-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم جان
عزیزم میدونم چقدر ناراحت و غصه داری ...
من در حدی نیستم که بگم بمون یا برو ولی میگم اگه خواستی بمونی هم فکر بچه رو کلا Shift+delete کن فعلا
مطمئن باش بزرگترها آشتیتون میدهن ولی با شرط و شروط برگرد یعنی همه خواسته هاتو بگو واضح و شفاف...همه چیزو روشن کن و برگرد
من از صمیم قلب واست آرزوی خوشبختی میکنم
مارو بیخبر نزار
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستای خوبم
یکتا جان،من فکر میکنم باید برم چون واقعا مسائل تکراری داره پیش میاد، هر رفتاری کردم که بهتر بشه ولی فقط فاصله بین تکرارشونو تونستم بیشتر کنم و مسائل همچنان سرجاشون باقین
باورت میشه حتی مطمئن نیستم بیاد دنبالم؟
البته چون نزدیک برگشتن باباش مثلا از حجه، که مطمئنم اصلا قبول نیست چون دلم از دستش خونه و نتونستم حلالش کنم، ممکنه بخاطر برگزاری آبروشون بیاد دنبالم ولی هیچی درست نمیشه
لیلا جونم سلام
نه عزیزم، اصلا خوب نیستم
از شدت فشار عصبی که دیشب بهم وارد شد عضله هام گرفته و درد زیادی دارم
امشب خونه بابام دعوتیم، قبل اینکه بخوابم بهش گفتم و هیچی نگفت
میدونم میاد، که من سر باباش اینا تلافی نکنم ولی مطمئنم بق میکنه میشینه یه گوشه و مجله میخونه و این دقیقا کاریه که از این به بعد خونه باباش میخوام انجام بدم
البته اگه آینده ای باشه
خیلی حالم بده
احساس شکست بزرگی میکنم
:302:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام
یعنی چی که که سره رفتن یا موندن بحث می کنید
این بحث ها و دعواها تو زندگیه همه زن و شوهر ها هست
شمیم دوست و خواهر خوبم مگه قرار نشد ظرفیتمونو ببریم بالا
مگه قرار نشد یه کم بی تفاوت باشیم
خودت خوب می دونی که شوهرت هم دوست داره همم برای تو و احساست ارزش بالایی قائله
یاد سالگرد ازدواجت بیافت که برات چی کار کرد
شوهر من اوایل عادت داشت تا چیزی می شد همه چیزو می ذاشت کف دست مادرش ولی الان یاد گرفته و بهش یاد دادم
مرد من و تو مثل یه بچه می مونند که باید بهشون همه چیزو یاد بدیم و اونا اگه با زبون خوش بهشون بگیم یاد می گیرند
مثل یه بچه که اگه با داد و فریاد بهش یه چیزی رو بگیم لج بازی کنیم ولی بر عکسس
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جونم راه اش اين نيست.
راه اش محترمانه، منطقي و جرات مندانه صحبت كردنه.
اينكه شما رفتار زشت اون را عينا تكرار كني چيزي را حل نمي كنه بلكه مشكلات را بيشتر مي كند.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
اقلیمای عزیز
من دلخوریهامو مینویسم، خدائیش به حق قضاوت کنین ببینین حق دارم ببرم یا نه؟
1- هیچ مسئله زندگیم با من هماهنگ نمیشه یعنی از مسائل مالی ، مسائل احساسی، مهمونی رفتن یا مهمونی دادن هیچوقت نشده بشینه بهم بگه برای مسائل مالیمون چکار کنیم؟ برای مهمونی چکار کنیم؟ همیشه در حد اطلاع رسانی بوده
2- تو مسائل مالی همیشه در مضیقه هستم درصورتیکه همسرم دستش بازه برای هر چیزی از تزئینات خونه تا لباس خودش راحت خرج میکنه ولی در مورد خریدهای من آزارم میده
3- گوسفندی که هر عروسی در خونه باباش برای قربونی میکنن رو برام نکشت، چون خودمم خوشم نمیومد تو شب عروسیم جون یه حیوونو بگیرم ولی قرار شد یه گوسفند بدیم به شیرخوارگاه آمنه، ولی اگه شما دیدین منم دیدم
ماه عسلی که هر دختری آرزوشو داره هنوز نرفتم ، دلم میخواست این تعطیلات که میریم کیش اسمشو بزارم ماه عسل که ایشون بدون هماهنگی من کنسلش کرد
آرزو دارم مثل هر زن دیگه ای بشینم با شوهرم راجع به آینده و مسائل مالی و احساسی زندگیمون صحبت کنم ولی هیجوقت برام اتفاق نیفتاده
آرزو دارم با آرامش برم مهمونی ولی هیچوقت پیش نیومده و همیشه کوفتم شده
4- مثل بچه ها برام تصمیم میگیره، همیشه وقتی قراره من جایی قول بدم بهش احترام میزارم و اگه نتونه بیاد میگم نمیایم ولی ایشون کاملا یک طرفه تصمیم میگیره، جابجا میکنه، حذف میکنه و ...
5- در مورد همه احساس مسئولیت میکنه، حتی مهمون که میخواد بیاد خونمون از جای خواب ،استراحت، خوراکی همه چیو با دقت تدارک میبینه ولی راجع به من کوچکترین چیزی رو در نظر نمیگیره
6- مثلا مامانش میخواست بره آزمایش خون بده، شبش رفت براش آجیل خرید و گفت بخور که فردا میخوای خون بدی جون داشته باشی ولی در مورد من هیچوقت یادم نمیره برای آزمایش خون ازدواج که رفتیم منو وسط خیابون ول کرد و گفت میخواد بره سرکار، درحالیکه ناشتا بودیم، نگفت بریم یه چیزی بخوریم، یا برای چکاپ که رفتم امسال هیچی نخرید ،
من همیشه گفتم اگه کسی چیزی رو ندونه و رعایت نکنه برام مهم نیست، تحمل میکنم ولی وقتی راجع به یکی میفهمه و راجع به من نیفهمه یعنی غرض ورزی کرده و من اینو تحمل نمیکنم
7- برعکس هر دختری که ازدواج میکنه و خرجی از شوهرش میگیره، به من گفت برو سرکار که خرجتو در بیاری
8- از دوران عقد تو مهمونیها به پدر مادرم بی محلی میکرد، حالا این یکی یه مقدار بهتر شده و خیلی احترام میزاره جدیدا، ولی پشت سر پدر مادرم خیلی توهین کرد و من تحمل کردم
همینا رو فقط در نظر بگیرین ، و بگین خدائیش لایق تلاش بیشتر هست؟
کسی که به من به چشم یه دشمن ، یه دزد، یه نون خور اضافه و واقعا نمیدونم به چه چشمی نگاه میکنه، لایق گذاشتن جوونیم و جسم و روحم پاش هست؟
شماها بگین
من فکر میکنم هر یه دونه این مشکلات میتونه یه دختر و اول زندگی از همه چی دلسرد کنه ولی من همه چیو تحمل کردم ولی دیگه بریدم .
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
یکتا دوست خوبم درگیر کردن خانواده ها جز بدبختی و عواقب سنگین هیچ چیزی نداره
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
اقلیما عزیزم
من نگفتم درگیرشون کنه
میگم قهر بکنه بره صد در صد میفهمن و تلاش میکنن واسه آشتی دادن
یعنی قهر کردن شمیم خودش به معنای درگیر کردن خانواده هاست که مطمئنا غلطه ...اما میگم خانواده ها نمیزارن کار به جدایی بکشه و شاید تنها نتیجه ای که گرفته میشه اینه که شمیم همه حرفهاشو میزنه
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جان اين چيزهايي كه نوشتي كمابيش تو زندگي همه ما بوده و هست. و هيچكدوم دليلي براي فروپاشي يك زندگي نيست. توجه زياد بهش هم اوضاع را وخيم تر و همسرت را ازت دورتر مي كنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
اقلیما عزیزم
من نگفتم درگیرشون کنه
میگم قهر بکنه بره صد در صد میفهمن و تلاش میکنن واسه آشتی دادن
یعنی قهر کردن شمیم خودش به معنای درگیر کردن خانواده هاست که مطمئنا غلطه ...اما میگم خانواده ها نمیزارن کار به جدایی بکشه و شاید تنها نتیجه ای که گرفته میشه اینه که شمیم همه حرفهاشو میزنه
شميم مي تونه بدون قهر هم همه حرفاش را محترمانه و منطقي بزنه و نيازي به قهر و مطلع كردن خانواده ها نيست.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
ولی بچه ها خداییش اینها هر زنی رو آزرده میکنه
حالا گوسفند و صبحانه و این چیزها سر منو بخوره ...:302: بقیه چیزها ادمو اذیت میکنه
تروخدا یکی بیاد بگه با این مسائل چکار باید کرد؟؟؟؟ واقعا این جور شخصیتها قابل تغییر نیستند؟(تغییر که نه تاثیر پذیری)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
شميم جان اين چيزهايي كه نوشتي كمابيش تو زندگي همه ما بوده و هست. و هيچكدوم دليلي براي فروپاشي يك زندگي نيست. توجه زياد بهش هم اوضاع را وخيم تر و همسرت را ازت دورتر مي كنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yekta_b
اقلیما عزیزم
من نگفتم درگیرشون کنه
میگم قهر بکنه بره صد در صد میفهمن و تلاش میکنن واسه آشتی دادن
یعنی قهر کردن شمیم خودش به معنای درگیر کردن خانواده هاست که مطمئنا غلطه ...اما میگم خانواده ها نمیزارن کار به جدایی بکشه و شاید تنها نتیجه ای که گرفته میشه اینه که شمیم همه حرفهاشو میزنه
شميم مي تونه بدون قهر هم همه حرفاش را محترمانه و منطقي بزنه و نيازي به قهر و مطلع كردن خانواده ها نيست.
با این استرسی که موقع صحبت داره و با این عکس العمل نشون دادن همسرش چطوری؟؟؟
من خودم اینو اجربه کردم... عین یک آدم عاقل میشینی در نهایت آرامش و منطق حرف میزنی بعد طرف عین دیوار ...یا جواب نمیده یا میگه هر جور راحتی فکر کن
آدم دلش میخواهد سرشو بکوبه به دیوار:316:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم عزیز منم با حرفای لیلا موافقم
این چیزا تو زندگی همه ما کما بیش هست و خیلی هم ازاردهنده است ولی هیچ کدوم دلیل محکمی برای فروپاشی یک زندگی نیست که با مدیریت درست که خودت استادی حل میشه
گاهی وقتا که خوب مدیریت می کنی واقعا خوشحال میشم
الانم شمیم باید خوب مدیریت کنه و من منتظرم که بازم از تو امید بگیرم و بهم امید بدی نه اینکه سر این مسائل اینقدر زود جا بزنیو بگی.......
منم ماه عسل درست و حسابی نرفتم
منم خیلی وقتا می بینم شوهرم برای مادرش خود کشی میکنه ولی برای من.....
اینقدر زود جا نزن
وقتی اوضاع خونتون گل و بلبل باهاش حرف بزن مطمئن باش همه چیز درست میشه
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
محض اطلاع منم ماه عسل نرفتم. هيچ وقت هم به روي مهدي نياوردم كه شرمنده بشه.
هر وقت هم كه مهدي با شرمندگي مطرحش مي كنه. من بحث را عوض مي كنم و مي گم اصلا مهم نيست و لازم نيست خودش را به خاطر اين موضوع بي اهميت ناراحت كنه.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
لیلا جون
آقا مهدی نداشته و نرفتین ولی شوهر من داره و هیچ کجا نمیریم
این دوتا خیلی فرق دارن
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نه عزيزم ما هم اگه ديگران مي گذاشتند و برامون مشكل درست نمي كردند مي تونستيم بريم. ما اوايل زندگيمون هنوز خونه نخريده بوديم و اصلا مشكلات مالي نداشتيم.
ولي بعد از عروسي خانوادش اينقدر برامون مشكل درست كردند كه ماه عسل كه هيچي خودمون را هم فراموش كرديم.
حتي تا چند هفته بعد از عروسيمون اينقدر درب و داغونمون كرده بودند كه نمي تونستيم عروسي كنيم چه برسه به اينكه به ماه عسل فكر كنيم.
مطمئن باش مشكلات زندگي ديگران صد برابر مشكلات شماست.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
لیلا جون انگیزه ای برای ادامه ندارم
میدونم هر کسی مشکلات خودشو داره
ولی تو این زندگی احساس اضافه بودن میکنم، تازه الآن که بحث بچه دار شدنمون هست بدتر شده، احساس میکنم اون بچه قراره بخاطر تحمل الکی من کلی غصه بخوره
چه گناهی داره؟
به قول تو هر زندگی مشکلات خودشو داره، اونم در آینده قراره کلی مشکلات داشته باشه و تو دوران کودکی که میتونه یه کم از این دنیا لذت ببره دائم باید شاهد مشکلات ما باشه؟
من نمیتونم جوابگوش باشم لیلا جان
میترسم
حس بدی دارم
خیلی حس بدی دارم
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
من اصلا نگفتم بچه دار بشو. به هيچ وجه هم فعلا بهت بچه دار شدن را توصيه نمي كنم. اتفاقا من يكي از سرسخت ترين مخالفان بچه دار شدن تا رسيدن به ثبات نسبتا كامل در زندگي هستم.
فقط مي گم اين چيزهايي كه گفتي دليل موجهي براي فروپاشي يك زندگي نيست. فقط همين.
زندگي را بايد ساخت. زندگي كه همه چيزش حاضر آماده باشه زندگي نيست مردگي است و سكون.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
لیلا جون من 32 سالمه، همسرم 38 سالشه
به نظرت وقتی برای رسیدن به ثبات داریم؟ کی بچه دار شیم؟ به نظرت شوهر من به این راحتیها به ثبات میرسه؟
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
براي بچه دار شدن عجله نكن. الان ديكه همه دير بچه دار مي شوند. فقط بايد قبلش يكسري آزمايش ها را بدي و در حين بارداري هم آزمايش غربالگري را بدي. كاري كه الان همه به خاطر سن بالاي بارداري انجامش مي دهند.
شما و شوهرت هر دو بايد به ثبات برسيد. نه فقط شوهرت. تو هم بايد يكسري از ايرادات شوهرت را بپذيري و باهاشون كنار بياي يا به عبارتي بدي هاش را به خوبي هاش ببخشي. البته اگه مي خواي زندگيت دوام بياره.
در يكسري از موارد هم بايد باهاش صحبت كني و به مرور زمان اصلاح اش كني و همونطور كه تو عيب هاي اون را مي بخشي اون هم بايد بعضي جاها به خاطر تو از موضع اش كوتاه بياد. (تو هم بايد گاهي اوقات اين كار را بكني)
منظورم از ثبات تغيير شوهرت نبود منظورم اين بود كه شما دو نفر همديگر را بپذيريد با تمام خوبي ها و بدي هاتون. و با هم زندگي آرومي را داشته باشين.
در زمينه رسيدن به ثبات اگه دوتاتون اين موضوع را درك كنين زمان زيادي نمي بره.
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جان ثبات با سن طولي به آدم داده نميشه با عرض عمر با تجاربمون بهمون داده ميشه.يه خواهش هم به عنوان يه ما ما از هر ماماني كه قصد مامان شدن داره ميكنم.( چون خانمها ذاتا مادرن بچه شون كه بدنيا مياد رسما مادر ميشن)
لطفا تا بحث زياد و دامنه دار تا مشكل جدي تا عدم تفاهم هست بچه دار نشين.مادر شدن جسم و روح مادر رو تحت فشار هايي قرار مي ده كه امكان داره بيشتر ناتوانش كنه تا شاد!
نوزراد هم در استرس ها و شادي هاي مادرش شريكش..اين فشار ها بعد ها رو تحريك پذيري بيشتر نوزاد اثر ميذاره..برا پدر هم مسئوليت ها زياد ميشه هم مادي و هم معنوي پس لطفا فقط وقتي دارا بودن فرزند فكر كنين كه هر چي هم ندارين دست كم آرامش بسيار داشين.. موفق باشين..:72:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
لیلا جون
شوهر من متوجه هیچی نیست
همونی که هست
وقتیم باهاش صحبت میکنم سفسطه میکنه و آخرش هیچی
ملاحت جان حرف منم همینه
به خدا وقتی به بچه فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که نباید ادامه بدم
اگه فقط خودم بودم میموندم تا بسازم ولی بخاطر سنم مجبورم اقدام کنم، نمیخوام بچم مشکلی داشته باشه
منم نمیخوام تو این شرایط بچه دار بشم
اصلا نمیخوام
نمیدونی با چه شوقی رفتم دکتر، بگذریم که دکترمم تنهایی رفتم ولی غم به دلم راه ندادم، اما الآن که میخوام ادامه بدم اصلا حس خوبی ندارم
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جان! آقاي sci خيلي به شما كمك كردند كه بتونين از پس مشكلات زندگي بربياييد اونوقت شما به همين راحتي همه اين تلاشها رو ناديده ميگيريد و مي خواهيد درجا بزنيد؟
طول مي كشه ديگه! طول ميكشه تا دو نفر قلق همديگه دستشون بياد... نمونه اش خواهر خودم كه سالها حرف مي زد و توي گوش شوهر خواهر من مي خوند...اما نمي شنيد كه نمي شنيد... توي يك مرحله هم خواهرم به طلاق مردد شد اما نتونست و خوب شد كه نتونست... چون زندگي رو ساختند و الان خداروشكر خيلي باهم خوبند. بچه هاشون هم خوبند و ما همه دوستشون داريم. حتي همين شوهر خواهرمو كه خواهرم رو اذيت كرد الان دوستش داريم!!
صبر كن دخترجان! فكر مي كردم سن تو كمه اما مي بينم ماشاءالله اصلا بچه نيستي... سعي كن يكم جور ديگه فكر كني... ميدون رو خالي نكن. با طلاق مشكلاتت هزار برابر مي شه. هيچ چيز بهتر نمي شه.
فكر كن يك مشت گِل بهت دادن بايد باهاش گلدون زيبا بسازي... هي بايد خراب كني از اول بسازي...انقدر تكرار كني تا حرفه اي بشي... به شرط اينكه بخواي ... ديگه نبينم پست نااميد كننده بذاري هااا!
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
عزيزم البته به لحاظ مامايي ما ميگيم كه بهترين سن فرزند داشتن 19 تا 26 ساله اما الان در جامعه مدرن حالا هم سن بچه دار شدنها عوض شده هم كيفيت مراقبت ها .. خود بنده نوزادهاي جيگول ميگول سالم و خوشگلي رو در آغوش مامان 40 يا حتي 44ساله گذاشتم گلم!
اماتازه بعد 45 ساله كه احتمال ناهنجاري افزوده ميشه.. عزيز من قبول دارم فاكتور سن برات مهمه اما داشتن فرزند سالم و گذراندن حاملگي بي خطر و كم دردسر يه امر چند عاملي يه. البته نهايتا انتخاب با توست اما بايد بدوني افزايش تغييرات هورموني در حاملگي مادران عزيز رو حساس تر و شكننده تر ميكنه خواهش ميكنم به اين دقت كن باشه؟:72:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سرافراز عزیز
من خیلی سعی کردم ، خودت که شاهدی
ولی میترسم، میترسم عمرمو بزارم پای چیزی که درست نمیشه
سرافراز عزیز، چرا وقتی مهمونی خوبی برگزار کردم و همه راضین حق داره کوفتم کنه؟ بخاطر چی؟
دلم خونه، خیلی چیزا رو اینجا نمینویسم که نیان دوباره تاپیکمو ببندن، ولی فکر نکن نشستم تو خونم و تا یه چیزی میگه به تریج قبام بر میخوره، به امام زمان اگه بدونی چه چیزایی میبینم و میشنوم اینو نمیگی
خیلی دارم تلاش میکنم
ولی خسته میشم، وقتی حقم نیست داغون میشم
ملاحت عزیز ممنون از اطلاعاتی که دادی
برام دعا کن
راستی دکتر شادانلو رو تائید میکنی؟ هنوز پیش مریم باوریان نرفتم ولی اونم خیلی تعریفشو میکنن
کدوم بهترن؟
دکتر شادانلو آزمایش قبل بارداری ازم گرفت، الآن زنگ زدم نتیجشو بگیرم گفت باید بیای برای فریز
این خطرناکه؟
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام عزیزم.این دو روزی که من نبودم ماشالله تو تاپیکت کولاک کردی!
ببین گلم ما همه مون تو زندگی مشکل داریم هیچ کسی هم مجبور نیست این مشکلات و رفتارها رو تحمل کنه.مسلما راه جدایی(چه قانونی و چه عاطفیش) برای همه مون بازه بازه.
من دقیقا نزدیک به سه ماه پیش توی این نقطه ای وایساده بودم که شما وایسادی شایدم حتی جلوتر! برگشته بودم خونه پدر مادرم حاضر و آماده برای طلاق! حتی مدارکشم آماده کرده بودم ! مشکلات زندگی من حتی همین الانشم شاید صد برابر مشکلات شما باشه!
میگی گوسفند جلوت سر نبریدن؟من که خانواده ی همسرم حتی واسه عقدمون محضرم نیومدن! اتفاقا گوسفندم جلومون سر نبریدن! عروسیمم اصلا اونی نبود که دلم میخاست باشه!
میگی شوهرت به خانواده ات کم محلی میکنه؟ همسر من تو عصبانیت سر پدرم(که نزدیک به هفتاد سالشونه و یه شخصیت مطرح علمی تو ایرانه!) داد کشید.
میگی همسرت دوست نداره؟ همسر من که تا مدتها به چشم یه کیف پول بهم نگاه میکرد!!
میخای تا فردا صبح بشینم راجع به مشکلات گذشته و حالم برات بنویسم؟
منم حالم از زندگیم بهم میخورد!احساس میکردم همه چیمو از دست دادم تحصیلات، دارایی، خانواده همه و همه.
اما وقتی خواستم برم دادگاه و احضاریه بنویسم (اینم بگم که مهریه خیلی بالایی دارم و خیلی حقوق تو عقدنامه نوشتم که راحت میتونستم همه ی همهی کارای همسرمو تلافی کنم و ازش جدا هم بشم) دست و دلم لرزید.احساس کردم همه ی تلاشمو واسه زندگیم نکردم.تو این سایت و حتی تو زندگی عادی دیدم بعضیا چطور با چنگ و دندون زندگیشونو چسبیدن و من چقدر راحت دارم جا خالی میکنم!
حالا خود دانی.میخای جدا شی عیب نداره.من یکی که اصلا اعتقاد ندارم که جدایی برای خانمها بده ولی فقط یه چیز بعد از جدایی پیش وجدان خودت سربلندی؟وقتی یه زن و شوهر دیگه رو تو فامیلتون میبینی که با همه ی مشکلاتشون دارن واسه زندگی مشترکشون میجنگن حسرت نمیخوری؟
:72:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
یک زن امیدوار عزیز سلام
من اومدم خونه خودم، بهش زنگ زدم که کی میای ؟ گفت مثل هر شب
میگم شام دعوتیم خونه بابام، دیر میشه
داد میزنه که همش داریم میریم اینور اونور من نمیتونم تعطیل کنم
کارمندام رفتن من باید بمونم
یه مدت که مامانم خونمون بود تعطیل کردم حالا هم که هی داریم میریم اینور اونور
داره لجبازی میکنه
منم میخوام برم خونه بابام تنهایی، اصلا هم برام مهم نیست بیاد یا نه
ببینین
بازم من تصمیم گرفتم کوتاه بیام ولی برای چیزی که من اصلا توش مقصر نیستم اینطوری مسخره بازی در میاره
واقعا هر روز بیشتر ازش بدم میاد
یک زن امیدوار عزیز
آرزو میکنم زندگیت هر روز بهتر بشه دوست خوبم
ولی من هیچ امیدی ندارم
همسر من خیلی خودخواه هست و از هیچکس حرف شنوی نداره
هیچی تو مغزش فرو نمیره
هیچی روش اثر نداره
من تلاشمو کردم
2ساله
دارم میسوزم و میسازم
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سرانجام لجاجت هلاکت است. حضرت علی (ع)
خود دانی!
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
خب عزیزم اگه این جمله درسته
پس چرا همسرم داره لجاجت میکنه و من دارم هلاک میشم؟
من لجاجت نکردم
خودش گفت برو من جدا میام، در حالیکه میدونه چقدر برام مهمه تنها جایی نرم
داره از نقطه ضعفم سو استفاده میکنه
ولی مهم نیست
چون دیگه اونقدر برام مهم نیست که نبودنش بخواد آزارم بده
هیچوقت یادم نمیره تو دورا نامزدی وقتی میرفتم جایی مهمونی بهم زنگ میزد میگفتم دلم میخواست اینجا بودی، بهش میگفتم ایشالا زودتر عقد میکنیم اونوقت تو هیچ مهمونی تنها نیستم و همه جا با همسرم هستم
چه آرزوهای قشنگی داشتم، فکر میکردم چقدر کنارش خوشبخت میشم
ولی حالا دارم به جایی میرسم که اگه نباشه انگار راحتترم
شماها حق دارین
اگه من تمام و کمال حرفهای دوران آشنائی تا ازدواجمونو براتون بگم ، اگه همه قولهاش و اتفاقهایی که افتادو براتون بگم شاید یه جور دیگه راجع به مسائلم نظر بدین
فقط برام دعا کنین
من آدمی نیستم که طلاق برام خیلی وحشتناک باشه، جنبه وحشتناکش اینجاست که دیگه تو عمرم نمیتونم به هیچ مردی اطمینان کنم و تا آخر عمرم تنها میمونم
ولی اگه به نظرتون خیلی راحت میرم سراغش چون نمیخوام با یه بچه به فکرش بیفتم یا مثل زنهای دو نسل قبل تو پیری به این نتیجه برسم که احمقانه رفتار کردم و با موندنم فقط خودمو سوزوندم
فقط همین
اگرنه خیلی درد کشیدم، مخصوصا با وجود اینکه قبل ازدواج همه چی رو بهش گفته بودم، ملاکهام، حساسیتهام، و حتی جزئی ترین چیزها رو و چون خودم صادق بودم فکر میکردم قولهایی که میده از روی صداقته ولی به قول خودش تعارف بوده
ببخشید هی مینویسم
دلم داره میترکه
زن امیدوار عزیز امیدوارم حضرت علی امشب بهت یه عیدی خوب بده، نه مثل عیدی من
موفق باشی
-
lortab withdrawal symptom
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
اصلا هم برام مهم نیست بیاد یا نه
این میشه لجاجت دو طرفه گلم.
بازم میگم خوددانی.
اما اگه دوست داری بیای و یه کم درد دل کنی بیا اینجا حرفاتو بزن.هر حرفی میخای.من پایه ی تمام حرفاتم.
تاییدشون نمیکنم اما میفهممشون همه شونو.تک تکشونو حس کردم حتی عمیق تر.
بیا بگو
اگه آروم شدی ماهم حرف میزنیم
راستی یادم رفت بگم:عید توا م مبارک:72:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستای گلم
یک زن امیدوار عزیز سلام، از حمایتت ممنونم
عید همتون مبارک
من دیشب خودم رفتم خونه بابام، همسرم هم خودش اومد، همش سعی کرد ضدحال بزنه
منم زیاد نرفتم سمتش
ولی حواسم بهش بود و اگه چیزی احتیاج داشت براش میاوردم یا اگه تنها میشد میرفتم کنارش میشستم
همش حرفهای شما تو گوشم بود و سعی کردم نفرتمو دور بریزم، خیلی سخت بود، و هرچی میگذره این گذشت کردنه سخت تر هم میشه چون بی محبتی و خودخواهی شوهرم بیشتر خودشو نشون میده
اومدیم خونه من هم خسته بودم و هم از ضدحالهایی که تو جمع زده بود (مثلا میخواستیم بازی کنیم نشست کنار گفت من اهل بازی نیستم در حالیکه همیشه تو همه بازیها شرکت میکنیم و حتی من بیشتر از اون وقتی تو جمع خانوادشم سعی میکنم تو همه بازیها شرکت کنیم و بهش خوش بگذره ولی اینم یکی دیگه از لجبازیهاش بود که من اهمیت ندادم و نشستم گفتم و خندیدم و فقط دوبار صداش کردم گفت نمیام منم دیگه محلش نزاشتم) خلاصه از ناراحتی و خستگی گرفتم خوابیدم ولی امروز صبح سعی کردم یه کم بهش نزدیک بشم و کتفم اسپاسم شده که میدونم عصبیه ازش خواستم یه کم ماساژ بده شاید باز بشه که البته نشد ولی همکاری کرد و یه کم رفتارش تعدیل شده اما همچنان طلبکاره
میخوام باهاش حرف بزنم البته اگه بدتر نشه یا از زیر حرف زدن در نره چون واقعا هیچی نداره از من بگه ، خودش مقصره و معمولا تو اینطور موارد سعی میکنه با حرفهای واهی منو مقصر جلوه بده و اشتباهاتشو گردن نگیره
ولی من میخوام حرفهامو بزنم
برام خیلی دعا کنین
اینم یکی دیگه از تعطیلاتی که تو زندگی مشترکمون فرا رسید و من هیچ لذتی ازش نمیبرم
:303:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستان
من حرفی نزدم یعنی موقعیتش نبود ولی رفتارش عادی شد
من واقعا نمیدونم با حرف زدن دوباره همه چیز قراره خراب بشه یا نه، و نمیدونم با این تغییر رفتارهاش باید چکار کنم و چطوری برخورد کنم
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم جان به نظر من فعلا حرف نزن تا یه کم اوضاع آروم تر بشه
مثل زخمی که داره خوب میشه و هنوز کار داره تا خوب بشه و نباید روش نمک بپاشی
بذار یکم بگذره ولی بعد حتما حتما باهاش حرف بزن
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نمیدونم اقلیما جان
اینقدر خستگی این تلاشهای اخیرم به تنم مونده که حوصله هیچگونه تلاش دوباره ای رو در خودم نمیبینم
احساس میکنم تا وقتی چیزی نخواستم یا توقعی ندارم همه چی خوبه، یه جورایی اگه عضو بی صدای این خونه باشم زندگیمون گل و بلبله ولی وقتی به عنوان خانم خونه توقع داشته باشم چیزی رعایت بشه اونوقت محکوم به عذابم ، حالا چه حق داشته باشم چه نداشته باشم :163:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
میدونی چرا اینجوریه شمیم؟؟؟
چون درخواست و توقع ما مردها رو به حالت مبارزه و تدافعی میبره فکر میکنن باید عین اجداد غار نشینشون سریعا بگن نه و با گرز آهنی بکوبن تو سرمون چرا؟؟؟ چون مسیر شنا کردن ماهی( ما زنها) توی رودخونه ( زندگی) عوض شده
همشون هم عین هم هستن
شدت و ضعف دارن ولی عین هم هستن
************************************************** **
حالا وسط این همه غصه بزارید من یک چیزی تعریف کنم به حال من بخندید:82:
من از وقتی اومدم تو این سایت و راهکارهای مفید و موثرش رو خوندم - داستانهای زندگی ها رو خوندم و با شما ها آشنا شدم عوض اینکه جرات مندانه رفتار کنم ترسو شدم هه هه هه
وقتی میخواهم یک درخواستی از همسرم بکنم یا توی یک موقعیت قرار میگیریم که اون زیاد خوشایندش نیست همه اش به خودم میگم چه جوری رفتار کنم تا یک دفعه کله نکنه ؟؟؟ نکنه اینو بگم بعد عکس العمل شوهر فلانی رو که تو سایت تعریف کرده نشون بده ... نکنه نکنه نکنه.... خلاصه میشم پر از استرس :311:
حالا اون طفلی خیلی قشنگ بر خورد میکنه یعنی کلا آدم منطقیه هستش ولی من که تا دیروز زبونم 44 متر بود حالا همش باید نباید با خودم میکنم
این بود نتیجه گرفتن من خنگول از این سایت پر بار:311:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
یکتا جان سلام
آره به خدا، منم همینطورم دیگه ، میبینی که جونم در میره تا یه کلام باهاش حرف بزنم
همش میترسم خراب کنم
از ترس طنش ، حرف زدنمو عقب میندازم :46:
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام
لطفا اخرین تصمیمتون رو بنویسید؟
یادمه طی اخرین پستهاتون تا چند روز پیش قرار بود برای همیشه این زندگی رو بذارید و برید؟
چی شد؟
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام جناب SCi
ممنون که برام نوشتین، حس کردم دیگه ارزش راهنمائی ندارم که هرچی فریاد زدم چیزی برام نمی نوشتین و وقت نمیزاشتین
آره آخرین پستم مبنی بر ترک این زندگی بود
شاید به نظر میومد اشتباه کردم و باید فرصت میدادم، ولی الآنم که دارم مینویسم دارم به رفتن فکر میکنم
و میخوام بدونین
حرف زدن در این مورد و عجله ای که برای زدنش دارم فقط و فقط بخاطر تصمیم به بچه دار شدنمونه
امروزو براتون مینویسم
از دیشب سردرد و دندون درد داشتم، ایشون هم تب و سردرد
با وجودیکه حال من خیلی بدتر بود ولی محیطو براش آروم کردم، بهش محبت کردم تا امروز صبح که بهم گفت بریم دکتر، حالا بگذریم که میدونم یه تعارف بود و از این که باید هزینه دکترمو بپردازه ناراحت، ولی منم چون خیلی حالم بد بود و به شدت از صبح سرگیجه داشتم، قبول کردم و یه جورایی مطمئن بودن بم سرم میده
تو راه که رفت تو قیافه و من اهمیت ندادم، گذاشتم پای اینکه خودشم حالش خوب نیست (توجیه) ، وقتی رفتیم تو دکتر گفت ضعیف شدی و دوباره داری سرما میخوری و دندوتم بی تاثیر نیست، و آمپول داد (من نزدیک 15 ساله آمپول نزدم) اینقدر حالم بد بود که اعتراض نکردم و تزریق کردم، بعد تزریق مثل همه درد داشتم، که ایشون شروع کرد : تو ضعیفی، یه آمپول میزنی اینطوری راه میای، یه سرما میخوری یکماه میفتی خونه، و هزارتا حرف دیگه که هر کدومش دل آدم مریضو به درد میاورد، تحمل کردم مثل همیشه ولی دیگه به هم ریختم و بهش گفتم من هر وقت مریض میشم تو بجای اینکه مهربونتر بشی بداخلاق میشی و بدتر حال آدمو خراب میکنی
بعد با خشانت کاملی که تو صداش بود گفت نه، من یعنی دارم میگم که فلان
اومدم بگم همه خانوادت دائم مریضن، خودت همش بیماری ، اونوقت از جثه من که از همتون ظریفتره توقع رضا زاده بودن داری، ولی هیچی نگفتم
تو خودم ریختم، دلم میخواست بهش بگم الآن همدردیتو میخوام نه نمک روی زخم ریختن، دلم میخواست بهش بگم اگه ضعیف شدم بخاطر حرص و جوشهاییه که با رفتارهای تو بهم تحمیل میشه ولی هیچی نگفتم یه کم گذشت ، بهتر شد، منم اصلا بهش کاری نداشتم،
سر برنامه تلویزیون با وجودیکه قرص خوردم ولی دندونم کلافم کرده بود، همینطوری که کنارش بودم دستش و گذاشتم روی دندونم گفتم دستتو بزار اینجا که دندونم آروم بشه (از لحاظ علمی هم گرما باعث آروم شدن درد دندون میشه هم امواج ساتع شده از دست البته اگه از روی تمرکز و محبت باشه میتونه آرامش بخش باشه) این علمیش بود و عاطفیشم که همه میدونن، دستشو 30 ثانیه هم نگذشت برداشت، بهش گفتم چرا دستتو بر میداری؟ گفت این لوس بازیه، گفتم خیلی سخته بخاطرم دو دقیقه اینکار و بکنی گفت آره
خب شاید این به نظرتون لوس بازی من باشه، شاید بگین خیلی مسخرست که بخاطر همچین چیزی میگم نمیخوام ادامه بدم
ولی همین امروز خیلی چیزای دیگه هم اتفاق افتاد که اگه حالم خوب شد براتون مینویسم
ولی سوال من اینه
زندگی که توش مریض بشی و بخوای پول خرج کنی ، برات قیافه میگیرن
اگه توقع عاطفی داری برات قیافه میگیرن
اگه توقع احترام و در جریان کارها بودن داشته باشی برات قیافه میگیرن
اگه توقع ببخشید ولی مسائل جنسی داری به راحتی ازت رد میشن
اگه توقع همراهی داری نادیده گرفته میشی و همه چیز اکثر مواقع محدود به خواسته و تصمیم طرف مقابل داره
آیا بچه دار شدن تو این زندگی و ادامه دادنش صحیحه؟
اینم بگم؟ بگم که چند تا سکه از اینور اونور بهش داده بودن که به من هیچی نگفته بود وقایمشون کرده بود و امشب دنبالشون میگشت و با رفتارش کاملا نشون داد که به من مضنونه، البته چیزی نگفت ولی گاهی وقتا یه نگاه بدتر از صد تا حرفه نگفتس، آتیش زد به قلبم
آیا کسی که پول و سکه هست که زیر دستش میاد و میره و هرکی نیاز داشته باشه برای کمک آمادس و من تو خونه غیر حقوقم هیچ پولی نیست که بتونم ازش خرج کنم، اونم منی که همیشه مستقل بودم و همیشه پدر مادرم بدون اینکه رویی بندازم بهم پول میدادن، حالا باید این برخوردهای مالی رو ببینم
همسری که قبل خواستگاری بهش گفتم من هیچوقت هیچ کجا نیازهای روحی و عاطفیمو از هیچ مردی درخواست نکردم و حالا همه این احساسو از همسرم میخوام بگیرم و بهش ابراز کنم و بهم قول داد که مینطوره؟ و حالا برای کمترین همدردی و کمترین نوازش باید به زبون بیام ، آیا این مشکل از منه؟ آیا این زندگی ارزش ادامه دادن داره؟
شاید بازم بگین این مسئله ایه که هم هدارن
ولی این مسئله ای نیست که خیلیها قبل بله گفتنشون به عنوان یه موضوع مهم مطرح کرده باشن
و کمتر مردی قول میده که مواظب همسرش باشه و پای حرفش نمونه
من خستم
خیلی خستم
قلبم، بدنم درد میکنه
از فشار این ضربه های روحی و برخوردهای بی عاطفه
من تنهام
شما میگین آخرین پستم بوی جدائی میداده؟
نه
زندگی من بوی جدایی میده
یعنی چیز مشترکی توش نیست
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم،
بسیار خوب...
طلاق و جدایی یک گزینه است برای زندگی شما که تا امروز روی میز نذاشته بودیم! الان گذاشتیم روی میز!
هر چند بار منفی طلاق برای شما با توجه به شناختی که از شما داشتم بسیار بیشتر از ایشون خواهد بود و البته ایشون هم شانس زیادی برای تشکیل یک زندگی خوب رو ندارند... پس به نفع هر دو شما نیست! اما یک گزینه است که به نظرم کم کم باید ازش استفاده کنیم!
(ببینید نمی شه این وضعیت.. یا باید جدا بشید یا دیگه حرفشم نزنید!)
من بهتون پیشنهاد می کنم به مدت ده روز جدا بشید... و فکر کنید!
شما منزل پدر و مادر
ایشون منزل خودتون
شرایط این جدایی که بصورتی کاملا توافقی خواهد بود:
1. به هیچ وجه از حال هم خبردار نخواهید شد. نه اس ام اس، نه تلفن، نه ایمیل و نه چیز دیگری
2. هیچ کدام از خانواده ها در جریان این جدایی نباشند
بیشتر به فکر زندگیتون باشید! وقت زیادی نداریم... اگر تصمیم گرفتید با هم! بگید تا ادامه بدیمو بگم تو مدت جدایی باید چه کاری کنید...
باید فورا یه تصمیم بگیرید! بمونید یا جدا شید!
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
من درکت می کنم
فعلا بچه دار شدن را بیخیال شو ونترس هنوز یکی دوسالی وقت داری برای زایمان
بنشین و تاپیک راههای تصمیم گیری را بخون ... من پرینت گرفتم و روش کار می کنم که یک تصمیم درست درمان بگیرم. تو هم همین کار را بکن. از ناله و گریه دست بردار کاری درست نمیشود...
-
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
مرسی سابینا جان
حتما میخونم مرسی