه بجاش باید روی بهبود روابط خودمون تمرکز کنه.
آفرین که بهش گفتی مجبور نیستی بهم زنگ بزنی. مجبور به هیچ کاریش نکن و اجازه بده خودش بدون استرس و دلهره باهات ارتباط برقرار کنه و بهت محبت کنه.
خودت رو بزار جای اون و فکر کن هر لحظه که بخوایی محبت کنی باید استرس اینو داشته باشی که همسرم الان چی میگه و چی پیش میاد و آیا خوشش میاد یا نه و . . .! خب آدم از محبت کردن پشیمون میشه دیگه.
راستی ما هم 5 ساله ازدواج کردیم.
اینی که گفتم خیلی شبیه همسر منی، بیشتر برای کنترل نکردن رفتار و گفتار بود.
ولی اگه بخوام صادقانه بگم باید بگم داری پله پله تغییر میکنی و اگه این تغییر مداوم باشه، طولی نمیکشه که زندگیت بهشت میشه.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام به دوستان عزیزم
نمی دونم اگه این روزا اینجا نبود چه به سر من اومده بود
آقای همدردی من خیلی وقتا فرق وابستگی و دوست داشتن رو نمی دونم
یعنی همیشه فکر می کنم وقتی کسی رو دوست داری بهش وابسته ای
چی چیزایی یعنی وابستگی؟
چه کارایی باعث میشه همسرم فکر کنه بهش وابسته ام؟
همسرم تمایل دوباره باهم آشتی کنیم
باهام حرف می زنه و هی می خواد منم باهاش حرف بزنم
ولی من ترس خیلی بدی افتاده تو جونم ،دلم خیلی براش تنگ شده ولی همش می ترسم که دوباره مسائل تنش زا و حساسیت های من شروع شه
می ترسم دوباره 5 شنبه بریم خونه باباش اینا و روز از نو و روزی از نو
می ترسم دوباره نتونم عصبانیتمو کنترل کنم و به شدت به یه دوره تنهایی نیاز دارم دلم می خواست یه مدت طولانی تر باهام قهر باشیم ولی همسرم همش میخواد باهام آشتی کنه
دیشب برعکس هر شب که با هزار عذاب و فکر خوابم می برد راحت خوابم برد ولی نصفه شب از صدای گریه خودم بلند شدم که هی می گفتم دلم برات تنگ شده و اونم محکم بغلم کرده بود و می گفت منم همین طور
خیلی درده آدم از دست خودش اینقدر ناراحت باشه و عصبانی که نتونه دیگه با هیچ کس ارتباط برقرار کنه
من خیلی خیلی غمگینم
و خیلی خیلی می ترسم از شروع دوباره زندگیه دو نفره
تا حالا اینطوری نبودم و همیشه دلم می خواست بعد ازر هر قهر زود آشتی کنیم
من خیلی می ترسم چون از خودم مطمئن نیستم
من چه طوری به خودم برگردم؟
من چی کار کنم با خودم؟
مثل آدمی شدم که اصلا به خودش اطمینان نداره و از خودش می ترسه
خیلی خیلی درمونده ام بهم کمک کنید
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیمای عزیز.
وابستگی مثل ارتباط ما با هوا میمونه. یعنی بدون همدیگه معنی نداریم، وجود نداریم.
زن و شوهر توی ارتباطشون نباید به این نقطه برسن. باید اول به عنوان دوتا موجود مستقل وجود داشته باشن و بتونن بدون هم زندگی کنن. نیازهاشون هم باید بر همین پایه شکل بگیره.
مثلا اگه معمولا دوس داری همسرت کنارت باشه و اوقاتتون رو با هم دیگه بگذرونین، این یعنی دوس داشتن و خیلی خوبه. ولی اگه حس میکنی وقتایی که همسرت پیشت نیست مثل مرغ سر کنده میمونی و نمیتونی اوقاتت رو بگذرونی، این یعنی وابستگی.
اگه دوس داری همسرت بانک عاطفیتو با جملات محبت آمیز پرکنه و بهت حس خوبی میده، این یعنی دوسش داری. ولی اگه مدتی همسرت کم کاری کنه و تو حس کنی به شدت دچار کمبود شدی و داری به مشکل بر می خوری، این یعنی وابستگی.
اقلیما وابستگی در وهله ی اول برای مرد استرس و نگرانی به بار میاره و بعدش به فکر فرو میره که همسرم منو به خاطر وابستگی هاش می خواد و کم کم شروع میکنه به دور شدن و اگه این مسئله ادامه پیدا کنه به مرگ عاطفی میرسه.
مثلا همسر اقلیما ممکنه این طوری پیش خودش فکر کنه که اقلیما فقط به خاطر نیاز پر شدن بانک عاطفیش داره با من زندگی میکنه و من فقط یه ابزارم برای این قضیه و نگران و پریشان میشه و در نهایت دور میشه از اقلیما و تا زمانی که مطمئن نشه اقلیما اون رو به خاطر خودش و به خاطر خصوصیات خوبی که داره می خواد، بر نمی گرده.
قبول دارم که تشخیص مرز دوس داشتن و وابستگی یه ذره سخته ولی اگه یه ذره فکر کنی برای همه ی موارد می تونی مثال های این چنینی پیدا کنی.
در مورد همسرت باز هم حرف دیروزم رو تکرار می کنم که عاشقانه دوستت داره و مردیه که باید قدرش رو بدونی.
اولین کاری که میکنی اینه که خودت رو ببخشی. می دونم که بابت رفترا چند روز پیشت از خودت ناراحتی و شاید عصبانی. ولی هر کسی توی دنیا یه لحظه هایی اشتباه می کنه. پس خودتو ببخش.
به نظرم تو خیلی خوب داری پیش میری و تصمیم گرفتی تغییر کنی. پس نترس.
من نظرم اینه که با همسرت آشتی کن و براش توضیح بده که دوس داری تغییر کنی و بهش بگو نیاز داری که توی این راه کمکت کنه. براش بگو که تغییر سخته و یه روزه اتفاق نمی افته و حمایتش رو می خوایی.
وقتی هم که میرین خونه ی مادر همسرت، کاملا فراموش کن که تو و همسرت، زن و شوهرین. شما اونجا زن و شوهر نیستین. اگه دیدی همسرت داره به مادش محبت میکنه، خوشحال باش که توی این دوره زمونه که خونواده ها اکثرا گرفتار مشکلات و ناسازگاری های بچه هاشونن، این پسر چه محبتی به خونواده اش داره. به این فکر کن که این پسر چه آدم بزرگواریه که جواب محبت های مادرش رو که سال ها براش زحمت کشیده، داره این طوری میده. بهش افتخار کن و به این فکر کن که این آدم، داره ثابت میکنه آدم وفاداریه و هر کاری در حقش بکین، یه روزی جوابش رو میگیری.
به این فکر کن که اگه من هم به این آدم محبت کنم، یه روزی، یه جایی جوابش رو پس میگیرم.
خیالت راحت بشه که این مرد آدمیه که همیشه باهات میمونه و همراهته.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی چه قدر این روزا دیدمو نسبت به زندگیم عوض کردید
من این روزا فهمیدم که همسرم چه قدر دوستم داره
این روزا فهمیدم که چه قدر دیدم نسبت به همسرم و اطرافم بد بوده
خدا کنه دوباره همه چیز یادم نره
من فکر می کردم وابسته نبودن فقط اینه که خرج و مخارج خودمو ،خودم بدم
جایی می خوام برم خودم برم و منتظر اون نباشم تا اون منو ببره
و یا .......
و هیچ وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم!!
چرا باید خونه پدر و مادر همسرم فکر کنم که زن و شوهر نیستیم؟این جور فکر کردن چه کمکی می تونه بهم بکنه؟
در صورتی که من وقتی اونجا هستم دلم می خواد همه بدونند که چقدر همسرم دوستم داره
اونجا که هستیم پیشم بشینه
باهام حرف بزنه
هوامو داشته باش
بازم از کمکاتون ممنونم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما خیلی خوشحالم که داری تغییر میکنی
در جواب سوالت دیروز بالهای صداقت عزیز واسم یه پاسخی داده بودن که بخشی از پاسخشون برات میذارم فکر کنم جوابت بگیری :
شوهرم هر موقع دلش می خواد به من محبت میکنه و من در این خصوص بهش گیر نمی دم که
دوستم داری؟!
چندتا دوسم داری؟
از زندگی با من راضی هستی؟!
عزیزت هستم
...
چرا این کار رو کردی ، پس یعنی دوستم نداری!!!
چرا جلوی مامانت اون حرف رو زدی ، پس دلم رو شکوندی
چرا فلان روز خونه مامانم نیومدی ، پس یعنی من برات مهم نیستم
میدونی چرا؟!
چون مطمئنم که همسرم من رو دوست داره ، وگرنه چه دلیلی داره با من زندگی کنه؟
گفتم هر موقع دلش خواست به من محبت میکنه
چون اون موقع از اعماق وجودش میاد بغلم میکنه و واقعی هست ، دلیلی نداره که مصنوعی بخواد بیاد بوسم کنه !!!
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان اینکه گفتم فکر کن زن و شوهر نیستین، برای این بود که حساسیتت نسبت به محبت های همسرت به مادرش کم بشه.
می خواستم وقتی داره به مادرش محبت میکنه، به عنوان یه ناظر خارجی قضیه رو ببینی و خوشحال بشی از این همه محبت.
امااااااااااااااااااااااا اااااا . . .
گفتی که "من وقتی اونجا هستم دلم می خواد همه بدونند که چقدر همسرم دوستم داره".
من یه کوچولو با این جمله مشکل دارم.
اقلیما بعضی از مردها به خاطر احساساتی که دارن، توی یه جاهای خاص نمی تونن مثل همیشه با همسرشون ارتباط بر قرار کنن و معمولا یکی از اون جاها، خونه ی پدریشونه.
من خودم از این دسته از آدم هام و حتی به خاطر این قضیه کارمون به مشاور کشید.
مشاور به همسرم گفت این یه قضیه ی طبیعیه و اگه همسرت توی اون شرایط فقط یه لبخند کوچولو بهت زد، سیگنال عشقش رو بگیر و انتظار نداشته باش کار بیشتری انجام بده، چون اگه انتظار داشته باشی اون هم بهش فشار میاد و همون سیگنال رو هم قطع میکنه.
پس خواهش می کنم، خواهش میکنم همسرت رو آزاد بزار و اجازه بده هر طور که دوس داره علاقه اش رو ابراز کنه. توی هر محیطی. و این رو هم بهش بگو. یعنی بهش بگو: عزیزم، من انتظار ندارم توی بعضی جاها همون طور که توی خلوتمون با هم ارتباط داریم، رفتار کنی. همین که دزدکی یه چشمک بهم میزنی، یا یه لبخد میزنی، من سرشار از عشقت میشم. بذار اون هم بدونه و استرس نداشته باشه که الان اقلیما ازم انتظار داره.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی ببخشید سوالام ازتون طولانی شد
یه ابهامی تو جوابتون دارم و برای این می پرسم تا بتونم با دل و جون این قضیه رو درک کنم و بپذیرم
سوالم اینکه:
این احساس چیه و چجور حسیه؟
مگه چه اتفاقی می افته که پدر و مادرامون بفمند ما به همه علاقه داریم
مگه چه اتفاقی می افته جلوی پدر و مادرش بهم توجه کنه (با توجه به اینکه من اصلا اصلا انتظار ندارم مثل خلوتمون باهام رفتار کنه و دور از احترامه)
این احساس به خاطر این نیست که اون نمی خواد مادرش احساس کنه که من جای اونو برای پسرش پر کردم
نمی دونم می تونم منظورمو به شما برسونم یا نه
اگه میشه یه کم بیشتر از این احساسی که باعث میشه محبتی جلوی پدر و مادرش دریافت نکنم برام بگید
می دونید منم با این مسئله مشکل دارم
دوست دارم تو جمع های خانوادگی (بخصوص خانواده همسرم) همسرم با توجه هاش عزت و احترام منو جلوی بقیه بالا ببره و بقیه بفهمونه که منو دوست داره و برام احترام قائله
این برام یه احساس خیلی خوب و عالی به حساب می اد و وقتی توی جمع ازم فاصله میگیره جز بغض و ناراحتی چیزی سراغم نمی اد
بازم از راهنمایی هاتون خیلی خیلی ممنونم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام اقليما جون .
ميدونم از آقاي همدردي پرسيدي . اما منم به نوبه خودم از ديد يه خانوم برات اينو توضيح ميدم .
اقليما جون ، ما الان عقد كرده ايم و زندگيمونو شروع نكرديم . معمولا اين دوران اوج احساسات عاشقانه هست .
اما ما هم جلوي خونواده هامون خيلي متفاوتيم .
مخصوصا خونه اونها .
اقليما من به همسرم زبان درس ميدم اما وقتي ميريم توي اتاقش در اتاق رو هم باز ميذاريم !!!!!
حتي اونها به صدا اومدن كه چقدر شما مراعات ميكنيد .
اما اقليما به خدا اينطوري خيلي بهتره .
(فكر نكن من خيلي آدم عجيب غريب يا از مد افتاده اي هستما ! نه ! :311: )
اقليما جون هر فرهنگي يه جور رابطه رو ميپسنده . شما توي فرهنگ خانواده شوهرت بار نيومدي و نبودي . اما اگه اون اينطوري ميخواد حتما همين كارو بكنيد . شايد يه جورايي جلوي خونوادش خجالت ميكشه . درسته اين ايده از پايه ايراد داره اما فرهنگ و منش 90% ايرانيها همينه .
اقليما بذار محبتتون از درون باشه . اونوقت خودتون ميدنيد چقدر عاشق همديگه هستيد اونوقت نيازي به جار زدن نيست .
اقليما هر چقدر هم كه كمتر جلوي خونواده همسرت رفتارهاي عاشقانه خاص داشته باشيد آتش حسادت بقيه رو هم (اگر احيانا حسود باشن ) كمتر روشن ميكنيد .
محبت كنيد اما بيشتر از اون احترام كنيد .
اقليما جونم تو رو خدا ناراحت نشوها ، اما شما به قول خودت چند روز در ميون قهر و آشتي ميكنيد . مطمئن باش آوازش به خانواده همسرت هم ميرسه ، اونوقت انتظار داري جلوي اونا فقط به تو توجه كنه و محبت كنه ؟ به نظرت شدنيه ؟
شايد يه جورايي بنده خدا خجالت ميكشه .(به خاطر سابقه دعواها )
اقليما اگه خلوت خودتون پر از محبت باشه و ازين موجهاي سينوسي دست بر دارين مطمئن باش خودت هم كمتر از الان روي اين مسئله حساسيت نشون ميدي .
نياز به محبت نياز به اكسيژن نيست كه همون لحظه اگه نباشه آدم كم بياره ، اين نياز رو ميتونه به تعويق بندازه تا چند ساعت بعد كه به خلوت خودش رفت .
به نظر من تو ازين نياز به محبت ميخواي (احتمالا ناخودآگاه ) چيز ديگه اي كاسب شي !!
مثلا اين حس كه خونواده همسرت بدونن و مطمئن شن كه رابطتون خيلي قويه .
اما اقليما قوي بودن رابطه به عملكردتون و برآيند اون در كل زندگيه نه يه رفتار كوتاه و مقطعي .
اگر همسرت رفتاري رو از تو در مقابل خانوادش ميخواد حتما اون رفتار رو انجام بده .
به 2 دليل :
1.احترام به همسرت
2.مطمئن باش اون دلايلي داره كه تو بي خبري و شايد حتي نتوني درك كني . چون تو بزرگ شده اون خانواده نيستي .
اقليما رهاش كن تا مال تو باشه .:72:
اما با همه اين حرفها اگه فكر ميكني ازت اينطور خواسته تا مادرش حس نكنه تو اونا رو از هم جدا كردي ، خوب بنده خدا همين كارو بكن .
تو مسئول اين نيستي كه چرا مردم اينطوري فكر ميكنن ، تو مسئول ساختن زندگي خودتي .
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان هر پدر و مادری همینکه توی چشم بچه شون نگاه کنن، از روابط بچه هاشون با همسرهاشون مطلع میشن و لزومی نداره چیزی به کسی نشون داده بشه یا تفهیم بشه.
برای دوستان و آشنایان هم لزومی نداره این قضیه به نمایش گذاشته بشه. چی رو می خواییم ثابت کنیم؟ که مثلا ما خیلی همو دوس داریم؟ خب اگه همو دوس نداشتیم با هم زندگی نمی کردیم و الان در خدمت شما نبودیم!
اینو واسه این گفتم که بدونی لزومی نداره رابطه تون رو به کسی ثابت کنین. هر کسی هر فکری می خواد بکنه، بزار بکنه.
ولی در مورد اون حس.
اقلیما زن ها و مردها ر احساساتشون نسبت به هم یه ذره متفاوتند.
مثال میزنم. من توی ان چند سال زندگی متاهلی فهمیدم که زن ها راحت از رابطه ی جنسیشون با دوستاشون حرف میزنن. (البته ممکنه استثنا وجود داشته باشه که من کاری بهش ندارم).
ولی مردها (باز هم ممکنه استثنا وجود داشته باشه) هیچ وقت با دوستاشون راجع به رابطه ی زناشوییشون حرف نمیزنن.
به نظرت چرا؟ مگه همجنس نیستن؟ پس چطوره که زن ها با هم راحت حرف میزنن ولی مردها نمی تونن؟ فرقش توی احساساتشون و تفکراتشونه.
اقلیمای عزیز، هر گونه روابط محبت آمیز و عاشقانه، از دید یک مرد، نشونه ای از رابطه ی جنسیه. (به درست و غلط بودن این حس کاری ندارم). یعنی مردی، وقتی از کلمات عاشقانه یا حتی یک نوازش ساده برای همسرش استفاده می کنه، انگار داره یه تیکه از روابط خصوصی و جنسیشو با زنش به معرض نمایش می زاره. پس خیلی براش سخت و غیر قابل تحمله که این کارو توی جمع انجام بده. برای این که این رابطه براش تقدس داره، دوس نداره کوچکترین نشونه ای از اون رو به کسی نشون بده.
حالا شدت این حس توی آدم های مختلف و توی فرهنگ های مختلف با هم فرق داره. من زن و شوهرهایی رو دیدم که جلوی پدر و مادرش بوس آرتیستی هم داشتن و زن و شوهرهایی رو هم دیدم که توی جمع کنار هم نمیشینن.
امیدوارم تونسته باشم توضیح داده باشم این حس رو.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام ب
من اصلا منظورم ابراز احساسات و تماس لمسی توی جمع نبوده و نیست چون توی روحیات خودم هم چنین چیزی نیست و نمی پسندم و دارای حجب و حیای زیادی جلوی بزرگترها هستم
منظور من اینه که چرا توی جمع همون طور که با بقیه صحبت می کنه با منم صحبت کنه
یا مثلا اگه توی یه جمع خانوادگیه شلوغ هستیم حواسش به من هم باشه(البته این مسائلم به قدر زیادی حل شده
)
یا مثلا وقتی توی خونه مادرش به مادرش توجه و تعارف می کنه که مثلا فلان چیزی بخور یا فلان کارو من می کنم چرا با من اینطوری نیست
مثلا شما فرض کنید ما رفتیم خونه مادر همسرم به قدری بهش کمک می کنه و جمع و جور می کنه براش جارو برقی می کشه خلاصه هر کاری از دستش بر بیاد برای اون انجام میده
و همش تو آشپزخونه کنار مادرش وایستاده تا کاری نداشته باشه و اینم بگم من به نوبه خودم خیلی خیلی کمک می کنم
ولی وقتی خونه خودمون هستیم و مثلا مامانش اینا خونه ما هستن اصلا عین خیالش نیست و حتی نمی اد تو اشپزخونه یه سر بزنه که مردم یا زنده ام و حتی اگه مثلا مامانش بگه برم ببینم اقلیما چی کار می کنه بر می گرده میگه نمی خواد مامان بشین خودش کاراشو می کنه!!!!
یا مثلا تو خونه با هزار منت یه کاری رو برام انجام میده در حالیکه منم سر کار می رم و کارم زیاده
ولی برای مادرش خودشو می کشه تا یه کاریو انجام بده و بی منت!!!!
بعدشم بهار جان از دعواهای ما اونا خدارو شکر خبر ندارند که بخواد آوازمون همه جا بپیچه!!!!
همدردی آیا توقعات من در این مسائلی که توضیح دادم و اسمشو توجه گذاشتم بیجاست
ممنون از توضیح خوبتون در مورد احساسات مردونه و خیلی زیبا و خوب بود
همدردی آیا توقعات من در این مسائلی که توضیح دادم و اسمشو توجه گذاشتم بیجاست
ممنون از توضیح خوبتون در مورد احساسات مردونه و خیلی زیبا و خوب بود
درضمن همین چیزا بود که منو به احساسات منفیه و عصبانیت زیاد کشوند
ممنون میشم راهنماییم کنید
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیماجون سعی کن در عمل بهش یاد بدی.مثلا زمانی که میرید خونه مامان شما،همون طور که به بقیه محبت میکنی به اون هم محبت کن.
از این که بگذریم من خودم گاهی اوقات از این روش استفاده میکنم که مثلا وقتی موضوعی پیش میاد که دارم ازش تعریف میکنم ،همون چیزایی که جزء خواسته هامه و اصلا شوهرم تا اون زمان اصلا هم انجام نداده رو میگم، خیلی جواب میده.
مثلا یه بار که حرف پیش اومد تازه پیش کسی هم بود،گفتم وای این اخلاق مثلا احسان خیلی عالیه،هر وقت مهمون داریم بلافاصله همین که میرن انقدر کمکم میکنه تو کارا که خدامیدونه،واسه همین احساس خستگی نمیکنم.کلا خیلی آدمو درک میکنه.همیشه هم به خاطر این اخلاق خوبش خوشحالم و زمانی که از دستش ناراحت میشم یکی از کارهای خوبش که یادم میاد همین اخلاقشه،
شاید باورت نشه اما دفه بعد واقعا سعی میکنه اون طوری که من توضیح دادم باشه.
یادتم نره با کوچکترین کاری که در این زمینه انجام داد خوشحالیتو بهش نشون بده و تشویقش کن
یه مسئله دیگم اینه که بعضی از آقایون دوست دارند پیش خونوادشون طوری جلوه بدن که خیلی مدیر و پادشاه خونن.یه جورایی از برچسب زن ذلیلی میترسن واسه همینم پیش اونا کمکی نمیکنن.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
وایییییییییییییی اقلیما از دست تو :)
یه جمله ی هست از طرف اقایون به خانوما: عزیزم، اگه من حرفی زدم بهت که میشه ازش 2 برداشت داشت و یکی از اون برداشت ها تورو خیلی ناراحت و خشمگین میکنه، مطمئن باش که من منظورم اونیکی برداشته بوده :)))
هر رفتاری و هر حرکتی توی دنیا میتونه 100 ها دلیل داشته باشه. ولی ما یه موجودی داخلمون زندگی میکنه که هنرش اینه که همیشه دلایل بد رو پیش پای ما بذاره.
مثلا بیا از دیدگاه اقلیما دلایل عدم همکاری همسرش وقتی مهمون خونشونه رو عنوان کنیم:
1- از من ناراحته که کمک نمیکنه.
2- کلا از من بدش میاد که کمک نمیکنه.
3- نکنه دوس نداره با من زندگی کنه که کمک نمیکنه.
4- مامانشو بیشتر از من دوس داره که به من کمک نمیکنه.
و . . .
ولی تنها دلیلی که با اطمینان می تونم بهت بگم درسته اینه که: مردها خیلی بدشون میاد از اینیکه در نظر دیگران (به خصوص خونواده ی خودشون) زن ذلیل شناخته بشن. همسرت فکر میکنه اگه بیاد آشپزخونه و بگه اقلیما می خوام کمکت کنم، دیگران فکر میکنن که زن ذلیله و همیشه جاش توی آشپزخونه اس.
حالا اصلا این احساسات و تفکرات مردها از کجا میاد، بر میگرده به پیشینه ای هزاران ساله که تا اعماق سلول هامون و کروموزوم هامون نفوذ کرده و الان کار منو تو نیست که بشینیم اصلاحش کنیم.
ولی زمانی که ارتباطتون با هم خوبه و در کمال آرامش و احترام بهش بگو که فلانی جان، عزیزم، من خیلی حس خوبی بهم دست میده اگه وقتی مهمون داریم بیایی و احوالی ازم بپرسی. حس غرور و ارزشمند بودن بهم دست میده.
این میتونه تاثیر گذار باشه، ولی کلا سعی کن همسرت رو این طوری بپذیری که جمعی از یه سری اخلاقیات خوب و بده.
پس مطمئن باش کارهایی که انجام میده و رفتارش هیچ کدوم نشون دهنده ی بی ارزش بودن تو نیست و اصلا قصدش کم محلی نیست، همش بر میگرده به همون کروموزوم ها و اینا.
توام سعی کن اون برداشت دومه که ناراحتت نمی کنه رو برداشت کنی از قضایا :)))
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقليما جون ميشه يه سوال بپرسم ؟
شما چند تا خواهر و برادر هستيد ؟
برادر داريد ؟ از شما بزرگتر هستند يا كوچكتر ؟ مجرد يا متاهل ؟
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
این تاپیک به علت طولانی شدن قفل می شود
اقلیمای عزیز
لطفاً یک جمعبندی از راهکارها داشته باش و سعی کن یک بازه زمانی را به عمل به آنها با صبر بدهی . بعد از آن نتیجه عملکردد را در تاپیکی با اشاره به این تاپیک قرار داده و اگر باز هم مسئله ای بود راهنمایی دریافت دار
با تشکر
.