ممنون از همه شما سعی خودمو می کنم انشاء ا... خیلی زود میام و نتیجه رو بهتون می گم :72::72::72::72::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
ممنون از همه شما سعی خودمو می کنم انشاء ا... خیلی زود میام و نتیجه رو بهتون می گم :72::72::72::72::72:
سلام دوستان خوبم
هفته اینده باید دو روز برم ماموریت .از اول هم می دونستم علی قبول نمی کنه با این حال بهش گفتم او هم طبق معمول شر وع کرد به داد و هوار که من نمی خوام بری .اگه نرم خیلی بد میشه نمی دونستم چه جوابی بدم :302:چند روز هست که صبح ها میاد دنبالم ولی خیلی غر می زنه که زود باش عجله کن اگه معطل کنی دیگه نمی یام زود برو پایین ...........
دیشب مادر شوهر محترمه اومدن خونمون من هم مثل همه مهمون های دیگه ازشون پذیرایی کردم امروز صبح که علی امده بود دنبالم تو ماشین بهم گفت مادر گفته کم تعارفی کردی چرا میوه براش پوس نکندی چرا اصرار نکردی که بمونن و از این حرفا بعدش هم گفت همین امروز میری میگی نمی ری ماموریت تو دلم گفتم فدای سرم که مادرتون بهشون برخورده مامویت هم به هر قیمیتی هست می رم البته از قبل مخالفتش رو اعلام کرده بود حالا میگید من چه کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
خزان عزیز
یه کم سیاست زنانه داشته باش.شما توی مسائل مالی منفعلانه عمل کردی و درارتباط با شوهرت پرخاشگرانه.سعی کن تعادل رو برقرار کنی گلم.روی روحیات خودت بیشتر کار کن.اگه جرات مندانه رفتار کنی همه چی حله.توی مسائلی مالی به هیچ وجه کوتاه نیا و خیلی محترمانه روی حرف خودت بایست .اما در ارتباط با شوهرت طوری باهاش رفتار کن که بهش قدرت بدی.به خانواده اش خیلی احترام بذار خصوصا به مادرش.
عزيزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
راعايت ظواهر احترامو بكن.حتي اگر از مادرش دل چركيني.اما متملقانه نه.. بهر حال ايشون يه خانم بزرگتره.اگر ماموريت برات مهمه برو. منطقي توضيح بده و برو در آخرش رو كارت و مداركت و پس گرفتنشون تاكيد كن. دلايلتو با احترام و بدون بلند كردن صدات براش بگو .بگو كه ثبات كارت و ياد گرفتن تجارب در گرو اين ماموريتهاست.
و در ضمن شما هنوز خونه پدرت هستي ايشون دارن اينجوري برخورد ميكنن. پس رفتي خونه خودت چه خواهد شد؟!
با دوستان موافقم تا مشكلاتتون حل نشده به ازدواج فكر نكن.
در ضمن موقع رفتن صبح ها نه عجله كن و نه معطل كن. اگر خواست با همين شرايط مياد دنبالت اگر نه نمياد. اين كه يادبگيره به اندازه منطقي صبر كنه مهم تر از اينه كه شما رو برسونه.
قضيه مدارك رو هم تاكيد ميكنم.
تا امروز پيگيري كردي يانه خانومم؟:72:
ssghsg sjjsjtr 146776378
عزیزم
یکم قوی باش مرگ یه بار شیون هم یه بار عزیزم مدارکتو بگیر رمز کارتت رو هم عوض کن گفته بودم که سعی کن از حق خودت دفاع کنی
اما سیاسیت باید بخرج بدی نا با زور کویی که این سیاست رو یک مشاور خوب بهت یاد میده
دریغ نکن اگه توی دوران عقد نتونی مشکلاتت رو حل کنی در اینده دیگه راهی نداری
الان هر گلی بزنی به سر خودت زدی ، قوی باش نترس انقدر هم دلهره نداشته باش
تا اخرش هم برو
مشاور یادت نره
نه هنوز موقعیت مناسب پیش نیومده تا بگم امشب سعی خودمو می کنم و مسئله رو مطرح می کنم هم ماموریت رفتنمو و هم قضیه مدارک و حقوقمو .نمی دونم چی میشه ولی سعی خودمو می کنم ممنونم که بهم قوت قلب می دین .........:46:
تمام مشاوره هایی که رفتم شنونده خوبی بودن ولی راه حلی نداشتن ضمن اینکه نمی خوام به تنش و مشاجره ختم بشه من دیوانه وار همسرمو دوست دارم پس جدایی راه حل مشکل من نیست نمی خوام حرفی بزنم که هیچ وقت نمی تونم بهش عمل کنم شاید یه خورده زمان لازم باشه ولی باز هم سعی خودمو می کنم امیدوارم درست بشه
سلام عزیز قبول داری مادر شوهر یه درجه بالاتر از مهمونای دیگست؟پس احترام بیشتری هم احتیاجه.خوب اونم تو جمع به احترام تو احتیاج داره.باور کن این حساسیتهای مادر شوهرت واسه اولاشه یکسال بعد ازدواج حساسیتاش کم می شه.
موقعیتو تو باید درست کنی و مدارکو اززش بگیری.دست دست نکن گلم
خزان نازنينم( كه بهار بشي ايشالله) اولا از اين كه عزم كردي ممنونم. بي شك خودت بهتر مي دونيكه كي و چطور تصميماتو عملي كني .اين خوبه كه از بروز تنش جلوگيري ميكني خانمم يه مثبت! اما اين بده كه به ايشون عادت بدي در برابر هر خواست خودشون بخصوص خواستهاي غلط صبوري ببينن و بله بشنون. الان دورانيه كه شما همسرتون در عين داشتن تعهد به هم بايد تغييرات لازمه براي بعد از رفتن زير يه سقف ايجاد كنيد . اشكالي نداره كه عاشق شوهرتون هستيد چه خوب.. چه زيبا!اما اگه عشق باعث چشم بستن به طور كامل بر عيب هاي ايشون بشه يه كم اوضاع نگران كننده است!نقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
اميد دارم بتوني ايشون در عين دوست داشتن براي انجام تغغيرات مناسب همگاه كني عزيزم..وقتي ما كسي رو دوست داريم كمكش كنيم بهتر بشه! باشه؟:72:
بهتره قضیه مدارک و ماموریت رو با هم مطرح نکنی.تو که میدونی رو ماموریت حساسه حرف مدارک رو هم بزنی قاطی میکنه.ولی کلا اگه ماموریتت مهم نیست نرو.بیشتر مردا خوششون نمیاد زنشون تنهایی جایی بره.ولی به هر حال اگه خواستی بری راضیش کن بعد برو این با قضیه مدارک فرق داره.نقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
هنوز فکر میکنی مادرش هم تو مشکلاتتون دخیله که ازش کینه به دل داری؟همه مسائل رو با هم قاطی نکن و بدون اگه با مادرش بد رفتاری کنی برات بدتر میشه (البته من نمیدونم میوه پوست گرفتن واسه مادر شوهر لازمه یا نه)
سلام دوست عزیز من مشاور نیستم و نظراتم شخصی می باشد
1- عین خودش باهاش رفتار نکن
2- من اگر جای تو بودم از رفتار جرات مندانه استفاده می کردم مثلا
اگر قرار بود به ماموریت اداری برم به همسرم می گفتم همسر جان یه ماموریت پیش امده میشه لطفا نظرتو راجبع بهش بگی برم یا نه نظر تو برام خیلی مهمه صلاح تو صلاح منه و اینو بدون که اگه بگه نه حق داره تو هم حق داری اما من شخصا اگر جای تو بودم حاظر نبودم به خاطر یه ماموریت کاری که پولش هم فعلا دست خودم نیست زندگیمو از این خراب تر کنم سعی می کنم روابطمو درست کنم با نرفتنم به همسرم می فهموندم که برا ش ارزش قائلم و حرفش برام سند است مطمئن باش اون هم در قبال این کار تو برات ارزش قائل میشه شاید هم اصلا بزاره بری اگر درست ازش بخوای مثلا بگی اگه تو بگی نه من نمی رم ممکن هم هست که اول فکر کنه می خوای گولش بزنی و لی اگر این کارت ادامه دار باشه متوجه میشه که دوسش داری خودت تو حرفهات گفتی که دوستش داری پس بهش نشون بده که دوسش داری بهش بگو که دلت براش تنگ میشه من خواهرم همیشه برا پدرش شوهرش میوه پوست می کنه این کار رو خودش دوست داره به هر حال محبت محبت میاره .
فکر کنم با محبت و عشقی که بهش بدی که باورت کنه میتونی مدارکت رو بگیری
بعد از چند وقت که احساس کردی روابطتون خوبه مثلا بگی همسر عزیزم اگه صلاح میدونی میشه لطفا مدارکمو بدی البته اگه از نظرت اشکال نداشته باشه و سکوت شایداون موقع بگه نه یکه هفته بعد هم امتحان کن ولی مطمئن باش اگه ادامه بدی خودش بهت میده
فقط بهش بقبولون که دوست داری برات مهمه و بهش احترام میزاری مخصوصا به حرفهاش به کوچکترین حرفهاش بگو باشه چشم باور کن نتیجه میگیری .مثل خودش نباش با عرض پوزش نظراتم شخصی است .
پنجشنبه دوباره مسئله رو مطرح کردم می دونین در جوابم چی گفت ؟!!! گفت من دارم فعلا پولهامو جمع می کنم تا بتونم سرمایه گذاری کنم شما هم فعلا تو خونه باباتون هستین و باید خرجیتون رو از باباتون بگیرین و برای هفته بعد هم که تولدت هست از بین چیزایی که احتیاج داری یکی رو انتخاب کن تا به عنوان هدیه برات بخرم !!!!!!!! دیدن دهن باز من تو اون لحظه دیدنی بود :311:خیلی خودمو کنترل کردم که گریه نکنم یه زن دلش می خواد شوهرش عین یه کوه پشتش باشه بهش اهمیت بده احساس بدی داشتم به خاطر همین بهش گفتم فکراتو بکن من نمی تونم این روش تو رو تو زندگی تحمل کنم او هم گفت یعنی طلاق می خوای گفتم اره اگه همین طور ادامه بدی اره . اون هم نامردی نکرد یه چکیده زد تو گوشم بعدش هم گفت همین حالا بلند شو بریم طلاقت می دم من هم باهاش رفتم می دونستم اون موقع شب کاری نمی تونه بکنه بعد هم تو ماشین شروع کرد به زدن من و فحش دادن نمی دونستم خوابم یا بیدار باورم نمی شد که علی فحش بده و بزنه بعد هم کیفم رو پرت کرد تو کوچه و پیادم کرد و رفت . وقتی وارد خونه شدم مادرم از صورتم فهمید که یه چیزی شده من هم شروع کردم و به گریه کردن و همه چیو گفتم با مادر و پدرم و برادرم رفتیم خونشون و خلاصه برادرم تهدیدش کرد که اگه یه بار دیگه دست روی خواهرم بلند کنی فلان می کنم و بهمان می کنم خلاصه همه با هم دعوا کردنو برگشیم خونه نیم ساعت بعد پدرشوهرم اومد خونمون و به پدرم گفت دختر شما هم مقصر بوده و اون اول حرف طلاقو زده و باهاش رفته و حالا باید به تفاهم برسن و از این حرفا خلاصه دیشب مدام تماس می گرفت اولش نمی خواستم جواب بدم ولی اخر جواب دادم اون هم گفت فردا حق نداری بری سر کار و اگه رفتی میام ابروریزی راه می ندازم من هم هیچی نگفتمو قطع کردم...........
فعلا زندگیم مثل حباب روی ابه حرمت ها شکسته و خیلی چیزا خراب شده ولی من نمی تونم ازش جدا شم نمی دونم بهش وابسته شدم یا واقعا هنوز دوسش دارم ؟!!!!!!!
به نظرتون موبایلمو خاموش کنم اخه مدام زنگ می زنه تهدید می کنه ؟که الان میام سر کارت ابروریزی می کنم ؟؟؟ نمی دونم چه کار کنم دارم دیوونه می شم
خاموش كن.
خزان عزيز سلام
:305:باورت نميشه اتفاقي که برات افتاد عين اتفاقي بود که براي من تو نامزدي افتاد.همسرم براي اولين بار زد تو گوشمو بهم فحش داد اون هم تو سرماي زمستون و منو از ماشين پرتم کرد پايين مثل يه حيون:302:.تازه طلبکار هم بود که من عصبانيش کردم.البته من موضوع رو به خانوادم نگفتم و تنها يه هفته با هم قهر بوديم البته اون قهر کرد و من اون موقع که تو ماشين بودم کلي التماسش کردم که دعوا راه نندازه.اون هم بعدش چيزي به خانوادش نگفت ولي من به خواهر بزرگش گفتم همه ماجرا رو ولي اون نتونست کاري بکنه اصلا گفتن به بقيه فايده اي نداشت تنها ممکن بود بيشتر لجش بگيره چون از اين آدمهاييه که دوست نداره کسي در جريان زندگيش باشه و کار رو خرابتر ميکنه.فکر ميکنم همسر شما هم از اين دست آدمهاست.ولي يه چيزي که هست ببين عزيزم از من که تجربه اي داشتم قبول کن حالا که کار به اينجا رسيده التماسش نکن خواهش ميکنم.کار رو چندين برابر بدتر از ايني که هست خواهد کرد مطمئن باش اگه بدونه ترسيدي و با يه بهانه کنار کشيدي همون ميشه بهانه دستش که با همون ابزار تهديدت کنه حالا که بزرگترها هم فهميدن براي جروبحث هاي بعدي از اينکه بزرگترها هم بدونن ترسي نخواهد داشت.پس در مورد حرفي که زدي ترس نداشته باش بالاخره تو ازش دلخور بودي و با اينکاري که کرده دلخورتر شدي.درسته که تو هم مقصر بودي و نبايد پاي طلاق رو وسط ميکشيدي ولي به نظر من بايد تو بعضي مواقع پدر و مادر در جريان قرار بگيرن.قرار نيست شما در هر شرايطي که شد با همسرت کنار بياي اون هم بايد حساب کار دستش بياد و اينقدر ظلم نکنه.پس محکم باش و سعي نکن منفعل باشي.تو بايد نشون بدي که تو هم حقي داري و اسيرش نيستي.نميدونم شايد بعضي از دوستان با نظر من مخالف باشن و بگن اونوقت کار به طلاق ميکشه ولي عزيزم يه چيز رو بايد بهت بگم.بايد بشيني و با خودت سنگهات رو وابکني همسرت بعدها ممکن نيست تغيير کنه و اگه تغيير کنه موقتي خواهد بود همونطور که تو نميتوني يه روزه تغيير کني.پس وقتي الان همسرت وقتي نظرت موافق نظرش نيست روت دست بلند کرده بعدها هم اين اتفاق خواهد افتاد اينو مطمئن باش.وقتي اولين بار اينو کرده مطمئن باش براي دفعه هاي بعدي اين براش راحتتر خوهد بود.همونطور که براي همسر من اولين بار که تو دوران نامزدي اينو کرد براش خيلي سخت بود و به قول خودش باور نکردني ولي الان براش شده مثل آب خوردن تا يه چيزي ميشه که بهش برميخوره يا فحش ميده و بد از اون کتک و البته بدون عذر خواهي.
ببين عزيزم خواهش ميکنم در اين مورد احساسي نباش.به قول دوستان اگر اين چيزها برات خط قرمزه و همسرت داره وارد حريم قرمزي که نبايد وارد بشه شده و داره ميشه باهاش برخورد کن يعني منفعلانه نباش و بهش نشون بده که نميتونه هر جور که دلش خواست بکنه.ميدونم ترسناکه و از آينده ميترسي ولي عزيزم سوختن و ساختن کاري از پيش نميبره مگه اينکه تصميم بگيري يه عمر خودخوري بکني يا بي خيال بعضي چيزها بشي.البته باهاش لج هم نکن ميدوني منظورم چيه يعني اگه بهت زنگ زد و چيزي گفت تو سکوت کن اصلا موبايلت رو خاموش کن.به تلفن هاش جواب نده.چيزي گفت يا گفت بريم طلاق بگيريم بگو من بزرگتر دارم دختر خيابوني نبودم که سرخود کاري بکنم همونطور که بزرگترها در جريان ازدواجمون بودن در جريان طلاقمون هم بايد باشن.سعي کن باهاش دهن به دهن نشي تا لجش دربياد.و اگه قرار به حرف زدن شد از چيزي نترس و همه چيز رو بگو روک وراست بدون ترسي بذار اين قضيه همون تو دوران نامزدي حل بشه تا اينکه بمونه براي بعد از عروسيتون.اينو مطمئن باش الان حل نشه بعد از عروسيتون بدتر خواهد شد چرا که الان خونه پدر و مادر هستي و اگه مشکلي پي اومد ميتوني در پناه اونها باشي ولي وقتي عروسي کردي راحت در اختيارش خواهي بود و چون مجبوري بخاطر زندگيت کوتاه بياي براش هر جور تا کردن باهات کاري نداره.برات دعا ميکنم عزيزم...:323:
ممنونم ازت می می جان خدا خدا می کردم امروز بیای تا بتونم باهات حرف بزنم اخه تو با من هم دردی . خیلی سخته اوضاعم خیلی بده همه باهم لج کردن هیشکی نمی خواد درستش کنه می ترسم بیاد جلوی همکارام ابرومو ببره اونوقت چه جوری بیام سر کار اگه حرفم بپیچه چه کار کنم موبایلمو خاموش کردم زنگ زد به محل کارم گفت زود بگو استعفاتو نوشتی یا نه گفتم هنوز نه گفت تا اخر وقت صبر می کنم یادت نره حتما بنویسی گفتم باشه می ترسم تو رو خدا یکی یه چیزی بگه ..........بابام زنگ زده میگه اگه اومد اونجا زنگ بزن خودم میام محل کارت نمی خوام دوباره دعوا بشه ........
موبايلت رو خاموش کن و بعد مرخصي بگير برو خونه.اين احتمال رو در نظر بگير شايد اومد اداره حتي اگه براي حرف زدن هم که باشه ممکنه دعوا بشه پس سعي کن بري خونه و اونجا نموني.دو سه روز مرخصي بگير بمون خونه.کاري به کارش نداشته باش.بذار اگه حرفي بود به خونتون زنگ بزنه تا بزرگترها هم در جريان باشن.ولي در کل سهي کن باهاش حرف نزني تا وقتي تهديد ميکنه.ببين اين موقعيت خيلي حساسه نبايد بذاري اون لج بکنه و از طرفي حرف خودت رو هم بزني پس سعي کن حرصش رو درنياري و البته منفعل هم نباشي.از تهديدهاش نترس چون اگه عکس العملي نشون بدي که ترسيدي بدتر ميکنه.
با مي مي عزيز موافقم.
مرخصي بگير برو خونه يه چند روز نباش
بذار بزرگترها وارد بشن.استعفات رو ننويس و چيزي هم بهش نگو اگه اداره زنگ زد جوابشو نده و قطع کن.از بي آبرويي نترس اون فهميده تو ميترسي داره کار رو بدتر ميکنه.از هيچي نترس به خودت مسلط باش.بذار چند روز بدون اينکه حرفي بينتون رد و بدل ميشه بگذره.اگه بزرگترها گفتن با هم حرف بزنين بگو فعلا نميخوام باهاش حرف بزنم چون هم اون و هم من از دست هم خيلي عصباني هستيم و ممکنه چيزي به هم بگيم که دعوا بشه فعلا سکوت کن و در مقابل عصبانيت هاش کاري نکن چون با کاري که کردي لجش رو درآوردي و الان نميفهمه چيکار ميکنه.اگه بابات گفت نترس و بمون تو اداره بگو نميتونم رو کارم تمرکز کنم چون اين اتفاقي که افتاده بدجور به همت ريخته و براي اينکه همکارا نفهمن تصميم گرفتي چند روز نري سرکار.حتما حتما موبايلت رو خاموش کن و بهش اصلا جواب نده.بذار چند روز هر دوتون دو از هم باشين بدون اينکه حرفي به هم بزنيد..
ميدوني دقيقا حست رو ميفهمم چون يه بار دعواي من با همسرم اينطور شد طوري که مثل يه حيون از خونه منو انداخت بيرون بعد از اون هم خانوادم فهميدن ولي ازشون خواستم کاري نکنن رفتم خونه مامانم اينا ،ميدوني اتفاقات زيادي اون مدت افتاد که حوصله ات سر ميره اگه بگم نميدونم شايد تو تايپيک هام اين موضوع رو نوشتم ميدوني مدام تهديد ميکرد منم يه هفته موبايلم رو خاموش کردم کلي اس ام اس ميداد و زنگ ميزد ولي جرات نداشت خونمون زنگ بزنه تا اينکه بعد از يه هفته که قبلش اس ام اس داداه بود که عقدنامه رو بيار بريم طلاق بگيريم اومد اداره با عصبانيت منم چيزي نگفتم با هم رفتيم بيرون اداره گفت عقدنامه رو اوردي گفتم نه.گفتم من با اجازه بزرگترها بهت بله گفتم اونها در جريان ازدواج من بودن الان هم سرخود نشدم که عقدنامه رو بردارم بيارم برو خونمون و از اونها بگير و بعد ديگه حرفامون رو به هم زديم و من گريه کردم و بعد از کلي حرف زدن هر دومون از هم معذرت خواستيم و بعد قرار شد من برگردم خونه
عزیزم
از اول با سر کار رفتن تو مشکلی داشت؟
و دیگر اینکه همسر تو یه سری عقایدی توی ذهنش داره اگه مدارکت رو گرفته و از حسابت برداشت میکنه اگه کتکت می زنه و بهت بی حرمتی میکنه یکی از دلایلش می تونه این باشه که می خواد گربه رو دم حجله بکشه تا در زندگی اینده حکم فرمای زندگیتون اون باشه
در مورد اون شبی که می خواست ببرتت محضر باید بگم اگه هدفش واقعا طلاق بود شب این پیشنهاد رو نمی داد می گذاشت فردا می بردتت
البته در مورد کتک زدن و فحش دادن باید بگم کاملا کار زشت و نا درستی بوده و الان شما برگ برنده ای در دست داری
اگه هدفت جدایی نیست باید یه کار بکنی تا دیر نشده تا بهش بفهمونی که زن هم یک انسانه و کار همسر شما واقعا نادرست و زشت بوده و برای اینکه کاری کنی که دیگه دستش رو روت بلند نکنه باید بجنبی
راه زیاد داره اما باید سریعا به یه مشاور خانواده مراجعه کنی و ازش کمک فورس ماژوری بگیری اگه بگذاری از ایم موضوع بگذره خیلی دیر میشه هااااا
یه سوال دیگه
قبل از عقد همدیگر رو میشناختین؟ یا خواستگارت بوده ؟
عزيزم در اولين فرصت ما رو در جريان اتفاقات بذار...
بد شانسی من اینه که حتی عقدنامه هم دست اونه تمام مدارکم پیششه اگه کوچک ترین اقدامی برای طلاق بکنه من تا اخرش می ایستم و هرگز نمی بخشمش . امروز می خوام دو روز مرخصی بگیرم از سه شنبه هم میرم ماموریت باید هر جوری شده مدارکمو ازش بگیرم چون بدون کارت شناسایی نمی تونم برم شاید یه مدت که فاصله بیفته اوضاع بهتر بشه شاید هم نشه الان دیگه حرمت هیشکیو نگه نمی داره به همه بی احترامی می کنه امروز رفتم بانک درخواست رمز جدید دادم شانس اوردم که کارمند بانک بدون کارت شناسایی رمز جدید بهم داد مطمئن هستم که حسابمو خالی کرده هنوز چک نکردم چون رمز تا فردا فعال میشه . الان که اختیار حسابمو دارم هرچند خالی ولی احساس خوبی دارم از طرفی هم خیلی نگرانم اگه حرکت ناشیانه ای انجام بده و اوضاع رو از این بدتر کنه که دیگه راه برگشت نباشه چی ؟؟؟؟ تو رو خدا برام دعا کنید کاش می شد یکی دو ماه بزارم برم یه جایی که هیشکی دستش بهم نرسه کاش همه این اتفاقات خواب بود .............
جالبه که خانوادش ازش حمایت می کن و می گن این که زدن نبوده چقد ر شما پر توقع هستین و به خاطر چندرغاز حقوق المشنگه به راه انداختی مادرش بهم گفت زن ها واقتی کار می کن منت می زارن . اصلا نمی خواد کار کنی همه این حرف ها به خاطر کار کردن زنه و ..........
عزيزم ناراحت نشي ها ولي خيلي اشتباه داشتي همونطور که من اشتباه زياد کردم ولي اتفاقا يه خوش شانسي که تو داري اينه که هنوز نامزدي و راحت تر ميتوني تصميم بگيري و هنوز هم دير براي يه سري کارا نيست.تو هم مثل من به قولي زيادي به همسرت رو دادي و گذاشتي از همون ابتدا فکر کنه هر کاري ميتونه بکنه و خواسته هاي تو براش مهم نيست و تازه خودت هم براي خودت ارزش قائل نيستي و وجودت براي خودت هم مهم نيست چون هر کاري بکنه بازم وابسته اش هستي و مطيع اش خواهي بود فکر نميکني با اين کاراي ما براي هر کي حتي اگه طرف فرشته هم باشه جا واسه سوءاستفاده باز ميکنه و متاسفانه ما اسمش رو گذاشتيم عشق و دوست داشتن و از خود گذشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:327:
يه سوال ميتوني بهم بگي چرا مدارکت رو دادي بهش؟کارت عابرت رو با رمزش چرا دادي؟يا عقدنامه رو براي چي نگرفتي؟
عقدنامه رو برای وام گرفت و دیگه هم پس نداد مدارکم رو هم همین طور گرفت و بعدهم قایم کرد الان زنگ زد اداره و گفت دارم میام اونجا نمی دونم چه کار کنم تو رو خدا دعا کنید
خزان تو كارت دولتي هست؟
اره دولتیه ولی قراردادی و تا دو ماه دیگه باید تو ازمون استخدامی شرکت کنم تا پیمانی بشم
نترس اون اونجا بیاد ابرو ریزی نخواهد کرد
به خودت مسلط باش و اصلا نشون نده که از چیزی ترسیدی
بذار فکر نکنه که زندگی زور ازماییه
عزيزم اگه اومد حرفي نزن ممکنه تحريک بشه فقط آروم باش و نذار بفهمه ترسيدي.ميدوني اگه اين آدم آبرو بفهمه کاري نميکنه که بعدا بد بشه و اگه آدمي باشه که آبرو سرش نشه همون بهتر که بي آبرويي بشه ديگران هم اونو بهتر خواهند شناخت.فقط تو کاري نکن و داد و بيداد نکن.اگه داد زد سکوت کن بدو بيراه گفت ساکت باش.فقط محکم بايست و حرفت رو بزن در کمال آرامش اگر ديدي داره کولي بازي درمياره حرف نزن و فقط بيرونش کن يا زنگ بزن تا اونو از اونجا بيرون کنه.ولي از حرف زدن نترس و قرار شد حرفت رو بزني همه چي رو بگو و دغدغه هات رو بگو،منتظر خبراي خوبم..
فکر نکنم بياد اين براي ترسوندن توه،اگرهم اومد از کجا معلوم آبروريزي کنه؟شايد با عصبانيت بياد و بخواد باهات حرف بزنه ولي اگه داد و بيداد راه انداخت در همه حال روحيه ات رو نباز و نترس چون بترسي ديگه کار تمومه...
عزيزم چي شد؟اومد؟چيکار کردين؟منتظر حرفات هستيم؟نيومدي نگران شدم..:302:
نگرانییییییییم خبر بده
چی شد؟
به درخواست داملای عزیز به این تاپیک آمدم اما آنقدر پستها زیاد است که وقت خواندن ندارم ضمن اینکه این تاپیک حالت چت گونه یافته لطفا خزان به اختصار مشکلات را اینجا بیاور تا با خواندن پست آخر نظرم را بگویم .
ضمن اینکه با مرور بعضی از پستها به تعارضاتی رسیدم که برایم شبه برانگیزاست از جمله کارمند بانک بدون کارت شناسایی و ...........برایتان رمز جدید صادر کرده . لطفا توضیح بدهید چرا و چطور ؟!
خزان 1366 گرامی،
خوشحال هستم که خانم آنی قصد کمک به شما را دارند.
همانطور که ایشون هم گفتند، این تاپیک خیلی طولانی شده و بنابراین قفل می شود.
لطفاً یک تاپیک جدید باز کنید، مختصری از مشکل خودتون و نتیجه گیریتون از این تاپیک رو بنویسید.
و همینطور به سوالاتی که خانم آنی مطرح کردند پاسخ بدهید، تا ایشون در تاپیک جدید به شما کمک کنند.
وقتی تاپیک ها طولانی و یا چت گونه می شوند، خواندن آنها برای اعضا و برای کارشناسان عزیز سخت می شود.
از شما و کسانی که قصد کمک مراجعین رو دارند، خواسته می شود که از ارسال سریع پست های چتگونه و کم محتوا جلوگیری کند. این کار کمکی به مراجع نمی کند.
می توانید پست امروز مدیر همدردی رو در این رابطه بخوانید.
با تشکر از شما.